خرید تور تابستان

مجبور نیستیم هر فناوری جدیدی را به زندگی خود راه دهیم

«انتخاب‌گرایی فناوری» چیست و چه تفاوتی با بدبینی به فناوری دارد؟

کال نیوپورت (Cal Newport) نویسندهٔ آمریکایی و استاد علوم رایانه در دانشگاه جرج‌تاون است و مطلبی با عنوان «It’s Time to Dismantle the Technopoly» در وب‌سایت نیویورکر منتشر کرده است که با ترجمه‌ی نیره احمدی در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

«نیل پستمن، نظریه‌پرداز برجستهٔ ارتباطات و نویسنده کتاب کار عمیق، در سال ۱۹۹۲ گفت که ما در عصر «تکنوپولی» زندگی می‌کنیم. به اعتقاد او، ذهنیت تکنوپولی پس از دورهٔ تکنوکراسی رواج یافته و اکنون «همۀ ابعاد حیات فرهنگی ما تسلیم حاکمیت مطلق تکنیک و فناوری» شده است. اما مفهوم «تکنوپولی» یعنی چه؟ ارتباط آن با رسانه‌های اجتماعی و فناوری هوش مصنوعی چیست؟‌ و آیا راهی برای گریز از این حاکمیت مطلق تکنیک و فناوری وجود دارد؟

کال نیوپورت، نیویورکر— در پاییز ۲۰۱۶ -همان سالی که بر اساس آمار هشتاد درصد بزرگسالانی که به اینترنت دسترسی داشتند از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کردند- مقاله‌ای را در ستون دیدگاه مجلۀ تایمز منتشر کردم و این تصور عمومی را زیر سؤال بردم که برای موفقیت در بازار کار باید برندی قوی در رسانه‌‌های اجتماعی بسازید. در آنجا نوشتم «من فکر می‌کنم این کار غلط و نسنجیده است. در اقتصاد سرمایه‌داری، بازار به چیزهای کمیاب و ارزشمند پاداش می‌دهد. و استفاده از رسانه‌های اجتماعی قطعاً چیز نادر یا ارزشمندی نیست». من اشاره کردم که کارکنان شرکت‌های دانش‌بنیان در عوض زمان خود را صرف توسعۀ مهارت‌های مفید و هدفمندی کنند که آن‌ها را در رشته‌های منتخبشان متمایز و برجسته می‌سازد. این مقاله با آن عنوان جنجال‌برانگیزی که سردبیران برایش انتخاب کرده بودند حسابی گل کرد: «شبکه‌های اجتماعی را کنار بگذارید. شاید شغل شما به این بستگی دارد». این نوشتار آن روزها حتی در صدر فهرست «بسیار ایمیل‌شده‌ها» در روزنامۀ تایمز قرار گرفت.

اما خیلی زود سروصدای مخالفان را بلند کرد. سی‌بی‌سی از من دعوت کرد تا در یک برنامۀ رادیویی ملی در مورد این مقاله بحث کنم. هنوز چیزی از این برنامه نگذشته بود که مجری غافلگیرم کرد و دو مهمان اعلام‌نشده‌ای را وارد بحث نمود که وظیفۀ اصلی‌شان حمله به ایده‌های من بود. یکی از اساتید برجستۀ ارتباطات هم دست‌به‌ایمیل شد تا من را به مناظره بکشاند. مهم‌تر از همه، تایمز طی اقدامی غیرمعمول با تأخیر دوهفته‌ای پاسخی به ستون دیدگاه منتشر کرد با این عنوان که «رسانه‌های اجتماعی را رها نکنید. بلکه آن را برای شغل خود به کار بگیرید». این پاسخ را پاتریک گیلولی، مدیر ارتباطات دیجیتال و رسانه‌های اجتماعی سایت شغل‌یابی مانستر، نوشته بود. گیلولی با لحنی تکبرآمیز و از سر خوش‌بینی نسبت به فناوری با تک‌تک کلمات نوشتار من مخالفت کرد. او نوشت «به‌ویژه در مورد مشتریان، وقتی خودت را در معرض دیدگاه‌های مختلف موجود در رسانه‌های اجتماعی قرار می‌دهی، یافتن زمینۀ مشترک آسان‌تر می‌شود».

مقالۀ من تا حدودی به این دلیل برجسته و متفاوت شد که نقد فناوری در آن دوره خیلی نرم و لطیف صورت می‌گرفت. نویسندگان و محققان برجسته‌ای، ازجمله باراتوند تورستون و دانا بوید، ایدۀ وقفه‌انداختن مابین استفاده از اینترنت را رواج داده بودند که همینْ نشان‌دهندۀ آگاهی روزافزون نسبت به مضرات زندگی آنلاین بود، اما وقفه‌انداختن نهایتِ کاری بود که اکثر مردم حاضر بودند انجام بدهند. بااین‌حال یک متخصص فناوری به نام جارون لانیر از این داستان مستثنا بود. او در مانیفست سال ۲۰۱۰ خودش با عنوان «شما گجت نیستید» تجمیع فعالیت‌های اینترنتی بر روی دو سه پلتفرم‌ متعلق به شرکت‌های غول‌آسایی همچون فیس‌بوک و توییتر را با لحنی کوبنده محکوم کرد. این کتاب به‌خاطر نوبودن کلام و حال و هوای خجستۀ تکنو-هیپی1اش با اقبال بسیاری روبرو شد اما بسیاری از خوانندگان رادیکال‌ترین ادعای آن را قبول نداشتند: اینکه تغییر به‌سمت دنیای نسل دوم وب2 اشتباه بود، دنیای وبی که در آن پُست‌کردن اطلاعات به همان آسانیِ مصرف اطلاعات شد. گاردین مروری بر این کتاب نوشته و در آن اشاره کرده که «بی‌شک لانیر در مورد فناوری اطلاعات بسیار آگاه و مطلع است» اما گویی «لحن اجتماعی و معنوی کتاب» برخاسته از «اضطراب‌های یک نوآورِ پا‌به‌سن گذاشته است». منظورشان واضح بود: این یارو را خیلی جدی نگیرید!

در آن برهه، پاسخ‌هایی که به انتقادات من و متفکرانی مانند لانیر داده شد گویی واکنشی دفاعی از کالبد فرهنگی جامعه بود. ایدۀ دوری همگانی از ابزارهای قدرتمند جدیدی همچون رسانه‌های اجتماعی مقبول نیفتاد؛ خوانندگان باید مطمئن می‌شدند که چنین توصیه‌هایی را می‌شود با خیال راحت نشنیده گرفت. نیل پُستمن، نظریه‌پرداز ارتباطات، که در سال ۲۰۰۳ درگذشت، احتمالاً از این واکنش شگفت‌زده نمی‌شد. پستمن بیشتر به جملۀ کوبندۀ ضدتلویزیونیِ «خودمونو با تلویزیون بکشیم» مشهور است اما شاهکار او کتابی است در سال ۱۹۹۲ با عنوان تکنوپولی: تسلیم‌شدن فرهنگ در برابر فناوری3 با این بحث که رابطۀ انسان با فناوری از سه مرحلۀ متمایز گذشته است. اول، فرهنگ‌هایی که از ابزار استفاده کردند و اختراعاتی را برای «حل مشکلات خاص و حیاتی زندگی فیزیکی» به کار گرفتند (مثلاً استفاده از آسیاب آبی برای آردکردن سریع‌تر غلات). بعد از آن، ظهور سرمایه‌داری صنعتی ما را به‌سمت «تکنوکراسی» سوق داد، همان عصری که در آن فناوری به جایی رسید که از ارزش‌های ساختارمندِ موجود مهم‌تر شد. جوامع روستایی از بین رفتند، نابرابری تشدید شد، معنویت به حاشیه رفت، و خطوط تلگراف و راه آهن همه جا را فراگرفت، و همه و همه در خدمت ابزارهای جدیدتر و توانمندتر و در پاسخ به تقاضای بی‌امان کارایی و بازدهی بیشتر بود.

پستمن می‌نویسد در این دوره «سنت، آداب اجتماعی، اسطوره، سیاست، آیین و مذهب باید برای بقای خود می‌جنگید». و واقعاً هم جنگیدند. ویلیام بلیک، جان راسکین و هنری دیوید ثورو و بسیاری دیگر مصائب صنعتی‌سازی را محکوم کردند و جنبش لودیت 4 به ماشینی‌سازی و انحصار منافع اعتراض می‌کرد. مارک تواین در خاطرات خود تحت عنوان زندگی بر روی می‌سی‌سی‌پی5، شوق‌وذوقی بچگانه به کارخانه‌های صنعتی جدید پنبه نشان می‌داد، اما ماجراهای هاکلبری فین را هم نوشت که به توصیف پستمن «همانا تجلیل معنویت پایدار در انسانِ پیش از فناوری» است.

غافل‌گیریِ بزرگ کتاب پستمن این است که به گفتۀ او ما دیگر در عصر تکنوکراسی زندگی نمی‌کنیم. اکنون ما در زمانه‌ای هستیم که او عصر تکنوپولی می‌نامد. به باور پستمن، در این عصر سوم فناوری، جنگ بین اختراع و ارزش‌های سنتی با پیروزی کامل اولی بر دومی خاتمه یافته و نتیجه این شده که «همۀ ابعاد حیات فرهنگی تسلیم حاکمیت مطلق تکنیک و فناوری» شده است. نوآوری و افزایش بازدهی به مکانیسم‌های بی‌چون‌وچرای پیشرفت بدل شده و هرگونه تردید در مورد ضرورت استقبال از آخرین مدل هرچیز به حاشیه رانده می‌شود. پستمن می‌نویسد «تکنوپولی جایگزین‌های خود را دقیقاً به همان روشی که آلدوس هاکسلی در کتاب دنیای قشنگ نو بیان کرد حذف می‌کند. آن‌ها را غیرقانونی نمی‌کند. آن‌ها را غیراخلاقی نمی‌کند. حتی باعث عدم محبوبیت آن‌ها هم نمی‌شود. بلکه آن‌ها را نامرئی و در نتیجه بی‌ربط و بی‌اهمیت می‌کند». او نتیجه می‌گیرد که «تکنوپولی یک تکنوکراسی تمامیت‌خواه است».

کتاب پستمن را تقریباً همان زمانی خواندم که داشتم مقالۀ ستون دیدگاه را در تایمز می‌نوشتم، و همین به من کمک کرد تا بفهمم چرا ایده‌هایم چنین واکنش سریعی را برانگیخت. در جامعۀ تکنوپولی، این مفهوم که ما شاید بتوانیم ابزار جدیدی مانند رسانه‌های اجتماعی را کنار بگذاریم اصلاً موضوعیت و جایی برای بحث نداشت، بلکه چیزی بود که باید نامرئی و نامربوط نشان داده می‌شد. استفاده از عبارت «ترکِ رسانه‌های اجتماعی» در سرخط یک نشریۀ برجسته مانند نقصی موقت در این ماتریس بود که باید به‌سرعت اصلاح و سپس کم‌اهمیت جلوه داده می‌شد. با این حال، چیزی که من در سال ۲۰۱۶ متوجه نشده بودم این بود که اگرچه زور تکنوپولی زیاد بود اما رو به ضعف گذاشته بود. درواقع، همان وقت هم پایه‌های آن ترک برداشته و متزلزل شده بود.

منبع اصلی این تزلزلْ چرخۀ انتخابات ترامپ و کلینتون بود که در کنار موارد دیگر باعث شد تغییری خفیف اما بسیار مهم در رابطۀ ما با محصولاتی که از سیلیکون‌ولی بیرون ‌آمدند ایجاد شود. محافظه‌کاران نسبت به سانسورشدن در رسانه‌های اجتماعی گوش‌به‌زنگ شدند، لیبرال‌ها از انتشار اخبار کذب خارجیان نگران شدند، و استخراج عمیق داده‌های فیس‌بوک از سوی کمبریج آنالیتیکا6 زنگ خطری برای همگان به صدا درآورد. این نگرانی‌های مشترک دو حزب باعث شد که بسیاری از طرفداران، خسته از این کارزار فرسایشی، این ابزارها را در ذهن خود دسته‌بندی کنند. با پلتفرم‌هایی مانند فیس‌بوک، که قبلاً آن را مفید و به‌نوعی الزامی می‌دیدند، حالا محتاطانه‌تر برخورد می‌کردند. این تغییر ادراک شاید در آن زمان کوچک به نظر می‌رسید اما درواقع بذری بود که درخت مخالفت با الزامات تکنوپولی از آن رشد کرد، همان الزامی که می‌گوید ما باید به نوید هیجان‌انگیز هر نوآوری‌ای که در آینده می‌آید، لبیک بگوییم و آن را با آغوش باز بپذیریم.

امروز، ما می‌توانیم نسخه کاملی از این نگرش جدید را ببینیم که به چند جبهۀ مختلف معطوف شده است. کشمکش‌های کنونی ما برای درک هوش مصنوعیِ مولد همچون چت‌جی‌پی‌تی از شرکت اوپن اِی‌آی را در نظر بگیرید. شرکت‌های سازندۀ این مدل‌ها وقتی می‌گویند پیشرفت‌هایشان اجتناب‌ناپذیر است و سازگاری با حضور آن‌ها بهترین کاری است که من و شما می‌توانیم انجام دهیمْ گویی خط‌به‌خط حرف‌های پستمن را تکرار می‌کنند. بهار گذشته، وقتی کنگره سم آلتمن را پیرامون پیامدهای منفی بالقوۀ این فناوری تحت فشار قرار داد، او بحث را از چرایی توسعۀ این مدل از سوی شرکت اوپن‌اِی‌آی دور کرد و به این سمت کشاند که این کار چگونه جلو رفت و پیشنهاد داد که یک آژانس فدرال جدید برای اعمال «استانداردهای ایمنی»، که مفهوم مبهمی بود، ایجاد شود. اما همه به این سادگی‌ها تسلیم نشده و نمی‌شوند. انجمن نویسندگان آمریکا در قرارداد جدید خود با اتحادیۀ تهیه‌کنندگان سینما و تلویزیون توانست محدودیت‌های زیادی را بر نحوۀ استفاده از هوش مصنوعی در اتاق نویسندگان اعمال کند. انجمن نویسندگان امریکا اصرار داشت که حتی اگر از نظر فنی امکان برون‌سپاری بخش‌هایی از فیلمنامه‌نویسی به مدل‌های زبانی بزرگ وجود داشته باشد، ما مجبور نیستیم این مسیری را که منجر به ماشینی‌سازی روزافزون می‌شود دنبال کنیم.

در پی استفادۀ غیرمجاز شرکت اوپن‌ای‌آی از کتاب‌های دارای کپی‌رایت برای آموزش هوش مصنوعی خود، اخیراً انجمن نویسندگان آمریکا علیه این شرکت شکایت کرده و به‌دنبال «جبران خسارت» است و همین مصداق دیگری است بر مخالفت با تفکر تکنوپولی. این شکایت، در صورت موفقیت، می‌تواند توسعه‌دهندگان هوش مصنوعی را مجبور کند تا هر محتوای دارای کپی‌رایت را از مجموعۀ آموزشی خود حذف کنند و همین کار باعث می‌شود که توانایی تقلید مدل‌ها از سبک و لحن خاص فلان نویسنده محدود شود. جاناتان فرانزن، نمایندۀ رمان‌نویسان شاکی، در این دادخواست توضیح می‌دهد که «هوش مصنوعیِ مولد حوزۀ جدید بزرگی است در خدمت سیلیکون‌ولی تا بتواند به استثمار دیرینۀ فعالان تولید محتوا ادامه دهد». اما به‌صرفِ اینکه امکان چنین استثماری وجود دارد به این معنی نیست که شرکت‌های بزرگ سیلیکون‌ولی باید آن را عملی ‌کنند. آیا نمی‌توانیم به‌سادگی فقط تصمیم بگیریم که نوشتن خلاقانۀ حرفه‌ای را به انسان‌ها بسپاریم؟

مسئلۀ دیگری که بنای تکنوپولی را به لرزه انداخته دغدغۀ تأثیرات رسانه‌های اجتماعی بر سلامت روان نوجوانان است. پاسخ پذیرفته‌شده‌ای که تاکنون به این نگرانی‌های موجه داده شده پیشنهاد استفاده از فناوریِ حتی پیچیده‌تری بوده است، مثلاً فیلترکردن محتوای مضر یا به‌حداقل‌رساندن ویژگی‌های اعتیادآوری که در طراحی رسانه‌ها گنجانده می‌شود. لایحۀ دوحزبی تحت عنوان قانون ایمنی آنلاین کودکان (به‌اختصار kosa)، که سال گذشته به‌وسیلۀ سناتور ریچارد بلومنتال و سناتور مارشا بلکبرن، ارائه شد نمونه‌ای از همین نوع تفکر است که در مجموعۀ پیشنهادی خود از اصلاحات و مقررات فنی پیچیده می‌گوید، و حداقل بر روی کاغذ، برای آن طراحی شده که رسانه‌های اجتماعی را برای کودکان ایمن‌تر سازد. و درواقع با همین کار این فرض را پذیرفته که آن رسانه‌ها به بخش اجتناب‌ناپذیر دوران کودکی تبدیل شده‌اند، و وظیفه ما این است که بفهمیم چگونه آن رسانه‌ها را با زندگی‌مان سازگار کنیم. اما این طور نبوده که همگان به این تقاضای پذیرش و انطباق تن دهند. در بحبوبۀ بحث و جدل راجع به قانون ایمنی آنلاین کودکان، ژنرال ویوک مورتی، رئیس کل سپاه خدمات سلامت عمومی ایالات متحده، پیشنهادی مطرح کرد مبنی‌بر اینکه گویا صلاح این است که ما والدین همه با هم دیگر اجازه ندهیم که بچه‌ها از این خدمات استفاده کنند.

او در مصاحبه ای با سی‌ان‌ان گفت «راهکار بسیار مؤثرتری خواهد بود اگر والدین همه با هم متحد شوند و بگویند همۀ ما به‌عنوان یک گروه نمی‌خواهیم دیگر به فرزندانمان اجازه دهیم که تا شانزده، هفده یا هجده‌سالگی، یا هر سنی که انتخاب می‌کنند، از رسانه‌های اجتماعی استفاده کنند». جین توئنگی، استاد روان‌شناسی در دانشگاه ایالتی سن‌دیگو، که مسئول برخی از اولین تحقیقات در مورد آسیب‌های رسانه‌های اجتماعی است، از این پیشنهاد حمایت کرد و بر وزنۀ قانونی و نظارتی آن افزود. او در مصاحبه با واشنگتن پست گفت «بیایید همان حداقل سیزده سال را قانونی کنیم»، همان محدودیت سنی که در اغلب پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی ذکر شده و همچنین در قانون محافظت از حریم خصوصی آنلاین کودکان در سال ۱۹۹۸ مشخص شده است. «و چه بهتر که حداقل سن را تا شانزده سال بالا ببرید. من فکر می‌کنم که این بیشترین تأثیر مثبت را ایجاد خواهد کرد».

این مقاومت نوظهور در برابر ذهنیت تکنوپولی دقیقاً در طیفی قرار نمی‌گیرد که یک سر آن خوش‌بینی به فناوری و سر دیگر آن بدبینی به فناوری باشد. بلکه جنبۀ دیگری دارد که می‌توان آن را انتخاب‌گرایی فناوری نامید. این دیدگاه می‌پذیرد که نوآوری‌ها به‌طرز قابل‌توجهی می‌توانند زندگی ما را بهبود ببخشند، اما مجبور نیستیم هر اختراعی که رایج شد را به‌عنوان امری اجتناب‌ناپذیر به زندگی خود راه دهیم. انتخاب‌گرایان فناوری بر این باورند که ما باید به تشویق‌کردن و پاداش‌دادن به افرادی که امکانات آینده را ابداع می‌کنند ادامه دهیم. اما بر این هم واقف‌اند که برخی ابداعات بیشتر موجب شر می‌شوند تا خیر. انتخاب‌گرایان فناوری می‌توانند به هوش مصنوعی علاقه داشته باشند و هم‌زمان هر جا که باید جلوی کاربرد آن گرفته شود از موضعی قوی برخورد کنند. هم می‌توانند به شگفتی مزایای شبکه‌های اجتماعی معترف باشند و هم نخواهند که روان بچه‌هایشان را دودستی تسلیم تیک‌تاک کنند.

منطقی فایده‌گرایانه در این رویکرد وجود دارد. تأثیر فناوری‌ها بر سلامت ما می‌تواند هم قابل‌توجه باشد و هم غیرقابل پیش‌بینی. ذهنیت تکنوپولی می‌گوید که ما باید تأثیرات مثبت ابزارهای جدید را همراه با موارد منفی آن بپذیریم به این امید که به‌مرورِزمان موارد مثبت بر منفی غلبه کند. این خوش‌بینی شاید موجه باشد اما انتخاب‌گرایان فناوری فکر می‌کنند که ما می‌توانیم بهتر عمل کنیم. اگر از فناوری‌هایی که به‌وضوح آسیب محض هستند با عزم جزم دوری کنیم و درعین‌حال به استقبال آن‌هایی برویم که گویی سودمندتر هستند، می‌توانیم روند تکامل فناوری-اجتماعی خودمان را بسیار هدفمند‌تر هدایت کنیم. اقدامات این‌چنینی در مسیر انتخاب و گزینش -در هر مقیاسی، از تصمیمات شخصی گرفته تا هنجارهای جامعه و مقررات مدنی- به‌طور اجتناب‌ناپذیری درهم‌برهم است. اغلب این‌طور است که برای حذف اثرات منفی بزرگ‌تر باید برخی پیشرفت‌های مثبت را فدا کنیم. و این‌گونه است که انتخاب‌گرایی به‌راحتی می‌تواند به بیراهه برود. به‌عنوان مثال، تردید گسترده نسبت به واکسن در میان مردم نمونۀ برجسته‌ای از انتخاب‌گرایی فناوری است، نیست؟

بااین‌حال، این کاستی‌ها وضعیت موجود، یعنی سازگاری بی‌اراده با فناوری، را توجیه نمی‌کند. فقط به این دلیل که یک ابزار وجود دارد و محبوب است به این معنی نیست که ما در آن گیر بیفتیم. با توجه به افزایش هرروزۀ دامنه دسترسی و قدرت نوآوری‌های اخیر، داشتن این نگرش ممکن است حتی پیامدهای وجودی برای ما داشته باشد. در دنیایی که ابزاری مانند تیک‌تاک می‌تواند، به‌ناگهان و بر اساس هیچ، هزاران‌هزار کاربرش را یک‌شبه متقاعد سازد که شاید اسامه بن لادن آنقدرها هم بد نبوده، و در دنیایی که مدل‌های جدید هوش مصنوعی فقط در عرض یک سال توانسته هوش شبه‌انسانی را به زندگی روزمرۀ میلیون‌ها نفر وارد کند، ما هیچ انتخاب معقولی نداریم جز این که در برابر فناوری و نقش آن در شکل‌دهی داستان مشترکمان قاطعانه اعلام استقلال کنیم. و این نیاز به تغییر رویه و طرز تفکر دارد. دهه‌ها زندگی‌کردن زیر یوغ تکنوپولی به ما آموخته است که از دوری‌کردن از جدیدترین پیشرفت‌ها احساس شرم کنیم. اما تکاملِ مثبت و زایا همان اندازه که به اضافه‌کردن نیاز دارد به حذف‌کردن هم نیاز دارد، درست مثل روند تکامل در طبیعت.

در سال ۲۰۱۶، زمانی که من آن مقاله را در ستون دیدگاه تایمز منتشر کردم، هنوز اکثر مردم آماده نبودند که ابزارهایی که به زندگی خود راه داده‌ایم را با عزم جزم و شدت و حدت بیشتری گزینش کنند. اما گویی تغییری در راه است. پستمن نوشت «هنگامی که یک فناوری پذیرفته می‌شود، دست خودش را رو می‌کند: یعنی همان کاری را می‌کند که برای انجامش طراحی شده. وظیفۀ ما این است که بفهمیم آن طراحی چیست. به عبارت دیگر، وقتی فناوری جدیدی را در فرهنگ خود می‌پذیریم، باید این کار را با چشمان کاملاً باز انجام دهیم». و امروز بالاخره چشمانمان باز شده است. اکنون ماییم و اقدام‌کردن طبق آنچه می‌بینیم.

این مطلب را کال نیوپورت نوشته و در تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۳ با عنوان «It’s Time to Dismantle the Technopoly» وب‌سایت نیویورکر منتشر شده است و برای نخستین‌بار با عنوان «مجبور نیستیم هر فناوری جدیدی را به زندگی خود راه دهیم» در سی‌امین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ نیره احمدی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ با همان عنوان منتشر کرده است

کال نیوپورت (Cal Newport) نویسندهٔ آمریکایی و استاد علوم رایانه در دانشگاه جرج‌تاون است. او در یکی از آثار مشهور خود برای اولین‌بار اصطلاح «کار عمیق» را به کار برد و موضوع حواس‌پرتی در عصر رسانه‌های اجتماعی را مطرح کرد. از او تاکنون چندین کتاب منتشر شده که عنوان جدیدترین آن‌ها The Time-Block Planner, 2e. (2023) است.

پاورقی
1 techno-hippie از دو واژۀ technology و hippie تشکیل شده است و اشاره به کسی دارد که به تکنولوژیِ عصر خود راغب است اما مخالف برداشت بیش‌ازحد منابع زمین و واردشدن مواد شیمیایی به بدن است. فرد تکنو-هیپی معتقد است که تکنولوژی می‌تواند با طبیعت در هماهنگی باشد اما همچنین معتقد است که افراد باید شرایط این هماهنگی را فراهم کنند. شاید بتوان اعتقاد فرد تکنو-هیپی را در این جمله خلاصه کرد: «بگذاریم تکنولوژی وجود داشته باشد و به راهش ادامه دهد اما از دانش و حکمت پیشینیانمان هم برای ادامۀ مسیر استفاده کنیم» [ویراستار].
2 Web ۲.۰ یا نسل دوم وب. نسل دوم وب بر محتوای تولیدشدۀ کاربر، قابلیت استفاده از اطلاعات و قابلیت همکاری کاربران تأکید دارد. برخلاف نسل اول وب یا وب ۰/۱ که محدودتر و ساده‌تر بود و فقط تعداد انگشت‌شماری از مؤسسات، دانشگاه‌ها، مراکز تبلیغاتی و غیره می‌توانستند به تولید محتوا بر روی آن بپردازند، در نسل دوم وب کاربران قادرند خودشان محتوا خلق کنند، آن را تنظیم کنند و دیگران را در اطلاعات خود سهیم سازند نه اینکه صرفاً مصرف‌کنندۀ اطلاعات و محتوا باشند. تفاوت اساسی بین نسل اول و نسل دوم وبْ کاربرمحوربودن نسل دوم است. تعامل و همکاری در نسل دوم وب از طریق گفت‌وگو در رسانه‌های اجتماعی که خالق آن کابران هستند و در جامعه‌ای مجازی شکل می‌گیرد رواج پیدا کرد [ویراستار].
3 Technoploy: The Surrender of Culture to Technology
4 جنبشی در قرن نوزده در انگلستان بود. این جنبش پس از استفادۀ گستردۀ کارفرمایان و کارخانه‌داران از ماشین‌آلاتِ خودکار شکل گرفت و طی آن کارگران صنعت نساجی علیه کارفرمایان موضع گرفتند و حتی ماشین‌آلات را تخریب کردند [ویراستار].
5 Life on the Mississippi
6 Cambridge Analytica، شرکتی چندملیتی است که در زمینۀ مشاورۀ انتخاباتی و سیاسی بر مبنای داده‌کاوی و تحلیل داده فعالیت می‌کند [ویراستار].

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا