۱۰ گزاره دربارهی سازمان روشنفکری در ایران
جواد رنجبر درخشیلر، شاهنامه پژوه، در یادداشتی با عنوان «س و ش روشنفکری / ۱۰ گزاره درباره ی سازمان روشنفکری در ایران» در کانال تلگرامی خود نوشت:
در پی عنوان کیهان گونه ی روزنامه هم میهن: «لمپنیسم علیه روشنفکری» به نظرم آمد که چند گزاره درباره ی روشنفکری ایرانی به ویژه خطاب به جوانان امروز بنویسم.
نخست بگویم که تاکید من بر جز دوم این عنوان یعنی روشنفکری است و قطعا فحاشی و توهین به درگذشتگان را تایید نمی کنم.
اما سازمان روشنفکری ایرانی اعم از شریعتی و شاملو یا ساعدی و براهنی و…سازمانی بود که هیچ جای دفاعی برنمی انگیزد به این دلیل ها:
۱ سازمان مذکور برخلاف ادعاها از نظر دانشی در سطحی بسیار بسیار نازل قرار داشت. افراد مشهور این جریان نه زبان های خارجی را به درستی می دانستند و نه زبان پارسی را به معنی واقعی آن در می یافتند. به ندرت متن های کهن پارسی و متن های درجه اول جهانی را خوانده بودند. این سطح نازل علمی در برابر قله های دانش زمان، از جمله استادان سید حسن تقی زاده، بدیع الزمان فروزانفر، محمدعلی فروغی، پرویز ناتل خانلری، احمد کسروی چنان بی فروغ بود که رغبتی برای توجه برنمی انگیزد.
۲ روشنفکران برخلاف ادعاهای خود روش و منشی سخت استبدادی داشتند چنان که کوچکترین مخالفتی را با بدترین واکنش سرکوب می کردند. استبداد روشنفکری کم از آن نبود که مدعی مبارزه اش بود.
۳ روشنفکران وطنی را از نظر اندیشه ی سیاسی جز در طبقه ی آنارشیسم نمی توان قرار داد. آن ها مخالف بودند، حال موضوع مخالفت چه باشد، اهمیتی نداشت. بدیهی است که آنارشیسم در معنای منفی آن جز نابودی ساختار اجتماعی و سیاسی و ویرانی دستاوردهای تاریخی نیست.
۴ سازمان روشنفکران عموما ایران ستیزی را ترویج می کردند و شاید بتوان گفت بنیان فکر آنها ایران ستیزی بود. بخشی از ایده های تجزیه طلبی امروز فرزند روشنفکری است. اصل غیر قابل تغییر هر ایرانی باید «اولویت ایران» باشد. هر اندیشه ای حتی ناب ترین و مهم ترین آن، اگر ایران پرستانه نباشد ارزشی ندارد.
۵ روشنفکران مذکور در پی چهار گزاره ی پیشین از نظر اندیشه ای «ناکجاآباد» ی بودند. هیچ ایده ای جز ایده هایی مضحکی چون حکومت شوراها نداشتند و نمی توانستند داشته باشند. روشنفکری در حال تخریب جامعه بود بی آنکه ایده ای برای بازسازی داشته باشد.
۶ روشنفکری نه در حوزه خصوصی و نه در حوزه عمومی اخلاق گرا نبودند. امر اخلاقی برای این افراد برخلاف ادعاها در اولویت ها نبود.
۷ زندان رفتن و محدودیت های ادعایی روشنفکران پس از کسر اغراق های مضحک، حقی برای آنها نبود که بابت آن ملت را تابع و هوادار بخواهند. مجازات روشنفکری تروریست قانونی و حق بود و محدودیت های دیگر هم اگر واقعا اعمال شده بوده باشد، تکلیفی بر گردن ملت نمی گذارد. روشنفکران بیش از هزینه فایده برده اند.
۸ روشنفکری عموما گسستی در تاریخ فرهنگی باشکوه ایران است و آن را با کمی بدبینی می توان نص دوره ی انحطاط فرهنگی دانست.
۹ روشنفکری ایرانی قطعا آثار هنری ارزشمندی هم خلق کرده است. اما آثار زیان بار فکری و اندیشه ای آن از آثار زیبایی شناختی اش بیشتر است.
۱۰ روشنفکران عموما گزاره هایی را صورت بندی کرده اند که قابل اثبات و ابطال نیست. گزاره هایی انشایی هستند که پاسخی را بر نمی انگیزد. بنابراین انتظار پاسخ علمی دادن به گزاره های انشایی در ذات خود دچار امتناع است.
انتهای پیام
در پاسخ به جناب رنجبر
باید گفت که این سطح از تحلیل های مغرضانه و سطحی بدون درکی پدیدارشناسانه از ساحت روشنفکری در ایران بیش از آن که از سر آگاهی باشد
تنها با فهمی کور از ملی گرایی نوشته شده است