فائزه هاشمی: گاهی باید با چراغ دنبال قاضی مرتضوی بگردیم!
پروژه تاریخ شفاهی رسانههای توقیف شده در ایران [۲]: روزنامه زن
ناصر غضنفری، انصاف نیوز: در دومین بخش از پروژه تاریخ شفاهی رسانههای توقیف شده در ایران به سراغ فائزه هاشمی رفتهایم، مدیر مسئول روزنامهی زن.
این روزنامهی اصلاح طلب ابتدا با سردبیری ابراهیم نبوی و سپس با سردبیری علی اصغر رمضانیانپور از ۱۷ شهریور ۱۳۷۷ تا ۱۷ فروردین ۱۳۷۸ منتشر میشد.
انصاف نیوز: چطور شد که تصمیم گرفتید روزنامه زن را منتشر کنید؟
فائزه هاشمی: به دلیل فعالیتهایی که قبلا در زمینه ورزش بانوان، NGO های زنان و مسائل حقوقی زنان داشتم و همچنین وقتی وارد مجلس پنجم هم شدم به این نتیجه رسیدم که اطلاعات مربوط به زنان، هم در بین مردم بویژه زنان و هم در بین مسوولان کم است. به این باور رسیدم که اگر قرار است زنان به حقوقشان برسند، در انتصابات به آنها توجه شود و مردم هم به آنها رای دهند، جامعه باید دانش زیادی نسبت به زنان، توانایی ها و مسائل آنها داشته باشد. برای همین تصمیم به انتشار روزنامهای گرفتم که آگاهی جامعه و حکومت را نسبت به زنان افزایش دهد.
چرا روزنامه زن فقط به تولید و تکثیر محتوا درباره زنان نمیپرداخت؟
چون نمیخواستم مخاطبانم فقط زنان باشند. برای همین تصمیم گرفتم روزنامه زن به تمام مسائل جامعه بپردازد اما اولویت اصلی آن زن باشد. یعنی زنان را برجسته کند. چرا که دیگر روزنامهها بسیار کم به زنان میپرداختند.
اگر روزنامه مثل مجلات زنان، فقط به مسائل زنان بپردازد مخاطبانش محدود میشوند. باید مثل روزنامههای عادی به تمام مسائل پرداخته شود ولی زنان را در این روزنامه بولد کند.
مجلاتی مثل «زن روز» و «مجله زنان» هم وجود داشت. آنها را کافی نمیدانستید؟
اولا آنها به صورت هفتگی منتشر میشدند. ثانیا مختص زنان بودند. من باور داشتم که بیشتر مشکلات ما زنان، مردان هستند. مردان به زنان ظلم می کنند و حقوقشان را زیر پا میگذارند. مردها زنان را از جنس فانتزی و شهروند درجه دو میدانند. بنابراین تلاش کردم روزنامهای راه بیندازم که مردان هم آن را بخوانند. برای همین به موضوعات سیاسی و اجتماعی و کل مسائل روز هم پرداختم. ضمنا پرداخت هفتگی به مساله زنان کافی نیست برای همین نیاز به یک روزنامه حس میشد.
رییس مجمع تشخیص و روزنامه دخترش
در خاطرات پدرتان آمده که شما دربارهی روزنامه زن با ایشان مشورت کردید، نظر ایشان چه بود؟
من در ابتدا با ایشان مشورت نکردم. تقاضای مجوز کردم ولی به من مجوز ندادند. شکایت نزد بابا بردم، انگار خود بابا گفته بود مجوز ندهند.
بابا پرسید چرا میخواهی روزنامه منتشر کنی؟ اهدافم را توضیح دادم.
نتیجه این که به من مجوز دادند. اما وقتی روزنامه منتشر شد فشار بسیار زیادی از محافل مختلف به ایشان وارد شد و فهمیدم چرا بابا مخالف چاپ روزنامه از سوی من بود.
