معلمهای نادان | محمدرضا تاجیک
«محمدرضا تاجیک»، نظریهپرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «معلمهای نادان» که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
گفتم: کتاب «معلم نادان» رانسیر را خواندهای؟
گفت: نه، اما معلم نادان دیگر چه صیغهای است؟! خلاصه و مفید بگو معلم نادان یعنی چه؟
گفتم: رانسیر در این کتاب از تجربۀ شخصی به اسم «ژاکوتو» یاد میکند. ژاکوتو یک معلم فرانسوی است که سعی میکند به دانشآموزان هلندی، زبان فرانسه یاد بدهد در حالی که خود کلمهای هلندی نمیداند. در انتهای کار در کمال ناباوری میبیند که نتیجۀ کار مثبت است و دانشآموزان برخلاف انتظار او، فرانسه را بهدرستی آموختهاند. او بعداً این تجربه را در اشکال دیگر و نزد افراد دیگر تکرار میکند و به آموزش دروسی میپردازد که خود چیزی از آنها نمیداند و نهایتاً به این نتیجه میرسد که بدون وجود توضیح معلم، دانشآموزان قادر به آموختن هستند، حتی آموختن آنچه معلم بر آن نادان است. پس معلم به جای اینکه نقش دانای کل را بازی کند که هم از مراحل یادگیری و هم از هدف آگاه است، باید نقش یک راهنما را داشته باشد که حتی از راهی هم که دانشآموز باید بپماید بیخبر است.
دانشآموز بدون اجبار، تنها بنا به نیاز و خواست خود حرکت میکند و هر آنچه را لازم باشد، یا بهتر بگوییم، نیاز داشته باشد، میآموزد. و معلم بهجای اینکه نگران نتیجۀ کار دانشآموز باشد، مراقب است که او در پژوهش خود تنبلی نکند، دقت لازم را به کار گیرد، و شش دنگ حواسش را معطوف به یادگرفتن کند. بنابراین، معلم اینجا نیست که نتیجۀ پژوهش او را بسنجد و قضاوت کند. در واقع با برداشتن توضیح شفاهی، نقش میانجی یعنی معلم توضیحدهنده برداشته میشود و دانشآموز بدون فیلتر ذهنِ معلم با متن ارتباط برقرار میکند. دیگر بین فهمیدن و یادگرفتن فاصلهای نیست. و دانشآموز میتواند خود متن کتاب را بفهمد و یادبگیرد.
گفت: با این حساب بسیاری از سیاستپیشگان امروز ما معلم یا سیاستپیشۀ نادان هستند.
گفتم: چگونه و چرا؟
گفت: نخست، تلاش دارند فاصلۀ ذهن خود (بهعنوان نویسندگان و روایتکنندگان روایتهای جامعه) و مردمان را به صفر برسانند (با چسباندن تمثال خود بر در و دیوار ذهن مردم). دوم، میخواهند با زور هم که شده به مردم بفهمانند رابطۀ آنان با هم نه رابطۀ شبان و رمه یا ارباب و بنده، که رابطۀ برابر دو انسان و دو شهروند با یکدیگر است، و اگرهم ولینعمتی و اربابی هست، مردمند ولاغیر. سوم، میخواهند نشان دهند که آنچه امروز مردم هستند، نتیجۀ اعمال زور و اجبار نیست، بلکه آنان به میل و خواست و نیاز و باور خود این شکلی هستند که هستند و این شکلی رفتار میکنند که میکنند. چهارم، چون معتقدند قدرت ذهنی انسان تقسیمناپذیر است و ذهن برتر و ذهن کهتر وجود ندارد و همۀ اذهان انسانی با هم برابر هستند، بنابراین، ذهنها کهتر را در صدر نشاندهاند و مسئولیت دادهاند. پنجم، چون معتقدند سخنگفتنْ عنصر برسازندۀ انسان و قدرت است، زیادی سخن میگویند، و بر این فرضند که با زیادی سخنگفتن میتوانند خود را بهجای انسانهای دیگر بگذارند و همزمان «من» و «تو» و «او» باشند. و نهایتا، چون معتقدند ز نادانی کار برآید به دانایی نیست، همواره در مقام «معلمها نادان» – البته از نوع و جنسی متفاوت با معلمهای نادان رانسیر – نقشآفرینی میکنند و نادانیهای خود را تدریس میکنند و تعلیم میدهند.
گفتم: مگر معلم نادانی یافت میشود که دانایی را تعلیم دهد؟
گفت: آری. تمام کودکانی که در سطلهای زبالۀ کوچهها و خیابانهای شهر بهدنبال روزی خویش میگردند، با زبان نگاههای معصوم و خستهشان، با زبان لباسهای پاره و چرکینشان، با زبان کمر خمیده زیر بار کیسههای سنگینشان، با زبان دهان خشک و شکم گرسنهشان، بهما میگویند که در جامعه عدالتی و مدیریتی حاکم نیست. آنها با کلام بیکلام ما را از کژکارکردها و ناکارکردها و بدکارکردهای مدیریت کلان جامعه آگاه میسازند و تصویری از آیندۀ پر از کین و نفرت و نفرین ترسیم میکنند.
در نمونهای دیگر، میتوان به دختران و پسرانی اشاره کرد که امروز اعتراض و نارضامندی خویش را با زبان بدن خود فریاد میکنند و با خم ابرو و پیچش موی خویش با ما از نوعی بحران مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی و نیز، از بحران گفتمان مسلط و گروههای مرجع سنتی، سخن میگویند. در این حالت، جامعه مدرسۀ بزرگی است که بر سر هر کوی و کوچه و خیابان آن کلاسی برپاست و عدهای همچون این کودکان و جوانان، بیآنکه زبان دیگران را بدانند، در حال تدریس و تعلیم هستند.
گفتم: در این حالت، قدرت حاکم چنین مدرسهای را چگونه تعطیل و چنین معلمانی را چگونه اخراج تواند کرد؟
گفت: زدی توی خال. به نکتۀ ظریفی اشاره کردی. آنچه میتوانم در پاسخ سوالت بگویم این است که این مدرسه، در واقع، برساختۀ خودِ قدرت مسلط و کژکارکردیهای آن است و این معلمان نیز، بهواسطۀ وجود آن است که امکان معلمی و تعلیم و تدریس یافتهاند. پس، تعطیل چنین مدرسهای جز از رهگذر تصحیح چنین قدرت و مدیریتی، و اخراج چنین معلمانی جز از رهگذر تغییر حال و احوال و رفتار و کردار چنین صاحبان قدرت و تدبیری، ممکن نمیگردد.
و افزود: اما امروز اندیشیدن به تعطیل جهان و اخراج مهر و ماه و ستارگان از آسمان سهلتر از اندیشیدن به تعطیل چنین قدرتی و اخراج چنین مدیرانی است.
انتهای پیام
زنده باد!
زباله گرد درامد شان از من کارگر بیشتر است
به نکات ظریف و قابل تآملی اشاره شده اما متاسفانه سلیس و روان و قابل فهم و درک برای همه مخاطبان نیست .
واقعا یه مطلب سطحی و بی مبنا. از جناب تاجیک بعید بود