صدای مردم | ناصر یزدانی
ناصر یزدانی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
شنیدن صدای مردم و گوش سپردن به ندای ملت دیر زمانی است که از گوشه گوشه مملکت شنیده میشود. در دو ماه و نیم گذشته که شدت اعتراضات همه، از جمله حاکمیت، را غافلگیر کرده است ما این ندای شنیدن فریاد ملت را بیشتر میشنویم. کسانی که هنوز دل در گرو عقلانیت در سیستم ج. ا اسلامی دارند و نگران آینده کشورند بیشتر بر این مقوله تاکید دارند. افرادی چون رئیس جمهور اسبق، البته دوبار اسبق، آقای خاتمی و بعضی از روحانیون و اصلاح طلبان و حتی تحلیلگران ایرانی مقیم خارج از این جملهاند. به اعتقاد این جماعت اعتراضات خیابانی خصوصاً اگر رنگ و بوی اغتشاش و شورش داشته باشند خسارت جبران ناپذیری بر کشور وارد میکنند. زندگی جمعی را فلج میسازند و جان عزیزانی از ملت را میگیرند و شکافها و زخمهای عمیقی را بر پیکر جامعه وارد میسازند. البته طبیعی است که حاصل این درخت میوه تلخ و مسمومی باشد که ممکن است حیات و ممات کشور و ملت را تهدید نماید. هدف این جماعت از شنیدن صدای مردم، تجدید نظر در رفتار و کردار حاکمیت است که بگمان آنان به راه صواب نمیرود خصوصاً در برخورد با آحاد ملت و در نظر گرفتن حقوق مخالفان. اما ما پژواک این صدا را از جانب دیگر هم میشنویم از جانب حاکمیت که اعتقاد دارد معترضان و منتقدان، اصولاً همه دنیا، خصوصاً دولتهائی که وقت و بیوقت بدنبال گرفتن ایراد از جمهوری اسلامی میباشند، همه، باید به صدای رسای ملت در راهپیمایها و مراسم گاه و بیگاه سیاسی که از طرف حاکمیت برگزار میشود گوش فرا دهند. انصاف باید داد که این مراسم از جهت تعداد و تنوع شرکت کنندگان در استاندارد جهان آزاد امروز بسیار پر شکوه و حاوی پیامهای قدرتمندی از نظر حمایت از رژیم برخاسته از انقلاب ج. ا. و تداوم راه انقلاب میباشد. از دید حکومت و مسئولان مردم اینهایند که خواست خودشان را طی مراسم سالانه، مثل ۱۳ آبان ۱۴۰۱ و یا مثلاً تشیع جنازه سردار شهید سلیمانی در ابعاد میلیونی بیان میکنند. اما آنها که مخالفین بعنوان صدای مردم میخوانند مشتی خود فروخته، فریب خورده و تروریست هستند که جایگاهی مابین ملت ندارند و اگر قدرتهای استکباری خصوصاً امریکا حمایت خود را از روی آنها بردارد حقیر و وامانده جرئت و توان هیچ کاری نخواهند داشت.
جدا از جدلهای سیاسی مرسوم، واقعاً کدامیک از اینها صدای مردم است؟ اصولاً چرا صدای مردم مهم است و حکومت باید به آن گوش بسپارد؟ جواب درست هر دو هست. جای تعجب هم ندارد. هر دو صدای ملت ایران است. جامعه ایران همچون هر جامعه زندهای متکثر هست. عدهای اصلاً نمیخواهند به هیچ قیمتی تحت سلطه حکومت دینی زندگی کنند و بنابراین میخواهند سر به تن حاکمان ج. ا نباشد. عدهای برعکس فکر میکنند بعد قرنهای متمادی حکومت اسلامی در ردای ج. ا در حال تحقق است و بنابراین حاضرند جان و مال را خود به پای آن قربانی کنند. البته امروزه راههای واضح و امتحان شدهای برای فهم و درک این تضاد دیدگاهها در جوامع مختلف وجود دارد که عموماً همه به نحوی به صندوق رأی ختم میشوند. اما چرا این روشها در جامعه ایران مورد مناقشهاند. مشکل را باید در سیستم و چهارچوب ساختار سیاسی حاکم و فلسفه وجودی آن دید. بهتر است اول سئوال دوم را جواب دهیم که چرا صدای ملت برای حکومتها و حاکمیت مهم است. نگفته پیداست که نظر مثبت مردم به حکومت از منابع قدرت حاکمان است. همرائی مردم در امور کشور با حکومت موجب مقبولیت آن است. مقبولیت یکی از مبانی مشروعیت هر حکومتی است. هرچه خواست عمومی مردم بیشتر همراستا با خواست حکومت باشد مشروعیت حکومت بهمان نسبت بیشتر است. اصل ششم قانون اساسی را بنگرید که با شفافیت تمام میگوید “اداره کشور باید مبتنی بر آراء عمومی، بخوانید نظر مردم، باشد”. بعد پیروزی انقلاب ۵۷، رهبری بلافاصله دستور هم پرسی را دادند و ۱۲ فروردین، روز همه پرسی نظام سیاسی، همچنان بعنوان روزی خاص در کشور تعطیل عمومی است. این در حالیست که همه میدانستند انقلابیون اکثریت مطلقند و به دنبال چه نوع حکومتی هستند. این همه پرسی دلیلی جز حصول مقبولیت و مشروعیت مضاعف دلیل دیگری نداشت. در مرز شرقی طالبان را بنگرید که بعد از یکسال و اندی برای به رسمیت شناخته شدن رژیمش توسط دولتهای جهانی چطور بر هر خس و خاشاکی چنگ می زند. طالبان به سهولت تمام کشور را در اندک مدتی به تصرف خود درآورد در حالیکه دولت قبل نیروی بزرگ تا بن دندان مسلحی را در اختیار داشت. فکر نمیکنم کسی در عالم سیاست، شک داشته باشد که طالبان اکثریت مردم افغانستان را نمایندگی میکند. مشکل هم با ابزار انتخابات است که طالبان این روال پذیرفته شده جهانی را به عنوان بدعت نمیپذیرد.
در گذشته تاریخ هم همیشه رأی و نظر موافق عموم مردم برای حاکمان بسیار مهم بود هر چند که شمشیر به عنوان برهان قاطع همیشه حرف آخر را میزد. تا قبل از اواخر قرن ۱۸ و انقلابهای امریکا و فرانسه نظریه مشروعیت یک حکومت بر زور و غلبه متکی بود و نظر موافق مردم هم در این چهارچوب دیده میشد. مبنای کار جوامع عموماً بر حاکم و رعیت استوار بود، اما تحولات اواخر قرن ۱۸ نظریات جدیدی را در صحنه فلسفه سیاسی مطرح کرد. متفکرین علم سیاست جامعه را بعنوان ملک مشاعی در نظر گرفتند که تمام حق و حقوق به مالکین اصلی یعنی ملت تعلق دارد. دولتهای به عنوان وکیل و نماینده مردم میتوانند در محدوده مشخص، که در قوانین اساسی جامعه تنظیم میشود، حق دخل و تصرف دارند. بنا بر این نظریه، همه چیز در جامعه مستقیم و غیر مستقیم به رأی و اراده ملت بستگی دارد. البته مکانیسمهای کار هم در طی قرون متمادی مشخص و توسعه داده شدهاند. امروزه در اکثر جوامع انتخابات برای برگزیدن نمایندگان ملت و افراد دولت جهت اعمال اراده و نظر ملت بعنوان روند و ابزار کار پذیرفته است. به بیانی دیگر، همه امور ملت و جامعه به صدای ملت و رأی و نظر وی بر میگردد. اصل معنای جمهور و نظام جمهوری همین است که ملت کسی را بعنوان رئیس دولت انتخاب میکند که اراده ملت را در تمشیت امور اعمال نماید. البته تقریباً همه جوامع از نظر خواستها و سلایق متکثرند و امکان اینکه همه صد در صد روی یک نظر متفق القول باشند غیر ممکن است. اینجاست که نظر اکثریت معنای پیدا میکند. نظر اکثریت مستقیم و غیر مستقیم از طریق انتخابات و یا قانونگذاری در مجالس اعمال میگردد. در امور بسیار مهم هم معمولاً دوباره مستقیم بخود مردم از طریق همه پرسی مراجعه میکنند. همان مکانیسمی که در قانون اساسی کشور ایران هم پیش بینی شده است. ما بعنوان سیستم جمهوری در ایران، در قانون اساسی و بقیه قوانین همه اینها را بدون هیچ مناقشهای پذیرفتهایم. این مطالب آنقدر در دنیای امروز بدیهی است که مثل معروف “شیره را خورد و گفت شیرین است” را تداعی میکند. تکرار آن هم ملال آور است. حال بر میگردیم به سئوال قبلی که کدامیک از دو گزینه گفته شده صدای مردم ایران است؟ فریاد معترضین خیابانی که نظام را نمیخواهند و بلند می گویند که “جمهوری اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم” و یا گفته مسئولین که راهپیمائیهای مختلف در مناسبتهای رسمی را بعنوان صدا و نظر ملت در تائید خود میگیرند؟ گفتیم هر دو صدای ملتند اما کدام صدای اکثریت ملت است؟ بنظر شما با راهکارهای موجود سخت است تعیین این مطلب که اکثریت ملت چه میخواهند؟ کافی است که حاکمیت با یک همه پرسی ساده در چند مورد مشخص مورد اختلاف تکلیف این قضیه را روشن کند. اما مساله هم پرسی برای برخی داستان جن و بسم الله شده است. اگر واقعاً فکر میکنند که صدای تظاهرات حکومتی صدای واقعی ملت است و حاکمیت از پشتیبانی اکثریت مردم برخودار است اینهمه خوف و گریز از رفراندم و همه پرسی چرا؟ بنظر میرسد که این هنر فقط از برخی مسئولین کشور ساخته است که مطلبی بدین بداهت و واضحی را در لفافه بحثها و جدلها کلامی بپوشانند و با توهین به شعور عمومی مردم برای کشور مشکلات عدیده بتراشند.
انتهای پیام
اگر اکثریت آذربایجان گفت نی خوام از ایران جداشم چی …….
به نظرم انتخابات آزاد بهترین راهه
کشور متکثرتر از این حرف هاست الان انقلابی ها اصولگرایان میانه رو ها اصلاحطلبان میانه اصلاحطلبان پیشرو مخالفان میانه و براندازان در کشور وجود دارند در مورد براندازان هم اونها هم متکثرند و لزوما یک ذهنیت برشون حاکم نیست پس نمی شه گفت جهان به مخالفان و موافقان جمهوری اسلامی تقسیم شده شخصا به اصلاحات ساختاری اعتقاد دارم برای همین مجبور میشم هم با براندازها درگیر بشم هم با این طرف خلاصه می خوریم از هر دوطرف
الان دیگه نوع حکومت و شیوه انتخاب مطرح نیست
اداره کشور غلط بوده و هست. حاکمیت با قانون نیست. دزدی، فساد، ناحقی، بی وجدانی و بی انصافی برپاست از بالا تا پایینترین قشرهای جامعه.
مردم امروز ایران اول باید از اصلاح رفتار خودشان با همدیگر شروع کنند بعد به دنبال تغییر حکومت باشند.
چون مقامات کشور بد می کنند ما مردم که ساکنین دائمی این کشوریم هم باید با هم بد کنیم؟ به هم زور بگیم و ناحقی کنیم؟
پس انصاف و وجدان کجاست؟
وقتی ما در همسایگی هم حق دیگری را زیر پا می گذاریم آسایش و آرامش و امنیت دیگری را نابود می کنیم می خواهیم چه نوع حکومتی داشته باشیم؟ هرکس بیاید همین وضع برقرار است.
در این شرایط چه نسلهایی را تربیت می کنیم؟ وقتی به بچه هایمان نشان می دهیم با نادیده گرفتن و زیر پاگذاشتن همسایه و دیگران رشد کنند.
مدیران و مقامات امروز ایران چه کسانی هستند؟ از خود همین مردم که دست روزگار آنها را به دولتمردی رسانده که اگر دانا بودند و وجدان داشتند کار امروز ایران به اینجا نمی کشید و ما انگشت نمای دنیا نمی شدیم
مردم عادی و معمولی بگویند برایشان چه فرق دارد که پادشاه باشد یا رئیس جمهور یا حاکم و فرمانروا
کسانی باشند که جامعه را براساس روزگارشان درست اداره کنند
برای اکثر مردم مهم این است که در امنیت و آسایش و آرامش زندگی کنند و سر کار و خانواده خودشان باشند و در جامعه در امان باشند
خود خرج خودشان را درآورند و محتاج کسی جز خدا نباشند. نیازمند یارانه و خیریه و کمک هزینه و وام و قسط و غیره نباشند
کسی حقشان را ناحق نکند و اگر چنین شد جایی باشد که بدون دردسر و اذیت و آزار و پارتی و آشنا و توصیه و رشوه و …. بتواند حق ضایع شده اش را احیا کند. وقتی اینطور باشد مردم جامعه کم کم رشد کرده و شکوفا می شوند.
درخواست برای رفراندوم یک بازی عوامفریبانه است که سعی در ایجاد و القاء وجود اختلاف در جامعه می شود و معمولا توسط رسانه های معاند ایران سالها است که تبلیغ می شود و تاریخ مصرف آن گذشته است ؛ رفراندوم بگذاریم که چه چیزی را مشخص کند؟؟ رفراندوم بگذاریم که اسلامیت را برداریم ؟؟
یا رفراندوم بگذاریم که جمهوریت را برداریم؟؟
نه اسلام نادیده میشود گرفت و نه جمهوریت را ، اصلاح ساختارهای اجرایی هم اگر منظور میباشد ، نیازی به رفراندوم ندارد .
سی درصد جامعه انگلستان حکومت پادشاهی نمی خواد خوب …. الان چی شده در ضمن بعضی از جامعه که میگه به هیچ وجه حاضر به حکومت دینی نیستم تجزیه طلبه و کلا با ایران مخالفه گر چند عمیقا به حکومت دموکراتیک قائل هستم اما واقعا اینطور نیست که با هر ساز جامعه بشه رقصید همین جامعه سال نود و شش یک صدا می گفت رضا شاه روحت شاد یعنی حکومت دیکتاتوری می خواست ؟؟؟؟باید برای ایجاد حکومت دیکتاتوری همه پرسی می کردیم ؟؟؟گر چند تا حدودی هم با یک دست کردن حکومت به خواسته مردم جواب دادند در حقیقت ؟؟؟؟؟از اونجا که انباشت توسعه نیافتگی داریم و گسلهایی هم وجود داره جامعه ممکنه هر روز یک سازی بزنه تا کمی از این انباشت توسعه نیافتگی خارج نشدیم و کمی وضعیت به سامان نشده و اصلاحات انجام نشده اصلا نمی شه تصمیم گیری های اساسی کرد حالا خود دانید