اثر فرهنگ سرمایهداری بر شکلگیری سلبریتی مذهبی | بشیر معتمدی
بشیر معتمدی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی، در یادداشتی که در نشریهی دانشجویی «فرهنگ شهرت» منتشرشده، نوشت:
ساختار کلان همگی جوامع، مجموعهای از بخشها و ساختارهای مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. این بخشها و ساختارها در تعامل با یکدیگر بوده و بر روی یکدیگر تأثیر میگذارند. به عنوان نمونه، ساختار سیاسی تأثیرات خاص خود را بر فرهنگ خواهد گذاشت یا ساختار اقتصادی بر حوزه سیاست تأثیرات خاص خود را بر جای خواهد گذاشت. همانطور که ساختار فرهنگی نیز بر روندها، شکلها و فرآیندهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تأثیرات خاص خود را خواهد داشت.
بخشی از ساختار فرهنگی و شاید بتوان گفت هسته اصلی فرهنگ در همه جوامع و از جمله جامعه ایران، فرهنگ مذهبی است که در شکلها و قالبهای مختلف نمایان میگردد. این ویژگی در جامعه ایران به دلیل سابقه تاریخی دین اسلام، برجستگی خاصی دارد و در کانون فرهنگ جامعه ایران قرار گرفته است. در عین حال این ویژگی فرهنگی در تعامل با ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار داشته و در اثر این تعامل دچار تغییرات میگردد. از جمله این ساختارها که در مقاله حاضر به آن پرداخته خواهد شد، ساختار اقتصادی در ایران و تأثیر آن بر فرهنگ مذهبی جامعه است.
ساختار اقتصادی ایران
اگرچه آنچه در افواه و به طور عمومی گفته میشود، ساختار اقتصاد ایران را دولتی میداند، اما اتفاقی که در طی سالیان گذشته و در دهههای اخیر در ساختار اقتصادی ایران افتاده، شکلگیری نوعی اقتصادِ خصولتیِ سرمایهداری است که در آن پول و سرمایه حرف اول را میزند و در نتیجه آن، شاهد فاصله و شکاف طبقاتی در سطح جامعه هستیم.
این یادداشت مجالی برای طرح ساختار اقتصادی ایران نیست، اما اشاره به آن با توجه به اظهار نظرات کارشناسان میتواند به فهم آنچه در عرصه فرهنگ رخ داده است، مدد رساند.
سرمايه داري فعلي در ایران نه خصوصي است نه دولتي، چرا که دولت در عرصه اقتصادي با دشواريهاي مختلفي روبرو است. دولتي که در عرصه مدارهاي مالي خود قادر به کسب ماليات نباشد و در نتيجه ناچار به حذف يارانهها شود، دولتي که قادر به پرداخت بدهيهاي هنگفت خود به نهادهاي مختلف (از جمله به بانک هاي خصوصي و دولتي، بانک مرکزي، سازمان تأمين اجتماعي، شهرداري تهران، وزارت نيرو و صدها شرکت پيمانکاري) نباشد و در نتيجه بحران عدم پرداخت مطالبات را به همه عرصههاي اقتصاد اشاعه دهد، دولتي که در عوض بخشي از اين بدهيها، امتيازهاي متعددي از جمله سهام بسياري از شرکت هاي دولتي را به بهانه خصوصيسازي، به بهاي نازل به بخشي از طلبکاران خويش (طلبکاران «حمايت شده») واگذار نمايد و بدين سان بخش فزايندهاي از داراييهاي خود را از دست دهد و بالاخره دولتي که به علت کسري بودجه هنگفت خود، محتاج سرمايههاي خارجي يا داخلي باشد، دولتي نيرومند نيست. بر خلاف گذشته (تا پايان دهه ۱۳۷۰) که اشرافيت اقتصادي ايران به نهادهاي مختلف اداري و دولتي وابسته بود، از نيمه دهه ۱۳۸۰ دولت نيز، به نوبه خود، به دارندگان سرمايه و سهام داران و مديران گروههاي بزرگ اقتصادي وابسته شده است، چرا که هم به بخشي از آنها بدهکار است و هم نيازمند سرمايه اقتصادي آنهاست تا در عرصههاي مختلف، همچون صنعت نفت، سرمايهگذاري کنند. بدين ترتيب، بين سرمايهداران و سهامداران و نهادهاي خصوصي از يکسو و نهادهاي مختلف اداري ـ عمومي، دولتي و شبه دولتي از سوي ديگر، وابستگيهاي متقابلي شکل گرفتهاند که منافع آنها را به يکديگر گره زدهاند. وابستگيهاي متقابلي که در شبکههاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي گوناگوني تبلور مي يابند و گروههاي بزرگ صنعتي، مالي و تجاري در درون اين شبکه¬ها (و نه فقط در بازارهاي مختلف) با يکديگر به همکاري مقطعي و به ويژه به رقابت مشغول هستند. در مجموع ميتوان گفت که سرمايهداري ايرانِ امروز نه دولتي است نه بازارمحور، بلکه نظامي اقتصادي است که بخشهاي مختلف آن (سرمايه صنعتي، تجاري، پولي، بانکي، مالي، سرمايه مستغلات و نيز سرمايه واسطهگر) حلقههايي از يک زنجيره منسجم و تفکيکناپذير را تشکيل مي دهند: يک سرمايهداري شبکهاي، انحصاري و «سازمان يافته» که يوتوپياي «اقتصاد آزاد» قادر به تبيين آن نيست (معتمدنژاد، ۲012).
در واقع در توضیح مناسبات سرمایهداری در ایران معاصر باید گفت که ظهور و گسترش این مناسبات به عصر پهلوی اول و دوم باز میگردد. اما در ایران بعد از انقلاب این روند از سال 1368 روندی دوباره آغاز کرد. این روند از سه طریق «ساز و کارهای انباشت سرمایه»، «کارکرد دولتهای پس از جنگ» و «ساز و کارهای کالاییسازی و ارزانسازی نیروی کار» انجام شده است. در این بین، کارکرد دولتهای پس از جنگ نقش کانونی داشته است، به طوری که دولت به کارگزار اصلی انباشت سرمایه و گسترش مناسبات اجتماعیِ تولیدیِ سرمایهدارانه در ایران بعد از انقلاب بدل گردیده است (پوراحمدی و بهرامی، 1395: ۳۳-۳۴).
این روند، میلِ اشباعناپذیری به سرمایهداری شبه دولتی در جریان انباشت سرمایه میدهد و این انباشتگریِ اشباعناپذیر، به سترون شدن مداوم جامعه شبه دولتی و گسست آن از جامعه عمومی میانجامد. در نهایت این انباشت سرمایه و مطلوبیت ناشی از هر یک از آنها برای نخبگان قدرت، به طبیعی شدن سرمایهداری دولتی و شبه دولتی در اقتصاد سیاسی ایران و بازتولید دائمی آن انجامیده است (ستاری، 1399: ۲۹).
تأثیر ساختار اقتصاد بر فرهنگ مذهبی
اکنون سؤال این است که ساختار اقتصادیِ سرمایهسالارانه در ایران چه تأثیرات و نتایجی بر فرهنگ مذهبی جامعه خواهد گذاشت؟ اولین تأثیر آن را میتوان «کالایی شدن» دین دانست، چراکه اصلیترین ویژگی سرمایهداری، «اصالت کالا» است و همه چیز را در حکم «کالایی» میداند که باید به «مصرف» برسد. در واقع «عصرمصرفی»، فرهنگ دینی را نیز به عنوان نوعی کالا مورد تبلیغ قرار داده است و به دنبال مصرفکنندگان آن است (بشیر و فکورپور، ۱۳۸۶: ۱۵۵). نتیجه این رویکرد در حوزه فرهنگ، «کالایی شدن» آن است که همه عناصر فرهنگ را نه در جایگاه اصیل آن، بلکه همچون کالایی میبیند که باید مصرف شود.
فرهنگ مذهبی جامعه ایران نیز به خصوص در حوزه مناسک مذهبی متأثر از همین ویژگی، تبدیل به «کالایی» شده که صرفاً باید مصرف شود، بدون آنکه معنا و مفاهیم عمیق آن مورد توجه قرار گیرد. افزایش چشمگیر مراسمات و مناسک مذهبی و در کنار آن، مداحیها و مداحان در سالیان اخیر که در قالب انواع رسانههای صوتی و تصویری بازتولید میشود، در همین راستا قابل درک است.
شرکتکنندگان در این مراسمات هم کالای ارائه شده توسط مداحان را طوطیوار تکرار میکنند و با حرکات خود (همچون بالا و پایین پریدنهای مداوم سینهزنی) این نمایش را تکمیل میکنند، بدون آنکه عمق معنای دینی و به طور خاص نهضت عاشورا درک و فهم شود. در واقع دین و به طور خاص مناسک، حالتی «نمایشی» پیدا کرده که معنا از آن زدوده شده و تنها تبدیل به یک کالای مصرفی شده که تودههای مردم باید آن را مصرف کنند. به تعبیر بودریار مشارکتی است که از طریق «آیینها» صورت میگیرد و در آن نوعی رمزگان صوری نشانهها که به دقت از هرگونه معنی و مفهوم تهی شده است، به کار میرود (بودریار، 1390: 152).
ویژگی دیگر برآمده از فرهنگ سرمایهداری، شکلگیری صنعت فرهنگ است که در قالب نمایشهای مذهبی و برنامههای مداحی بروز و ظهور مییابد و هدف آن چیزی نیست جز «سرگرمسازی». وقتی برنامههای مذهبی از محتوا خالی شد و نمایشِ صِرف جای آن را گرفت، هدف هم «سرگرمسازیِ» تودههای مردم میشود و در قالب کارناوالهای دینی به عرصه واقعیت پا میگذارد.
اگرچه بعضی از این مراسمات همچون پیادهروی اربعین در عراق که فراتر از حکومتها و دولتها و به صورت مردمی برگزار میشود، در دل آن نوعی سلوک عارفانه و همیاری برادرانه موج میزند و میتواند هدف بنیادین چنین راهپیماییای، اعلام پیام نهضت عاشورا به جهانیان مبنی بر حمایت از مظلوم و همچنین پیوند با معنویت در جهان مادی امروز باشد که از این طریق و با حضور همه گروهها، فرقهها و ملیتها به نمایش درمیآید.
اما اگر چنین راهپیماییها و تجمعاتی با هر بهانه یا بدون بهانه تکرار گردد که در آن هیچ هدف مشخصی هم برای آن متصور نیست، این سؤال مطرح میشود که هدف این نمایشهای مذهبی به جز سرگرمی چیست؟
جالب است که هر سال بر میزان این کارناوالها و نمایشهای مذهبی افزوده میشود تا این صنعت سرگرمسازی کار خود را تداوم بخشد. کارناوال عید غدیر، کارناوال جاماندگان اربعین ( پیادهروی از میدان امام حسین (ع) تا حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در تهران)، کارناوال نیمه شعبان و پیادهروی از حرم حضرت معصومه (س) تا مسجد جمکران در قم، کاروانال پیاده روی تا حرم امام رضا (ع) در ایام شهادت ایشان در مشهد و همچنین مراسماتی همچون جشن سلام فرمانده و محفل در ورزشگاه آزادی و….
هدف هم یک چیز است: سرگرمسازی و این بار سرگرمسازی به نام دین، چراکه آن الیگارشی سرمایهداریِ حاکم میداند که فرهنگ اصلی مردمان این سرزمین، فرهنگِ دینی است، پس باید به نام دین آنها را سرگرم کرد. همچنانکه میداند که این دین، هرگونه مناسبات ظالمانه اقتصادی و شکاف فقیر و غنی را برنمیتابد و علیه آن اقدام میکند، پس باید آن را از محتوا خالی کند و آن را با نمایشهای مذهبی که بیشتر به جشنوارههای غذا شباهت دارد، جایگزین نماید. دینی که قرار نیست علیه ظلم به طور کلی و مناسبات ظالمانه اقتصادی به طور خاص در سطح جامعه حرف و سخنی بگوید، باید تا این سطح تنزل یابد که در عین اینکه حضور داشته باشد، حضور نداشته باشد و از بروز و ظهور واقعی تهی گردد.
این سرگرمیِ دینی به چه معناست؟ به معنای موافقت و آری گفتن است در برابر همه واقعیات تلخی که در سطح جامعه وجود دارد. به معنای بیرون راندنِ مسائل اصلی از ذهن و فراموش کردن رنج است. آن رهایی که سرگرمی وعده حصول¬اش را میدهد، رهایی از تفکر در مقام نفی است (آدورنو و هورکهایمر، 1384: ۲۴۹). به بیان دیگر ماهیت صنعت فرهنگ، تسلیم شدن به ایدئولوژی آن از طریق سرگرمسازی است. ایدئولوژی که از یکسو فاسدکننده و کنترلکننده و از سوی دیگر یکسانکننده و خنثیکننده فکر است تا از این طریق تسلط بازار و بتوارگی کالا را تحکیم کرده و پذیرش کلی نظام سرمایهداری را تقویت نماید (استریناتی، 1384).
اتفاقاً اگر به اقتصاد سیاسی این کارناوالها و نمایشها دقت شود، این نکته به وضوح آشکار میگردد که حمایت مالی و اقتصادی این کارناوالها در دست همان سرمایهداری دولتی و شبه دولتی است که همچون یک الیگارشی تلاش دارد این مناسبات را حفظ کند و راه آن را هم پیدا کرده است: سرگرمیسازیِ دینی. اگر به اخباری که گهگاهی در رسانهها منتشر میشود، توجه گردد، ردپای سرمایهداری شبه دولتی در برپایی اینگونه مراسمها بیش از پیش مشاهده میشود: «هزینه ۳۵ میلیاردی ستاد اجرایی در اربعین ۱۴۰۲ (سایت ستاد اجرایی/ ۱۱ آبان ۱۴۰۲)»، «معاون فرهنگی سپاه محمدرسول الله (ص)اعلام کرد: هزار و دویست موکب برای توزیع نوشیدنی¬های خنک و ناهار یرای راهپیمایی جامامدگان اربعین (خبرآنلاین/ ۱۶ مرداد ۱۴۰۳)»، «توزیع ۴۰ میلیون بطری آب نوشیدنی توسط بتیاد مستضعفان بین زائرین اربعین (سایت بنیاد مستضعفان / ۷ شهریور ۱۴۰۲)»
ویژگی دیگر فرهنگ سرمایهداری «غلبه احساسات» است. سرمایهداری برای فروش کالای خود نیاز دارد تا از طریق تبلیغات، احساسات را برانگیزاند تا مخاطبان را برای خرید کالاهایش ترغیب نماید. این ویژگی با تسری به ساختار فرهنگی باعث میشود که کلیت فرهنگ به جای ابتناء بر عقلانیت و خرد، بر مبنای «احساسات» رشد کند و شکل گیرد. به بیان دیگر، سرمایهداری، هیجانی فرهنگی است که در آن گفتمانها و رویههای هیجانی و اقتصادی متقابلاً به یکدیگر شکل میدهند و به اینترتیب چیزی را تولید میکنند که حرکتی گسترده و بنیانبرانداز است. در این حرکت، عاطفه به جنبهای اساسی از رفتار اقتصادی تبدیل میشود و زندگی هیجانی، مخصوصاً در طبقات متوسط، منطق روابط اقتصادی و مبادله را دنبال میکند (ایلوز، ۱۳۹۹).
چنین ویژگی وقتی به فرهنگ مذهبی تسری مییابد، دین و مذهب به جای استوار شدن در زمینِ ریشهدار خرد و عقلانیت، در زمین سست احساسات رشد و نمو مییابد. علت حضور و رشد قارچگونه انواع مداحان و سلبریتیهای مذهبی پانهادن در همین زمین احساسات است که پیش از آن سابقه نداشته است. همواره این سؤال برای بسیاری از متدینان مطرح بوده که چرا در دهههای اخیر به جای روحانیون، مداحان محوریت هیئات و مراسمات مذهبی را پیدا کردهاند؟ بخشی از جواب این سؤال در شکلگیری این فضای احساسی است که مداحان برجسته میشوند و به عنوان سلبریتی در قله جامعه مذهبی قرار میگیرند.
جنبه دیگر این قضیه از جانب توده مردم شکل میگیرد. در ساختار سرمایهداری بر اساس این فضای احساسی و همچنین اصالت یافتن مصرف کالا، افراد، زمانی «ارزش» و «شخصیت» پیدا میکنند که کالاهای مورد نظر را مصرف کنند و لذا کالاها را همچون اسطوره یا شیئی با جذابیت بالا میبینند که مصرف آن باعث ایجاد شخصیت برای آنها میشود و در نتیجه به سمت خرید آن کالا میروند. همین امر منجر به یک ساختار نگرشی در توده مردم میگردد که جذابیت مصرف کالا به جذابیتِ مصرفِ «اشخاص» و افراد هم کشیده میشود. «سلبریتی» در این نقطه است که میان توده مردم «برجسته» میگردد.
افرادی ممکن است در هنر، ورزش و… استعداد و برجستگی خاصی داشته باشند و میتوان در جای خود برای آنها احترام قائل بود. اما اینکه توده مردم، آن فرد را همچون اسطورهای میبینند که گویی وی را میپرستند، از یکسو ناشی از تهی شدن توده مردم از داشتن یک شخصیت مستقل است که پیش از این با اصالت یافتن کالا تهی شده و خود را در نسبت با مصرف کالا دارای «شخصیت» میبیند و از سوی دیگر ناشی از جایگاه «سلبریتی» است که افرادی که پیش از این تهی شدهاند، «شخصیت» یافتن خود را در نزدیکی و هواداری از آن سلبریتی میدانند و به نوعی مصرفِ «سلبریتی» این بار برای آنها شخصیت میآورد و لذا منطق سرمایهداری دوباره حاکم میشود.
همین امر در فضای مذهبی، در مصرف ِ«سلبریتیهای مذهبی» که عمدتاً همان «مداحان» و در درجه بعد «شخصیتهای مذهبی» هستند، خود را نشان میدهد. اگر به رفتار جماعت مذهبی توجه شود و مورد تحلیل دقیق قرار گیرد، به وضوح مشخص میگردد که «مصرفِ» این سلبریتیهای مذهبی تا چه اندازه برای این جماعت و طیف از جامعه دارای اهمیت است و گویی «اسطوره» خود را در جنبههای مختلف در این اشخاص میبینند و با مصرف آنها «شخصیت» پیدا میکنند. لذا مداحان در جایگاه سلبریتی در صدر قرار میگیرند و همچون کالایی جذاب برای تودهها مصرف میشوند.
نتیجهگیری
تبعات سرمایهداری دولتی و شبهدولتیِ ساختار اقتصادی ایران بر فرهنگ مذهبی جامعه بیش از این موارد است. آنچه مسلم است تأثیر این مناسبات سرمایهدارانه بر فرهنگ و مناسبات مذهبی است که منجر به انحراف دین از مسیر اصلی خود و فقدان محتوای اصیل دینی در بسیاری از مراسمات مذهبی گردیده است؛ به طوری که پر رنگ شدن نقش مداحان و سلبریتیهای مذهبی و در کنار آن نمایشی شدن دین از نتایج این فرآیند به حساب میآید. برای خروج از این وضعیت، بیش و پیش از هر اقدامی، نیازمند اصلاح و کم رنگ نمودن روابط سرمایهسالارانه در مناسبات اقتصادی ایران هستیم. هر میزان که «عدالت» و روابط عادلانه اقتصادی در سطح جامعه پر رنگتر گردد، این امید که فرهنگ مذهبی در جامعه به فرهنگ اصیل دینی و محتوای حقیقی دین نزدیکتر گردد، بیشتر میشود. البته با تعمیق و گسترشی که سرمایهداری دولتی و شبه دولتی در اقتصاد ایران پیدا کرده و همچون چنبرهای بر پیکر اقتصاد مسلط گشته، این امر به سادگی میسر نیست.
منابع:
– آدورنو، تئودور؛ هورکهایمر، ماکس (۱۳۸۴)، دیالکتیک روشنگری، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: گام نو.
– استریناتی، دومینیک (۱۳۸۴)، مقدمه¬ای بر نظریه¬های فرهنگ عامه، ترجمه ثریا پاک¬نظر، تهران: گام نو.
– ایلوز، ایوا (۱۳۹۹)، شکل¬گیری سرمایه¬داری هیجانی، ترجمه روژان مظفری، تهران: نگاه.
– بشیر، حسن؛ فکورپور، سید محمد (۱۳۸۶)، تبلیغات تجاری و اوانجلیسم به مثابه کالا، فصلنامه رسانه، ۱۸ (۱)، صص ۱۵۳- ۱۷۳.
– بودریار، ژان (۱۳۹۰)، جامعه مصرفی؛ اسطوره¬ها و ساختارها، ترجمه پیروز ایزدی، تهران: ثالث.
– پور احمدی، حسین؛ بهرامی، عارف (۱۳۹۵)، اتونومیسم و مناسبات اقتصاد سیاسی سرمایه¬داری جهانی: مطالعه موردی ایران، فصلنامه رهیافت¬های سیاسی و بین¬المللی، ۷ (۴۵)، صص ۹ – ۳۹.
– ستاری، سجاد (۱۳۹۹)، بتواره سرمایه¬داری دولتی در ایران (۹۹ – ۱۳۲۳)، فصلنامه سیاستگذاری عمومی، ۶ (۳)، صص ۹ – ۳۱.
– معتمدنژاد، رامین (۲۰۱۲)، اقتصاد سیاسی سرمایه¬داری در ایران، منتشر شده در سایت لوموند دیپلماتیک در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۱۲ به آدرس: https://dostan.mondediplo.com/spip.php?article339
انتهای پیام
با کلیت مباحث موافقم اما تعیین مصادیق نایزمند واکاوی میدانی است و با چند خبر و اطلاعیه نمی توان قضاوت کرد. ضمن اینکه شرکت کنندگان در این گونه مراسمات نیز یک دست نیستند و بسیاری از آنان به این مراسمات به عنوان کالای مصرفی نمی نگرند. علاوه بر این مناسک دین و مراسمات خود می تواند بستر شکل گیری عقلانیت دینی و تقویت کننده آن باشد. بحث دیگر اینکه نمی توان دین را در بعد عقلانی ان محدود کرد. دین جنبه قوی احساسی هم دارد.