خاطرهای از باران مسجدالحرام
«مرتضی باقری»، تاریخ پژوه در یادداشتی به مناسبت روز دحو الارض، دوشنبه 8 شهریور 95 برابر با 25 ذی القعده 1437 که در اختیار انصاف نیوز گذاشته است نوشت:
حدود 30 سال قبل ظهری زمستانی بیرون مکه بودم. ابرهای متراکم بر فراز مکه خبر از وقوع باران در ساعات آتی می داد. به سرعت خود را به مکه و مسجدالحرام رساندم. باران شروع به باریدن گرفت. از شدت باران نماز جماعت عصر در شبستانهای مسجدالحرام خوانده شد. دلم نیامد از زیر بارش تند کنار کعبه خود را به ثواب نماز جماعت به شبستان بکشم. به طواف مشغول بودم بی مهابا …
باران شدت گرفت و آسمان چونان رودخانه بر کعبه و مسجدالحرام جاری بود. و تلفیق سیل باران و سردی هوا عموم افراد را از مسجدالحرام به شبستانها کوچ داد. سیل باران تا اخر شب ادامه یافت و نمازهای مغرب و عشاء هم در شبستانها اقامه شد و من همچنان در طواف و کنار کعبه ماندم. تعداد اهل طواف از تعداد انگشتان دست فزونی نیافت. از شدت باران، لوله های خروجی آب پاسخگو نبود و سطح آب تا زیر زانو می رسید. مشکل در خواندن نمازهای طواف پیش آمد. برای سجده باید سر به زبر آب فرو میشد و سبحان ربی الاعلی چون می گفتی آب بر حلقت فرو می رفت. ذکر سجده را به 3 بار سبحان الله عوض کردم. هر سبحان اللهی که در دهان چون نفسی به بیرون می افکندم ذکر مستانه ام غلغل کنان کف زیر آب مسجدالحرام را می شکافت و به آسمان راه می کشید. روزگار جوانی بود و عشقی در دل و بی نیاز به تکلف و شایبه ای…
در میان آب، خود را غرق زلال رحمت حق می دیدم. رقم طواف به بیش از 40 رسید، یعنی قریب 300 بار چرخ زدم به عشق…
مستی عاشقانه مستولی گشته بود نه در پی اجر و مزد معنوی بودم و نه مقید به آداب وقت باران و حفظ متانت….
چرخ میزدم و به عشق تاب می خوردم. یادم آمد روزی تمام زمین به زبر آب بوده و خشکی ابتدا از این نقطه پیدا شده و به تمام زمین گسترش یافته است. ناگهان حس کردم سرزمین اصلی وجودم متعلق به این نقطه است. بی جهت نیست عشقی در دل داریم نسبت به کعبه… که اگر هر دلی سرزمینی باشد این کعبه ام القرای عاشقان است که به لطف حق محبتش در دل بندگان جاری است.
اینک که امسال به ترفندهای بنی بشر از زیارت آن خانه ی عتیق که آزاد از ید قدرت قداره بندهای زمین است محروم مانده ام، به عشق آن صاحب البیت روحم را به طواف حق بر مدار عشق می کشانم و حس عاشقانه ی دیدار حضرت محبوب را قصد می کنم. و از خلوت و انس با درگه محبوب، به تماشای عظمت و شوکت و جلال و لطف و رحمت بی انتهای حضرت دوست می نشینم و از محضرش طلب می کنم در این روز شریف که روزگاری خشکی را به ارمغان بخشید و سبب پیدایش حیات و آدم بر این گستره ی خاک شد اینک باران رحمت و لطفش را دوباره بر ما بشر ناسپاس جاری فرماید و به باران غفران و رحمتش جمیع بنی بشر را بشوید و پاک سازد و شایسته ی حیات به زیر سایه ی لطف الهی خود…
انتهای پیام
جناب باقرى درود . چه زيبا خاطرات بارانى خود را در مسجد الحرام قلمى كرديد، من هم دو سه بار هنگام طواف مورد رحمت الهى قرار گرفته ام ! كاش با همين سياق حالات ناودان طلا را هم توصيف ميكرديد.