یکی بود یکی نبود، غیر از خودم هیچکس نبود | بهرام نورایی قسمت 3
/ آزادی اگزیستانسیال /
متین مهرنو، سردبیر سابق یک مجله در حوزه موسیقی رپ(ماه رپ)، یادداشتی با موضوع آزادی اگزیستانسیال و تحلیل اگزیستانسیال شعرهای بهرام نورایی در اختیار انصاف نیوز قرار داده است که در ادامه میخوانید:
در تردد ماندهایم اندر دو کار این تردد کی بود بی اختیار
این جهان کوه است و فعل ما ندا بازگردد و نداها را صدا
فعل تو که زاید از جان و تنت همچو فرزندت بگیرد دامنت
سلام و درود فراوان، با این ابیات از مولانا قسمت سوم رو شروع می کنیم و وارد بحث آزادی می شیم. همگی ما از آزادی تصویر بسیار روشن و مثبتی در ذهن داریم و جامعهای رو متعال و ایده آل تصور میکنیم که داخلش، آزادی به تمام معنا در جریان باشه. ( آزادی بیرونی) رهایی از تمام عوامل و موانع اجتماعی و سیاسی که شاید دائما درحال دور کردن ما از جلوه های ارزشمند انسانیمون باشه.
آگاهی و اخلاق گرایی ما رو از دیگر گونه جانداران جدا میکنه و چه با فرض وجود یک رابطه ایمانی با خدا یا حتی نبود خدا و مشیت الهی، از آزادی اخلاقی و انتخاب های بسیار زیادی برخورداریم. باید بگم در حال حاضر و در این یادداشت مقصود ما از آزادی چیز دیگریست. دارم درباره آزادی درونی میگم، تمام پتانسیل درونیمون برای احساس رهایی، برای قدم برداشتن در مسیری پر حضور و رقم زدن آینده ی دلخواه، جدالی درونی که در تمام تصمیمات کوچک و بزرگمون شکل می گیره، ازانتخاب غذای مورد علاقه در بین ده ها مورد موجود در منوی رستوران و انتخاب فیلمی از بین صد ها عنوان گرفته تا انتخاب شریک عاطفی و مسیر شغلی و شکل دادن روابط اجتماعیمون، تمامی اینها در دامان آزادی شخصی ای از جنس انتخاب و تصمیم گسترده شدن.
حالا می تونیم چند قدم برگردیم عقب و درباره همین آزادی پر شائبه بیشتر صحبت کنیم. نقل قولی از سارتر در این باره میارم: اگر ما همانند کامپیوتری برنامه ریزی شده بودیم که به محرک های منفردی که تک تک لغات چاپی به تنهایی در ما ایجاد می کنند، پاسخ دهیم، هرگز نمی توانستیم از متن فاصله بگیریم و مفهوم کامل آن را به عنوان یک واحد کل درک کنیم. به بیانی دیگر، وقتی ما این توانایی ذهنی رو داریم که از شرایط واقعی محیط پیرامون فاصله بگیریم و درباره سازوکار هایی که وجود ندارن فکر کنیم و خصلت های نداشته و ناشده های فعلی و مسیر های نرفته رو تصور کنیم و این امکان ها رو بسنجیم، درک اولیه این آزادی اخلاقی هم برامون راحت تر میشه. ما هیچوقت اسیر اون جبری نیستیم زندگی و مسیر بلوغ حیوانات و درختان وصخره ها رو تعیین میکنه. فقط و فقط نوع انسانه که در این مورد مستثنی ست و همیشه با انتخاب هایی روبروست که باعث میشه بودنش شکل های مختلفی به خودش بگیره و همچنین این انتخاب ها از وجوه اخلاقی برخوردارن.
هر انتخاب مثل گره ای باز نشدنی باعث امتداد یافتن ریسمان طویلی از ارزش ها میشه، ارزش هایی که خواه ناخواه حاصل هر یک از این انتخاب هاست و تولید شدنش غیر قابل اجتنابه، دقیقا همونطور که وقتی روی چمن ها راه میریم و پرندگان با دیدن ما پرواز می کنن و ما نمیتونم مانع پریدنشون بشیم، جلوی تولید این ارزش های زاییده از رفتار رو هم نمیشه گرفت و دقیقا اینجاست که آزادی، نیم رخ ترسناکش رو بهمون نشون میده و حالا می تونیم کمی بیشتر با آزادی اگزیستانسیال آشنا شیم. قبلش به این شعر سورنا دقت کنید:
زنده باد عنصر انتخاب
آزادی مرگ بود به انتخاب من، نه عمر
آزادی جنگ بود به اقتضای حق، نه ظلم
همونطور که در قسمت قبل درباره مرگ صحبت کردیم، این عمر تضمین شده و بدون آسیب نیست که آزادی رو بهمون هدیه بده و دلیل پررنگی باشه برای ادامه دادن مسیری بی تلاطم، بلکه این قدرت انتخاب آزادانه ماست که با این ترس ها روبرو بشیم و با چتر هایی بسته، قدم در راه کشف نادیده ها بذاریم
اما از یه جایی من بودم و این انتخاب
زنده باد جونی که مصدوم شده باشه
من تموم میشم جایی که بایستم
نه جایی که سفر تموم شده باشه
می بینید که علی سورنا هم، مثل بهرام صاحب آثاری اندیشمندانه در باب آزادی و مرگه که در یادداشت های بعدی، بیشتر بهش می پردازیم. پس تا اینجا چند قلوپی از جام بزرگ آزادی نوشیدیم و بریم سراغ بقیش…
آزادی در تصمیم گیری هایی مسئولیت زا و ترسی که از این مسئولیت ها داریم و تلاشی ذاتی برای اینکه ازشون فرار کنیم. هرموقع بتونیم خودمون رو از شر این آزادی عمل خلاص کنیم، احساس راحتی و آرامش بهمون دست میده. آزادی به شدت ترس آوره چون مسئولیت تمامی اتفاق ها و انتخاب ها و واکنش ها بر عهده خودمونه . شاید بگید که منظورت از این مسئولیت ها چیه ؟ با طرح سوال هایی ساده در این مورد عمیق تر میشیم…
پیش اومده وقتی در رستوران غذا سفارش می دید، آرزو کنید سرآشپز مجموعه بیاد و ازتون درخواست کنه که پیشنهاد اون رو انتخاب کنید؟ یا وقتی دارید غذای مورد علاقتونو می خورید به این فکر کرده باشید که شاید بهتر بود انتخاب خوشمزه تری می کردید؟ یا مثلا در شروع سفری دلچسب که آرزوشو داشتید، با گذر زمان، بیشتر و بیشتر به انتهای سفر فکر کنید و حتی از اون لحظات جاری هم به قدر کافی لذت نبرید و حتی وقتی سفرتون تموم شه با خودتون بگید اونقدرا هم که فکر می کردم جذاب نبود؟
شاید حتی با خودتون بگید من اصلا نباید در این سفر همراهی میکردم و احتمالا اصرار دیگران بوده که شما رو کشونده به اونجا!
همه ما می تونیم وضعیت هایی رو به یاد بیاریم که تمام شرایط رو جوری رقم زدیم که فرد دیگری به جای ما تصمیم بگیره تا اگر به هر دلیلی نتیجه مطلوبی حاصل نشد، بهانه کافی برای توجیه و فرار داشته باشیم و به حباب وجدان و امنیت دروغینی که ساختیم لطمه ای وارد نشه.
دوستان ، خود ما مولف کتاب زندگی و راوی خود هستیم و این مسئولیت زایی اینطور نمودار میشه که وقتی از بین چندین مورد حالا هرچی که میخواد باشه، یکیش رو انتخاب میکنیم یا اصلا مجبوریم که انتخاب کنیم، هم دربرابر نتیجه و پیامد این تصمیم ها مسئولیم هم رنج نادیده گرفتن و چشم پوشی از بقیه موارد لیست رو به جون می خریم و حتی اون مورد دلخواسته هم، به تدریج برامون ملال آور میشه، به این صورته که دائما در تلاشیم تا به صورت ناخودآگاه، این آزادی درونی رو نادیده بگیریم، مسئولیت هامون رو انکار کنیم و همواره در حال گریز باشیم.
این موضوع، زندگی رو تبدیل به عرصه ای سراسر رنج میکنه و صد البته دیوار کوتاهی به اسم عوامل بیرونی برای توجیه تمام نشدن ها و نرسیدن و فرار از مسئولیت های مهم زندگی. ناخوادگاه از آزادی های انتخابمون گریزانیم و از اوضاع احوال زندگیمون استفاده می کنیم تا اسطوره ای خصوصی از خودمون ارائه بدیم تا مارو از سرزنش شدن رهایی بده و مسئولیت کارهایی که انجام دادیم رو به گردن دیگری بیندازه و درمان این درد رنج فقط با یک دارو رقم میخوره و اون هم چیزی نیست جز پذیرش، که در قسمت های بعدی بیشتر دربارش صحبت می کنیم.
قسمت سوم همینجا به پایان میرسه و تشکر می کنم از همراهی شما دوستان عزیز، با طرح موضوع آزادی و پذیرش مسئولیت ها، آماده قسمت چهارم خواهیم شد، در اون قسمت به مطالعه و بررسی مثلث کارپمن و قطع زنجیره خشونت و راه های خروج از نقش قربانی بر اساس پذیرش مسئولیت ها و ارتباطش با آثار بهرام می پردازیم.
انتهای پیام