این فشارها از سوی چه محافلی به پدر وارد می شد؟
بیشتر اصولگرایان به بابا اعتراض میکردند که چرا روزنامه زن این مطالب را چاپ میکند؟ چرا از زنان مینویسد؟ چرا افکار فمینیستی دارد؟ چرا این عکس ها را از زنان منتشر می کند؟
واکنش پدرتان چه بود؟
بابا برخی از این موارد را به من ارجاع میداد و میگفت مستقیم با خود من صحبت کنند.
خود پدر از روزنامهتان انتقاد میکردند؟
بله. اما ایشان انتقادی به محتوای روزنامه نداشت ولی به نحوه چینش و تیترهای روزنامه ایراداتی میگرفت. مثلا میگفت چرا فلان موضوع را تیتر یک کردهای که این همه فشار و حساسیت باشد؟ مثلاً این مطلب را تیتر سه میکردی یا در صفحات داخل قرار می دادی.
ابراهیم نبوی و کادر روزنامه
انصاف نیوز: از کادر روزنامه بگویید. چطور شکل گرفت؟
فائزه هاشمی: از چند ماه قبل از چاپ روزنامه زن، چون کار روزنامه نگاری نکرده بودم با افراد خبره این کار مشورت میکردم. با سردبیران و مدیرمسوولان و حتی خبرنگاران صحبت میکردم و از آنها تجربه میآموختم. وقتی کارمان را خواستیم شروع کنیم آقای ابراهیم نبوی را به عنوان سردبیر انتخاب کردم. مسوولیت جمع آوری کادر با ایشان بود. من هم اگر نیرویی می خواستم او را نزد آقای نبوی میفرستادم.
البته آقای مسعود بهنود هم مشاور ما بود. ایشان مدتی قبل از انتشار زن، کلاسهای آموزشی برای تحریریه با هدف تربیت، تقویت و یاد دادن اصول درست کار برگزار کرد.
ابداعات زن
روزنامه زن چه نوآوری هایی در زمینه روزنامه نگاری داشت؟
مهمترین نوآوری پرداختن تخصصی و حرفهای و گسترده به مسائل حوزه زنان بود. من در جلسات شورای تیتر به عنوان مدیرمسؤل میگفتم هر سرویسی باید حداقل یک یا دو مطلب مرتبط با زنان در هر روز داشته باشد. ضمن این که دبیر سرویس اندیشه و حقوقمان هم بیشتر مطالب سرویس خود را به مسائل زنان اختصاص میدادند.
نوآوری دیگر نظر سنجی بود که به صورت هفتگی برگزار میکردیم. با توجه به مسائل روز، هفتهای یک سوال را مطرح میکردیم. این نظر سنجی ۶ روز در هفته تکرار میشد و شنبه ها نتایج واقعی آن اعلام میشد.
همچنین بر پایه این نظرسنجیها، جدول آماری ارائه میدادیم. با این روش، موضوعاتی مانند رابطه با آمریکا، تبعیض در حوزه زنان، حادثه کوی دانشگاه و هر موضوعی که بحث روز بود را از مردم میپرسیدیم.
استقبال مردم از روزنامهتان چطور بود؟
اولین چاپمان در قطع کوچک و دورنگ بود که این هم خود یک نوآوری بود ولی استقبال کم بود. برای همین در طی دو هفته ای که روزنامه به حکم دادگاه تعطیل شده بود روزنامه را در قطع روزنامه همشهری و به صورت رنگی منتشر کردیم. این کار تا حدودی جواب داد.
توقیف دو هفته ای
جریان توقیف دو هفتهایتان چه بود؟
اولین دادگاه ما در بهمن ماه سال ۱۳۷۸ بود. یکی از شاکیان آقای محسنی اژهای رییس فعلی قوه قضاییه و دیگری آقای محمدرضا نقدی و چند شاکی حکومتی دیگر بودند. آقای اژه ای شکایتش را پس گرفت اما آقای نقدی نه.
جریان توقیفتان چه بود؟
در جریان حمله به آقایان مهاجرانی و عبدالله نوری در نماز جمعه خبری یک خطی منتشر کردیم که در صحنه آقای نقدی با عینک دودی و لباس شخصی حضور داشته است. آقای نقدی تکذیب کرد و از روزنامه زن به اتهام نشر اکاذیب شکایت کرد و اعلام کرد که در آن روز در مشهد بوده، از طریقی لیست مسافران آن تاریخ مشهد را گرفتیم، اسم آقای نقدی جزء مسافران نبود. ایشان در پرونده نوشته بود آن روز مهمان داشته و برای اولین بار در عمرش به نماز جمعه نرفته. آقای علیزاده طباطبایی که او را در نماز جمعه دیده بود شجاعانه در دادگاه شهادت داد. از طرف آقای نقدی نیز شاهدانی آمدند که مهمان آقای نقدی بودند. از مهمانها آدرس منزل آقای نقدی را پرسیدم. چون آقای نقدی در پرونده نوشته بود که مشغول اسباب کشی بوده است. هیچ کدام جواب ندادند، و همین سبب تبرئه روزنامه زن در آن موضوع شد. ولی در یک موضوع بی مزه که یادم نیست، شاید چاپ یک پیام مردمی، حکم دو هفته توقیف و یک جریمه نقدی گرفتیم.
ترکیب هیات منصفه دادگاه آن موقع ۷ اصولگرا و ۶ اصلاح طلب بود. اما یکی از اصولگرایان که یک روحانی بود به نفع ما رأی داد و گفته بود نمیتوانم دینم را بفروشم. بعد از آن آقای نقدی از آقای علیزاده طباطبایی به اتهام شهادت دروغ شکایت کرد و آقای علیزاده به ۶ ماه زندان محکوم شد، فرق دادگاه علنی و با حضور هیات منصفه با دادگاه پشت درهای بسته اینجا معلوم می شود.
پیام فرح پهلوی
پیام فرح دیبا را چرا منتشر کردید؟ آیا همین باعث توقیف دائمتان نشد؟
بهانه ای برای توقیف شد ولی علت و خشم اصلی برای توقیف به خاطر پیشرو بدون روزنامه حتی در موضوعات سیاسی و مطالب مربوط به حوزه زنان بود و نه انتشار یک خط پیام فرح برای تبریک نوروز ۷۸.
تصمیم انتشار چنین پیامی توسط چه کسی گرفته شد؟ در ویکی پدیا گفته شده است کار فرج بال افکن بود؟
از اساس کذب است. حتی کاملیا انتخابیفر را که آن زمان در ایران نبود سر این پیام به زندان افتاده طبیعی است که مطالب توسط سرویس ها جمع آوری می شد ولی تصمیم چاپ این پیام توسط خودم بوده.
همان موقع هفته نامه خانم رفعت بیات که نامش یادم نیست مصاحبه ای با فرح در دوصفحه کامل لایی داشت و یالثارات هم بخشی از پیام فرح را در یک ستون منتشر کرد ولی با آنها برخوردی نشد.
اگر ادعای شما صحیح باشد پس چرا روزنامه شما را توقیف کردند در حالی که دیگران همین موضوع را کار کرده بود؟
همین تناقض دلیل صحت ادعای من است و همین تناقض سبب حمایت بابا و مامان از روزنامه در آن دوران بود. آنها از مشی روزنامه ناراحت بودند و به دنبال بهانه بودند تا روزنامههای اصلاح طلب را ببندند. در بازپرسی ها از رابطه من با شاخه نظامی فرح دیبا می پرسیدند و موضوع را به صورت عجیبی امنیتی کردند.
همان موقع کاملیا انتخابیفر در زندان مورد بازجوییهای سختی بود. آقای یادگاریفر بازپرس خشن من بود. در برگه های بازپرسی برای هر سؤال فقط می نوشتم دادگاه انقلاب صلاحیت پرداختن به این موضوع را ندارد و صلاحیت دادگاه مطبوعات را یادآوری می کردم. خلاصه پس از اعتراض بابا، به کیهان دستور داده شد موضوع روزنامه زن دنبال نشود و بازپرسی ها نیز بدون نتیجه تمام شد. البته دادگاهی حدود ده سال بعد حکم به رفع توقیف روزنامه زن داد.
ضرورتی داشت که پیام فرح دیبا را پخش کنید؟ فکر نمیکردید با توجه به حساسیتی که روی روزنامهتان وجود دارد با پخش آن پیام متهم به سلطنت طلبی بشوید؟
آنها دنبال منطق نبودند. اگر این هم نبود به خاطر همان کاریکاتوریا چیز دیگری روزنامه رامی بستند.مگر بقیه روزنامه های اصلاح طلب که بسته شدند پیام فرح را داشتند؟ آنهایی هم که داشتند که بسته نشدند.
و آن کاریکاتوری که درباره دیه روزنامه زن منتشر کرد؟
آقای مونس احمدی کاریکاتوری کشید که یک زن و مرد مورد حمله یک دزد مسلح قرار گرفتهاند و مرد برای نجات خودش رو به دزد با اشاره به زن میگوید این را بکش دیهاش نصف است. این را توهین به مقدسات دانستند.
صدرحمت به قاضی مرتضوی!
انصاف نیوز: درباره جلسات بازپرسی خود توضیح دهید…
فائزه هاشمی: هفتهای یکی دو بار برای بازپرسی به دادگاه انقلاب احضار می شدم. همین جا بگویم برخلاف رفتار آقای سعید مرتضوی که صمیمانه و مودبانه و تا حدودی قابل قبول بود آقای یادگاریفر، بازپرس پرونده بسیار خشن و تند و محور سوالات نیز روابط با خانواده پهلوی بود. یعنی با چراغ دنبال قاضی مرتضوی بودم.
سالها قبل از انتشارروزنامه زن، سفری به مصر برای یک کنگره ورزشی داشتم که از مقبره محمدرضا شاه هم دیدار کردیم. آن جا آقایی ایرانی نیز بود که با هم گفتگو کردیم. این آقا که برای تدارک برنامه ای برای محمدرضا شاه آنجا بوده. بعد ها مرا شناخته بود.
پس از آن که زن را بستند حملات ادامه پیدا کرد، چون موضوع چاپ پیام فرح بود سلطنت طلبها در آلمان در حمایت از روزنامه زن تجمع کردند. و این آقا انگار خاطره آن روز در مصر را در آن جمع تعریف کرده بوده که بر فشارها در بازپرسی ها افزایش داد. پاسخ ندادن به سوالات از جانب من خشم بازپرس را بیشتر می کرد و تقریباً در هر جلسه کار به تهدید به زندان از طرف بازپرس می کشید و من هم استقبال می کردم.
قبل از توقیف فلهای روزنامهها در اردیبهشت ۱۳۷۹، روزنامه زن را بستند. به نظر شما چرا این اتفاق رخ داد؟
شنیده بودیم که می گویند اگر روزنامه زن را ببندیم بقیه حساب کار خودشان را خواهند برد.
خاطرات پدرتان را که میخواندم دیدم ایشان نوشتهاند که به فائزه سر روزنامه زن تذکر دادم. سر موضوعاتی از این قبیل بود؟
معمولاً تذکرات ایشان محتوایی نبود، بلکه بیشتر شکلی بود که قبلاً توضیح دادم. شاید در این مورد نیز تذکر داده بود که یادم نیست ولی وقتی مطالب درباره فرح را در نشریه خانم بیات و یالثارات دید حامی شد.
بودجه زن
بودجه روزنامه زن از کجا میآمد؟
فروش روزنامه ، تبلیغات، کمکهای دیگران و خودم.
