زنی که دستهایش میاندیشید
«لیلیت تریان» سالها همه تلاش کرد و سرآخر از آنچه در مجسمهسازی ایران در این سالها رخ میداد، ناراضی بود و میگفت: «به عقیده من اساساً مجسمههایی که امروز ساخته میشود، هیچ ویژگی خاصی ندارد، اصطلاحاً نمایشگاهپسند میسازند درحالیکه همانطورکه گفتم هیچ فکری پشت آن وجود ندارد.
به گزارش سایت تیتر قزوین، «همه آنهایی که دستی در هنرهای تجسمی دارند و در این رهگذر، با هنر مجسمهسازی نیز آشنا هستند، نام «لیلیت تریان» را شنیدهاند؛ زن هنرمندی که راهِ مجسمهسازی مدرن را در ایران پیش گرفت و فصلی نوین را در این عرصه رقم زد. لیلیت (10 دی 1309- 16 اسفند1397) از جمله ارامنهای بود که شاهعباس صفوی از موطن خود کوچانده بودشان به جلفای اصفهان. او ایرانی وطندوستی بود بعد از آن همه سال زندگی در این خاک. برای همین هم با وجود آنکه (قبل و پس از انقلاب) میتوانست از ایران برود و در هر کجای جهان زندگی راحتتری داشته باشد، همینجا ماند و در همین خاک هم آرام گرفت، کنارِ خیلِ همکیشان و هموطنانش.
از زنی سخن میگوییم که صریح، سخت و در عین حال مهربان بود؛ زنی که در زندگیاش کم کار نکرد و توأمان کم رنج نکشید؛ زنی که با آن همه شاگرد و آن همه کاری که کرد، در سالهای آخرِ زندگیاش تنها ماند و چشمانتظار دوستی، آشنایی، کسی که بیاید گاهی سری به او بزند و برود. سالها خانهنشیناش کردند و خودش مانده بود و آن خانهی وسطِ شهر و تنها عنوانی که یدک میکشید: «مادر مجسمهسازی ایران». دربارهی زنی سخن میگوییم که وقتی محمدرضا شاهِ پهلوی سفارشِ ساختِ مجسمهاش را برای یکی از شهرها داد، جلویش ایستاد و گفت: «واقعا؟ بروم و مجسمهی شاه را برای مردمی بسازم که هیچ امکانی برای زندگی ندارند؟ و نانی برای خوردن؟»
در جنبشِ مدرنیسم ایران، نقشِ هنرمندان ارمنی بسیار اثرگذار است و نقشِ تریان هم. اگر نقاشی مدرنِ ما مدیون فعالیتِ هنرمندانی، چون مارکو گرگوریان، ملکانیان، آیوازیان، وسکانیان، واسپور و آبراهیمیان است، او نیز به مجسمهسازی مدرنِ ایران سمتوسویی تازه داده است.
البته در این میان نمیتوان نقشِ مهمِ ابوالحسن صدیقی را نیز در احیای دوبارهی مجسمهسازی در ایران نادیده گرفت، اما «لیلیت تریان» از نخستین هنرمندانی بود که راهِ مجسمهسازی مدرن در ایران را پیش گرفت. زندگی تریان را باید از دو جنبه موردِ بررسی قرار داد؛ تاثیراتی که بر هنر مجسمهسازی داشت و تلاشی که برای پرورش نسلی از هنرمندان مجسمهساز کرد که بسیاریشان بعدها ستونهای این هنر شدند و نامهای ماندگاری در این عرصه؛ آنانی که نخبهگانِ مجسمهسازی در ایران شدند.
از نقاشی تا مجسمهسازی مدرن
تمام همسن و سالهای «تریان» که وارد هنر شدند، از خانوادههای خاصی بودند. هنرمند و ثروتمند و درحالیکه قشرِ زیادی از مردم، حتی از سوادآموزی هم محروم بودند، این دسته برای ادامه تحصیلات خود به اروپا میرفتند. «لیلیت» نیز از این دسته جدا نبود. همه چیز را باید در کودکی او جستوجو کرد. مادرش پارانزم هوانسیان که در تفلیس بزرگ شده بود، میخواست با بورس اهدایی به مدرسهی عالی هنر مسکو برود؛ اما پدرش مانع شد و به ایران بازگشت و با هایک طریان که اگرچه کارمند عالیرتبهی بانک ملی بود اما علاقهمند به باستانشناسی، ازدواج کرد.
