فلسفه «سین» هفت سین | عبدالکریم سروش
«عبدالکریم سروش» در یادداشتی به مناسبت نوروز در صفحه ی خود در شبکه های اجتماعی به فلسفه ی «سین» هفت سین پرداخت.
به گزارش انصاف نیوز، وی نوشته است:
چون این سین سمبل است، بنده هم حق دارم به اندازه خودم مثل دیگران، این سمبل را معنا بکنم. اگر پسندیدید، شما هم بپذیرید؛ نپسندیدید هم سرگرمی است…
سین یک حرف دندانه دار است وهمین دندانه ها در حقیقت همان ریشه و اصل ماجرا هستند.
این سین ها به نظر من دندانه های کلیدندوهفت تا کلید یعنی هفت تا دری که شما می خواهید باز بکنید. در حقیقت هفت سین به شما هفت تا کلید می دهد، یک دسته کلید می دهد.چنین معنایی را باید از او اخذ بکنیم که کلیدها را به دست بگیرید و به دنبال گشودن قفلها و گره ها باشید.همین بیت حافظ:
چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
کلیدهایی که در گذشته میساختند دندانه داشت، از قضا امروز کلید از دندانه دار بودن دارد خارج می شود. حالا دیگر قفلهای دیجیتال و غیره آمده ندارد ولی کلیدها در قدیم دندانه دار بودند.غزل خیلی نیکویی مولانا دارد که گمان دارم بسیاری ازما آنرا شنیده باشیم:
حیلت رها کن عاشقان،
دیوانه شو، دیوانه شو
تا به این بیت میرسد:
قفلی بود میل و هوا،
بنهاده در دلهای ما
مفتاح شو، مفتاح را
دندانه شو، دندانه شو
فوق العاده نکته لطیف و نغزی است که اینجا مولانا میپرورد.میگوید این امیال این زنگارها این خواسته ها این توقعات، به منزله قفلهایی هستند که بر دل ما نهاده شده اند، شما مفتاح شو شما کلید شو و مفتاح را دندانه شو مثل دندانه کلید باش، مثل دندانه مفتاح باش.
ما در فارسی کلمه کلید را استفاده می کنیم، ولی کلمه مفتاح در عربی گویاتر است.
مفتاح یعنی آلت بازکردن، چیزی که فتح می کند، میگشاید، باز می کند. در قرآن هم هست: و عندهُ مفتاح الغیب… کلیدهای غیب در دست خداوند است.
مولانا هنگامی که راجع به ختمیت پیغمبر اسلام سخن میگوید،ختم یعنی مهر، یعنی آن مهری که بر پایان یک نامه می زنند، آن را تفسیر به کلید می کند:
در گشاد ختمها تو خاتمی
در جهان روح بخشان حاتمی
هست اشارات محمد المراد
کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
می گوید توخاتمی چون بهتر از هر کس دیگری می توانی قفلها را باز بکنی.
گشایندگی در اینجا صفت اصلی است که برای پیامبر نقل می کند.همه اشارت ها و درس های محمد (ع) عبارت است از گشادن و گشادن و گشادن. سه بار گشادن را میگوید، شما هفت بار بگویید، می شود هفت سین.
می خواهم عرض کنم که این مفهوم گره گشا بودن و قفل نبودن هم در وجود فرد آدمی و هم در نسبت فرد با آدمیان دیگر از گره گشاترین مفاهيم است واگر واقعا هفت سین به ما به نحوی سمبلیک و نمادین بتواند این معنا را افاده کند، هر سال در آغاز سال، در آغاز بهار طبیعت به جای اینکه به سرکه و سمنو و… نگاه کنیم واهمیت بدهیم، یک قدم فراتر از او برویم، مفهوم کلید را از آنها احذ کنیم، آن وقت می توانیم برای یک سال، سرمایه داشته باشیم. یعنی درس بگیریم هم از طبیعتی که گشاده میشود، گلی که مى روید و میشکفد و میخندد و هم از این هفت سینی که هفت تا کلید به دست ما می دهد.
میدانید مولانا در باب عشق نظرش چیست؟
وقتی که راجع به عشق سخن می گوید، یا شاید هم راجع به خودش:
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
پیغامبر عشق اشت و ز محراب رسیده
این کسیت چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده…
تصویری که یک شاعر عارف عاشق از عشق می دهد، یک دسته کلید است، یک هفت سین است، یک دسته کلید است که هفت تا کلید در خود دارد.
خوب این عشق گشاینده چه معجزه ای میکند که همه ی گره ها را باز می کند. همه بن بست ها را میگشاید و باز میکند. همه ی گرفتگی ها و گیرها را رفع می کند و یک جاده روشن ویک افق گسترده ای را در مقابل چشم شما قرار میدهد.
چرا ما از هفت سین این درس را نگیریم؟
چرا درس عشق، درس محبت، درس گره گشایی، درس کلیدبودن به جای قفل بودن نگیریم؟
بعضی آدمها نه تنها با دیگران قفلند، با خودشان هم قفلند، یعنی با خودشان هم قهرند،این قدر زنگار، این قدر تعلقات بر آنها نشسته که خودشان از چشم خودشان غایب شده اند، خودشان را هم نمیبینند.خودشان را زیر هفتاد لحاف پنهان کرده اند.حتی اگر بخواهند ببینند، این قدر رسوبات روی وجود آنها را گرفته که باید منجنیق بیاورند تا این آدم را از شرّ آن رسوبات جدا کنند.این آدمی که با خودش قهر است، با دیگران هم قفل است یعنی نمی تواند ارتباط بگیرد، نمی تواند راهی به محبت باز کندو در دل آنها برود؛باهمان دسته کلید عشق است که درهای بسته را باز می کند.
این مهمترین درسی است که به نظر من ما می توانیم از سمبلیسم هفت سین بگیریم.
انتهای پیام
استاد کلا عینیت را شوهر داده و دو دستی دامن ذهنیت را چسبیده …..این مرا به یاد عنوان آن کتاب انداخت که:
ما چگونه ما شدیم.
شخصا باور دارم که این ذهنیت گرایی صرف بزرگترین علت حال بد ماست در اعطار وقرون.وتا اندیشمندانمان چنینند در به همان پاشنه میچرخد.
ایشان بهترست همان مقالات رویاهای رسولانه را تمام کنند! این تفنن ها را بگذارند برای جوانان