آخرین روزهای عمر یک دیکتاتور کمونیست
بیژن اشتری، نویسنده و مترجم، بخش کوتاهی از کتاب «مائو» با ترجمهی خود را در کانال تلگرامیاش نوشته است که متن آن را در ادامه میخوانید.
به مناسبت سالمرگ مائو مطلبی آماده کرده بودم که حالا با کمی تاخیر تقدیم حضورتان میکنم:
عدم رضایت خاطر ذره ذره مائوی رو به مرگ را تحلیل میبرد. او به رغم دههها تلاش نتوانسته بود ابرقدرت شود.بمب اتمی داشت اما قادر به استفاده از آن نبود چون موشکهایش به زحمت از محدوده خاک چین فراتر میرفت.صنایع عقبمانده کشورش انبوهی از محصولات نازل و بیاستفاده تولید میکردند.
هواپیماهای چینی چنان بد بودند که قادر به پرواز نبودند و این در حالی بود که صنایع هواپیماسازی از اولین اولویتهای رژیم چین از بدو تاسیسش بود.
صنایع کشتیسازی هم وضع اسفباری داشت.مائو یک سال قبل از مرگش به فرمانده نیروی دریایی چین اذعان کرد«نیروی دریایی ما مثل این انگشت کوچیکه من است».او در دیدارش با هنری کیسینجر گفت «چین هیچ جایی بین ابرقدرت ها ندارد.ما عقب افتادهایم…ما آخر همه هستیم. ایالات متحده آمریکا، اتحاد شوروی،اروپای غربی و مرکزی، ژاپن و آخر همه چین».مائو به جرالد فورد رییس جمهور آمریکا گفت:«ما فقط قادر به شلیک توپهای خالی و مقداری فحش و ناسزا به کشور شما و امپریالیسم جهانی هستیم و بس.»
مائو از بابت عدم تحقق جاه طلبیهای جهانیاش عمیقأ متأسف بود اما هیچ تاسفی از بابت تلفات عظیم انسانی و مادی ای که مردم برای اجرای این برنامههای جاهطلبانه بیثمر متحمل شده بودند نداشت.برایش مهم نبود که هفتاد میلیون چینی-در زمان صلح -قربانی این برنامهها شده بودند.فقط به حال خودش تأسف میخورد.
در این روزهای پایانی عمر،به محض اینکه درباره شکوه و عظمت دیرین خود یا شکستهای فعلیاش حرف میزد به گریه میافتاد.عاشق یک شعر قرن دوازدهمی به اسم «درختانخشکیده» شده بود که مدام آن را زمزمه میکرد.دوست داشت فیلمهای تبلیغاتی رژیم خودش را ببیند و گریه کند و برای خود دل بسوزاند.به قول یکی از دستیارانش «صدر مائو در آن روزها مثل ابر بهار گریه میکرد».
علاقه بی حد و حصری پیدا کرده بود به برخی اشعار قدیمی که احساسات مردان بزرگ شکست خورده را توصیف میکردند.
او سر سوزنی به آنچه پس از مرگش رخ میداد اهمیت نمیداد.از ترس کودتا هرگز هیچ جانشینی برای خود انتخاب نکرد و هیچ اطمینانی به پایداری«دستاوردهایش» نداشت.او که میدانست به زودی میمیرد خطاب به سران رژیمش گفت:«پس از مرگ من آشوب بزرگی به پا خواهد شد.بارانهای خون خواهد بارید…چه اتفاقی برای شما بچهگربههای کور خواهد افتاد؟ فقط خدایان میدانند و بس»
انتهای پیام
مائو سهم بزرگی در اعتلای چین داشت. حتی در دهه
۱۹۶۰ میلادی دشمنانش هم او را تحسین می کردند.
و گروه موسیقی انگلیسی بیتل ها در ترانه ای از او یاد
کرد.
هر انسانی محدودیت های خودش را دارد. و نمی شود
با برچسب زدن این نوع شخصیت ها را تحقیر کرد.
متاسفانه با نگاه غرب در بار چین توضیح دادید اگر با داشتن بمب اتم حتی موشگهای چین توان خروج از مرزهای کشورش خودش را نداشته پس چگونه به این همه فن آوری و دانش رسید که جهان در حیرتن
کتاب قرمز کوچک او تیراژ ۷ میلیاردی دارد. و نوعا مردم
چین را باید مائوئیست خواند.
این مشنگیات رو از کجا بریدید ؟ مائو بود که بنای چین جدید رو بنا گذاشت ،مائو بود که گفت اول امنیت ،مثل تمام بشر او هم اشتباهاتی داشته اما عاقبت راهی که در پیش رفته بود رو دیدید ،درست مثل اصلاحات چی ها و بوقچی هایشان !
مائو انحصار تریاک که چین را به قهقرا برده بود در اختیار دولت خود قرار داد. به مرور از مرفین آن کاست بدون اطلاع مردم و آنگاه در حضور مردم مقدار زیادی تریاک بلعید و گفت مردم اگر اینهائی را که من خوردم تریاک باشد من باید بمیرم . پس از آن معتادان مصر به مصرف را به دریا ریخت .مائو کمونیست بود اما اعتیاد را در چین بزرگ از ریشه برکند.
پس چرا حکومت چین الان ابر قدرت اقتصادی و نظامی دنیاست؟
پیشرفت کنونی چین مدیون این شخصیت بزرگ می باشد
والاترین موفقیت یک مدیر یا یک رهبر
کسب رضایت مندی حداکثری مردم خودش است
که آن هم غیر از پیشرفت متعادل در تمام عرصه ها حاصل نمی شود
این چه نوع مدیریتی است که جمعیت حداکثری از تو ناراضی باشند و فقط متملقان تو را ستایش کنند
مائو،یک رهبربزرگ انقلاب بودکه ملت چین درپیروی ازاوتغییرنظام دادندوفصلی نوین درتاریخ چین رقم زدند.استفاده ازلفظ دیکتاتور،درمورداین شخصیت تاریخی صحیح نیست.
بله اشتباهاتی داشته اما امیدوارم نویسنده با شیفتگی غرب این شخص را دیکتاتور خطاب نکرده باشد در آن صورت دیکتاتوری اتو کشیده غرب را هرگز درک نکرده و این درد بزرگیست برای جوامع قرن بیستم.
درود بر مایو و تلاش های بی وقفه او