سرنوشت تیم روزنامه زن چه شد؟
در آن زمان در رسانه های دیگر مشغول شدند و کم کم در خیلی سالها بعد به خارج رفتند و اکثراً در رسانه های آن طرف کار می کنند، مثلاً فرناز قاضی زاده، فرج بال افکن و آقای بهزاد در بیبیسی هستند و یا علی اصغر رمضانپور سردبیر ایران اینترنشنال است و غیره از کاملیا انتخابیفر که در حال حاضر سردبیر ایندیپنت فارسی آن زمان بعد از آزادی از زندان با برنامه ای حساب شده و با کلاه گذاشتن سر بازجویش فرار کرد. در واقع رفتارهای ماست که کم کم در طول این سالها همراهان را به منتقد، منتقدین را به مخالف و مخالفین را به معاندین تبدیل کرده است وگرنه چرا این افراد با استعداد و پر تلاش و عاشق ایران بایستی بروند؟
نامه تند بابا
اگر با تجربه امروز به آن سالها برگردید میتوانید کاری کنید که روزنامه توقیف نشود؟
احتمالاً نه، اعتقاد دارم که باید حقیقت را بگویم، که معمولاً حقیقت تلخ است بخصوص در شرایط امروز که خطاها نیز صد چندان شده است.مگر کسانی که این گونه نبودند توانستند ادامه حرکت بدهند؟ وقتی آقای لاریجانی رد صلاحیت می شود دیگر این صحبت ها معنی ندارد از بس دایره خودی ها و غیر خودی ها گسترده و گسترده تر شده است.
در ویکی پدیا نوشته شده «روزنامه ابتدا با زنان اصلاح طلب مصاحبه میکرد اما با تغییر فضای سیاسی کشور و تغییر موضع اصلاح طلبان نسبت به هاشمی رفسنجانی رویکرد این روزنامه نیز تغییر کرد». این مطالب را تایید میکنید؟
به هیچ وجه، کذب محض است. اصلاح طلبی من ارتباطی به اطلاح طلبان آن زمان نداشت که با رفتار های آنها تغییر کند. ضمن این که از روز اول در روزنامه تأکید کرده بودم که مطالب ما، بخصوص گزارشات و مطالب تحلیلی حتماً بایستی شامل نظرات موافق و مخالف باشد. یک طرفه به قاضی رفتن که هنر نیست.
رابطهتان با دولت خاتمی چطور بود؟
آقایان سحرخیز و مهاجرانی که از مدیران ارشاد در زمان آقای خاتمی بودند حمایت هایی از روزنامه زن مشابه سایر روزنامه ها داشتند، با ارشاد رابطه خوبی داشتیم.
حرف ناگفتهای دارید؟
سال به سال، دریغ از پارسال.
توضیح در ۸ بهمن ماه: اصلاحات اندکی از سوی مصاحبه شونده در متن انجام شد. پیش از انتشار بنا بود که متن نهایی برای بالا بردن دقت بیشتر به رویت خانم هاشمی قرار بگیرد ولی منتشر شد و پس از آن این اصلاحات انجام شده است.
انتهای پیام
کار ما از روزنامه مجله گذشته باید کتاب نوشت در مورد ما .اینکه چرا ۲۵۰۰ سال عوض نشدیم و حرکتهای اصلاحی صد سال اخیر چرا در ما تاثیر نگذاشت چرا فکر می کنیم ۲۵۰۰ خورده ای راه را درست آمدیم و به آن افتخار می کنیم اسارت ملکه ،دختر پادشاه و مادر پادشاهدر جنگ با اسکندر افتخار دارد یا فرار چندگانه شاه هخامنشی از میدان جنگ شکست از اقوام مختلف افتخار دارد یا نداشتن مفاخر طراز اول دنیا در رشته های علوم طبیعی و ریاضیات حمله به کشورهای مجاور در گدشته افتخار دارد یا ترور وزیر عباسیان خواجه نظام الملک بدست گروهک تروریستی ایرانی حسن صباح خلاصه فریب چیز بدی ست ولی خود فریبی حماقت بزرگی ست