فرشاد مومنی: نظام حمایت اجتماعی و اقتصادی دچار بحران شدیدی است
آرمان ملی نوشت: «نظام حمایت اجتماعی ایران چه از نظر کارایی و چه از نظر اثربخشی با مشکل روبهرو است. این مشکلات معلول خطاهای سیاستی است که در زمینه شوک درمانی طی سه دهه گذشته جریان پیدا کرده است. دلالها و وارداتچیها صدای خود را به طرز غیرمتعارفی بالا بردهاند و مردم و تولیدکنندهها را به سمت حاشیه راندهاند. نظام حمایت اجتماعی ایران دچار مشکل کارایی شده و قریب به اتفاق صندوقها به آستانه ورشکستگی کشیده شدهاند.» جملات ذکر شده اظهارات دکتر فرشاد مومنی اقتصاددان در گفتوگو با «آرمان ملی» است. مومنی در این گفتوگو با توجه به چالشهای صندوقهای بازنشستگی در کشور به تشریح و تبیین ریشههای نابسامانیهای نظام حمایت اجتماعی در ایران میپردازد که در ادامه میخوانید.
یکی از چالشهای اجتماعی امروز جامعه ایران وضعیت بازنشستگان و دغدغههایی است که آنها دارند. ارزیابی شما از این موضوع چیست و دولت چگونه میتواند این چالشها را مرتفع کند؟نظام حمایتهــــای اجتماعـــی بهطور کلی و صندوقهای بازنشستگی کشــــور بهطور خاص به سمت یک ورشکستگی سیستمی در حال حرکت است و همه صاحب نظران این روند را قبول دارند. اگر ما بخواهیم در این زمینه به کشور خدمتی کنیم باید یک تحلیل کارشناسی از وضعیت موجود ارائه کرد. برخورد جزیی و جزیرهای با بحران صنــــدوقهای بازنشستگی محکــــوم به شکست است. به گمان من از نقطه عطف اجرای برنامه تعدیل ساختاری ما بهطور مرتب در معرض طی کردن مسیری هستیم که در همه عرصههایی که این برنامه وعدههای خوش بیزحمت را به ما میداد با شکست مواجه شد. برای غلبه بر این مسائل گرچه ما مورد به مورد کانونهای بحران را زیر سوال قرار میدهیم اما تا زمانی که نظام تصمیم گیریهای کشور به یک بلوغ اندیشهای نرسد و این سرابی که تعدیل ساختاری بهوجود آورده از بین نرود، ما از این مشکلات رها نمیشویم. عوامل درونی صندوقها در توضیح دهندگی درباره بحران صندوقها بسیار کمتر از عوامل بیرونی است یعنی سیاستهای نابخردانه ذیل عنوان تعدیل ساختاری، آن کانون بحران را تقویت کرده است. سیاستهای تورم زا و اشتغال زدا هم دولت را دچار مشکلات کرده و هم وضعیت مردم را در شرایطی قرار داده که همه میبینیم. وقتی جرقههای التهابات ناشی از این ابزار در جریان قیمت آرد و نان آشکار شد، شروع کردند به بروز رفتارهای مالی عجیب و غریب که ضد هدف اولیه خودشان بود یعنی دولتی که به 5 روش در سند بودجه 1401 شوک درمانی را دنبال میکرد تا کسری مالی خود را سامان دهد مجبور شد تعهدات مالی سنگین و غیرمترقبهای را در دستور کار قرار دهد. آیا این علائم اولیه که حکایت غریبی از تناقضها داشت برای عزیزان کفایت میکند؟ این شاید حیاتیترین پرسشی است که همه رسانههای کشور که میخواهند به ارتقای کشور کمک کنند باید در برابر آن احساس مسئولیت کنند. چرا معتقدید صنـــــدوقهای بازنشستگی در حال ورشــــکستگی سیستمی هستند؟ چه استدلالی در این زمینه وجود دارد؟رفاه اجتماعی در ایران و نظام حمایتهای اجتماعی یک جزیره جداگانه از عناصر حیات جمعی نیست. من بسیار متاسفم که نهادهای کارشناسی و نظامهای رسمی آموزشی و پژوهشی ما هر کدام به دلایلی از ورود به این مساله پرهیز میکنند. اساس ماجرا این است که حدود 180 سال پیش فردریک لیست بنیانگذار مکتب تاریخی آلمان این ایده را مطرح کرد که ما با تولید به مثابه نظام حیات جمعی روبهرو هستیم و هر جامعهای باید تصمیم بگیرد مقدرات خود را میخواهد از طریق تولید اداره کند یا از طریق فعالیتهای مافیایی و غیرمولد. تولید با فرهنگ، امنیت اجتماعی، امنیت ملی، کیفیت زندگی و توان رقابت اقتصاد ملی گره خورده است و اگر کشوری به تولید پشت کند، مافیاها بر آن حاکم میشوند و همان مافیا کشور را به سمت فروپاشی میبرد. ما این مساله را از زمان ربع پایانی قرن هجدهم تا امروز در جهان مشاهده میکنیم. بنابرایــــن آن خردی که باید نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور پیدا کند کیفیت زندگی و رفاه اجتماعی ایران را باید تابعی از بنیه تولید فناورانه بداند. اساس همه مشکلات این سرزمین اینجاست و از هر دریچهای که نگاه کنیم یک جلوههایی از این مساله را میبینیم. به عنوان مثال گزارشهای رسمی درباره بودجه خانوار میگوید 63 درصد درآمدهای خانوارهای ایرانی بهطور متوسط درآمدهای غیرکاری است.ای کاش جامعه شناسان اقتصادی و روان شناسان اجتماعی میآمدند این عبارت را برای تصمیم گیران ترجمه میکردند. در شرایط کنونی 59 درصد کل فقرای ایران شاغل هستند و 30 درصد آنها بازنشستگان یعنی شاغلیــــن سابق هستند. چرا تصمیم گیران ما دچار بحران یادگیری شده و از تجربههای خود درس نمیگیرند؟ 30 سال است به خیال پولدار شدن و حل مشکلات مرتب شوک به قیمتهای کلیدی صورت میگیرد. نمیخواهید از این درس بگیرید؟ دولت با شوک درمانی خودش را هم دچار مشکل میکند. چرا رفتارهای مالی دولت دچار آنومی شده است؟در این زمینه میتوان به دو نکته اشاره کرد. در ده ساله اول بعد از پیروزی انقلاب درآمدهای دولت 1.7 برابر شد درحالیکه در دهه بعد آن درآمدهای دولت از ناحیه شوک درمانی 29 برابر شده است. از طرف دیگر در ده ساله اول انقلاب هزینههای دولت 1.9 برابر شده اما هزینههای دولت در 10 سال بعد 21.5 برابر شده است. معنایش این است که وضع مالی دولت باید خیلی بهبود پیدا کرده باشد اما کارنامه مالی را وقتی میبینید، متوجه میشوید که بهرغم این سبقت درآمدها از هزینه، در آن دوره ده ساله دوم ما با یک رفتارهای آنومیک روبهرو بودیم چراکه اندازه بدهی دولت از کانال بودجه عمومی 8 برابر ولی در مورد شرکتهای دولتی در دوره 8 ساله اول بعد از جنگ، بدهیها 23 برابر و در دوره 10 ساله 37 برابر شده است. این نکته همه مساله را توضیح نمیدهد. بحث بر سر این است که این بدهی در شرکتهای دولتی حکایت از فساد دارد. در دورهای که افزایش درآمد ظاهری اتفاق افتاده است هم فساد افزایش یافته، هم مسئولیت گریزی افزایش داشته است. رفتارهای تخریبگر درباره شرکتهای دولتی وضعیت خطرناکتری دارد اما چون در شرکتهای دولتـــی ضریب پنهان کاری بیشتر است، آنها که باید ببینند، نمیبینند. همه میدانند که اندازه بودجه شرکتها بیش از دو برابــــر بودجه حاکمیتی است ولی میزان وقتگذاری در رسیدگی به بودجه شرکتها کمتر از یک صدم است. ماموریت شرکتها دیگر پیشبـــرد اهداف توسعهای نیست. در دوره احمدی نژاد برخی از این شرکتها تا 3 برابر نیروی جدید جذب کرده بودند درحالی که در ابتدای دولت احمدی نژاد هر کدام اینها تا 50 درصد، دارای نیروی مازاد بودهاند. در کل دوره سی ساله گذشته هر مقدار اندازه واگذاری داراییهای بین نسلی تحت عنوان خصوصی سازی شدت افزایش یافته، اندازه تصدیگری دولت نیز افزایش یافته است. در آذرماه 1389 دولت احمدی نژاد شوک قیمتهای انرژی را در دستور کار قرار داد. در این اتفاق بالاترین شوک به قیمت گاز وارد و آن را 11 برابر کردند. بعد از یک سال مدیرعامل وقت شرکت گاز گفت بهرغم افزایش قیمت گاز و افزایش تولید، درآمد شرکت گاز سقوط کرده است. بلافاصله بعد از اظهارات این فرد، شرکت ملی گاز یک اطلاعیه صادر کرد که در آن گفته شده ما با گازدزدی بیسابقه مواجه شدهایم. ماجرا این است که یکی از آثار شوک درمانی کل بدنه را مستعد فساد میکند. چرا تمام متفکران توسعه میگویند به شوک درمانی تن ندهید؟ در چنین شرایطی چرا دولتها در ایران به شوک درمانی علاقه مند هستند؟ وجه ایجابی منطق آنها این است که فرایند توسعه، نتیجه انباشت تدریجی داناییها و تواناییهای مبتنی بر خلاقیت و همکاری است بنابراین وقتی شما به سمت شوک حرکت میکنید، جامعه موقعیت و جهت خودش را از دست میدهد و همین باعث ایجاد احساس هویت گسستگی میشود. چه میشود که مردم در دهه اول انقلاب خودشان را فدای کشور میکردند اما الان برخی منافع فردی خود به شکل غیرمولد را بر مصالح جمعی ترجیح میدهند؟چطور میشود که اولین افشاگریها درباره سوءاستفادههای مالی 123 میلیارد تومان بود که مدتها جامعه را در بهت فرو برد اما اکنون اگر گفته شود یک گروهی 1000 میلیارد تومان دزدیدهاند واکنشی برنمیانگیزد؟ یک سازمانی به نام سازمان هدفمندی یارانهها ایجاد کردهاند که نمیآیند بگویند چرا دخل و خرج یک امر حمایتی در شرکتها بررسی میشود نه بودجه عمومی. وقتی شما این را به زیرمجموعه شرکتها میبرید یعنی میتوانید به خاصه خرجی بپردازید. دستگاههایی که دریافت کننده بودجه از سازمان هدفمندی یارانهها هستند را نگاه کنید. 75 درصد کل بودجه رفاهی کشور برای 8.5 درصد کشور اختصاص پیدا میکند و از طرف دیگر میبینید 30 درصد کل جمعیت کشور و 55 درصد جمعیت سالمندان فاقد هرگونه پوشش بیمهای هستند. تمام مطالعاتی که در ایران شده میگوید وقتی شوک درمانی اتفاق میافتد واکنشهای گروههای کالا و خدمات به این تورم یکسان نیست. شدیدترین واکنش در کاهش هزینههای سلامت و در مرتبه دوم در کاهش هزینههای آموزشی و در مرتبه سوم مردم از هزینههای تغذیه خود میزنند. کل مسئولیت پذیری دولت در امور سلامت به 50 درصد میانگین جهانی رسیده است یعنی درحالیکه ما میگوییم اندازه اقتصاد ما رتبه 20 دنیا است، مسئولیت پذیری در حوزه سلامت از 120 کشور پایینتر است. در اثر این سیاست شوک درمانی در حیطه سلامت شاخص دیگری به نام پرداخت از جیب وجود دارد. در کشورهای صنعتی مردم 5 درصد هزینههای سلامت را از جیب خود میدهند، استاندارد قابل قبول جهانی 10 درصد و میانگین جهانی 18 درصد است. این شاخص در ایران بیش از 60 درصد است. طی این سی سال گذشته دائما درصد جمعیتی که فقط از ناحیه هزینههای کمرشکن درمان به زیر خط فقــــر سقوط میکنند، در حال افزایش بوده است. ما هم اکنون در نظام حمایت اجتماعی ایران چه از نظر کارایی و چه از نظر اثربخشی با مشکل روبهرو هستیم. این مشکل معلول خطاهای است که در زمینه شوک درمانی طی سه دهه گذشته جریان پیدا کرده است. مفت خوارها، دلالها و واردات چیها صدای خود را به طرز غیرمتعارفی بالا بردهاند و مردم و تولیدکنندهها را به سمت حاشیه راندهاند. نظام حمایت اجتماعی ایران دچار بحران کارایی شده و قریب به اتفاق صندوقها به آستانه ورشکستگی کشیده شدهاند. از نظر اثربخشی نیز درصد اصابت سیاستها به گروههای نیازمند در حال کاهش است و فقط به کسانی که در بازار رسمی کار حضور دارند تعلق میگیرد. گزارشهای رسمی در زیرمجموعههای سازمان تامین اجتماعی نشان میدهد در سه ساله پایانی دهه 1390 اندازه جمعیت فقیر ما دو برابر شده است. این مشکلاتی که توضیح داده شد در تسخیر علم قرار دارد یعنی اگر نظام تصمیم گیریهای اساسی در ایران به علم تن بدهند، برای برون رفت از این شرایط راه نجات وجود دارد.
انتهای پیام