پایان سال چالشهای سخت | رضا صادقیان
رضا صادقیان، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، در یادداشتی نوشت:
این یادداشت را در حالی مرور میکنید که سال 1403 به پایان رسیده است. سالی پر از خبرهای عجیب و غیر قابل باور. سالی که اگر در روزهای اول آن امکان پیشبینی چند نمونه از حوادث به وقوع پیوسته برای تحلیلگران و ناظران رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و بینالمللی وجود میداشت، گوینده چنین پیشبینی با برچسب دیوانه بودن و یا مصرف مواد مخدر از سوی مخاطبان روبرو میشد. در این یادداشت نگاهی میکنیم به آنچه در سال 1403 گذشت.
اول: اواخر اردیبهشت ماه بود که بالگرد رئیس جمهور و همراهان وی در روستای ورزقان سقوط کرد. حادثهای که حتی نمونه آن در گذشته وجود نداشت. هر چند مسئولان امر در ساعتهای اولیه سکوت اختیار کرده بودند و با استفاده از برخی واژگان مانند «فرود سخت» و «شنیده شدن صدای سرنشینان بالگرد» در حال مدیریت فضای خبری بودند، اما با جستجوی کوچک در نقشههای ماهوارهای و سنجش ارتفاع محلهای احتمالی سقوط، امید چندانی برای زنده بودن سرنشینان باقی نمیماند. کمترین ارتفاع کوهها در آن منطقه بیش از 700 متر ارتفاع بود.
نحوه خبر رسانی درباره این حادثه بسیار جای تعجب داشت، مانند سایر حوادث که مخاطبان ایرانی تشنه شنیدن اخبار جدید و صحیح از طریق رسانههای داخلی هستند، این بار نیز تلویزیون با پخش اخبار امیدوار کننده در حال مدیریت افکار عمومی بود، اما شهروندان نگاهشان به رسانههای دیگر بود. همان رسانههایی که در بزنگاههای مهم گوی سبقت را از دست صدا و سیما خارج کردهاند.
با وقوع حادثه بالگرد و شهادت سرنشینان و خصوصا رئیس دولت، عمر دولت سیزدهم نیز یکباره به پایان رسید. دولتی که در شرایطی خاص و با مشارکت پایین شهروندان در یک فضای نیمه رقابتی شکل گرفته بود و زمینه ساز افول قدرت و جایگاه اثرگذار دولت را نیز بیش از گذشته به نمایش گذاشته بود، با حادثه تلخ و ناراحت کننده سقوط بالگرد تمام شد. دولت سیزدهم نمونه کامل خود باوری متوهم گونه بود. دولتی که قولها و وعدههای بسیار زیاد میداد و قرار بود هر گره فروبستهای را براساس باور به «ما میتوانیم» باز کند، اما براساس گفته مقام رهبری در دیدار با کارگزاران نظام، آن گزارشها «پوچ» و «مهمل» بود.
ساخت یک میلیون مسکن در سال، کنترل قیمت بازار خودرو با واردات خودرو، کنترل قیمت ارز، کنترل نقدینگی، فرا رسیدن زمستان سخت در اروپا، جذب 100 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی، کنترل نرخ تورم، پیوستن به راههای تجارت بینالمللی و بیاثر کردن تحریمها، بهرهبرداری بزرگ و بسیار اثرگذار از معاهده شانگهای، گره نزدن سفره مردم با مسئلهای هستهای و… این همه در دولت سیزدهم از زیان مدیران ارشد بیان شد اما در عرصه عمل نه تنها آن گفتهها به واقعیت پیوند نخورد بلکه شاهد انجام رویکردهای نادرست و پر هزینه توسط دولت بودیم. برملا شدن فساد چای دبش یکی از آن دهها نمونه بود.
دوم: برگزاری انتخابات ریاست جمهوری یکی از همان رویدادهای سیاسی غیرقابل پیشبینی بود. خصوصا حضور و رای آوردن دکتر مسعود پزشکیان. برخی از تحلیلگران و ناظران حضور پزشکیان در انتخابات را به شیوه موضعگیری جریان اصلاحات مرتبط میدانند و اینکه این جریان توانست با معرفی کاندیدای خود پیش از اعلام نظر شورای نگهبان امکان قبولاندن کاندیدای خود به هستهی سخت قدرت را ایجاد کند. با توجه به ساختار قدرت در ایران، به نظر میرسد چنین نبوده است. آنطور که از میان گفتهها مشخص است، در رای گیری اول اعضای شورای نگهبان یازده نفر رای به عدم صلاحیت او میدهند و پس از آنکه امکان افزایش مشارکت توسط او را بررسی میکنند، رای به حضورش میدهند.
در این انتخابات نیز برای باور دوم علی لاریجانی دارای صلاحیت شناخته نشد و از میدان رقابتها کنار گذاشته شد. او نیز این بار با متنی سراسر آرام و خوب رای شورای نگهبان را پذیرفت. چیدمان کاندیدای ریاست جمهوری مانند سال 1400 بود، با این تفاوت که مدعیان سابق این بار کارنامه عملی داشتند و نمیتوانستند نقش مردان همیشه منتقد را بازی کنند. قاضیزاده هاشمی و زاکانی نقش حملهکننده را داشتند و گویا قراری نانوشته و یا نوشته شده میان جلیلی و قالیباف وجود داشت که یکی از آن دو در رقابتها باقی بماند. اما این همه نشد. حتی جلسه مشهد نیز راه به جایی نبرد و دو طرف جریان اصولگرایی حاضر به ماندن یکی و حمایت از آن دیگری نشدند.
واقعیت اینکه در رویدادهایی که نقش مردم در میان باشد، امکان چیدمان و رسیدن به نتیجه مطلوب آنگونه که توقع میرود هیچ وقت امکانپذیر نبوده است. در این انتخابات و در روزهای آغازین رقابتهای سعید جلیلی سعی داشت از بحث و جدل دوری جوید تا چهرهای فراتر و بزرگتر و مقبولتر را به نمایش بگذارد؛ این سیاست شکست خورد. گویا داشتن برنامه و تاکید به برنامه داشتن و طرح داشتن این بار نیز حامل موفقیت نبود. کمپین پر هزینه قالیباف نیز با حضور دختر او در صدا و سیما و دفاع بد از وی، به طور کلی به حاشیه رفت و افزایش حمایتها از این کاندیدا رو به افول گذاشت. مسئلهای که چندان قابل پیشبینی نبود؛.نقش دختر قالیباف در این انتخابات به خوبی بررسی نشده است؛ او توانست یک تنه تبلیغات انتخابات را به میان شبکههای اجتماعی و خصوصا پلتفرم اینستاگرام بکشاند و باعث میلیونها واکنش طنز به وقایع سیاسی شود. شاید اگر حرف و مواضع آن مصاحبه در میان نبود، آرای قالیباف با شیب ملایم افزایش مییافت و امکان ائتلاف وجود میداشت. هر چند بحث درباره اینکه قالیباف میتوانست پیروز میدان رقابتها باشد، بسیار طولانی است، اما او با توجه به کارنامههای سابق و نقدهای بیامان بخشی از جریان اصولگرا به وی در سالهای گذشته به اسم افشاگری و رونمایی از رفتارهای دوگانه، امکان پیروزی را نداشت.
سوم: ترور و شهادت اسماعیل هنیه، رهبر نیروهای حماس در تهران یکی از بدترین وقایع سال 1403 بود. او درست یک روز پس از شرکت در مراسم تحلیف رئیس جمهور ایران، به دست رژیم صهیونیستی ترور شد. اینکه اسراییلیها با استفاده از کدام ابزارها توانستند مکان رهبر حماس را بیابند و با کدامین وسایل ترور به این هدف شوم دست پیدا کنند، مهم نیست. اینکه مهمان رسمی جمهوری اسلامی ایران و یکی از متحدان سالهای گذشته و یکی از تاثیرگذارترین رهبران محور مقاومت در تهران ترور شود، برای کشور میزبان بسیار شوکه کننده بود.
چهارم: حادثه بسیار عجیبتر از ترور رهبر حماس، انفجار پیجرهای حزبالله لبنان بود. به یکباره بیش از 3 هزار پیجر فعال در دستان نیروهای نزدیک به حزب الله منفجر شد. در همان ساعتهای نخست امکان پیشبینی حوادث تلختری وجود میداشت. ترور رهبران حزب الله یکی از همان سناریوها بود که برخی از فعالان فضای مجازی درباره آن حدس و گمان زدند و حتی خواهان خروج حسن نصرالله از لبنان و اقامت وی در تهران شدند. تعداد خبرها و تحلیلهایی که در این مورد طی یک هفته منتشر شد، بسیار زیاد بود. اما پخش مصاحبه با یکی از اعضای سازمان جاسوسی موساد و پخش تصاویر مرتبط با انجام چنین عملیاتی مشخص کرد که رژیم صهیونیستی پس از شکست در سال 2006 و برگزاری کمیسیون وینوگراد به این نتیجه رسیده که رصد اطلاعاتی دقیقی از درون نیروهای حزب الله و رهبران آن نداشته است و همین امر باعث شکست اسراییل شده است. حوادث پس از انفجار پیجرهای حزب الله این تحلیل را معتبرتر ساخت، به نظر میرسد چتر اطلاعاتی نیروهای اسراییل روی تجهیزات ارتباطات حزب الله بیش از تصور بوده است.
پنجم: شهادت حسن نصرالله در همین سال پر آشوب 1403 اتفاق افتاد. چهره سیاسی و تاثیرگذاری که توانسته بود سالها سکان هدایت حزب الله لبنان را در دست بگیرد و این نیروی نظامی و سیاسی را به یکی از مهمترین جریانهای مقاومت در منطقه تبدیل کند. بمباران مکان نصرالله با بیش از یکصد تن بمب سنگر شکن حکایت از اهمیت بالای این رهبر سیاسی در نگاه دشمنانش داشت. نصرالله در منطقه خاورمیانه توانسته بود یکی از قویترین نیروهای مرسوم به محور مقاومت باشد، مردی که بیش از سی سال رهبری حزب الله را در دست داشت و همین طولانی شدن رهبری وی و حضورش در حوادث سخت منطقه او را به چهرهای کاریزماتیک در میان مردمان خاورمیانه مبدل کرده بود.
هر چند برخی از تحلیلگران مدعی هستند که توانایی نیروهای مقاوت روی چهرهها نیست و این خود جریان مقاومت است که نقش مهمی را عهدار بوده است، اما واقعیت میدان متفاوت است. جایگزین کردن فردی دیگر به جای نصرالله و هنیه امکانپذیر است، اما نقش مهم این افراد را نمیتوان هیچ وقت کم اثر شمرد و یا به سادگی قائل به جانشین پروری برای آنان شد. حوادث ماههای گذشته نشان داده است، چنانچه نیروهای مقاومت خواهان بازگشت به دوران سابق شکوفایی و اثرگذاری در حوزه سیاسی و اقتصادی باشند، حداقل نیازمند یک دهه فرصت به همراه امکانات کافی و تجیهزات لازم هستند. حملات جنون آمیز اسراییل به زیرساختهای نوار غزه و بمباران روستاهای لبنان و مراکز مهم حزب الله و شهادت بیش از پنجاه هزار شهروند فلسطینی طی یک سال و نیم گذشته خسارت بسیار بزرگی است که بخش زیادی از توان نیروهای مقاوت را کاسته است.
ششم: ساختار سیاسی حکومت بعث سوریه در دی ماه 1403 فروپاشید. فروپاشی نظام سیاسی سوریه طی 12 روز در تاریخ این کشور بی سابقه است. با حمله نیروهای معارض مسلح سوریه به پایتخت این کشور و حمایت ترکیه، آمریکا و اسراییل از این اقدام یکی از همان رویدادهای غیرقابل پیش بینی بود. کمتر تحلیلگری وقوع چنین حادثهای تاثیرگذار را ترسیم کرده است. در میان آثار علمی و پژوهشی ایران، هیچ کس چنین رویدادی را پیش بینی نکرده بود.
آنچه طی سه دهه گذشته درباره سوریه و محور مقاومت براساس چارچوبهای نظری توسط اساتید کم دانش به رشته تحریر درآمده بود، فقط روایت پیروزی و استقامت بیشتر و نقشه جدید قدرت در خاورمیانه بود. الان مشخص شده است به خدمت گرفتن آن همه چارچوب نظری چیزی بیش از شوخی احمقانه و دمیدن در شیپور حماقت تحلیلی با تاریخ و رویدادهای سیاسی نبوده است. سایت Ensani.ir گواه این مدعاست. هر کدام از اساتید دانشگاههای علوم سیاسی و روابط بینالملل با نوشتن مقالات علمی و پژوهشی در نشان دادن تصویری نادرست از وقایع گذشته در شکل گرفتن این وضعیت مقصر هستند. در کشوری که جامعه علمی آن فاقد بینش تحلیلی درست و کارآمد باشد و اساتید آن همچنان به دنبال خواندن کتابهای دهههای گذشته و دیدن دنیای امروز با عینک کثیف و تیره گذشته هستند، ناخواسته آنچه بر زبان جاری میکنند و مینویسند نیز فاقد ارزش معنایی است.
چنانچه یکی از مقالات علمی و پژوهشی صرفا براساس چارچوب نظری اقتصاد سیاسی و میزان اعتماد عمومی شهروندان به ساختار سیاسی و نظامی سوریه پرداخته بود، حاکمان سیاسی نیز با دید بهتری درباره سوریه و نظام اسد تصمیمگیری میکردند. مهمتر آنکه، آنچه به عنوان تصویری از کشور سوریه در داخل کشور در حال ترسیم بود، نظامی استوار با نیروهای وفادار نظامی بود، در صورتی که واقعیت امر حکایت دیگری را بیان میداشت که از تکرار و طرح آن مسائل در داخل کشور خبری در دست نبود.
هفتم: شهادت یحیی سنوار در سال 1403 به وقوع پیوست. او رهبر حماس پس از اسماعیل هنیه شد و تا آخرین دقایق زندگیاش در نوار غزه ماند و مبارزه کرد. برخلاف دروغ نویسی برخی شبکههای خبری درباره زندگی سنوار در قطر و کشور مصر، آخرین تصاویر از زندگی سراسر مبارزه جویانه وی نشان داد سنوار هیچ وقت غزه را ترک نکرده است. اینکه با سنوار و تصمیم او درباره حمله به اسراییل در تاریخ 7 اکتبر موافق باشیم و یا نباشیم، برای امروز و پس از وقوع صدها واقعه تلخ و افسرده کننده طی ماههای گذشته اهمیت ندارد. آنچه از کارنامه عملی او به فهم در میآید، ایمان خلل ناپذیر او و سایر مبارزان فلسطینی در جهت مبارزه است.
سنوار تصویر تمام و کامل از یک مبارز است. گویا او به دنیا آمده بود تا آخرین لحظه و آخرین قدرتش را در همان راه مبارزه انجام بدهد و جزء این راه نیز مسیر و جادهای دیگر را به رسمیت نمیشناخت. واقعیت تاریخ را نمیشود منکر شد. برای فهم بهتر کنشهای نیروهای سیاسی و نظامی در خاورمیانه و جریانی که ناچار شد با اسلحه با اسراییل سخن بگوید باید کتاب «اسلامگرایی» پرفسور ارنست نولته را خواند. او تمام این حوادث و حتی تولد کوچکترین جریان سیاسی مخالف شکلگیری اسراییل را به سیاست استعماری کشورهایی مرتبط میداند که زمینه ساز چنین حوادث تلخی در منطقه خاورمیانه شوند. آنان که با صلحی تمام صلحهای گذشته را بر باد دادند و منطقه خاورمیانه را برای همیشه آشوب زده و دست خوش حوادث بزرگ و کوچک کردند. مهمتر؛ جریانهای اسلامگرا مخالف اسراییل را نمیتوان تنها به عنوان یک نیروی نظامی و سیاسی نام گذاشت، بلکه آنان براساس یک گفتمان ظهور پیدا کردهاند و تا زمانی که اسراییل در این منطقه حاضر باشد و رویکردهای نژادی را با تمام توان به اجرا بگذارد، باز هم جریانی جدیدی با نام و شکل جدید پا به عرضه ظهور خواهد گذاشت و کم و بیش همان مسیر پیشینیان نیروهای اسلامگرا در منطقه را دنبال میکند.
پایان؛ آنگونه که از خبرهای این روزها مشخص است، سال آینده سال آرامی نخواهد بود. خواب دور شدن از تنش برای منطقه خاورمیانه به آسانی تعبیر نخواهد شد. سرعت حوادث بسیار زیاد است و درک ثانیهها مهم است و سرعت تصمیمسازی و تصمیمگیری نهایی برای عبور از این مرحله بسیار کند و آرام است. آمریکا برای رسیدن به هدف نهایی خود که همان محصور کردن قدرت تجارت جهانی چین باشد، ناچار به پایان جنگ روسیه با اوکراین است. همچنین راهی به غیر از حملات بیشتر به یمن را پیش چشم ندارند. دور از ذهن نخواهد بود که برای مرتبهای دیگر لبنان و نوار غزه مورد تهاجم قرار بگیرند. بنابراین برای درک واقعی شرایط امروز راهی نیست مگر حقایق را آنگونه که بوده و هستند به فهم درآورد و راهی کم هزینه و با آیندهای بهتر را انتخاب کرد.
انتهای پیام