پارانزم رویای هنری خود را برای فرزندانش (لیلیت و نلی) محقق کرد. تریان تعریف کرده وقتی تازه پا به سنین نوجوانی گذاشته بود، برایش معلم خصوصی گرفتند تا به خانهشان بیاید و نقاشی یادش بدهد. اما اینطور هم نبود که همه چیز برای او زیبا و بیدردسر باشد. کودکی او مصادف بود با سالی که مدارس ارمنیان به دستور رضاشاه بسته شد و این تاثیر بدی در روحیهی لیلیت گذاشت. او دورهی ابتدایی را در دبستانِ پروتستانی مهر خواند و میخواست پس از آن به مدرسهی مذهبی خواهران کاتولیک ژاندارک برود که پدرش مخالفت کرد و او بهناچار در رشتهی ریاضی دبیرستان نوربخش ثبتنام کرد.
سال اول نتوانست کنکور قبول شود؛ اما یک سال بعد، وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و پس از آن به پاریس (که آن را پایتخت فرهنگی جهان در قرن بیستم میلادی میدانند) رفت. خودش در یکی از گفتوگوهایش توضیح داده روزی یک آگهی در روزنامهی آلیک (روزنامهی ارامنه) دیده که در آن از دختران ارمنی دعوت شده بود تا در پاریس و در مدرسهی شبانهروزی انجمن دوستداران مدرسه ادامهی تحصیل دهند و او تصمیم میگیرد تا این کار را انجام دهد. او و خواهرش هر دو به پاریس میروند و زندگی هنری لیلیت از این نقطه شکلِ پررنگتری به خود میگیرد.
لیلیت ابتدا به قصد تحصیل در رشتهی نقاشی وارد بوزار (مدرسهی عالی هنرهای زیبا) میشود؛ اما خیلی زود زندگیاش با پیکرهسازی گره میخورد. این هم داستانِ جالبی دارد. او به مدرسهی هنری گراند شومییر میرفته تا پیکرهسازی را بهعنوان یکی از دروس پیشدانشگاهیاش فرابگیرد، اما در همانجا حجم را کشف میکند و به این نتیجه میرسد که این هنر سهبعدی چیزی فراتر و عالیتر از نقاشی روی بوم است.
تصمیماش را با خانواده در میان میگذارد و اگرچه آنان در ابتدا با این تغییرِ گرایش مخالفت میکنند، اما اندکی بعد آنها او را آزاد میگذارند تا در هر رشتهای که میخواهد، تحصیل کند. خودش دربارهی این تصمیمش گفته است: «با مجسمهسازی، آدم فضاهایی را خلق میکند که از زوایای مختلف قابل دید است و از هر طرف هم جلوهی خاص خودش را دارد. این همان جذابیتی بود که سبب شد من به طرف مجسمه و مجسمهسازی گرایش پیدا کنم».
ایدههای بسیاری که روی کاغذ ماند
«لیلیت تریان» را اگرچه از پیشگامانِ مجسمهسازی مدرن در ایران میدانند، اما حضورش در فرانسه سبب شد تا ارکان و اصولِ هنر کلاسیک را نیز بهخوبی فراگیرد و همین مساله سببِ موفقیتش در زمینهی هنر مدرن شد. مجسمههایی که او میساخت از مفتول و نخهای ضخیمِ کتانی و گچ اندود بود با اندازههایی بزرگ. علاقهاش به ساختِ مجسمههای بزرگ از همان دوران دانشجوییاش آغاز شد: «آگوست رودن» یک مجسمه دارد با نام «کسی که راه میرود»، فرانسه که بودم آن را به آتلیه آورده بودند که ما از روی آن کار و کپی کنیم. این مجسمه به قدری نسبت به آن محیط بزرگ بود که عظمت آن مرا مرعوب خود کرده بود».
برخی از تندیسهایش تا سقف میرسید و برخی دیگر ابعادی کوچکتر داشت. میگفت اول طراحی میکند و سپس، اسکلت را با مفتول فلزی آماده و بعد از آن به کار شکل نهایی میدهد. در نهایت نیز تندیس را با گل رس و گچ یا کنف آغشته به گچ شکل میدهد. البته در یکی از گفتوگوهایش با مجلهی پیمان تعریف کرده، برخی از فیگورها را هم بدون طراحی قبلی میآفریده چون در خیالش آنها را پیش از این ساخته بوده. در آخرین مرحله هم قالبگیری و ریختهگری را انجام میداده است.
