خرید تور نوروزی

هنر ابتذال

عباس مدحجی، روزنامه‌نگار در یادداشتی با عنوان «هنر ابتذال» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

فرهنگ فارسی معین ابتذال را «بسیار به کار بردن چیزی تا اندازه ای که ارزش آن بکاهد» معنی کرده؛ معنایی که امروز به شدت زندگی ما را احاطه کرده و ذره به ذره ارزش‌های زندگی ما را دود می‌کند. ابتذال و به خواری کشاندن امور مهم و ارزشمند، همواره از مهمترین راهکارهای مخالفان آن ارزش‌ها برای بی تاثیر کردن‌شان بوده است. جامعه‌ی ایرانی هم در دهه [یا دهه‌های] اخیر پیشرفت عجیبی در نشر و بسط این ابتذال داشته به حدی که واقعا این حجم از به پَستی رساندن هرچیزی، هنری رندانه به‌نظر می‌آید که جز به تلاش و ممارست به‌دست نمی‌آید.

کافی‌ست به یکی از کارخانه‌های بدونِ تعطیلی تبدیل ارزش به ضد ارزش دقیق شود. هنجارها را در بالادست تعمدا و در پایین دست [اغلب] سهواً آنقدر زیاد و غلط به‌کار می‌برند که به ضد هنجار تبدیل می‌شود. ابتذال دقیقا همان خوار و بی ارزش کردن هر چیزی‌ست که به واسطه ارزشش می‌توانسته علت باشد. طنز را به هزل کشاندن، نقد را به وراجی، تحلیل را به جهت‌دهی، هنر را به فرمان‌برداری و افراد را به‌جای تدبر در کمال به تفکر در امور یومیه مشغول ساختن. شاید فضای مجازی و خاصتاً شبکه‌های اجتماعی عامل اصلی این شدّت و حدّت نباشند اما نقش‌شان به سبب محدودیت دسترسی به واقعیت حقیقی پشت صحنه، بسیار پر رنگ است. البته این مقاله نه تنها نافی فواید و ضروریات وجود فضای مجازی [بدون صیانت مورد نظر مجلس!] نیست که بر بیش بودن فوایدش نسبت به عوارضش صحه گذاشته و وجودشان را ضروری می‌داند. اما به آسیب‌هایش هم نگاه دارد.

مصادیق فراوان و آشناست. انجمن‌های حمایت از حیواناتی که باید با عِلم به چرخه‌ی بیولوژیک و کُنام حیوانات، زیستِ جانوران را تسهیل کند، با تبلیغات پروپاگاندایی و توصیه‌های غیر علمی نه تنها سلامت حیواناتِ هدف، که سلامت دیگر حیوانات چرخه‌ی زیستی و حتی انسان‌ها را هم تهدید میکنند. مشاوره‌های روانشناسی که برای جذب پول یا دنبال‌کننده بدون کوچکترین رگه‌هایی از علم واقعی، از پیچیدن نسخه‌هایی ماورایی و بازی با روان مخاطبان اِبایی ندارند. بنگاه‌های خبری و رسانه‌هایی که خیلی زرد و بدون تسلط بر علم ژورنالیسم و صرفاً برای بیشتر دیده و خوانده شدن [احتمالا به هدف تاثیرگزاری بیشتر] تیترها و مطالبی نشر می‌دهند که کمکی به شفاف سازی، حقیقت یابی، آزادی بیان و پیشرفت درست جامعه نمی‌کنند.

پکیج‌های ثروت سازی و سخنرانی‌های موفقیت و توصیه‌های مثبت اندیشی و جملات قصار و مانند اینها که به حدی از خواری و ملالت رسیده‌اند که تولید و نشرشان فقط به یک دوربین و یک کاربر خوش سخن وابسته شده است. برخی جنبش‌های مختلف تبلیغ گیاه‌خواری، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌های جنسی و فرقه‌ها و نحله‌های دینی هم کم و بیش هم مسیرند. تلویزیون، سینما و موسیقی و هنرهای دیگر هم دست کمی ندارند. ظاهرا ترکیب شوخی‌های جنسی و بازیگر محبوب و دکور لاکچری و عشق نافرجام و زوایای اروتیک در بستر طنز موقعیت خیلی روی بورس است. تعدد برنامه‌های گفتگو محور زرد کپی شده و سریال‌های مشابه هم نشان از همین دارد. باشگاه‌های طرفداری از افراد خاص یا سلبریتی‌ها که در کمال تعجب بسیار پرطرفدارند هم این جریان‌ها را تقویت می‌کنند. آموزش‌ها و مهارت‌ها هم از بورس گرفته تا برنامه نویسی و از پرورش شتر مرغ گرفته تا فنون مهاجرت، از ترفندهای [بخوانید حقه‌ها] فروش گرفته تا خدمات، تا حد زیادی از واقعیات و علم آن فاصله دارند و صرفا محتوا تولید می‌شود که شده باشد. بازهم می‌توان نام برد؛ ‌امور خیریه برای کلاهبرداری یا دیده شدن بیشتر، تبلیغات مستهجن که مدتهاست ابتذال را هم پشت سر گذاشته و بیعارانه نشر می‌شود، و یا فضای مشوش و مبهمِ نقد و تحلیل هرچیزی که به‌صورت خطرناکی می‌تواند ذهنیت جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و سره را با ناسره قاطی کند.

خروجی اینها چیست؟ کدام ارزش‌های جامعه حفظ و تقویت می‌شوند و کدام عقده‌ی آدمهای روان پریش، درست باز می‌شود؟ چند نفر ثروتمند می‌شوند یا مهارت و آموزش و صحیح و علمی کسب می‌کنند؟ چقدر جامعه با ارزش‌های اخلاقی، دانش، مهارت‌، سلامتی تن و روان، محتوای مفید‌، هنر فاخر یا تحلیل درست و مفید درگیر می‌شود؟ دقیقا همین جلف کردن‌هاست که باعث می‌شود دانشمند‌، هنرمند، تحلیلگر و منتقد، خبرنگار، نویسنده و شاعر و روانشناس واقعی هم کارکرد و دامنه تاثیرگذاری خود را از دست داده و هم اقبال جامعه را. از سوی دیگر وقتی با این رجزخوانی موفقیت آمیز ابتذال مواجه می‌شود دیگر توان و دلیلی برای تولید یا بسط اثر واقعی ندارد. در واقع کالای بی مشتری، اسباب زحمت صاحب کالا می‌شود.

آری، هنر ابتذال نه در تولید محتوای بی ارزش که بیشتر در پیش پاافتاده، عوام پسند، عامیانه، معمولی، همه جایی، بی اصالت و حقیر کردن محتوای ارزشمند است. در ایجاد توهم آسان بودن هر چیز و همه چیز دانی هر کس است. و به‌راحتی می‌توان پیش بینی کرد جامعه‌ای که ارزش خیریه را در خودنمایی، ارزش طنز را در لودگی، ارزش تحلیل را در منفعت، ارزش خبر را در افشای زندگی خصوصی، ارزش روانشناسی را در فرآیند جذب جنس مخالف، ارزش ورزش را در یک ماهه حرفه‌ای شدن، ارزش هنر را در سرگرمی، ارزش دین و سیاست را در پیشبرد اهداف طیف خاص و… می‌داند و سرعت و تنبلی را به کسب تجربه و تلاش ترجیح دهد‌‌، به چاه ویلی می‌افتد که تا مدت‌ها در تاریکی آن دست و پا خواهد زد و نوری نخواهد دید.

کشاندن جامعه‌ای با این فرهنگ و تاریخ، تعدد شاخص‌های ارزشمند و قدرت ارزش‌هایش به چنین ورطه‌ی ذلالت و ضلالتی الحق که هنری گران است با سربازان ارزانی که خود نمی‌دانند کمانشان واقعا به کدام سمت است. توجه به آزادی عمل‌شان بدون معارض، شاید بیشتر حقیقت را رسوا کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا