ژان ژاک روسو و نقد فلسفه روشنگری
ژان ژاک روسو در سال ۱۷۱۲ در ژنو به دنیا آمد. او یک فیلسوف، نویسنده و نظریهپرداز سیاسی بود که رمانهایش رهبران انقلاب فرانسه را تحت تأثیر قرار داد.
ایوار نوشت: «افکار روسو نمایانگر پایان «عصر منطق» بود. او تفکر سیاسی و اخلاقی را به مسیرهای جدیدی سوق داد. اصلاحات او حال و هوای انقلابی داشت. ابتدا در موسیقی و سپس در سایر هنرها میشد ردپای تأثیرات او را دنبال کرد. او همچنین روی سبک زندگی مردم نیز تأثیر عمیقی گذاشت. روسو به والدین یاد داد که بیشتر به فرزندانشان توجه کرده و آنها را به شیوهای متفاوت آموزش دهند. او در دوستی و عشق، بیان احساسات را بیش از محافظه کاری مؤدبانه تشویق میکرد و چشم مردم را بهروی زیباییهای طبیعت گشود. روسو آزادی را تبدیل به یک آرزوی جهانی کرد.
سال های اولیه
مادر روسو حین زایمان درگذشت و او را پدرش بزرگ کرد. پدر روسو به او یاد داده بود که باور کند شهر زادگاهش یک جمهوری با شکوهی به اندازه اسپارتا یا روم باستان بوده است. روسوی پدر درباره تصویری که از خود داشت نیز همین قدر باشکوه فکر میکرد. بعد از ازدواج کردن با کسی بالاتر از سطح اجتماعی خودش، دردسرهایش شروع و به خاطر فشار مقامات مجبور به ترک ژنو شد تا به زندان نیفتد. ژان از آن به بعد به مدت شش سال در خانواده مادریاش زندگی کرد و دائماً مورد تمسخر قرار میگرفت تا زمانیکه او هم مانند پدرش در سن ۱۶ سالگی از ژنو گریخت تا زندگی ماجراجویانهتری را پیش بگیرد.
روسو خوش اقبال بود و توانست خیِری در استان ساووا (Savoy) پیدا کند. بارونس دو وارن (baroness de Warens) در خانهاش به او پناه داد و او را به عنوان پیشکارش استخدام کرد. بارونس به قدری در زمینه پیشرفت آموزشی به او کمک کرد که این پسر جوان آموزش ندیده به یک فیلسوف، نویسنده و موزیسین تبدیل شد.
این زن که پسر ماجراجو را به یک فیلسوف تغییر داد، خود یک ماجراجو بود که با پسر باغبانشان به ساووا فرار کرده و به تربیت مردان جوان پروتستانی میپرداخت. اخلاقیات او حتی زمانیکه معشوقه روسو شده بود، همواره این فیلسوف را آشفته میکرد؛ اما به هر حال این زن صاحب ذوق، هوش و انرژی بالایی بود و این ویژگیها را در روسو نیز بیدار کرد. این صفات برای فتح پاریس در زمانیکه ولتر ایدههای رادیکالی را ترویج داده بود بسیار لازم به نظر میرسید.
روسو وقتی ۳۰ ساله شد به پاریس رفت و به اندازه کافی خوش اقبال بود که با مرد جوان دیگری دیدار کرد که بهدنبال شهرت به پایتخت آمده بود. این جوان دنی دیدهرو (Denis Diderot) بود. آن دو خیلی زود در مرکز گروه روشنفکران به موفقیت رسیدند. روسو در این جمع به لحاظ فکری یکی از اصیلترین و قدرتمندترین افراد بهشمار میرفت و سبک نوشتاری فصیحی داشت. او جدای از نثر، برای اپرا نیز مینوشت و مورد تحسین شاه لویی پانزدهم و دربار بود. در واقع در سن ۳۷ سالگی روسو آن چیزی که نامش را «روشنگری» نامیده بود، بهدست آورد. در آن زمان دیدهرو به خاطر نوشتههای غیر مذهبیاش در زندان بود. روسو در «اعترافات» که در سالهای آخر زندگیاش نوشت، به این نتیجه رسیده بود که روند مدرن به جای توسعه و پیشرفت، باعث فساد مردم شده است. او در جای دیگری میگوید: تاریخ زندگی انسان روی زمین، تاریخی رو به زوال است.
این اثر جزو بهترین نوشتهی روسو بهشمار نمیآید اما هسته مرکزی آن روی تمام نوشتههای دیگرش سایه انداخته است. او در طی زندگی بارها به این ایده بازگشت که که مردم ذاتاً خوب هستند ولی جامعه و تمدن آنها را فاسد میکند. او نمیخواست به این نتیجهگیری برسد که اجتماع و تمدن بد است، بلکه میخواست مسیر اشتباهی که هر دوی آنها پیش گرفتهاند را شفاف کند. این ایده در زمان روسو موضوع غیرمعمولی نبود. بسیاری از نویسندگان کاتولیک برای مسیری که فرهنگ اروپا از زمان قرون وسطی پیش گرفته، ابراز دلسوزی کردهاند. البته آنها در این ایده که مردم ذاتاً خوب هستند با روسو مخالف بودند.
اعترافات روسو؛ آغاز فلسفه مدرن و روشنگری
کارهای برجسته روسو از اواسط تا اواخر قرن هجدهم خلق شدند. با این حساب حداقل به لحاظ زمانی نیز باید او را یکی از متفکران روشنگری نامید. هر چند اینکه آیا افکار روسو در حیطه روشنگری میگنجید یا ضد روشنگری هنوز مورد بحث است. هدف اصلی متفکران روشنگری دادن پایه و اساس به فلسفه بود تا از سنت، فرهنگ یا مذهب مستقل شود. به عبارتی، تبدیل به چیزی شود که هر انسان منطقی بتواند آن را بپذیرد. در قلمرو علم، این پروژه در تولد فلسفه مدرن ریشه دارد که تا حد زیادی به فیلسوف قرن هفدهم، رنه دکارت پیوند میخورد. دکارت درباره امکان کشف هدف غایی طبیعت بدبین بود. او در یکی از نوشتههای خود (Meditations) ادعا میکند جهان مادی از تعمیم در فضا شکل گرفته و این گستره تحت قوانین مکانیکی کار میکند که تنها به وسیله ریاضیات محض قابل درک است.
طبیعت به مثابه اساس اخلاقیات و فلسفه سیاسی
حوزه فلسفه مدرن تنها به مسائل علمی و متافیزیک محدود نمیشد. فیلسوفهای این دوره همچنین تلاش کردند شیوه استدلال مشابهی را برای اخلاقیات و سیاست نیز به کار گیرند.یکی از رویکردهای این فیلسوفان توصیف انسانها در «وضعیت طبیعت» بود؛ به عبارت دیگر آنها تلاش میکردند انسان را از تمام صفاتی که بر اثر قواعد اجتماعی کسب میکند، پاک کنند. در این راه آنها امیدوار بودند به برخی ویژگیهای ذاتی انسان دست یابند که جهان شمول و بیتغییر هستند. اگر این اتفاق میافتاد، آنها میتوانستند به مؤثرترین شکلهای قانونی دولت دست یابند.
دو نفر از معروفترین کسانیکه قبل از روسو به این مقوله پرداخته بودند، «توماس هاب» و «جان لاک» بودند. هاب اعتقاد داشت که انگیزه اصلی انسانها علایق شخصی آنها بوده و وضعیت طبیعی آنها بدون جامعه متمدن چیزی جز جنگ هر شخص در برابر دیگری نیست. دیدگاه لاک در این باره متفاوت بود و بیشتر به تمرینی برای بهتصویر کشیدن وظایف مردم نسبت به یکدیگر میماند. این تعهدات بهصورت حقوق طبیعی شامل حق زندگی، آزادی و مالکیت دستهبندی میشدند. روسو تحت تأثیر سنت قانون طبیعی مدرن نیز بود.
گفتاری در زمینه علوم و هنرها
این کاری بود که برای روسو شهرت و اعتبار رقم زد. آکادمی دیژون این سوال را مطرح کرد که «آیا بازیابی علوم و هنرها قصد تزکیه اخلاقیات را دارند؟» جواب روسو به این سوال یک نه محکم بود. «اولین گفتار» توانست جایزه بهترین مقاله آکادمی را از آن خود کند. این کار احتمالاً بهترین نمونه از روسو به عنوان یک متفکر «ضد روشنگری» است، زیرا پروژه روشنگری بر اساس این ایده بود که روند توسعه در زمینههایی مانند هنرها و علوم در واقع به خلوص اخلاقیات هر فرد، اجتماع و سطوح سیاسی کمک میکند.
آخرین دهه عمر
روسو، در ده سال آخر زندگی بیشتر به نوشتن کتابهایی درباره زندگیاش پرداخت و بیشتر قصد داشت خود را از اتهاماتی که به او میزدند، مبرا کند. مهمترین نوشته او در این مدت «اعترافات» بود که بر اساس کتاب مشابهی با همین عنوان، نوشته «آگوستین مقدس» شکل گرفت. نوشته دیگر او «روسو، قاضی ژان ژاک» بود که در سال ۱۷۸۰ نوشته شد و آن هم هدف پاسخ به اتهامات مشخصی را داشت که دشمنانش به او زده بودند. از جایگزینی احساسات تند کارهای قبل با تغزلی لطیف و آرام، میتوان حدس زد که او در سالهای آخر عمرش توانسته صلح درونیاش را بازیابد.
ژان ژاک روسو در یک نگاه
• ژان ژاک روسو در سال ۱۷۱۲ در ژنو به دنیا آمد.
• او یک فیلسوف، نویسنده و نظریهپرداز سیاسی بود که رمانهایش رهبران انقلاب فرانسه را تحت تأثیر قرار داد.
• روسو آزادی را تبدیل به یک آرزوی جهانی کرد.
• او در سن ۱۶ سالگی از ژنو گریخت تا زندگی ماجراجویانهتری را پیش بگیرد.
• «بارونس دو وارن» به قدری در زمینه پیشرفت آموزشی به او کمک کرد که این پسر جوان آموزش ندیده به یک فیلسوف، نویسنده و موزیسین تبدیل شد.
• روسو در ۳۰ سالگی به پاریس رفت و در آنجا با دنی دیدهرو آشنا شد.
• او باور داشت مردم ذاتاً خوب هستند ولی جامعه و تمدن آنها را فاسد میکند.
• مجموعه گفتار در باب علوم و هنرها، کاری بود که برای روسو شهرت زیادی رقم زد.
• «اولین گفتار» توانست جایزه بهترین مقاله آکادمی دیژون را از آن خود کند.»
انتهای پیام