عمر مجسمهسازی او همراه با گچ، سنگ و فلز همراه شد؛ متریالهایی که کار کردن با آنها سروصدای زیادی دارد و خانهی مرکز شهر هم مزید بر علت بوده است. او در جوانی مجبور بوده از صبح تا شب درس بدهد و به خانه که میرسیده، استراحتی کوتاه میکرده، خوراکی تهیه و سپس به خلقِ آثارش میپرداخته است. ساعتهای طولانی تدریس سبب شده تا بسیاری از ایدههایش فقط روی کاغذ بماند و هیچگاه شکلِ واقعی به خود نگیرد.
او البته تا آخرین روزهای حیاتش کار میکرد و امیدوار بود روزگاری تمام ایدههایش را به سرانجام برساند؛ اتفاقی که رخ نداد. با نگاهی به آثارِ لیلیت میتوان فیگورهای زنانه را در آثارش مشاهده کرد. پیکرهی زنانی با سطوحِ ناهموار. خودش تعریف میکرد در دوران دانشجویی استادش، با وسواس، چنان سنگ را صیقل میداده تا سطحی کاملاً صاف حاصل شود؛ اما حالا او حجم را و زنده بودن تن آدمی را این چنین ابراز میکند.
برخی آثارش را شبیه به مجسمههای جاکومتی (مجسمهساز و نقاش سوئیسی) میدانستند. شاگردانش تعریف میکنند لیلیت ابتدا مفتولی از پیکره را میساخت و بعد گچ و متریال را به طرف آن پرتاب میکرد و متریال با برخورد با مفتول و اسکلتبندی کار شکل و فرم خاصی به خود میگرفت. او باتیک را نیز به شکلِ خودآموز کار کرد و سالهای آخر عمرش بیشتر روی آن کار میکرد. قرار بود آرموند آیوازیان (گرافیست فقید ارمنی) این آثار را در آلبومی منتشر کند که اجل امانِ این کار را به او نداد.
آغاز تدریس و همکاری با دانشکده هنر
لیلیت پس از سه سال تحصیل در بوزار پاریس و هنرآموزی نزد استادانی چون مارسل ژیمون وکلا مارینی به ایران برگشت. پدرش روزی به او گفته بود که خودش حرفهای یاد بگیرد تا مجبور نشود به خاطرِ او، کاری جایی بگیرد و تریان این پند را آویزهی گوشش کرد. به ایران که آمد، به پیشنهاد دوست پدرش به وزارت معارف (همان وزارتخانهای که بعدتر وزارت فرهنگ و هنر بخشی از آن شد) رفت و کارهایش را به استاد جلیل ضیاءپور (مؤسس و رئیس هنرستانهای هنرهای تجسمی دختران و پسران تهران) نشان داد: «آقای ضیاءپور انسان خوبی بود. به عکس سر تندیسها اشاره کرد و به شوخی از من پرسید: دخترجان، چند تا آدم کشتی؟ و بعد گفت که میتوانم از فلان تاریخ به هنرستان پسران واقع در پل چوبی بروم و تدریس کنم.
در وزارت فرهنگ و هنر به خانم تریان گفته شده بود که هوشنگ کاظمی در نظر دارد دانشکدهی هنرهای تزئینی را پایهگذاری کند و او تصمیم میگیرد با این دانشکده نیز همکاری کند. مقدمات گشایش دانشکده تا 1339 به طول انجامید و سرانجام از مهرماه همان سال دانشکدهی هنرهای تزئینی (خیابان شریعتی، کوچهی گوهر) با دانشجویانی اندک شروع به کار کرد و اندکی بعد دانشکده به ساختمان جدید در چهارراه ولیعصر منتقل شد.
در وزارت فرهنگ و هنر به خانم تریان گفته شد که مدرک ندارد، اما او از طریقِ یکی از دوستانش مطلع میشود که بوزار از این پس به دانشآموختگانِ خود مدرک میدهد؛ او در سال 1340 به پاریس میرود و مدرک خود را دریافت میکند و مهندس هوشنگ سیحون و مهندس محسن فروغیان مدرک را برابر با دکترا ارزشیابی کردند و تریان به تنهایی ریاست گروه و سرپرستی بخش مجسمهسازی را بهعهده گرفت. در همان زمانِ کوتاهی که برای گرفتن مدرک به پاریس میرود، دوران فشردهی چاپ سیلک را نیز فرا میگیرد و طرحهایی را با کاغذهایی باکیفیت چاپ میکند.
او دستها را به تفکر وادار میکرد
با این همه، نمایشگاههای چندانی از آثار لیلیت در ایران دایر نشد؛ بهخصوص در سالهای پس از انقلاب و از معدود اتفاقاتی که در این راستا رخ داد، میتوان به «نمایشگاه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی» در سال 1373 اشاره کرد؛ همان دانشگاهی که در سالهایی در آن تدریس کرد و شاگردان از جمله «سودابه فضایلی» میگویند: «تریان برای من تنها یک استاد نبود بلکه یک پشتوانه بود. او به من یاد داد که حجم چیست و چگونه میتوانم مجسمه بسازم. او دست ما را به تفکر وادار کرد.»
یکبار هم تعدادی از آثارش را در نگارخانهی نشر نقره نمایش داده بود که در آن تندیسهایی از زنان ارمنی کشیده بود. خودش دربارهی آن نمایشگاه گفته است: برنامهی هنرمندانی را دیده بوده که از ارمنستان آمده بودند. رقصهای فولکلور ارمنی و پوشاک سنتی آنان برایش بسیار جذاب بوده و الهامبخش ساخت دو تندیس در اندازۀ بزرگ و کوچک شده.
او نخستین بار هنر مدرن مجسمهسازی را بهصورت آکادمیک وارد مراکز آموزشی ایران کرد و از موسسان دپارتمان مجسمهسازی دانشکده هنرهای تزئینی بود. تریان، نخستین استاد زن در این رشته بود و همانطور که گفته شد، کارش را با تدریس در هنرستان پسران آغاز کرد. در همان زمان، پرویز تناولی سال آخر هنرستان را میخواند. اما تدریس در این هنرستان با مشکلاتی برای استاد جوان همراه بود و منجر به انتقال او به هنرستان دختران و سرانجام، دانشکدهی هنرهای تزئینی شد، مسیری که سی سال بعد از آن راهِ زندگیاش شد.
ورود او همزمان با تاسیس هنرهای تزئینی (در سالِ 1339) اتفاق افتاد و تا پیروزی انقلاب نیز ادامه داشت و در این سالها کسانی چون حسین زندهرودی، فرامرز پیلارام، منصور قندریس، پرویز تناولی و مسعود عربشاهی شاگردی او را کردند. از نسلهای بعدتر هم میتوان هنرمندانی چون حمید شانس، عباس مشهدیزاده، شعله ابراهیمی، یونس فیاض، کمالی و ناهید سالیانی را جزو کسانی دانست که از محضرِ او بهره بردهاند.
در آغاز کارش او بود و شصت شاگردِ مجسمهسازی. همین هم بود که باعث میشد از صبح تا شب مشغول تدریس باشد و البته یادش باشد که همواره خود را با دانش روز انطباق دهد. در همان سالهاست که یک مأموریت مطالعاتی 9ماهه بدون حقوق میگیرد و به ایالاتمتحدهی آمریکا میرود تا با روشهای تدریس پیکرهسازی در دانشگاههای آنجا آشنا شود و مطالعه کند. سانفرانسیسکو و شیکاگو دو شهری بودند که او برای مطالعه انتخاب کرده بود.
در این دو شهر، تا آنجا که میتوانست به دیدن آنچه در دانشگاهها، موزهها و نگارخانهها بود، رفت و هنر ظریف جواهرسازی را در سانفرانسیسکو و جوشکاری را در شیکاگو آموخت. در آنجا، در کنار هر آتلیه یک کارگاه ریختهگری بود که در کار پیکرهسازی بسیارمهم است. او پس از بازگشت از سفر پیشنهاد تأسیس کارگاه ریختهگری را داد.
لیلیت تریان شیوه آموزشی خود را چنان بنا کرده بود که دانشجویان در طول چهار سال تحصیل خود با تمامی شیوهها و مواد موجود در هنر مجسمهسازی آشنا میشدند و در این میان «طراحی» نخستین ابزارِ کار او بود. میگفت: «طراحی پایهی همهی هنرهاست. من در هفتههای نخست بـا بچهها طراحی کار میکردم که البته این شیوه طراحی مختص کلاسهای مجسمهسازی بود، مجسمهسازی روی میز کار بچهها را مشکل میکرد، بـههمین خاطر از مسئولان دانشکده خواسته بودم که چرخهای گردان تهیه کـنند تا بچهها بتوانند حجمهایشان را روی آن بچرخانند و روی اثر خود اشراف داشته باشند.
آنها مجبور بودند در پایان هفته یک کار را برای ژوژمان آماده کنند، برنامهای داشتم که طی یک روز انجام میشد. دانشجویان مکلف بودند پروژه تعریفشده را در یک روز به انتها برسانند. بچهها عادت کرده بودند به کپی کردن از کارهای دیگران، تا یک پروژه تعریف میکردم آنها به کتابخانه میرفتند و از کتابهای موجود کپی برمیداشتند. برای اینکه بچهها در کلاس من این کار را نکنند یک برنامه اسکیس گذاشته بودم که صبح آنرا اعلام میکردم و بعدازظهر تحویل میگرفتم، با این شیوه کار دیگر کسی فرصت کپی کردن پیدا نمیکرد.»
او این همه تلاش کرد و سرآخر از آنچه در مجسمهسازی ایران در این سالها رخ میداد، ناراضی بود و میگفت: «به عقیده من اساساً مجسمههایی که امروز ساخته میشود، هیچ ویژگی خاصی ندارد. همهاش تقلید از مجسمههای غربی است و روح ایرانی در آن وجود ندارد و ابداً جلوههای هنر اصیل را نشان نمیدهد. در واقع مجسمههای امروز ایران بسیار سطحی، نازل و دمدستی است و هیچ فکری پشت آن وجود ندارد. چراکه فکر میکنند هرکاری که میسازند باید ببرند و در نمایشگاهها به نمایش بگذارند. اصطلاحاً نمایشگاهپسند میسازند درحالیکه همانطورکه گفتم هیچ فکری پشت آن وجود ندارد.
هنرمندی که از خانهاش اخراج شد!
انقلاب که شد، او نیز مانند بسیاری از چهرههای بزرگِ هنر ایران از دانشگاه تسویه شد، شاید بههمین خاطر بود زمانی که مُرد، میخواستند پیکر او را از دانشگاه هنر تشییع کنند، اما معدود دوستانِ نزدیکش گفتند که او از دانشگاه هنر دل آزرده است. به گفته سودابه فضایلی، او زمانی که از تدریس در دانشگاه کنار گذاشته شد، بسیار آسیب دید. او زندگیاش را برای شاگردانش گذاشته بود و بعد از اخراج همه چیزش را از دست داده بود.
البته او بیکار ننشست و از سالِ 1359 به بعد فعالیتهایش را در کارگاه هنری خود که در منزلش بود، ادامه داد. در این سالها طراحی میکرد، مجسمهسازی و چاپ باتیک. بعد از سالها که دانشگاه آزاد اسلامی تاسیس شد، او چند سالی بهعنوان استاد طراحی و مجسمهسازی در این دانشگاه هم تدریس کرد؛ اما دیگر دل و دماغ گذشته را نداشت. دوستان و شاگردانِ سابقش از او خواستند تا خانهی خود را موزه کند یا لااقل بگذارد یک کتاب از آثارش منتشر شود؛ اما اجازهی این کار را نمیداد. بعد از مرگش هم که اتفاق خاصی نیفتاد و اصلا مگر انتظاری هم جز این میرود؟!
سرانجام پرونده «لیلیت تریان» روز 16 اسفندماه 97 در سن 88 سالگی برای همیشه بسته شد. هنرمندی از نسلی که تلاش بیدریغ کردند و رنجهای بسیار بردند تا هنر مدرن در ایران در شکل و نمای آکادمیک ببالد و امروز ثمره آن تلاشها در کسوت شاگردان آنان که خود استادند، به بار نشسته است. مادر مجسمهسازی ایران رفت و دهها مجسمه گلی و سنگی و گچی از خود برای ما به میراث گذارد؛ چه میراث ارزشمندی که بیتردید بخشی از گنجینه هنر امروز ایران ما است.»
منبع: نشریه تقاطع | نویسنده: اعظم اکبر حلوایی
انتهای پیام