خرید تور نوروزی

ترکی بن فیصل و اعلام مرگ یک مومیایی | مهاجرانی

سید عطاالله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات در یادداشتی وبلاگی نوشت:

ترکی بن فیصل ( متولد ۱۹۴۵)، رییس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان (۱۹۷۷ تا ۲۰۰۱) سفیر عربستان در لندن ( ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵) و نیز سفیر سعودی در واشنگتن بوده است (۲۰۰۵-۲۰۰۷).

در دانشگاه جرج تاون دانشجوی معماری بود، ناگزیر در میانه ی تحصیل رشته ی خود را عوض می کند و به دانشکده ی ادبیات می رود. ظاهرا ایشان لیسانسه ی ادبیات هستند. در دوران تحصیلی ملک فیصل ماهیانه ی مناسب و مقتصدانه ای در اختیار ایشان قرار می داده است تا وقتشان صرف درس و بحث شود.

ایشان از طریق سفیر ایران ناخرسندی خود را از ماهیانه ی کم اعلام کرده بود. شاه ایران دستور داده بود برای ایشان مقرری در نظر گرفته شود. این مقرری به سعود الفیصل هم پرداخت می شده است. البته سعود الفیصل که پنجسال از ترکی بزرگتر بود، درسخوان بود و از دانشگاه پرینستون لیسانس اقتصاد گرفت. ملک فیصل از ماهیانه ی شاه ایران برای پسرانش، با خبر شده بود و گله کرده بود که گمان کردی من پول لازم برای بچه هایم ندارم! می خواهم سرشان به درس گرم باشد. شاه هم گفته بود آن ها مثل پسران خودم هستند.

استعفا یا برکناری ترکی بن فیصل با یک پرسش مهم رویاروست. ایشان که در سازماندهی القاعده نقش مادر و در تاسیس حکومت طالبان نقش پدر و ماما را توامان بر عهده داشت و دست کم در دوران حکومت طالبان، که فقط توسط عربستان و امارات و پاکستان به رسمیت شناخته شده بود؛ هر ماه یکبار به افغانستان سفر می کرد، ناگاه ۱۱ روز پیش از عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در امریکا از سمت خود کناره گیری کرد و یا برکنار شد.

در سال ۲۰۰۳ ترکی بن فیصل ملاقاتی با پرنس چارلز داشت. این حضور موجب شد که روزنامه ی گاردین در روز دوم ماه مارس ۲۰۰۳ مقاله ای منتشر کند. عنوان مقاله «نمایندهٔ سعودی و ارتباط با ۱۱ سپتامبر» بود. در مقاله بر کناره گیری ایشان از ریاست استخبارات پس از ۲۵ سال اشاره شده است. نکته ی مورد توجه، این کناره گیری پیش از عملیات حمله به برج های تجاری است.

He held the post for 25 years before being replaced in 2001, just before the attacks on New York.
Guardian 2/ March/2003

در مقاله ی گاردین به ملاقات های متعدد ترکی بن فیصل با اسامه بن لادن و ملاعمر و نیز به کمک های مالی و لجستیک عربستان به طالبان و القاعده اشاره شده است. بدیهی است که تمامی این کمک ها و راهبردهای استراتژیک با هدایت ترکی بن فیصل انجام شده است.

ملک عبدالله از ماموریت ایشان به عنوان سفیر در واشنگتن ناخرسند بود، از این رو در سال ۲۰۰۷ از سفارت واشنگتن برکنار شد و عادل الجبیر- به توصیه ی خالد تویجری رئیس دفتر بسیار با نفوذ ملک عبدالله، که در روز رحلت ملک عبدالله، و پیش از دفن ایشان، از تمامی سمت هایش برکنار شد و اکنون در حصر خانگی در جده به سر می برد!- به عنوان سفیر منصوب شد. در این سال های اخیر نام ترکی بن فیصل در نشست های مشهورش با مقامات اسرائیلی گره خورده است. به نظر می رسید ایشان پروژه ی نوسازی یا بازسازی روابط سعودی- اسرائیل را بر عهده گرفته است. در این ماموریت ایشان در نشست های متعددی با مقامات بیشتر امنیتی سابق اسرائیل شرکت کردند.

حتی در نشستی با کمال شگفتی به ژنرال یعقوب عمید رور، وزیر سابق اطلاعات و امنیت اسراییل در موسسهٔ مطالعات خاورمیانه ی واشنگتن، گفت: «مگر سعودی دیوانه است که بخواهد با اسرائیل بجنگد، اسرائیل بمب اتمی دارد!». شما ببینید چه کژ اندیشی و خودباختگی و ساده لوحی ترحم انگیزی در این عبارت و در آن موقعیت موج می زند.

مرحوم ملک فیصل پس از اشغال قدس شرقی و جنگ ۱۹۶۷ تا پایان عمر لبخند نزد و همیشه در اندوه فلسطین و قدس شریف بود، چه اتفاقی افتاده است که فرزند او محبوب اسرائیلی ها شده است؟ کار مغازله و نه مباحثه به جایی رسید که یعقوب عمید رور که محفل را گرم دیده بود از ایشان دعوت کرد به اسرائيل برود و در کنیسه سخنرانی کند. قول داد که با تشریفات کامل، امنیت ایشان را در حد اعلا حفظ خواهند کرد.

حال ناگاه ترکی بن فیصل در پاریس آفتابی شده است و در کارناوال سالانه ی مجاهدین خلق سخن گفته است. این حضور و مواضع ایشان را چگونه می توان تفسیر کرد؟

یکم: در دوران جنگ تحمیلی، عربستان سعودی هر چه می توانست به صدام کمک کرد. دست کم از پنجاه میلیارد دلار کمک مالی سخن گفته می شود. تمامی شبکه های تبلیغاتی و سیاسی و دینی عربستان در خدمت صدام بودند. در دوران بازسازی رابطه ی دو کشور که با ابتکار آیت الله هاشمی رفسنجانی و ملک عبدالله صورت گرفته بود، در نشست امیر نایف و دکتر روحانی به عنوان دبیر شورای عالی دفاع به برخی از این موارد اشاره شده است. نمونه های تازه ای را هم امیر نایف گفته بود. تا بگوید می خواهیم از گذشته عبور کنیم.

آیا عربستان سعودی گمان کرده است که می تواند یک بار دیگر برای سقوط نظام جمهوری اسلامی سرمایه گذاری کند؟ سخن ترکی بن فیصل که می گوید: «من هم طرفدار سقوط نظام حکومت ایران هستم»، موضع عربستان سعودی است و یا موضع فردی است که گرچه عضو خاندان سلطنتی است اما مسوولیت حکومتی ندارد.

در آن وقت که عربستان از صدام حمایت می کرد سازمان مجاهدین خلق هم سازمانی در اختیار صدام بود. در انتفاضه ی شیعیان و کردها، سازمان مجاهدین نقش سرکوبگر را داشت. با نوک دشنه، چشم مخالفان را بیرون می پراندند، تا به صدام نشان دهند در خشونت شاگرد اول و یار با وفایند. از سوی عربستان هم پشتیبانی مالی می شدند. مسعود رجوی تحت تاثیر شخصیت صدام سعی می کرد، نمودی مثل او داشته باشد. نحوه لباس پوشیدن، قرار گرفتن محافظان در پشت سر و پیش روی، سیاه کردن و برق انداختن سبیل و…

آن روزا آن ها پایگاه اشرف را در اختیار داشتند. ارتش آزادی در میدانی به شعاع یک کیلومتر مانور می رفت. در مرزهای ایران عملیات انجام می دادند. دخترانی که امروزه زنان میانسال و یا کهنسالی شده اند، هر روز تانکها را برق می انداختند و روغنکاری می کردند. امروزه نه اشرفی باقیمانده است و نه ارتش آزادی بخشی… یک جمع فرسوده و بیمار و بی انگیزه در لیبرتی درمانده اند. سیاست سازمان هم بر بقای آن هاست تا هر چند وقتی سوژه ای برای حضور تبلیغاتی داشته باشد. تمام حضور هویتی و سیاسی سازمان مجاهدین خلق همین کارناوال سالانه ی پاریس است، با پرداخت مناسبی که به تمامی مقامات پیشین برای سخنرانی های کوتاه می کنند. جوانان ایرانی و غیر ایرانی که با پرداخت پول بلیط و هتل و غذا و دستمزد به کارناوال می کشانند.

دوم: اکنون در دوره ی شعار هزار اشرف، همان تک پایگاه اشرف نابود شده است و در یک عملیات مسلحانه هم بسیاری از سران سازمان به قتل رسیدند. اموال و تاسیسات اشرف را هم حراج کردند. بازماندگان اشرف نشان هم که به لیبرتی رفتند. نه اشرفی ماند و نه ارتش آزادی بخشی. باید پرسید این شعار هزار اشرف که در کهکشان متینگ سازمان مطرح شده است کجایند؟ ارتش آزادی بخش کجاست؟

سوم: اعلام مرگ مسعود رجوی که با تاکید و دو بار اعلام شد؛ در هر حال به نام ترکی بن فیصل ثبت شد.

باید پرسید چگونه ترکی بن فیصل این کارناوال مضحک را با اسطوره های شاهنامه مقایسه می کند؟! کاش فیصل بن ترکی از امیر مدینه، فیصل بن سلمان که رساله ی دکترایش را درباره ی ایران در دانشگاه اکسفورد گذرانده است و یا عادل طریفی وزیر فرهنگ عربستان که رساله ی دکترایش را در باره ی ایران در ال اس ای نوشته است، می پرسید چه نسبتی بین شاهنامه و سازمان مجاهدین می تواند وجود داشته باشد!

چگونه سعودی می خواهد بار دیگری بر این جماعت تکیه کند؟ که حد اکثر یک اکوان دیو علیل هستند. حسان بن ثابت سروده است:

اذا سلک الغور فی رمل عالج
فقولا له لیس الطریق هنالک!
وقتی که از میان شن زار های روان کُشنده می رود، به او بگویید: این راه نیست!

عربستان یک بار در حمایت از صدام، برای ملت و کشور و حکومت عراق تراژدی آفرید. نابودی صدام، می بایست آن خواب را آشفته می کرد. در شرق ایران هم طالبان سقوط کرد. آیا عربستان گمان کرده است که اکنون با سازمان مجاهدین و جندالله می تواند نظام ایران را ساقط کند؟ این بار نوبت یک کمدی تمام عیاراست. رجوی بَدَل صدام بود و مریم ابریشمچی (شصت و سه ساله) بدل رجوی و جندالله بدل قاعده… با این بدل ها ترکی بن فیصل در هشتاد و یک سالگی، می خواهد نظام ایران را ساقط کند؟!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اولش به امیدخداوندمتعال ترکی فیصل باپست ومسولیت دولتی با دارودسته اش ال سعودوهمسال ترکی هاهیچ غلطی درمقابل جمهوری اسلامی ایران نمیتوانندبکنند؟
    دومش اطلاعات وشناخت خوبی جناب عطاالله مهاجرانی ازترکی فیصل وکلیه حمایت های مالی ازگروهای تروریستی وکمک های مالی به گروهای القاعده وطالبان افغان وغیره دارند!؟انگارخودایشان هم شخصاجهت پاره ای مراوداتی مزاحم ترکی فیصل شده اند!!

  2. بند اول مطلب را که خواندم چند بار برگشتم به اول متن تا مطمئن بشوم نویسنده خود آقای مهاجرانی است. و عجب است ایشان که طبق اسناد منتشره فرزند خودشان برای دریافت شهریه از سعودی کمک دریافت کرده و یا طبق عکس‌های منتشره خود آقای مهاجرانی در برخی جلسات سعودی‌ها شرکت داشته‌اند. ایشان پیش از نوشتن این دست مقالات بهتر است اول پاسخ‌گوی رفتارهای چند سال اخیر خود و ارتباطات مالی و سیاسی‌شان با آل‌سعود باشند.

  3. ….. كه هر كه بى هنر افتد نظر به عيب كند !
    ————–
    درود خدا بر شما دكتر مهاجرانى عزيز و فرهيخته ، واقعاً دست مريزاد ! استاد عزيز، آيا واقعاً حيف نيست كه شما ننويسيد و جان هاى شيفته را سيراب نكنيد ؟ كاش اخلاقاً اجازه داشتم تا اين نوشته پر مغز و طنازانه شما را با بيانيه هاى صادره از سوى برخى از سياست كاران داخلى را مقايسه كنم، همان ها كه همچون شما مدعى تحصيلات عالى و اخذ آخرين درجات علمى از دانشگاه تهران و … هستند، لازم نيست من از نوشته شما تمجيد و توصيف كنم كه بقول معروف : مشك آنست كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد ! وانگهى اساتيد بسيارى ميشناسم كه شيفته ادب و بيان شمايند . بگذريم از محضرتان تقاضائى دارم و آن اينكه اگر فرصت ميكنيد حتماً توضيحى در باره نحوه استفاده فرزندتان از بورسيه سعوديها براى آگاهى هموطنان مكتوباً ارائه بفرمائيد.

  4. ايشان حتي در همين نوشتار هم صراحتا قائل به تفكيك ميان اصحاب قدرت در خاندان سعودي هستند و البته اين عين عقلانيت سياسي است كه اميدواريم دولت با مبنا قرار دادن همين روش و منش در دام نمايش تندروها در ساختار قدرت عربستان و البته ايران نيفتد!

  5. به نظرم بهترین پاسخ به کسانی که اقای دکتر مهاجرانی را متهم می کردند همین مقاله است. این که پسر ایشان از بورس دکترای سعودی استفاده کرده یا نه، خود ایشان بایست پاسخگو باشند. نمی دانم استفاده از بورسیه امریکا و انگلیس مجاز است و استفاده از بورس سعودی ممنوع!

  6. خطابم به الف و سروش است، آيا اخذ بورسيه و تحصيل فرزندان بزرگان و سردمداران شما (براي مثال شاه قلم بدستتان که همان حاج حسين است) در دانشگاه هاي به زعم شما استعمار پير، مجاز است؟ از جناب مهاجراني تقاضا کرده ايد پاسخگوي بورسيه فرزندشان باشند، قبول؛ اما آيا از همان بزرگانتان که گفتم، هم تقاضا کرده ايد پاسخگوي بورسيه فرزندان و اقوام و دوستانشان در کشور استعمار پير باشند؟ يا استعمار پير، خانه شما و بورسيه آقازادگان، چراغ است؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا