خرید تور نوروزی

خواهر و برادرها گاهی از والدین یا همسرمان هم مهم‌تر هستند

«خواهر و برادرها گاهی از والدین یا همسرمان هم مهم‌تر هستند» نام مطلبی است که آنجلا چن نوشته و در تاریخ ۱۶ اوت ۲۰۲۳ با عنوان «The Longest Relationships of Our Lives» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است. این متن ترجمه‌ی شراره توکلی است که در سایت ترجمان علوم انسانی در دسترس عموم قرار گرفته‌است. متن کامل این یادداشت را در ادامه می‌خوانید.

آنجلا چن، آتلانتیک— کارلیتا گی با پنج خواهر‌ و ‌برادر خود بزرگ شد، سومین فرزند بود و دومین دختر از سه دختر خانواده؛ او وجوه تمایز خانواده‌های پرجمعیت و قرار‌گرفتن درر‌معرض شخصیت‌های گوناگون در این خانواده‌ها را بسیار دوست داشت. اگرچه پس‌ از ترک زادگاهش کمتر اعضای خانواده‌اش را می‌دید، مراجعه به درمانگر در سن سی‌و‌سه‌سالگی وقتی گی دستیار اجرایی شرکتی در نیویورک بود به او کمک کرد تا بفهمد «هنوز هم چقدر خواهر ‌و برادرهایش می‌توانند پناهگاه امنی برای او باشند»، دلیلش زمینۀ رشد و پیشینۀ مشترک آن‌ها بود. مشخصاً، آن‌ها از‌ جمله معدود افرادی بودند که می‌توانستند بفهمند بزرگ‌شدن یک دورگه در منطقۀ «عمدتاً سفیدپوست» مینه‌سوتا چه حسی دارد. او می‌گفت وقتی تلاش می‌کرده چگونگی شکل‌گیری هویت نژادی خود را بفهمد «دیدگاهم این بود که ̓شاید تنها هستم̒» اما با گذشت زمان متوجه شد که خواهر ‌و برادرهایش می‌توانستند هم آن تجربۀ کلی و و هم نقش و تأثیرش بر خانواده را درک کنند. گی می‌گفت: «اگر کسی باشد که بتواند تجربۀ من را عمیقاً درک کند قطعاً خواهر و برادرهایم هستند».

همه مثل گی پنج خواهر‌ و برادر ندارند، اما ۸۲درصد کودکان آمریکایی حداقل یک خواهر یا برادر دارند. دو مرحلۀ متمایز در روابط معمول خواهر ‌و برادری وجود دارد. در مرحلۀ اول، ارتباط فرزندان درون نظام خانواده نهادینه می‌شود که به‌وسیلۀ والدین شکل می‌گیرد. در مرحلۀ بعدی فرزندان به‌تدریج مستقل می‌شوند، سرانجام خانه را ترک می‌کنند و زندگی خود را می‌سازند. در این سال‌های بعدی است که پیوند میان خواهر ‌و برادرها ترکیب جالبی پیدا می‌کند، به این صورت که هم غیراختیاری است (کسی خواهر‌ و برادرهای خود را انتخاب نمی‌کند) و هم اختیاری (دور‌شدن از خواهر‌‌وبرادرها معمولاً کمتر از طلاق از همسر یا جدایی از والدین نگران‌کننده است).

به‌عبارت‌دیگر، خواهر‌ و برادرها زمانی به‌اجبار در کنار هم قرار می‌گیرند و بعد ناگهان این اجبار از میان می‌رود. استقلال بزرگ‌سالی، زمانی که دیگر این نزدیکی ضروری نیست و تعهدات کاهش می‌یابند، فرصت‌هایی را فراهم می‌کند تا خواهر ‌و برادرها روابط گذشتۀ خود را بازسازی و ترمیم کنند یا کنارشان بگذارند، در نقش‌های دوران کودکی‌شان گیر بیفتند یا از آن‌ها رها شوند.

اگر فقط یک چیز باشد که بیشتر مردم فکر می‌کنند در‌بارۀ روابط خواهر ‌و برادری می‌دانند، همان تأثیر ترتیب تولد است. متخصصینی که برای نوشتن این مقاله با آن‌ها صحبت کردم می‌خواستند این باور غلط را اصلاح کنند: این موضوع افسانه‌ای بیش نیست. فراموشش کنید. مهم نیست چند کودک در پست‌های تیک‌تاک خود از «سندرم فرزند میانی» ‌می‌نالند، ترتیب تولد آن‌قدرها هم بر شخصیت افراد تأثیر ندارد.

اما حتی اگر ترتیب دقیق تولد فرزندان اهمیتی نداشته باشد، خواهر ‌و برادرها تأثیر عمیقی بر زندگی یکدیگر دارند. بنا‌بر اظهارات شان وایتمن، متخصص رشد دورۀ نوجوانی و استاد دانشگاه ایالتی یوتا، در سال‌های نوجوانی، خواهر‌ و برادرها به‌اندازۀ همسالان، و خیلی بیشتر از والدین، در جهت‌دهی به تصمیماتی مانند نوشیدن مشروبات الکلی یا مصرف مواد مخدر مؤثرند. بر‌اساس یکی از مطالعات، آزمودنی‌هایی که قبل‌ از بیست سالگی در روابطشان با خواهر‌ و برادرهایشان دچار کشمکش یا بی‌مهری شده بودند، در پنجاه سالگی بیشتر در‌ معرض افسردگی بودند. در‌هر‌حال، شایان ذکر است که بیشتر پژوهش‌ها روی خانواده‌هایی با دو فرزند با تفاوت سنی کمتر از پنج سال انجام شده و به فاصله‌های سنی بیشتر و خانواده‌های بزرگ‌تر توجه کمی شده است.

متخصصان همچنین به عامل دیگری اشاره کرده‌اند که تأثیر زیادی بر روابط خواهر‌وبرادرها دارد و امکان مسموم‌کردن این تعامل را در خود دارد: تبعیض والدین. کاترین جیوزبری کانگر، استاد مطالعات خانواده در دانشگاه کالیفرنیا در شهر دیویس، با جفت‌های خواهر ‌و برادر، از زمانی که کلاس نهم بوده‌اند، به‌صورت با هم و جدا از هم، مصاحبه‌هایی داشته است؛ اکنون آن‌ها بزرگ‌سال‌اند. طی این مصاحبه‌ها، کانگر متوجه شد که خواهر‌وبرادرها به خاطر می‌آوردند که چه‌کسی علایق مشترک بیشتری با مادر داشت و چه‌ کسی بیشتر با پدر توپ‌بازی می‌کرد. رفتار متفاوت بر‌اساس سرگرمی‌های خاص یا نیازهای قابل‌درک، مثلاً نیاز یکی از فرزندان به کمک اضافی برای انجام تکالیف، مشکلی نداشت، اما کانگر به من گفت: «اگر فرزندان احساس می‌کردند که پدر یا مادر یا هردوی آن‌ها نسبت به یکی از خواهر یا برادرها تبعیض قائل می‌شوند، می‌توانستید بروز کشمکش یا تنش را در ارتباط ببینید».

احساس رنجش ناشی از تبعیض پیش‌از سنین نوجوانی به اوج خود می‌رسد. وقتی کودکان وارد دبیرستان می‌شوند، استقلال بیشتری به دست می‌آورند، وقت بیشتری را با دوستانشان می‌گذرانند و کمتر تحت نظارت والدینشان هستند. در این زمان، ماهیت اختیاری روابط خواهر ‌و برادرها به‌تدریج خود را نشان می‌دهد و بنا به گفتۀ نیکول کمپیونه-بار، روان‌شناس دانشگاه میسوری: «برای حفظ رابطه درواقع باید تلاش کنید». اتفاقات این دوره مبنای کیفیت روابط خواهر‌ و برادرها در بزرگ‌سالی است.

در مورد میمی گونزالس ۲۷ساله، که مجری پادکستی با موضوع میرایی و سوگ است، رویداد تکان‌دهنده‌ای در دوران بحرانیِ نوجوانی رابطۀ او با خواهر بزرگ‌ترش، اِمِنی، را تغییر داد. میمی گونزالس هم مانند کارلیتا گی متعلق‌به خانوادۀ پرجمعیتی، شامل پنج دختر از اِمِنی ۲۸ساله گرفته تا خواهری ۴ساله، است. وقتی میمی شش‌ساله بود، خواهر ناتنی او، اِمِنی، وارد زندگی‌اش شد. هر دو موهای فرفری و چهره‌ای کک‌مکی داشتند و اغلب افراد به‌اشتباه تصور می‌کردند آن‌ها دوقلو هستند. با وجود کشمکش دائمی، میمی و اِمنی خیلی با هم صمیمی بودند و بیشتر وقتشان را با بهترین دوستشان، مگان، می‌گذراندند.

هنگامی که دخترها پانزده‌ساله بودند، مگان به‌سبب خودکشی درگذشت؛ اندوه حاصل از این فقدان فاصله‌ای میان میمی و اِمنی به وجود آورد. گونزالس به من گفت که اِمنی کم‌کم به انزوا پناه برد و، در مقایسه با گذشته، «فاصلۀ زیادی از دیگران گرفت».

در آن سال، اِمنی باردار شد. به گفتۀ گونزالس: «این موضوع دری را به‌روی ارتباط گشود». صحبت در‌بارۀ فرزندی که در راه بود بابی شد برای آغاز گفت‌و‌گوهای دیگر و بعد، کم‌کم، صحبت در‌بارۀ مگان و سایر از‌دست‌رفته‌ها و اینکه ارتباط میمی و اِمنی در آینده چگونه خواهد بود. گونزالس گفت: «اکثر خاطرات مهم ما مربوط به زمانی است که کوچک‌تر بودیم، بیرون بازی می‌کردیم، به ساحل می‌رفتیم، اردو می‌رفتیم و مسئولیت‌های بزرگ‌سالی را نداشتیم. هردوی ما صراحتاً گفتیم که هنوز هم می‌توانیم کنار هم خاطرات خوبی بسازیم حتی اگر بعضی از افرادی که دوستشان داریم دیگر در بین ما نیستند. حداقل ما همدیگر را داریم و او دارد زندگی جدیدی را به دنیا هدیه می‌دهد. واقعاً داریم سعی می‌کنیم روی رابطه‌مان کار کنیم و تلاش می‌کنیم صمیمی‌تر باشیم».

کانگر اتفاق میان میمی و اِمنی را «بازتعریف سازوکار رابطه» می‌نامد: فرایندی که طی آن خواهر‌ و برادرها در سال‌های بعد زندگی‌شان دوباره دور هم جمع می‌شوند تا کیفیت پیوندهای خود را دوباره ارزیابی و بازنویسی کنند. بچه‌ها، در دوران کودکی، والدین را مرکز خانواده می‌دانند، پس بازتعریف رابطه به تمرکز بر روابط میان خواهر‌ و برادرها به‌جای مرکزیت والدین و تغییر شیوۀ ارتباطی اشاره دارد.

