نقدی بر بیانیهی یورگن هابرماس و همراهان دربارهی جنگ غزه
مصطفی قهرمانی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «نقدی بر بیانیهی یورگن هابرماس و همراهان دربارهی جنگ غزه» نوشت:
آن آسیبشناسی معیوب که در اینجا به آن اشاره می شود رژیم اشغال گر اسرائیل و فرآیند غیرقانونی ایجاد و تشکیل این دولت در قلمرو تاریخی سرزمین فلسطین می باشد. از آن زمان تا کنون، در ۷۵ سال گذشته این ساختار پاتولوژیک تنها قادر به تولید محصولات پاتولوژیک بوده است. اشغالگری، تجاوز، تنفر و تبعیض پاسخ هایی بوده اند که حالا در نسل کشی و پاک سازی قومی قله خود را جستجو می کنند.
می دانیم که به لحاظ تاریخی حداقل از زمان هولوکاست، رابطه بین آلمان و یهودیت سنگین و مسبوق به سابقه ای نیک نبوده است. پس از گذشت حداقل 85 سال، این میدان مغناطیسی پرتنش و نوسان همچنان دامنه حرکت کسانی، حتی برای یکی از بزرگترین اندیشه های قرن ما نیز که در مورد مشکلات کنونی مشارکت و تعامل آلمان و یهودیان قصد و آهنگ صحبت دارند، فضا را به حدی محدود و مشکل می سازد که بیان آن برای همه بازیگران یک گفتمان سیاسی-اجتماعی عملا غیرممکن می شود به طوری که آنها دیگر قادر نیستند دیدگاه های سیاسی خود را آزادانه و بدون ترس از افترا و ترور شخصی و شخصیتی ابراز کنند. آن چیزی که در نهایت تحت این جو فشار ظاهر می شود، یک بیانیه به دور از هنجارها و معناهای یک اظهارنظر سیاسی است. جدیدترین نمونه از این نوع اظهارنظرها بیانیه فیلسوف یورگن هابرماس و همراهانش است.
در حالی که بیش از ۵ هفته است که بزرگترین نسل کشی زمانه ما علیه ساکنان غزه توسط ارتش تجاوزگر اسرائیل انجام شده است، یکی از بزرگترین فیلسوفان زنده عصر ما آن را به عنوان «ضد حمله» ارتش اسرائیل به آنچه «کشتار گروه تروریستی حماس» مینامد توجیه میکند و آن را موجه می داند.
واقعا نیازی نیست به هابرماس که در 98 سال عمر باافتخار خود مستقیما رنج هر دو ملت اعم از یهودی و فلسطینی را شاهد بوده است بگوییم که تاریخ این درگیری از ۷ اکتبر آغاز نشده است. اما بدون دخالت ما، این داستان در این تکه کوچک سیاره ما به یک جهنم ختم خواهد شد. بدون کنار گذاشتن «اصول همبستگی» آنچه که او و همراهانش در بیانیۀ کوتاه خودشان قصد تبیین آن را دارند، همه باید در مقابل این بزرگترین بی عدالتی زمانه خود بایستیم.
اما به یورگن هابرماس باید گفت همبستگی با دوستانتان نباید باعث شود که خودتان را سانسور کنید و دچار لکنت زبان گردید. دوستان اگر حقیقتدوست باشند باید این انتقاد را بپذیرند. یورگن هابرماس نیز می تواند و این بار باید به عنوان یک فعال صلح در روند “کنش ارتباطی” که او خود نظریهپرداز آن بوده است مشارکت داشته باشد.
حقیقتا نمیتوان تصور کرد که یورگن هابرماس و دیگر نویسندگان بیانیه نمیدانند قیام و خیزش چیست. و نمیدانند که حق مقاومت در برابر ظلم اشغالگر یک حق بشری است و نمیتوان باور داشت که آنها همان حقی را که برای ساکنین گتوی یهودیان ورشو با خیزششان علیه فاشیسم هیتلری قائل هستند نمیتوانند یا نمیخواهند برای مردم گتوی غزه و قیام و شورششان علیه صهیونیسم اسرائیلی را قائل باشند. آنها و نه فقط آنها بلکه کل ساختار دموکراسیهای لیبرال غربی به باور من دچار یک «معضل معرفتی و همچنین اخلاقی» هستند. «امر مطلق کانتی» به عنوان یک مطالبه جهانشمول بشری برای آنها هیچگاه نه مطلق بوده است و نه جهانشمول. بلکه تنها برای محدوده نظامهای غربی قابل پذیرش بود.
دموکراسی های غربی بعد از جنگ جهانی دوم با توجه به اوضاع و احوال متغیر جهانی و کثرت فزاینده بازیگران و رقبای سیاسی و اقتصادی در مقابل فشارهای فراینده نئولیبرالی، نومحافظه کارانه و در نهایت فاشیستی تاب مقاومت نخواهند داشت یا از درون دچار فروپاشی خواهند شد و یا این حرکت آشکار به سوی تمایلات تمامیتخواهانه و جنگطلبانه برای اشباع عطش سیریناپذیر «سرمایه» در نهایت دوباره تاریخ آینده جهان ما را رقم خواهند زد. این در حقیقت همان معضل معرفتی مرکزی است که فلاسفه باید برای آن پاسخ ارائه بدهند نه اینکه امروز برای حفظ استیلای خود بر منطقه نسلکشی در غزه را توجیه کنند.
فلسفه برای تبیین و ارائه راه خروج از فقر در جهان و دهکده کوچک جهانی ما که دیگر تاب تحمل نابرابری و فقر را ندارد در گام نخست باید بر فقر معنایی خود غلبه کند. هابرماس می داند که این را مارکس در قرن نوزدهم می گفت.
انتهای پیام
سلام
احسنت…
درست مثل این است که فقط به مجازاتِ جنایتکاران در دستگاه های قضایی نگاه کنیم و بدون در نظر گرفتن جنایت آنان، فقط صِرف مجازات را تحلیل کنیم که غیر انسانی و ظالمانه و بد است!
البته بستگی به دستگاه قضایی دارد!