ولنتاین کم رونق 1401
گزارش میدانی روز ولنتاین از چند خیابان در مرکز شهر تهران
مهلا زمانی و آسیه توحیدنژاد، انصاف نیوز: به بهانهی روز ولنتاین، با دوربین و ضبط صوت گشتی در شهر زدهایم و از مردم راجع به احساس و نظرشان راجع به این روز پرسیدیم. چهرهی شهر، کافهها و گذرها به وضوح رونق کمتری از سالهای گذشته در چنین روزی داشت. علیرغم این کم رونقی به نسبت گذشته باز هم نسبت به واژهی عشق و موضوع گزارش ما واکنش مثبت نشان میدادند و با روی باز سوالاتمان را پاسخ میدادند. یکی از تولیدکنندگان عمدهی گل رز هم راجع به وضعیت بازار گل در این مناسبت به انصاف نیوز گفت: نزدیک به این روز گلهای قرمزرنگ و به خصوص رز بیشترین فروش را دارند ولی در مجموع فروشمان امسال کمتر از سالهای گذشته بوده است.
بعضی اسامی در این گزارش مستعار هستند.
بهترین هدیه محبت است / عشق و ایثارگری خانوادهی جانبازان
فیروزه زنی 54 ساله،کارمند و چادری بود. او میگفت در هدیه دادن و هدیه گرفتن باید پیامبر را الگوی خود قرار دهیم و البته بهترین هدیه را محبت میدانست: ماندگارتر است و هزینهای هم ندارد. به خصوص که در دین ما هم هست. او در حرفهایش به جانبازان و عشق و ایثارگری خانوادههایشان هم اشاره کرد: جانبازها زندگی سختی دارند ولی سالهاست خانوادههاشون عاشقانه از اینها پرستاری میکنن. فیروزه میگفت عشق تنها چیز است که آدم نمیتواند فراموشش کند و هدیه دادن نه فقط در قالب این مناسبتها و تحت عناوین خاص مثل نامزد یا هرچیزی بلکه به صورت کلی پسندیده است.
گل در بر و معشوق به کام
دسته گل قشنگ خواهر جوانتر و شکل متفاوت حجابشان جلب توجه میکرد. در حال پیاده شده از اتوبوس بودند که پیش آنها رفتیم.
خواهران عراقی با لهجه و به سختی فارسی حرف میزدند. دوست پسر خواهر کوچکتر عراق بود و سالی یک بار او را میدید ولی از عراق برایش سفارش گل داده بود. خواهر بزرگتر ۲۱ ساله و دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران بود. از خواهر کوچکتر راجع به عشق پرسیدیم؛ عربی توضیح میداد و خواهر بزرگتر به انگلیسی ترجمه میکرد.
«عشق چیز خیلی قشنگیه. این واقعا حس خوبیه که کسی رو دوست داشته باشی و باهاش وقت بگذرونی.»
خرید روز ولنتاین بایدیه
حمید و دوستش سوار بر موتور جلوی گلفروشی فلانِ خیابان وصال ایستادند.
حمید: عشق چیز پیچیدهای!
انصاف نیوز: دستتون هم که خالیه!
حمید: شب یه چیزایی میخرم بعد میرم خونه؛ بایدیه!
دوست حمید که از گلفروشی گل در دست ترک موتور نشست با لحن شوخی و لبخند میگفت عشق وهم و خیاله!
خبرنگار حکومتیاید؟
روبروی شیرینی فرانسه سورن و یاسمن ۲۲ و ۲۱ ساله را دیدیم که در شهر دیگری دانشجوی پزشکی بودند و همان ترم اول هم با یکدیگر آشنا شده بودند. اولین جملهای که به ما گفتند این بود: خبرنگار حکومتیاید؟ صدا و سیما؟ اگر حکومتیاید که تحریمتون کنیم. با توضیحات ما متقاعد شدند که رسانهی دولتی نیستیم. سورن راجع به ولنتاین میگفت: همین که بهونهای برای کادو دادن مردم به همدیگه میشه خیلی باحاله. دختر راجع به عشق میگفت: آدم دوست داره همهاش پیشش باشه. پسر میگفت: عشق بنظرم یعنی اینکه تو حاضر باشی بخاطر یه نفر از هر چیزی بگذری. پدر سورن و یاسمن هنوز از روابطشان باخبر نبودند و به همین دلیل اجازه ی گرفتن فیلم یا عکس کامل را به ما ندادند.
«جز گل چیزی دست جوونا ندیدم»
دستفروش یکی از خروجیهای مترو تئاتر شهر که زنی ۶۰ ساله بود و دستمال کاغذی میفروخت میگفت امروز فروش همکارانش که گل میفروختهاند خوب بوده. سودابه میگفت: جوونا غیر از گل چیز دیگهای ندارن که به هم بدن! راجع به عشق از او پرسیدم؛ با خنده جوابم را داد: دیگه از ما گذشته!
اگر اون بود امروز روز خوبی بود
از چند کارگر شهرداری که از اتباع افغان بودند و مشغول مهیا کردن بستر کاشت نهالهای جدید خیابان ولیعصر؛ خواستیم با ما مصاحبه کنند. جان آقا ۳۵ ساله بود و از مناسبت امروز خبر نداشت ولی میگفت حالا که فهمیده است حتما شب که به خانه برمیگردد کادو یا گلی برای همسرش میخرد. سامان ۲۲ ساله بود و از مناسبت امروز با خبر بود. شکست عشقی خورده بود؛ رابطهای سه ساله را تمام کرده بود و با حسرت حرف میزد: اگر اون بود که روز خوبی بود. دوستانش هم با خبر بودند؛ جان آقا میگفت: این بنده خدا گرفتار بوده!
این خرسهای بزرگ قرمز / تفنگ سرپری را دست یک غریبهی مطمئن سپردن
دیانا ۱۹ ساله و امیر ۲۴ ساله بود. دیانا میگفت روز ولنتاین نسبت به روزهای دیگر چندان اهمیتی برایش ندارد و به معنی واقعی آن را روز عشق نمیداند چون الآن با این خرسهای بزرگ قرمز دیگر خیلی نمایشی شده است. دیانا میگفت عشق حس لذت بخشی است ولی ریسکها و خطراتی هم دارد. امیر میگفت مثل این میماند که تو میدانی طرف مقابلت یک تفنگ پر در دست دارد ولی به او اطمینان میکنی!
«مجموعهای از هیجاناته!»
سروش ۲۴ ساله و دوست دخترش ۲۳ ساله هر دو دانشجوی دانشگاه هنر بودند و حالا دو سالی از اولین روز آشناییشان در همان دانشگاه میگذشت. سروش راجع به عشق میگفت: من به تعریفش فکر نمیکنم پیش میاد دیگه! یه مجموعهای از هیجاناته! تجربهی هیجان انگیزیه. دوست دختر سروش میگفت به ولنتاین مقید نیست و برایش اهمیتی ندارد که در این روز کادویی دریافت کند یا نه
«يه نفرو اندازهی خودت دوست داشته باشی»
فرزانه و صادق هر دو ۲۲ ساله بودند و به وسیلهی یک دوست با یکدیگر آشنا شده بودند. فرزانه درست برخلاف صادق ذوق خاصی نسبت به این روز داشت. از او راجع به عشق پرسیدیم: حس عمیق و جالبیه که تو یه نفرو اندازهی خودت دوست داشته باشی! صادق میگفت: من نظر رومانتیکی راجع به عشق ندارم؛ تعریف خاصی ندارم. اوکیه!
بدون تیتر
دستفروش کنار میدان ولیعصر که بدلیجات میفروشد خیلی دوست داشت از او هم عکسی بگیریم ولی پاسخش به همهی سوالات ما راجع به عشق فقط همین بود: من افغانم!
از وضعیت فروش امروزش هم پرسیدیم که علیرغم وجود چنین مناسبتی خیلی گلایهمند و ناراضی بود.
«کاش زودتر سربازیاش تموم بشه؛ این دوریه خیلی بده!»
الینا و یاسر با کولهی بزرگ سربازیاش را در بلوار کشاورز دیدیم. الینا 22 ساله و یاسر 24 ساله بود. یاسر میگفت هر سی روز 3 یا 4 روز مرخصی دارد و امروز را که مرخصی گرفته مستقیم از شهر محل خدمتش به دیدار الینا آمده است. الینا از سربازی یاسر گلایه داشت و دلش میخواست زودتر تمام شود ولی تازه شروع شده بود.
«میشه این کیک هم تو عکس بییفته؟! فاطمه درست کرده»
سینا و فاطمه هر دو 24 ساله بودند. سینا با طمانینه مشغول کیک خوردن بود و اصرار داشت کیک هم در عکس باشد چون فاطمه آن را درست کرده بود. سینا میگفت دیدارهایی که به این بهانه تازه میشوند چه بسا از هر کادویی مهمتر هستند. فاطمه هم در مورد ولنتاین میگفت: به نظر من دوست داشتن در گیر و بند روز و تاریخ نیست. از او راجع به عشق هم پرسیدیم: چیز پیچیدهایه؛ چیزی نیست که بشه در قالب کلمات بیانش کرد! هرچیزی که در وجودت تجربه میکنی باید با یکی دیگه شریک بشی و این خیلی قشنگه. سینا هم دربارهی تجربهی عشق میگفت: وقتی اتفاق میافته قفل خیلی احساسات دیگه هم باز میشه.
برای عاشقها هر روز، روز عشق است
زهرا و امیر 21ساله بودند. از ظاهر و پوشششان(چادر زهرا و محاسن امیر) اینطور به نظر میآمد که مذهبی هستند. زهرا دوست نداشت عکسی از آنها بگیریم ولی با ما مصاحبه کردند. امیر میگفت ولنتاین روز خاصی نیست و کسانی که یکدیگر را دوست دارند هر روز برایشان خاص است. زهرا اما به نظرش این روز هیجان انگیز بود.
انتهای پیام
البته ترافیکش مثل سالهای قبل خیلی پررونق بود!
دوست دختر / دوست پسر ! عادی سازی روابط خارج از شرع، به همین سادگی!؟ پیاده نظام بودن برای بی بی سی و اینترنشنال بی انصافی در حق این مردم مظلوم است ای اهل انصاف!!
اینا دیگه از پیاده نظام کارشون گذشته
دارن برای گرفتن ویزا و پناهندگی پیمونه شون رو پر می کنن
چقدر زر میزنی بی همه چیز این ها همین مردم عادین یعنی 96 درصد مردم که تو 4 درصدی مواجب بگیر از سازمان و ارگان دولتی نمیفهمیش
بیا پایین سرمون دردگرفت