اینکه چه ‌کسانی احتمالاً رابطه‌شان را برقرار یا بازسازی می‌کنند به عوامل بسیاری بستگی دارد. بر‌اساس مصاحبه‌ها و نظرسنجی‌های انجام‌شده، یکی از مهم‌ترین عوامل پیش‌بینی‌کننده، محبت و صمیمیت میان اعضای خانواده است. ممکن است والدین از این‌ موضوع شکایت داشته باشند که فرزندانشان زیاد با هم دعوا و مشاجره می‌کنند، اما دعوا و کشمکش نشانۀ تعلق‌خاطر فرزندان به هم است. اگر اعضای خانواده نسبت به هم بامحبت باشند، کشمکش‌های شدید لزوماً نشانۀ وجود مشکل نیست؛ درواقع روابطی که بی‌توجهی و بی‌اعتنایی بر آن‌ها حاکم است بیشتر جای نگرانی دارند.

با‌وجود‌این، کانگر معتقد است اکثر خواهر ‌و برادرها نوعی بازتعریف سازوکار رابطه را پشت سر می‌گذارند. میشل ون ولکام، روان‌شناس دانشگاه مونموث، به من گفت: «منظورم این نیست که اصلاً هیچ آدم چهل‌ساله‌ای وجود ندارد که با خواهر یا برادرش رقابت کند»، اما او فکر می‌کند که زمان و بلوغْ عوامل قدرتمندی برای از‌میان‌برداشتن موانع قدیمی هستند.

رویدادها و تحولات مهم زندگی، مانند ازدواج، بارداری، تولد و مرگ، همگی می‌توانند موجب تغییرات اساسی در خانواده‌ها بشوند. اگرچه اکثر پژوهش‌ها در خصوص بازتعریف سازوکار رابطه بر احتمالات مثبت تمرکز داشته‌اند، این رویدادهای بزرگ و استرس‌های مربوط به آن‌ها می‌توانند به دور‌شدن افراد از یکدیگر نیز منجر شوند. برای مثال، همان‌گونه که مگان گیلیگان، استاد مراحل رشد انسانی در دانشگاه ایالتی آیووا، بیان می‌کند هنگامی که خواهر‌وبرادرها نیاز دارند گرد ‌هم‌ آیند و از یکدیگر مراقبت کنند، ممکن است رنجش‌های مبتنی بر تبعیضی که متخصصان اشاره کرده‌اند دوباره خود را نشان دهند.

در مورد میمی و اِمنی، درگذشت مگان ابتدا میان آن‌ها فاصله انداخت، اما بارداری اِمنی فرایند ارزیابی مجدد رابطه را به راه انداخت. به باور کانگر، تجربۀ مشترک جدید از‌جمله موارد رایجی است که این نوع ترمیم رابطه را شتاب می‌بخشد، برای مثال، فردی که اولین فرزند خود را به دنیا می‌آورد ممکن است از خواهر یا برادری که قبلاً صاحب فرزندانی شده نظر یا مشورت بخواهد.

به گفتۀ کارلیتا گی بیماری پدرش باعث شد رابطۀ میان او و برادر سی‌وشش‌ساله‌اش، که در مینه‌سوتا درمانگر است، عمیق‌تر‌ شود. شش فرزند خانواده وقتی کم‌سن‌تر بودند با هم کنار می‌آمدند ولی صمیمیت خاصی نداشتند. کارلیتا این‌طور توضیح داد: «همۀ خواهر‌ و برادرهایم، همچنین والدینم، افراد بسیار حساسی هستند و فکر می‌کنم این حساسیت گاهی ما را وادار می‌کرد در روابطمان با یکدیگر محتاط باشیم و هیجاناتمان را بروز ندهیم».

پدر آن‌ها، پنج سال پیش ‌از درگذشتش، با رایان، بزرگ‌ترین فرزند خانواده، هم‌خانه شد. برای کارلیتا حفظ ارتباط با والدینش همیشه کار سختی بود، اما حالا که رایان آنجا بود و به تلفن‌هایش جواب می‌داد می‌توانست بیشتر با والدینش صحبت کند. کارلیتا می‌گفت: «رایان از دادن اطلاعات راجع به احوالات والدینم ابایی نداشت و این خیلی مفید بود، چون در دو سالِ همه‌گیری کووید نمی‌توانستم به آن‌ها سر بزنم. این‌ها از آن دست موارد واقعاً مهمی هستند که دیگران می‌توانند در اختیارتان بگذارند. به‌دلیل زندگی در خارج‌از شهر، این راه ارتباطی برایم ارزش زیادی داشت».

رایان به یاد دارد که خبرهای جدید مربوط به وضعیت پدرشان را به کارلیتا می‌داد و به گفتۀ او این راهی شد برای گفت‌وگو در‌بارۀ زندگی، روابط و آرزوهای خودشان. اکنون هر آخر هفته تلفنی باهم صحبت می‌کنند و خیلی وقت‌ها برای هم پیام صوتی می‌فرستند. رایان پُلی است نه‌تنها میان کارلیتا و والدینش بلکه میان او و بخش‌های مختلف زندگی‌اش. دو سال پیش، رایان در نیویورک کارلیتا را ملاقات کرد و از آن زمان تاکنون او تنها عضو خانواده است که گربه‌ها و آپارتمان کارلیتا را دیده است. کارلیتا می‌گفت: «حالا دیگر آن گربه‌ها را ندارم چون نزد همسر قبلی‌ام هستند و رایان وقتی آن‌ها را دید که تقریباً دو ماهشان بود. تأثیر زیادی روی من داشت. حسم این بود ̓خیلی خوشحالم که این کار را کردی̒. مثل نوعی سوگ است. وقتی کسی یا حیوانی را دیگر نداری، این‌که دیگران آن‌ها را دیده‌اند حس خیلی خوبی دارد».

کارلیتا داشت به چیزی پی می‌برد که بسیاری از پژوهشگران حوزۀ روابط خواهران و برادران بر آن تأکید دارند: اینکه برای بسیاری از ما روابط خواهر ‌و برادری طولانی‌ترین رابطه‌های زندگی‌مان هستند. قبل‌از ملاقات با همسرمان (و پیش ‌از بچه‌دار‌شدنمان) خواهران ‌و برادرانمان را می‌شناسیم و پس ‌از مرگ والدینمان هم این روابط ادامه دارد. ون ولکام، روان‌شناس دانشگاه مونموث، اظهار داشت: «همیشه به دانشجویانم می‌گویم تنها کسی که از ابتدا کنار من بوده‌ خواهر‌م بوده است و نه دوستانم، همسرم و یا هیچ‌کس دیگری». خواهران و برادران بخشی از پیشینۀ زندۀ هر فرد و شکلی از خاطرات ما هستند که بیرون از ما زندگی می‌کنند. در روابط طولانی‌، سوءتفاهمات و تجربیات بدِ دهه‌ها ارتباط روی هم جمع می‌شوند که موجب دلسردی و سرخوردگی در رابطه می‌شوند، پیوند بین خواهر و برادرها هم مستثنی نیست و پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد. اما طول مدت و ماهیت متغیر رابطه حق انتخابی را به خواهر‌ و برادرها می‌دهد: اجازه دهند این پیشینه شکل رابطه‌شان را تعریف کند یا اینکه گذشته را مبنایی برای ساختن شیوۀ جدیدی از ارتباطشان قرار دهند.

این مطلب را آنجلا چن نوشته و در تاریخ ۱۶ اوت ۲۰۲۳ با عنوان «The Longest Relationships of Our Lives» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است و برای نخستین بار در تاریخ ۲۶ مهر ۱۴۰۲ با عنوان «خواهر و برادرها گاهی از والدین یا همسرمان هم مهم‌تر هستند» و با ترجمۀ شراره توکلی در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.

آنجلا چن (Angela Chen) روزنامه‌نگار است و گزارش‌ها و مقالات او در نشریاتی چون نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، گاردین و پاریس ریویو منتشر می‌شوند. او همچنین نویسندۀ کتابی با عنوان Ace: What Asexuality Reveals About Desire, Society, and the Meaning of Sex (2020) است.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا