خاطرهای از گلپا در سال ۸۸: «احمدینژاد کیه؟ مگه خاتمی رئیسجمهور نیست؟!»
اکبر منتجبی، سردبیر روزنامهی سازندگی در یادداشتی به بهانهی درگذشت اکبر گلپا صفحهی اینستاگرام خود نوشت:
«سال هشتاد و هشت بعد از اعتراضاتی که به نتیجهی انتخابات وارد شد و میرحسین موسوی و مهدی کروبی راه اعتراض را در پیش گرفتند، یک روز به صورت اتفاقی به دیدن گلپا رفتم.
ماجرا از این قرار بود که مطلع شدم میرحسین موسوی قرار است به خانهی مهدی کروبی برود. این اولین دیدار آنها پس از اعتراض به نتیجه انتخابات بود. به منزل آقای کروبی رفتم و مدتی بعد نیز مهندس موسوی آمد. هر دو گفتگو کردند و درباره انتخابات سخن گفتند و حرفهایی زدند که همان روزها در رسانهها منتشر شد.
بعد از آن جلسه، به دفتر مجله برگشتم. ما آن ایام مجلهی ایراندخت را که متعلق به همسر آقای کروبی بود منتشر میکردیم. چون فضای کار سیاسی سخت شده بود، ایراندخت با رویکرد لایف استایل منتشر میشد. طبعا توجه به سلبریتیها و گفتگو با آنها در اولویت کار مجله بود.
دو تن از رفقا و همکارانم حسین یاغچی و آرش نصیری در تدارک رفتن به خانهی گلپا بودند تا با او گفتگو کنند. من هم همراه آنها شدم. منزل گلپا که در فرمانیه و به دفتر مجله نزدیک بود.
وارد خانه که شدیم استخر لبالب از آب خودنمایی میکرد. گلپا در حیاط بود که با حضور ما به اتاق آمد.
گپوگفتی صورت گرفت و بعد حرفهای ما به اعتراض و انتخابات کشیده شد و نام احمدینژاد و میرحسین موسوی به میان آمد. گلپا با تعجب پرسید احمدینژاد کیه دیگه؟
گفتیم فلانی است که چهار ساله رئیس جمهور بوده.
با تعجب پرسید رئیس جمهوره؟ مگر خاتمی رئیس جمهور نیست؟
ما با تعجب و خنده و اینکه احتمالا گلپا ما را دست انداخته، تلاش کردیم به او خبر بدهیم که چهار سال از رفتن خاتمی میگذرد و ماجرا از چه قرار است.
حالا چه او میدانست که در ایران چه میگذرد و چه نمیدانست، آنچه برایم جالب شد این بود که برخی آنچنان از کشور و اخبار و تحولات آن فارغ هستند و به اتفاقات بیمحلی میکنند که آدمی به آنها رشک میکند.
به نظرم بیاعتنایی گلپا به اخبار و تحولات ایران عامدانه بود. او از جمله افرادی بود که بزرگترین صدمه را از انقلاب خورد و دیگر نتوانست آواز بخواند و کنسرت برگزار کند. گلپا در همان روز برایمان گفت آرزویم این است که به من مجوز بدهند تا در استادیوم آزادی بخوانم. میدانم که همه میآیند و استادیوم پر میشود اما هر چه رفتم به در بسته خوردم.
او میتوانست به آمریکا برود و همچون خانم هایده و دیگران هنرش را پی بگیرد اما ماند. وطنپرستی بود که هنرش را فدای ماندن کرد. آن حنجرهی طلایی خاموش شد تا آسمان وطن بالای سرش باشد اما متاسفانه ایران نتوانست به او ادای دین کند»
انتهای پیام
باید تاسف بخورم برای خودمون که در این مواقع جز گفتن روحش شاد و یادش گرامی حرفی برای گفتن نداریم امیدوارم روزی برسه که کشورمون مدیون هیچ ایرانی نباشد.
حالا که همه از رفتن گلپا ناراحتیم چرا یادی نکنیم از آنهایی که هنوز هستند
وصیت کردم روزی که مردم در مجلس ختمم صدای مرحوم گلپا رو پخش کنند. چون از بچگی خواننده محبوبم بود. خاطرات زیادی از صدای ایشان دارم. امیدوارم که خداوند در کنار آدمهای خوب خود قرارش دهد. به نظر من کسانی که باعث شادی مردم شده اند. خداوند آنها رو در جایگاه بهترینهای روزگار میگذارد. افسوس گرفتاری روزگار اجازه رفتن به مجلس ختم این بزرگوار رو بهم نمیده. از همین جا بوسه بر قبر این عزیز میزنم و از خداوند رحمتش را بر ایشان خواستارم
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را ، تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید …واقعا جای بسی تأسف و تأثر است . خلاء وجود استاد بزرگ و سترگ و عالیمقام ، اکبر گلپایگانی ، پر شدنی نیست …
روان پاک این هنرمند بلندآوازه و ایرانگرا شاد و مینوی باد