خرید تور تابستان

تلاش‌های قوام‌السلطنه در تهران و حسین علا در نیویورک برای آزادسازی آذربایجان

پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد نوشت:

آذربایجان، [جعفر] پیشه‌وری آمد و آن غوغا را به پا کرد. از آن طرف هم کردهای ساوجبلاغ مهاباد آن‌ها هم آمدند كردستان که [بحرانی] درست کردند، متنهای تلاش ایران این بود که رفع شر این‌ها بشود. موضوع مهم این است که روس‌ها هرجا که بودند بعد از جنگ [جهانی دوم] ماندند. تنها ایران بودکه قشون‌شان را از ایران بردند. بعد از ایران قشون‌شان را از قسمتی از اتریش هم بردند، استثناء دوم آن بود. جاهای دیگر كه قشون روس بود ماند؛ ارتش ماند. ولی در ایران وقتی که رفتند دست‌نشانده‌ی خودشان را گذاشتند آن‌جا و حمایت می‌کردند پیشه‌وری و کردها را.

قوام‌السلطنه مرد مدبری بود یکی از رجال خدمت‌گزار مهم ایران است. ناچار شد که در این موضوع اقدام جدی‌تری بکند. کافی ندید که سفیر روس را بخواهد و از طریق سفارت روس و سفير این موضوع را حل کند. فکر کرد بهتر است خودش برود و این موضوع را خودش حل بکند. رفت مسکو. [ویاچسلاو] مولوتف آن‌ موقع رئیس دولت بود و سیاست خارجی روسیه را اداره می‌کرد و مورد اطمينان استالین بود. استالین هم که مرد فاتح جنگ، مرد چنگیز صفت مشهور است. ولی عجایب این است که استالین سخت‌گیری نمی‌کرد و مولوتف سخت‌گیری می‌کرد.

قوام‌السلطنه از موقعی که رفت به مسکو هیچ‌گونه خبری از خودش به ما [در سفارت ایران در آمریکا] نداد. تلگراف‌های متعددی که ما کردیم به تهران وزارت خارجه و به سفارت ایران در مسکو بی‌نتیجه ماند. جوابی نمی‌آمد. هیچ. سکوت محض. احتمال می‌رود که قوام‌السلطنه فکر می‌کرد اگر جواب بخواهد بدهد این‌ها کلید رمز ما را به آسانی بشکنند و کشف کنند تلگراف را. بنابراین احتراز کرد.

خیلی نگران بودیم که چه اتفاقی می‌افتد. بعد از این‌که قوام‌السلطنه به تهران برگشت البته تلگراف‌هایی که کرده بودیم این‌ها آن‌جا بود دیده بود باز هم همین‌طور تلگراف روی تلگراف. تلگراف جواب قوام‌السلطنه این‌طور بود که فوق‌العاده فوق‌العاده محرمانه است. به جز شخص شما هیچ‌کس این تلگراف را کشف نکند. این خطاب به [حسین] علاء [سفیر ایران در امریکا] است، و فقط برای اطلاع شخص خودتان است به هیچ وجه به اولياء امور امریکا یا مرجع دیگری اطلاع ندهيد این تلگراف را.

…این تلگراف یکی از اسناد مهمی هست که دنیای آزاد از توقعات روس‌ها به دست آوردند. [روس‌ها] همه چیز ما را می‌خواست، دیگر ایرانی باقی نمی‌ماند. از لحاظ اقتصادی می‌خواستند؛ از لحاظ نظامی می‌خواستند؛ پایگاه بحری در خلیج فارس می‌خواستند و همه‌چیز می‌خواستند. دیگر فقط ما استقلال ایران یک چیز مسخره‌ای می‌شد.

اولین جلسه سازمان ملل، هنوز سازمان ملل متحد عمارتی نداشت در نیویورک، اولین جلسه‌اش در لندن تشکیل شده بود. جلسه‌ای که افتتاح شده بود. بعد دومین جلسه در نیویورک در یک کالجی، هانتر کالج بیرون نیویورک آن‌جا افتتاح شد و اولين قضیه، قضیه ایران بود. اولین کاری که سازمان ملل متحد وارد دستور شد خواست بکند شکایت ایران بود. آن‌جا نماینده روسیه که همین [آندری] گرومیگو بود که گفت «ما با دولت ایران مشغول مذاکره هستیم و موضوع به طور مسالمت آمیز حل می‌شود طبق ماده فلان سازمان ملل متحد و بنابراین خواهش می‌کنيم و دولت ایران راضی است، این را از دستور جلسه حذف کنید فعلاً تا بعداً نتیجه‌ی مذاکرات را به اطلاعتان برسانیم.»

ای داد و بیداد تمام شد. داشتند رأی می‌گرفتند که این را از دستور خارج کنند. بلافاصله من یک یادداشت کوچکی نوشتم که الان وضع ایجاب می‌کند که آن تلگراف خوانده شود و اجحاف و تعدی روسیه برملا بشود. این را دادم به علاء، علاء یک تکانی خورد و دستش را بلند کرد اجازه صحبت خواست. گفتند «بفرمایید.» [علا] تلگراف [قوام‌السلطنه] را عیناً کلمه به کلمه خواند. خوب معلوم است دیگر برای نماینده روسیه و خود دولت روسيه رفت و فهمیدند.

قوام‌السلطنه به هیچ وجه اطلاعی نداشت که ما همچین کاری می‌خواهیم بکنیم. کار علاء کار دست بسته‌ای بود. همه غافلگیر شدند و بنده سهم کوچکی در این غافلگیری دارم.

مرحوم دکتر علی اکبر دفتری ناراحت شد گفت: پدر این مرد را در آوردید، پدر ما را درآوردید احضارمان می‌کنند. این که از اول خواند که نباید کسی به جز شخص خودتان اطلاع داشته باشد. برخلاف دستور رفتار کردید. یاغی شديد؟ آهان حالا این‌طور می‌شود. «من گفتم ساکت، سروصدا نکن بیرون صحبت می‌کنیم. آمدیم خیلی…

آمدیم بیرون و [علی اکبر دفتری] خیلی داد و بیداد کرد که این خلاف دستور است و ما نماینده دولتیم، یاغی که نیستیم. علاء را من یک خرده دلداری دادم گفتم آقا یک موقعی هست که دیگر وانفسا است و موقعی که دیگر نباید دولتی که تحت فشار است، دولتی که اعتبار ندارد، ما می‌دانیم، او ممکن است یک اقدامی کند و ما که در دنیای آزاد هستیم اقدام دیگری بکنیم.

طولی نکشید بعد از دو سه ساعت روزنامه‌ها آمدند بیرون و چه عزت و احترامی به ما و به ایران. آمریکایی‌ها آن‌جا نماینده‌شان وزیر خارجه سابق بود، [ادوارد] استتینیوس، او نماینده بود. این از ایران دفاع کرد و موضوع در دستور جلسه ماند، کرومیگو بیرون رفت. در این جلسه نماینده انگليس، نماینده هلند خیلی از ایران طرفداری کردند و آمریکا روزنامه‌ها که بیرون آمد نتیجه خوبی که بخشیده بود جبران ناراحتی مرحوم دکتر علی اکبر دفتری که ناراحت بود از لحاظ سفارت، اعضای سفارت که احضار می‌کنند جبران شد.

آن‌موقع [مظفر] فیروز در تهران گفت، « [علاء] برخلاف دستور رفتارکرده.» درست هم گفت، راست گفت. مظفر فیروز با روس‌ها لاس می‌زد و فکر می‌کرد که می‌تواند روس‌ها را آرام کند. می‌دانید که بعد هم سفیر کبیر شد و رفت [به مسکو]. مرد لایق جاه‌طلبی بود که با [محمدرضا] شاه هم پدر کشتگی داشت. رضاشاه نصرت‌الدوله [پدر مظفر] را کشته بود و [او] دلش می‌خواست تیشه به ریشه شاه بزند اگر حتی به قیمت تیشه خوردن به ریشه ایران باشد.

او گفت «علاء بدون دستور [این کار را کرده].» البته همه می‌دانستند. [متن] تلگراف بود اصلاً، تازگی نداشت. [بعد] یک تلگراف سخت از طرف قوام‌السلطنه برای علاء آمد با حالت توبیخ و ملامت سخت که «شما برخلاف دستور رفتار کردید. عمل بسیار بدی بود، چرا این‌کار را کردید؟» توبيخ، ملامت. علاء ناراحت شد. علاء خیلی قانونی و معتقد به آداب بود. دید که خوب کار خلافی کرده در ظاهر. دیدم ناراحت است گفتم اجازه بدهید که جوابش را بنده تهیه کنم. جواب این بود که «در مقابل تاریخ مسئولیت داشتم، مسئولیت خودم را به نحو احسن در خدمت ایران و در خدمت دولت ایران انجام دادم و نتیجه فوق‌العاده به نفع ایران تمام شد.»

قوام‌السلطنه باز از خر شیطان پیاده نشد. جواب باز تندى داد که «در مقابل تاریخ مسئول منم.» این جواب قوام‌السلطنه است. «در مقابل تاریخ مسئول منم» دیگر ما ول کردیم؛ خندیدیم. خیلی خوب و مسئول تو هم هستی، هر ایرانی مسئول است و شما هستید اگر شما هم به جای من بودید همین عمل را می‌کردید و دیگر ول کردیم ما، ول شد. چیزی طول نکشید که قوام‌السلطنه ده هزار دلار جایزه برای علاء فرستاد. در هیئت دولت تصویب کردند نتیجه خوب شد به نفع ایران شد که ده هزار دلار به علاء جایزه داد.

س- این باعث شد که روس‌ها بیایند در تهران و آن توافقنامه را امضا کنند.

ج- بله، قوام‌السلطنه کار بسیار عاقلانه‌ای کرد و عرض کردم قوام‌السلطنه یکی از رجال پخته ایران بود. قوام‌السلطنه نخست‌وزیر بود و رضاشاه، وزیر جنگش بعداً شد. یکی از رجال استخوان‌دار ایران بود و وطن‌پرست. خیلی هم به شاه احترام می‌گذاشت. ولی دلیل نیست یعنی ضد سلطنت بود و ضد شاه بود. مرد متکبری بود، مردی نبود که تعظیم کند.

قوام‌السلطنه وعده داد به روس‌ها که نفت شمال را می‌دهد به روس‌ها، تمام قسمت پنج ایالت شمال را امتیاز نفتش را می‌دهد به روس‌ها و شاید در باغ سبز را نشان داده بود که همکاری بیش‌تر اقتصادی بکند زیادتر. ولی [برای عملی شدن این وعده‌ها] باید انتخابات [مجلس برگزار] بشود، قشون خارجی باید از ایران برود، درست آن رفته. باید قضیه آذربایجان [و پیشه‌وری] حل بشود تا انتخابات بشود و الا نمی‌شود. [چون اگر] در یک قسمت ایران انتخابات [برگزار] نشود آن مجلس صلاحیت ندارد. روس‌ها گول خوردند. گرجی ناقلا و رند که روزولت بیچاره را گول زد و دنیای غرب را گرفتار مخمصه کرد این‌جا از قوام‌السلطنه گول خورد.

س- یعنی استالين.

ج- استالین، گرجی استالین، گرجی بود دیگر.


بخشی از مصاحبه احمد مهبد (۱۲۹۴-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۴
مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا