عطریانفر: رئیسی نیامده خسته است
عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی میگوید: آقای جهانگیری برای آقای استدلال کرد که سرسوزنی برای حضور در انتخابات تمایل ندارد. او روز پایان مناظرات به نفع روحانی انصراف خواهد داد.
امید کرمانیها در مقدمه ی گفتگوی خبرآنلاین با محمد عطریانفر نوشت: انتخابات ریاست جمهوری با اعلام نام نامزدهای تأیید صلاحیت شده وارد مرحله اصلی خود شد. رقابتی که هر دو جناح سیاسی از مدتها پیش برای آن تدارک ویژه ای دیدهاند و کمتر از چهار هفته فرصت دارند تا برنامههای خود را به افکار عمومی ارائه دهند.
اصلاح طلبان در نهایت ایده نامزد مکمل را با آوردن اسحاق جهانگیری به صحنه انتخابات عملیاتی کردند تا با قدرت و قوت تمام و بدون کوچکترین ریسکی زمان تبلیغات انتخاباتی را پشت سر بگذارند. اما اصولگرایان هرچه به روز 29 اردیبهشت نزدیکتر میشوند، بیشتر تعارف و رودبایسی را کنار می گذارند و هوس رقابت درون گروهی پیدا می کنند.
محمد عطریانفر که مهمان کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین بود رقابت اصلی انتخابات 29 اردیبهشت را بین دو قطب روحانی-جهانگیری با رئیسی-قالیباف توصیف میکند و میگوید بعد از پایان مناظرات جهانگیری به نفع روحانی کنار خواهد رفت. به زعم وی اگر قالیباف تا آخر بماند رئیسی کمتر از یک سوم رأی روحانی را کسب خواهد کرد اما اگر قالیباف نیز به نفع رئیسی انصراف دهد نهایتا رئیسی 35 درصد آرای مأخوذه را به دست می آورد.
چرایی انفعال ساختاری جمنا، علت رویکرد انتخاباتی احمدینژاد، سردرگمی جبهه پایداری و نزدیک شدنش به جامعه روحانیت، موقعیت نامزدهای دو جناح سیاسی در مناظرات انتخاباتی و واکنش به تحلیلهای انتخاباتی شبکههای فارسی زبان برون مرزی از دیگر موضوعاتی بود که عضو ارشد حزب کارگزاران درباره آنها صحبت کرد.
مشروح گفت و گو با محمد عطریانفر را در ادامه بخوانید.
***
به عنوان یک فعال سیاسی چه ارزیابی از فضای انتخابات ریاست جمهوری دارید و به نظر شما آیا فضای جامعه انتخاباتی شده است؟
خاطره ای عرض کنم، تقریبا 9 ماه پیش در مراسمی حضور داشتم و آقای ناطق نوری هم کنارم نشسته بودند. از من درباره معادلات و آرایش صحنه انتخابات پرسیدند، گفتم «خبری نیست». گفتند «در گذشته ما از یکسال قبل، تصویر مشخصی از انتخابات پیش رو داشتیم». من هم گفتم «با شما همنظرم اما جامعه خیلی اقبالی درباره ورود به این بحث ها ندارد. ثانیا اردوگاه جریانات سیاسی و احزاب هم بسیار به هم ریختهاند، هنوز فرصت تجمیع افکار خود را هم پیدا نکردهاند تا بتوانند با اراده متحد و مستحکم برنامه ای تدارک ببینند و گام های عملی آن را بردارند. در کل ما این گرفتاری ها را در فضای انتخاباتی خودمان داریم.»
معتقدم اگر دوگانه روحانی-رئیسی شکل نمی گرفت و شرایط به گونهای بود که قرینهای مثل آقای رئیسی با سابقه فعالیتهای قضایی و چهرهای روحانی و عضو جامعه روحانیت مبارز؛ در برابر آقای روحانی قرار نمی گرفت، فضای انتخاباتی از وضعیت موجود هم سردتر بود. طبعا فکر می کنم منطقی ترین کاری که سیاسیون باید انجام دهند و مسئولان و شخصیتهای موثر در کلان نظام نیز نسبت به آن توجه کنند، این است که حقیقتا نقش آفرینی احزاب و گروه های مرجع را در جامعه سیاسی ایران احیا و از آن قدرشناسی کنند. متأسفانه فعالیت احزاب در ایران بیش از آنکه به واقعیت نزدیک باشد به رفتار طنز شبیه است. نشست و برخاستهایی می شود ولی مشخصا هویت حرکت حزبی و سیاسی ندارند؛ چه احزاب قدیمی، جدید، سنتی، به روز، اصولگرا یا اصلاح طلب هیچکدام واقعیتی را که نظام ما به آن نیازمند است نشان نمی دهد. البته احزاب تمایل دارند نقش آفرینی کنند اما اختیارات کافی همچون برگزاری همایش، راهپیمایی، عضوگیری و رسانه ندارند. در واقع دست و پاشان بسته است. مجموعه این اتفاقات آنها را به یک خواب زمستانی می برد و از تحرک سیاسی موثر دور می کند. البته تفاوتی بین جریان اصولگرا و اصلاح طلب است و آن اینکه نهادهای قانونی و نهادهایی که نقش داوری دارند و در بزنگاه ها و تخاصمات می خواهند رأیی صادر کنند و نظری را تنفیذ کنند، به اصلاح طلبان با تردید، دلهره و دلنگرانی نگاه می کنند، در حالیکه نسبت به جریان اصولگرا یک اعتماد نسبی و امنیت خاطر دارند. این نگرانی به سردی فضای فعالیتهای سیاسی دامن می زند. بخشی از سردی و گرمی رقابت ها هم به رقابت های حرفه ای بر می گردد. طبیعی است اگر اصولگراها فعال نباشند اصلاح طلبان نیز نیاز به فعالیت نمی بینند و برعکس اگر اصلاح طلبان متوقف باشند، اصولگرایان نیاز به تحرک نمی بینند.
سال 92 مرحوم آقای هاشمی وقتی وارد صحنه انتخابات شد و نام نویسی کرد به نوعی گل طلایی را زد و اصلا حضور او یک موج اجتماعی ایجاد کرد، وقتی به سال 96 نگاه می کنید و ثبت نام نامزدها را می بینید معتقدید چه کسی با ورود و ثبت نامش موج اجتماعی به وجود آورد؟
از جنس واقعی اش چنین کسی را امسال نداشتیم. اما از جنس طنزش آقای احمدی نژاد بود!
در سخنانتان گفتید ورود آقای رئیسی به انتخابات ریاست جمهوری؛ باعث گرم شدن فضای سیاسی کشور شد که بتواند دوگانه رئیسی-روحانی را شکل دهد. به نظرتان او که خود را فراجناحی معرفی می کند؛ نامزد چه جناحی محسوب میشود؟ آیا جمنا روی او به توافق میرسد؟ به نظر میرسد که او با طرح برخی مواضع روشنفکرانه می کوشد فاصله خود را با جناح اصولگرا حفظ کند، نظر شما چیست؟
اقدامی که جمنا انجام داد یک حرکت دیرهنگام بود، هم دیرهنگام بود و هم جامع و دربرگیرنده جمیع اصولگرایان نبود. در واقع یک اقدام دیرهنگام و به صورت ناقص انجام شد، بزرگان جمنا نیز می گفتند برای فراتر از انتخابات هدف گیری کردهاند. به این معنا که می خواهیم جمع متفرق اصولگرایی را سامان دهیم.
البته اقدامی که حضرات کردند نوعی گرته برداری از اقدام اصلاح طلبان بود. اصلاح طلبان از بیش از 10 سال پیش به این جمع بندی رسیدند که تفرقه گروهی و تشتت احزاب نوعی تضعیف را به دنبال خواهد داشت. لذا تلاش کردند، حول محور مرحوم هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی یک حلقه اتصال به وجود آورند. همه گروه های اصلاح طلب پذیرفتند، فارغ از رقابت های درون جبهه ای، آقای خاتمی و آقای هاشمی رفسنجانی را به عنوان فصل الخطاب و شخصیت های تمام کننده به رسمیت بشناسند.
اصولگرایان هم در تدارک چنین مدلی برای خود بودند. لذا دست به تشکیل جبهه نیروهای مردمی انقلاب اسلامی زدند. اما دیرهنگام شروع کردند چون اولین حرکتشان عمری کمتر از 6 ماه دارد و با این ظرف زمانی نمی توان توقع داشت که بتوانند به اهداف دقیق و روشن دست پیدا کنند. نکته دیگر آنکه شخصیت هایی را در سطح هیأت حاکمه جمنا تعریف کردند که اولا در برگیرنده همه گروه ها نبودند، ثانیا شأن شخصی و هویت حقیقی آنها مبرّز و شاخص نبود. مثلا در رأس این مجموعه آقای رحیمیان قرار گرفت که گرچه به صفت فردی انسان محترمی است اما در سابقه سیاسی 38 سال بعد از انقلاب ردپایی از او در هیچ کجای عرصه سیاسی نیست. حداکثر حضور او یک حضور دیوانی بود. مدتی در برخی محافل قابل احترام و مقدس عریضه هایی را نگارش می کرد، مدت کوتاهی هم به همّت آقای کروبی قائم مقامی بنیاد شهید بود و بعد از آقای کروبی رئیس آنجا شد. دیگر هیچ رد موثری از او در عرصه سیاست وجود ندارد. مسئولیت مسجد جمکران هم خیلی جایگاه روشنی برای سیاسیون محسوب نمی شود. دیگر اعضای هیأت موسس جمنا نیز شرایطی شبیه این بزرگوار دارند. لذا مجموعه این تیم اولا قدرت تمام کنندگی نداشت، ثانیا فاقد صلاحیت های کافی -که در برگیرنده همه گروه ها باشد- بود، ثالثا دیر اقدام کردند، رابعا به نظر می رسد که این یک حرکت درون جوش از میان گروه های اصولگرا نبود؛ بلکه یک قدرت و ظرفیتی بیرون گروه های سیاسی اصولگرا آنها را به یک توافقی رساند. وقتی قدرت ذاتی و هویت خود گروه ها آغازگر این حرکت نباشد، طبعا تا زمانی که آن توان پشتش باشد، باقی می ماند؛ وقتی برداشته شود طبعا حرکت مجموعه دچار دست انداز خواهد شد.
شفاف تر میفرمایید که این قدرتی که آمد و گروههای اصولگرا را در قالب جمنا به توافق رساند چه بود؟ یعنی این نهادی که آمد جمنا را سامان داد آیا همان نهادی است که آقای روحانی گفت اطلاعات، تفنگ و رسانه دارد؟
چون من با تردید و احتمال می خواهم صحبت کنم، اجازه بدهید بیش از این به آن نپردازم. احساس عمومی من این است که این حرکت جمنا یک انگیزه درون گروهی نبود و از بیرون به آن تزریق شد، تا زمانی که آن نیرو هم باشد، علی القاعده جمنا پا برجاست اما بعد همان نیرو و قدرتی که جمنا را پشتیبانی کرد، در ادامه روند دچار تردید شد. چون به یک معنا احساس کرد، فقط نقش آغازگر را باید داشته باشد و دیگر خود اصولگرایان باید این ظرفیت ها را راهبری کنند. به عبارت دیگر احساس می کنم این توان به یک معنا دیگر نمی تواند از جمنا پشتیبانی کند، اگرچه به ظاهر جمنا را سامان داد.
دورا دور مطلع هستم بزرگانی دغدغه داشتند و گفتند به هیچ وجه ما از منویات رهبری و منویات امام که برخی نهادها را از دخالت سیاسی-انتخاباتی بازداشتند، نمی توانیم تخلف کنیم. این دلالت مبتنی بر توسعه یافتگی است که نهادها به بنیان ها و پیام های تاریخی و ماندگار رهبران نظام پایبند و معتقد هستند. پس جمنا چون درون جوش از میان گروه های اصولگرا نبود با گذر زمان و عدم پشتیبانی تمام عیار از بیرون، دچار افسردگی می شود.
دوم دلیل، کنارگیری، تکروی و حرکت جدایی طلبانه عمده ترینها از جمنا بود. موتلفه حزب بزرگ و تعیین کننده ای است، اگرچه به لحاظ ابعاد تبلیغاتی و برد اجتماعی کمتر به چشم می آید؛ اما اعضای این حزب کسانی هستند که تنورهای بزرگی را در گذشته گرم کردند. اعتمادآفرینی ها و پشتیبانی هایی انجام داده اند؛ در بزنگاه ها و داوری ها نقش ایفا کرده اند. اما اینها به سرعت از جمنا فاصله گرفتند و گفتند «ما نیستیم، نامزد خودمان را خواهیم داشت و بعدا تصمیم می گیریم». همچنین دیدیم آقای مصباح هم از جمنا فاصله گرفت. نکته سوم آنکه آنها ظرف 12 سال گذشته روی نام آقای قالیباف متمرکز شدند، او در دستگاه های مختلف کار کرد و توفیقات و ضعف هایی داشت. آقای قالیباف برای سومین بار وارد عرصه رقابت انتخاباتی شد و توقع بسیار بزرگی هم داشت. آن هم این بود که من نمی آیم یا اگر بیایم فقط من باید در صحنه انتخابات باشم و بقیه از من پشتیبانی کنند. به نظر می رسد که اول به او یک چشم انداز مثبتی نشان دادند اما در عمل او را از موقعیت مطالبه کننده اش عقب نشاندند و روی صندلی ردیف دوم قرار گرفت! این هم دلخوری های جدی برای او به بار آورد کما اینکه در آن نامه ای که نوشت این احساس را نشان داد.
قالیباف برای سومین بار وارد عرصه می شود، توقع بسیار بزرگی داشت و آن اینکه من نمیآیم یا اگر بیایم فقط من باید در صحنه انتخابات باشم و بقیه از من پشتیبانی کنند. جمناییها اول به او یک چشم انداز مثبتی نشان دادند اما در عمل او را از موقعیت مطالبه کنندهاش عقب نشاندند و روی صندلی ردیف دوم قرار گرفت. این هم دلخوریهای جدی برای او به بار آورد کما اینکه در آن نامهای که نوشت این احساس را نشان داد.
آقای احمدی نژاد هم اگرچه در تدابیر جمنا ردپا و حضوری نداشت ولی چون در میدان مشترک اصولگرایی فعالیت می کرد، به عنوان عنصر به هم زننده بازی نمی توان روی او حساب نکنیم. او هم می توانست عامل برخی دغدغه ها برای جمنا باشد که شد.
چهارم آنکه جمنا روی نام برخی چهره ها مثل آقای فتاح، آقای جلیلی و آقای رضایی دست گذاشت که بروند ثبت نام کنند اما آنها چنین نکردند و کنار رفتند. این ترک کردن میدان نه از سر رضایت بلکه از سردلخوری بود. آخرین اقدام شکننده برای جمنا ورود آقای رئیسی به عرصه انتخابات بود. آقای رئیسی کسی نیست که جمنا از ابتدا برای او برنامه ای را تدارک دیده باشد. آقای رئیسی زمان طولانی نیست که از دست رهبری حکم بسیار مهم و جامعی را دریافت کرد، کسی که جایگزین شخصیت بزرگی مثل آقای طبسی در خراسان می شود و برای مدیریت جایگاه مقدس آستان قدس مأموریت پیدا می کند، کسی نیست که به صفت شخصی به راحتی بخواهد از این نقطه عبور کند و عملا نسبت به حکم رهبری بی توجهی نشان دهد.
یک اتفاقی افتاد، جناب آقای موحدی کرمانی به عنوان دبیرکل جامعه روحانیت مبارز از آقای رئیسی برای این حضور در جمنا دعوت می کند، این دعوت یک اقدام تک گروهی است و عملا دلالت بر این دارد که جامعه روحانیت مبارز به منویات و تدابیر جمنا الزاما پایبند نخواهد بود. در پی توافق مقدماتی، جمنا در سکوت خبری و سکوت تحلیلی به سرعت به سوی بازسازی این روابط رفت تا این اقدام تک گروهی جامعه روحانیت را از آن خود کند و آن را به درون بیاورد. لذا ناخواسته اقدام جامعه روحانیت را با وجودی که مورد مشورتش نبود، پذیرفت و آقای رئیسی در رأس گزینه های موردنظر قرار گرفت. ممکن است 2400 نفر افرادی که برانگیخته شده از استان ها بودند به آقای رئیسی رأی دادند اما کادر 100 نفره هیأت رئیسه و اداره کننده جمنا رضایت پیشینی نداشتند بلکه بعد راضی شدند چون چه می خواستند و چه نمی خواستند باید این اتفاق را به رسمیت می شناختند.
دو مولفه را نگفتید. نخست جبهه پایداری که یک بازی دوگانه ای را با آقای رئیسی شروع کرد، اولین بار اعضای جبهه پایداری خبر آمدن آقای رئیسی به صحنه انتخابات را در اسفندماه قبل از برگزاری مجمع عمومی اول جمنا رسانه ای و علنی کردند. اما شورای مرکزی پایداری هیچ گاه حاضر نشد، به طور رسمی از آقای رئیسی حمایت کند. نکته دیگر رویکرد آقای باهنر است او در مجمع نخست جمنا حاضر شد اما به یکباره کنار رفت و سکوت پیشه کرد. درباره این دو مولفه چه تحلیلی دارید؟
آقای موحدی کرمانی به عنوان دبیرکل جامعه روحانیت مبارز از آقای رئیسی برای حضور در جمنا دعوت میکند، این دعوت یک اقدام تک گروهی است و عملا دلالت بر این دارد که جامعه روحانیت مبارز به منویات و تدابیر جمنا الزاما پایبند نخواهد بود. پیامد این توافق مقدماتی، جمنا با سکوت خبری و سکوت تحلیلی به سرعت برای بازسازی این روابط رفت تا این اقدام تک گروهی جامعه روحانیت را از آن خود کند و آن را به درون بیاورد. لذا ناخواسته اقدام جامعه روحانیت را با وجودی که مورد مشورتش نبود، پذیرفت و آقای رئیسی در رأس گزینه های موردنظر قرار گرفت.
رویکرد آقای باهنر را از خود ایشان بپرسید. اما درباره جبهه پایداری معتقدم این جبهه شبیه جامعه روحانیت مبارز اقدام مقدماتی خود را انجام داد. با این تفاوت که جامعه روحانیت تدبیر تک گروهی خود را با توفیق به ثمر رساند اما پایداری نتوانست برنامه تک گروهی خودش را به نتیجه برساند. اقدام جامعه روحانیت این بود که از ظرفیت جمنا که قد و قامتی در درجه دو و سه دارد استفاده کرد و گام رفیع تری برداشت و موجی را به نفع آقای رئیسی راه انداخت. سپس جمنا را در حرکت خود استحاله و جذب کرد. در واقع جامعه روحانیت حرکت جدایی طلبانه خود را طوری جلو برد که توانست جمنا را در این تدابیر سیاسی مستحیل کند. عملا جامعه روحانیت گزینه خودش یعنی آقای رئیسی را بر جمنا به طور مثبت تحمیل کرد. این مدل را هم جبهه پایداری داشت پیش می برد اما موفقیتی حاصل نکرد. جبهه پایداری مرزبندی خودش را با جمنا رعایت کرد، پایداری عنصر متناظر آقای رئیسی یعنی آقای جلیلی را داشت ساماندهی می کرد و می خواست به نوعی آقای جلیلی را به طور مثبت بر جمنا تحمیل کند اما توفیقی به دست نیاورد. به عبارت بهتر جمنا عملا به لحاظ ضعف هویتی منفعل بود اما جامعه روحانیت به لحاظ سابقه تاریخی و جبهه پایداری به صفت کارکردی توانا بودند.
این دو گرچه روش مشابهی را پیش گرفتند اما نظر جامعه روحانیت مبارز فائق آمد و آقای رئیسی به عنوان برگزیده جامعه روحانیت مبارز مجموعه جمنا را در درون خودش جا داد و در رأس نشست عملا جبهه پایداری دچار انفعال شد. اولین انفعال هم آثارش را در عدم کاندیداتوری آقای جلیلی نشان داد. اگر آنها می آمدند آقای جلیلی را مطرح می کردند، آقای جلیلی می خواست با کدام پشتوانه در انتخابات شرکت کند؟ یا باید به پشتوانه جمنا می آمد که این اتفاق نمی افتاد یا باید انصراف می داد که نوعی عقب نشینی بود. به طور کلی گفتند ما کاندیدای اختصاصی مان را کنار می گذاریم، بعد به تناسب حوادث روی صحنه انتخابات ارزیابی می کنیم، ببینیم چه تصمیمی باید بگیریم. اظهارنظرهای متکثر و متعارضی هم که از حوزه جبهه پایداری در مقابل آقای رئیسی و جمنا به گوش می رسد، ناشی از این است که جبهه پایداری دوره سردرگمی سیاسی خود را طی می کند. به طور منطقی به نظر می آید جبهه پایداری با توجه به حرکت انتحاری احمدی نژاد در مقطع ثبت نام، خود به خود به تدبیر جامعه روحانیت مبارز و محوریت آقای رئیسی نزدیک می شود اما این را خیلی بروز و ظهور نمی دهد. البته به نظر نمی آید ساکت از کنار قضیه بگذرند چون اصلا معنی ندارد در انتخابات کسی ساکت باشد. کسی که ادعای اداره جهان را دارد، نمی تواند به مسئله انتخابات ریاست جمهوری بی توجه باشد. اگر بی توجه باشد پیامش این است که فقط در معادلات سیاسی وقتی پست و نانی است آقایان هستند اما وقتی نیست غایب هستند!
جبهه پایداری دوره سردرگمی سیاسی خود را طی میکند. به طور منطقی به نظر میآید پایداری با توجه به حرکت انتحاری احمدی نژاد در مقطع ثبت نام، خود به خود به تدبیر جامعه روحانیت مبارز و محوریت آقای رئیسی نزدیک میشود اما این را خیلی بروز و ظهور نمیدهد.
به نظر شما چرا آقای رئیسی نتوانست با ورودش به انتخابات موج اجتماعی به وجود آورد؟
دلایل متعددی دارد. آقای رئیسی شخصیت شناخته شده ای تنها در بخشی از جامعه نخبگانی ما است. البته در قوه قضائیه. تا کنون هیچ ردپای مفهومی، روشنفکری و حرکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را از شخص آقای رئیسی مشاهده نکردیم بنابراین در حوزه نخبگانی هم از یک معروفیت و مطلوبیت کافی برخوردار نیست. ثانیا او فاقد تجارب کافی در عرصه حکمرانی است. او همواره مناصبی را برعهده داشته که پرسشگر بوده نه پاسخگو. وقتی کسی در مقام پاسخگویی بر آید در چرخ دنده های سیاست و اجتماع باید خیلی چکش بخورد تا بتواند خودش را خوب عرضه کند.
نکته دیگر آنکه من احساس می کنم، کسی که میل به حضور در موقعیت بسیار رفیع ریاست جمهوری دارد خودش باید از درون این خواسته و اراده را دنبال کند. به اصطلاح آقای رئیسی همچون چاهی است که دستی درونش آب ریختند. چاهی نیست که از درون بجوشد. احمدی نژاد این طور نبود. احمدی نژاد تمام وجودش غلیان می کرد که عالی ترین مقام رسمی اجرایی کشور را به عهده بگیرد و در کنار رهبری بنشیند و حتی یک پله بعد جهان را اداره کند. این انگیزه یک موتور محرکی است که طرف برای رسیدن به خواسته اش شب را از روز نشناسد، از فرصت ها خوب استفاده کند و خسته نشود. متأسفانه این وضعیت را کمتر در جناب آقای رئیسی می بینیم.
آقای رئیسی همچون چاهی است که دستی درونش آب ریختند. چاهی نیست که از درون بجوشد. احمدینژاد این طور نبود. احمدینژاد تمام وجودش غلیان میکرد که عالی ترین مقام رسمی اجرایی کشور را به عهده بگیرد و در کنار رهبری بنشیند و حتی یک پله بعد جهان را اداره کند. این انگیزه یک موتور محرکی است که طرف برای رسیدن به خواسته اش شب را از روز نشناسد
یعنی آقای رئیسی هنوز نیامده، خسته است؟
بله؛ آقای رئیسی نیامده خسته است. اگرچه به او توصیه می شود نقش خوبی ایفا کند اما اولین بی تدبیری سیاسی ایشان در صدور دو نامه خطاب به آقای روحانی و صدا وسیما مشاهده شد. در مفردات آن نامه ها که بررسی می کنیم، می بینیم همه اش دلخوری و انفعال است که پذیرفتنی نیست. نکات غلط نامه ها روشن و واضح است. صدا و سیما قبل از آنی که آقای روحانی را به عنوان چهره نامزد انتخاباتی بخواهد مطرح کند و در حد تکالیف حداقلی از پیشرفت کشور اطلاع رسانی داشته باشد، آقای رئیسی را پیشاپیش در برگزاری نمازهای جماعت آنچنانی نشان داده است! بنابراین بیش از پیش به آقای رئیسی سرویس داده است. این یک نوع بی تدبیری است که او خود را در سطح مقایسه ببرد یا به آقای روحانی درس اخلاق دهد! آقای روحانی که اینقدر تحت فشار همه جانبه بود، دائما سکوت کرد و از کنار تخریب ها گذشت، او کجا بی اخلاقی انجام داد؟ آقای روحانی حداکثر آنجا که فریادی کشید – آن هم با ادبیات محترمانه- نسبت به جماعتی بود که کشور ورشکسته با خزانه خالی را تحویل او دادند.
در مجموع برای حرکت جامعه روحانیت مبارز و شخص آقای موحدی کرمانی احترام قائلم که صحنه آشفته سیاستگردانی اصولگرایی را به یک ساحل نسبتا آرامی هدایت کرد. رقابت منطقی روحانی-جهانگیری با رئیسی-قالیباف یک رقابت قابل دفاع، متوازن و محترمی است و ارزش و آرامشی را به سطوح عالی نظام و قدرت فائقه سیاسی ایران منتقل می کند. به این معنا که رقابت درون نظام است و بحث دوقطبی غیرنظام و نظام نیست. این رقابت قابل دفاع است ما به این انتخابات احترام می گذاریم و باید اصولگرایان برای تک روی مصلحت اندیشانه حضرت آقای موحدی کرمانی ارزش و احترام قائل شوند.
پایگاه رأی آقای رئیسی را چقدر میدانید؟
ما چهار نوع رأی داریم. هر نامزد انتخاباتی به اعتبار شناخت جامعه از او یکسری آرای فردی و شخصی دارد. کسانی که بیشتر خود را در آزمون و خطاهای سیاسی و اجتماعی و مدیریتی عرضه کرده باشند احتمالا رأی شخصی وافرتری دارند. رأی دوم، حزبی و گروهی و تشکیلاتی است. دسته سوم آرا، آرای خاکستری است. به این معنا که 70 درصد جامعه ما غیرحزبی هستند و بیشتر به فضای کارآمدی نگاه می کنند. دسته چهارم آرا، آرای سلبی رقیب است. کسانی که پیشینه فعالیت انتخاباتی دارند و خود را به مردم عرضه کردند اینها چه بسا رأی سلبی برای خود ایجاد کنند که رقیب می تواند از این رأی سلبی به نفع خودش استفاده کند.
حالا سبد آرای آقای روحانی و رئیسی را باید براساس بهره مندی از این چهار نوع رأی بسنجیم. آقای رئیسی سبد رأی شخصی بزرگی ندارد؛ چون در سطح ملی شناخته شده نیست، گرچه در خراسان رضوی با توزیع غذا تأثیری داشته و طبقات محروم شاید گرایشی به او نشان دهند اما در سطح ملی رأی خیلی بزرگی ندارد. به لحاظ تشکیلاتی نیز اگرچه جامعه روحانیت مبارز او را بر صدر نامزدهای اصولگرا حاکم کرد، اما برخی کج تابی ها نیز در این جریان نسبت به آقای رئیسی وجود دارد که آرای ساختاری و تشکیلاتی اش را اندک می کند. به عبارت بهتر آرای پایگاه اجتماعی آقایان لاریجانی، ولایتی و بخشی از آرای شخص آقای احمدی نژاد به سمت او نمی رود. نکته دیگر آنکه آقای رئیسی از آرای خاکستری نیز بهره ای نخواهد برد. چرا که این آرا ماهیتا منتقد هستند و به سمت نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری می روند که فکر بازتری برای تعامل با دنیا دارد. بنابراین آرای خاکستری به سمت اصلاح طلبان و آقای روحانی می روند. البته آقای رئیسی از آرای سلبی آقای روحانی بهره مند می شود.
در مجموع احساسم این است که اگر آقای قالیباف تا آخر در صحنه انتخابات بماند آرای آقای رئیسی از یک سوم آرای آقای روحانی کمتر خواهد بود. اما اگر آقای قالیباف کنار برود نسبت آرا 35 درصد رئیسی و 65 درصد روحانی می شود. البته یک دسته رأی هم حاکمیتی است که برای این انتخابات صدق نمی کند. چون در این انتخابات احساس نمی کنیم گرایشی به سمت نامزدی خاص وجود دارد. گرچه رویه صدا و سیما قابل دفاع نیست.
اینکه می گویند حضور آقای جهانگیری در کنار آقای روحانی به اصرار کارگزاران بود، صحت دارد؟
خیر، به صرف صحبت یکی دو نفر از اصلاح طلبان نباید چنین استدلال کرد. ضمن آنکه اصرار نبود بلکه نظر بود. مگر کارگزاران تکروی کرد؟ کارگزاران نظریه و پیشنهاد خودش را در شورای عالی اصلاح طلبان به محوریت آقای خاتمی مطرح کرد و این نظریه مقبول واقع شد.
اما گفته شده که این نظر کارگزاران مقبول آقای خاتمی نبود بلکه به او مقبولاندند؟
خیر، مطلع باشید شخص آقای خاتمی به آقای روحانی در آخرین فرصت زنگ زد و گفت «بپذیرید که یک کسی در کنارتان مطرح باشد». مطمئنا این نظر فقط کارگزاران نبود، نظر اجماعی و مورد توافق شورای عالی اصلاحات بود و آنها به این قضیه اصرار داشتند. براساس مصالحی چنین پیشنهادی مطرح شد. نخست به دلیل احتمال ردصلاحیت؛ مطابق تجربه سال 92 برای آقای هاشمی و دوم بروز اتفاق پیش بینی نشده برای آقای روحانی.
براساس این دو مصلحت اندیشی قرار شد 5 نفر به آقای روحانی معرفی شوند و پذیرش ایشان هم شرط بود. در واقع کارگزاران آنقدر حریم آقای روحانی را پاس می داشت که گفت «اگرچه معتقد به حضور یک نامزد در کنار آقای روحانی هستیم اما این نظر و پیشنهاد ما مشروط به پذیرش آقای روحانی است اگر او نپذیرد انجام نخواهیم داد». بنابراین براساس تصمیم شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان گفتگوهای مفصلی با آقای روحانی انجام شد و بعد از 4-5 جلسه، آقای روحانی به این قناعت سیاسی رسید که حتما باید یک فردی مطرح شود. از بین 5 نفر آقای روحانی، آقای جهانگیری را انتخاب کرد.
چون کم خطرتر از بقیه بود؟
اصلا بحث خطر نیست چون وقتی قرار است خود آقای روحانی تصمیم بگیرد باید مناسب ترین گزینه را برای شرایط حالش انتخاب کند.
ملاکشان برای انتخاب آقای جهانگیری همراهی در مناظرهها بود؟
حتما.
در چنین فضایی آقای ظریف هم میتوانست همراهی کند.
خیر، آقای ظریف شخصیتی است که در حوزه مباحث دیپلماسی و سیاست خارجی توانمندترین فرد است ولی وقتی قرار است از کلیت عملکرد دولت دفاع شود و بخصوص در این انتخابات رقبای آقای روحانی عمدتا هدفگیریاشان را روی مباحث اقتصادی گذاشتهاند، هیچ شخصیتی از این 5 نفر مناسب تر و مسلط تر از آقای جهانگیری نبود. آقای جهانگیری در گفت و گوهای مناظره ای شاید نه تنها هیچ چیزی کمتر از آقای روحانی نداشته باشد؛ حتی تسلط بیشتری هم داشته باشد. آقای روحانی ممکن است در سطوحی از کلیات و مباحث کلی و فراگیر حجت قاطعی داشته باشند اما در گفتوگوهایی که درگیر جزئیات و ظرافت های عملیات اجرایی و اقتصادی دولت می شود آقای جهانگیری به روزتر است. آقای جهانگیری تجربه پارلمان، مدیریت منطقه ای و استانی، کار انقلابی و جهادی، وزارت، تجمیع فعالیت های میانبخشی و …. را به عنوان معاون اول رئیس جمهور را هم داشته است. از این جهت آقای روحانی انتخاب مناسبی انجام داد.
ضمنا آقای جهانگیری به سادگی زیربار نرفت. به دیدار آقای روحانی رفت و استدلال کرد که «سرسوزنی تمایل برای حضور در انتخابات ندارد و میل شخصی اش برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری صفر است و خداخدا می کند که آقای روحانی قبول نکند و نپذیرد». معتقدم حتما آقای جهانگیری روز پایان مناظرات به نفع آقای روحانی انصراف خواهد داد. در مجموع حضور یک شخصیت جانبی به عنوان سایه از باب رعایت یکسری مصالح است.
جهانگیری به سادگی زیربار نامزدی نرفت. به دیدار آقای روحانی رفت و استدلال کرد «سرسوزنی تمایل برای حضور در انتخابات ندارد. الان هم میل شخصی اش برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری صفر است و خداخدا می کند که آقای روحانی قبول نکند و نپذیرد». معتقدم حتما آقای جهانگیری روز پایان مناظرات به نفع آقای روحانی انصراف خواهد داد.
آقای محمد هاشمی چرا در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد؟
ابتدای امر، ما هم توقع چنین کاری را نداشتیم اما پیگیری کردیم دیدیم که اقدام آقای هاشمی قابل دفاع است. چون گفت و گو با آقای روحانی برای یک گزینه تکمیلی با امتناع سخت او مواجه بود و ایشان ابتدا زیر بار نمی رفت. مرحوم آقای هاشمی در مقطعی که در قید حیات بود، به افق انتخابات ریاست جمهوری سال 96 فکر می کرد، نظرش هم این بود که حتما در کنار آقای روحانی باید کسی باشد، چون این تجربه درباره خودش رخ داد. مرحوم آقای هاشمی با سطوحی هم مرتبط بود و گفت و گو می کرد. هیچ کسی به اندازه او از حوادث پشت صحنه و اتفاقاتی که ممکن است، رخ دهد مطلع نبود. توصیه آقای هاشمی این بود که حتما 5 نفر به آقای روحانی معرفی شوند و ایشان از میان آنها، یک نفر را انتخاب کند.
منظورتان این است که مرحوم هاشمی خودشان مستقیم نام این 5 نفر را به آقای روحانی نگفتند؟
خیر. نظر مرحوم آقای هاشمی روی نام آقایان ناطق نوری، جهانگیری، زنگنه، عارف و محمد هاشمی بود. اما مرحوم آقای هاشمی چون اسم آقای محمد هاشمی را به عنوان نفر پنجم در فهرست اسامی گذاشت، مصلحت نمی دید خودش این فهرست را به آقای روحانی بدهد. بنابراین به یک نفر دیگری گفته بود. آقای محمد هاشمی برداشتش این بود که گارد آقای روحانی بسته است و آقایان ناطق، جهانگیری، زنگنه و عارف هم نام نویسی نمی کنند، در این صورت وصیّت نانوشته و عرفی مرحوم اخوی محقق نخواهد شد. پس چون آخرین نفر در آن لیست بود رفت و ثبت نام کرد. به عبارت دیگر اقدام آقای محمد هاشمی به عنوان تکلیف فردی در برابر وصیت سیاسی برادر بود. قبل از ثبت نام نیز با محسن هاشمی صحبت کرد و جمع بندی اش این بود که باید به وصیت مرحوم هاشمی پایبند بود.
تجربه سال 84 انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که وقتی سبد رأیی برای یک نامزد انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت با کنارگیری او الزاما آرایش به سمت نامزد اصلی یا نامزد هدف نمی رود. به همین دلیل وقتی انتخابات ریاست جمهوری دو مرحله ای شد، آرای آقایان معین، کروبی و مهرعلیزاده به سمت آقای هاشمی نرفت. بر همین اساس برخی اصلاح طلبان و حتی تیم ستاد انتخابات آقای روحانی می گویند حالا که نتایج رسمی بررسی صلاحیت ها اعلام شده، دیگر نیاز به حضور آقای جهانگیری نیست ضمن آنکه جریان اصولگرا نیز تبلیغ می کند حضور آقای جهانگیری در صحنه برای کمک به آقای روحانی برای جبران ضعف پاسخگویی و ترس از شکست است. بنابراین حالاکه دغدغه تأیید صلاحیت مرتفع شد، بهتر نیست آقای جهانگیری صحنه انتخابات را ترک کند؟ چون اگر بماند زمان مناظرات شاید سبد رأیی برای او شکل بگیرد که لزوما بعدا به آقای روحانی تعلق نگیرد. نظر شما چیست؟
اساسا رقابتی بین جهانگیری-روحانی و همین طور بین قالیباف-رئیسی نمی بینم. در واقع زمان مناظرات دو اردوگاه، مقابل هم می نشینند؛ موضوع مورد مناظره هم صلاحیت دولت است. جناب آقای قالیباف و آقای رئیسی شروع می کنند، نظریات مدیریتی و سیاست ورزی خود را به رخ طرف مقابل می کشند و مطرح می کنند یا در نقد عملکرد سیاسی، اقتصادی، سیاست خارجی و اجتماعی دولت بر می آیند. در مقابل جناب آقای روحانی و جهانگیری در یک همبستگی پذیرفته شده و ممدوح مقابله خواهند کرد و ترفندهای رقابتی خودشان را علیه رقیب به کار خواهند برد. اتفاقا آنها هم می توانند نقد عملکرد آقای قالیباف و رئیسی را داشته باشند چون در حوزه قضایی الی ماشاءالله حرف برای گفتن هست.
آقای قالیباف نیز عملکردش برای مردم تهران کاملا روشن است چون علی رغم نکات مثبت موجود در کارنامه مدیریتی او دیگر این شهر قابل تنفس و زندگی نیست. شهر عملا فروخته شده است. تخلف از قواعد ساخت و فساد در درون مدیریت شهری بیداد می کند. همه اینها زمینه هایی است که می تواند به نقد کشیده شود. حتی نقدها می تواند به دوره ای که آقای قالیباف (به قول آقای روحانی) در سرهنگی به سر می برد تسری یابد. البته هنوز در بین اصولگرایان این بحث مطرح می شود که اگر آقای قالیباف نامزد اول قرار می گرفت؛ مناسب تر بود.
اما اگر سبد رأی آقای جهانگیری شکل بگیرد، با کنار رفتن او چه اتفاقی می افتد؟
این حرف درست است؛ چون هر کس رأی خودش را دارد و معمولا کسی که به نفع کسی دیگری کنار می رود، به سادگی رأیش به اعتباری که بگوید من به نفع فلانی کنار می روم به سبد نامزد هدف واریز نمی شود. ما دنبال این نیستیم که سبد رأیی برای آقای جهانگیری شکل بگیرد. آنچه حضور جهانگیری را در کنار آقای روحانی مشروع می کند، نخست دفع ضرر مقدر بود. حضور آقای جهانگیری ظرفیت 10 روزه تبلیغات از باب وجه مکمل، حمایت و تقویت حوزه تبلیغاتی، روانی و مناظره ای آقای روحانی است و بعد از پایان مناظره ها از صحنه خارج می شود. آقای روحانی هم رأی خودش را خواهد داشت. در واقع سبد رأی آقای روحانی و جهانگیری از یک حوزه است.
درباره نقدی که اصولگرایان وارد می کنند نظر شما چیست؟ آنها می گویند جریان حامی دولت از شکست ترسیده که آقای جهانگیری را وارد کرده است؟
اینها مواضع و ترفندهای تبلیغاتی رقیب است، اگر آقای جهانگیری هم نمی آمد یک موضع دیگری می گرفتند. رقیب باید چنین حرفهایی بزند. اصلا بگویند ترسید، وحشت کرد، روحیه اش به هم ریخت! این مباحث عادی است چون وظیفه رقیب است که با جنگ روانی فضای طرف مقابلش را به هم بزند.
برآورد ما از تدابیر جریان اصولگرایی این است که اینها به سمت یکپارچه سازی و تک نامزدی رفتند. این را هم بگویم آنقدر که حضور آقای قالیباف در دفاع از مدل تبلیغاتی آقای رئیسی برای حمله به دولت کارساز است، این نقش خیلی برای آقای جهانگیری درباره آقای روحانی وجود ندارد.
کما اینکه اصلاح طلبان نیز می توانند مشابه این حرف ها را بزنند. اما فرق اصلاح طلبان و اصولگرایان این است که اصلاح طلبان بعد از سال 84 همیشه در قعر بودند، اما حالا رسیدند به اینکه رعایت اخلاق در سیاست امر ممدوحی است. اما برخی اصولگرایان چون در اوج قدرت هستند و کلاه خود را هم خیلی بالا می گذارند، زیاد برایشان رعایت اخلاق در سیاست مهم نیست. بنابراین هرچه به زبانشان می آید می گویند. مگر اصلاح طلبان نمی توانند پیش از آغاز تبلیغات رسمی نامزدها علیه قالیباف و رئیسی حرف هایی را بزنند اما نمی گویند. شخصا معتقدم برای این اظهارنظرها نباید زیاد ارزشی قائل شد.
شما گفتید رقابت اصلی بین قطب روحانی-جهانگیری و قطب رئیسی-قالیباف است که بعد از مناظرات آقای جهانگیری صحنه را به نفع آقای روحانی ترک می کند. به نظرتان در آنسوی این معادله، آیا آقای قالیباف صحنه را به نفع آقای رئیسی ترک خواهد کرد تا طبق صحبت شما دو قطبی روحانی-رئیسی ایجاد شود؟
به حسب مصلحت اصولگرایان آقای قالیباف باید صحنه را ترک کند.
جمنا حرکت درون جوش از میان گروه های اصولگرا نبود بلکه یک قدرت و ظرفیتی بیرون گروه های سیاسی اصولگرا آنها را به یک توافقی رساند. وقتی قدرت ذاتی و هویت خود گروه ها آغازگر این حرکت نباشد، طبعا تا زمانی که آن توان پشتش باشد، باقی می ماند، وقتی برداشته شود طبعا حرکت مجموعه دچار دست انداز خواهد شد.
اگر نکند چه طور؟
خیلی بی تدبیری است. تدبیر سیاسی حکم می کند که رأی شان متحد باشد.
یعنی آقای قالیباف آنقدر روحیه تشکیلاتی پیدا کرده که چنین کاری کند؟ او سال 92 و سال 84 چنین نکرد.
سال 84 ترکیب دو نفره نبود. 4 نفر در صحنه بودند. سال 92 نیز “مرحوم آقای حدادعادل” که بیرون رفت به اندازه کافی از قبل “مرحوم” بودند.
چون چند روز پیش آقای حدادعادل به شما گفت “شیاطین”، شما به او می گویید “مرحوم”؟
من رفیق دانشگاهی آقای حدادعادل هستم. کلی با هم گپ می زنیم و می گوییم و می خندیم. حالا او بی خود به ما می گوید شیاطین! اما ما که به او شیاطین نمیگوییم. می گوییم “برادر خوب”! ولی ای کاش در حوزه فرهنگ می ماند و سیاسی نمی شد.
داشتید درباره آقای قالیباف صحبت می کردید.
برآورد ما از تدابیر جریان اصولگرایی این است که اینها به سمت یکپارچه سازی و تک نامزدی می روند. این را هم بگویم آنقدر که حضور آقای قالیباف در دفاع از مدل تبلیغاتی آقای رئیسی برای حمله به دولت کارساز است، این نقش خیلی برای آقای جهانگیری درباره آقای روحانی وجود ندارد. آقای رئیسی خیلی باید کمک شود تا در مناظره ها خوب از آب در بیاید. از این حیث مشروط بر پیروزی آقای رئیسی، آقای قالیباف نقش نفر دوم را در دولت دوازدهم خواهد داشت.
به نظر می رسد شما علاقه دارید که رقابت 29 اردیبهشت بین روحانی-رئیسی شکل گیرد تا آنکه روحانی-قالیباف شود؟
خیر، اصلا این طور نیست. واقعیتی که مورد اشتیاق اصولگرایان است؛ علی القاعده اتفاق می افتد.
برای تحلیل شبکههای تلویزیونی خارج از کشور نباید وقعی قائل بود. آنها برای مطلوبیتهای خود در رقابت های درون نظام جهت گیریهای خاص خودشان را انجام می دهند. حتی آقای هاشمی رفسنجانی و آقای محمد خاتمی که سالها زحمت کشیدند نقش آفرین بودند و در مقاطعی کشور را به سمت پیشرفت بردند، بعضا از حمله های این شبکه ها در امان نبودند.
حالا که نتیجه بررسی صلاحیت ها اعلام شد نظر شما درباره علت نام نویسی احمدی نژاد در انتخابات به رغم نهی رهبری چیست؟
آقای احمدی نژاد باید از عقل جمعی استفاده می کرد و فکر نمی کرد که تافته جدا بافته ای است. او باید خودش را در همین نظام اصلاح می کرد. کاری که احمدی نژاد سال 96 انجام داد، کپی برابر اصل با اقدامش در سال 84 بود. او در سال 84 برگزیده و برانگیخته جناحش نبود. در آن دوره اصولگرایان برای ورود به عرصه ریاست جمهوری نامزد اولشان حداقل آقای قالیباف بود.
آن زمان در منزل آقای ناطق جلساتی تشکیل شد که ما در روزنامه شرق تیتر زدیم “نشست فرمانیه”. آقای ناطق از دست ما خیلی ناراحت شد، به من زنگ زد و برایش خیلی عجیب بود که چه طور ما این خبر را پیدا کردیم. از همان ابتدا که آقای ناطق کار را آغاز کرد، آقای احمدی نژاد نیز در جلسات مشارکت داشت. لکن او به سرعت از آن جمع فاصله گرفت و رویکرد مستقل خودمحورانه اش را دنبال کرد. آقای احمدی نژاد بعد تمام ظرفیت اصولگرایی را به نفع خود مصادره کرد و سوار آن موج شد که ناخواسته جریان اصولگرا مجبور شد، گزینه خودش را از آقای قالیباف به سمت آقای احمدی نژاد شیفت کند. اما پیروزی احمدی نژاد در آن سال بیش از آنکه ناشی از صلاحیت های شخصی اش باشد، به دلیل تفرق اصلاح طلبان بود. او آمد و رئیس جمهور شد. در آن مقطع رأی اصلاح طلبی 16 میلیون و رأی اصولگرایی 10 میلیون بود. یعنی اگر وحدت اصلاح طلبان شکل می گرفت آقای احمدی نژاد رأی نمی آورد. در واقع پیروزی او مرهون سخت کوشی خود و تفرق اصلاح طلبان بود.
حالا چه شباهتی بین اقدام سال 84 و سال 96 آقای احمدی نژاد وجود دارد؟ در این دوره که آقای روحانی رئیس جمهور است، به طور مداوم عملکرد 8 سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مورد نقد قرار می گیرد. تیم حامی و همکاران دیروز او نیز از این عملکرد دفاع نمی کنند، عملا او تک افتاده و 4 سال نیز سکوت پیشه کرده است. در آستانه این اتفاق نیز اصولگرایان خیلی با نشاط به صحنه آمدند. آقای احمدی نژاد همه این اتفاقات را دارد از بیرون می بیند. کم لطفی اصولگرایان یک طرف، جناح مقابل نیز هیچ حرمتی برای او قائل نیست. یعنی عملا هیچ کس او را به بازی نمی گیرد. احمدی نژاد که از بیرون به این جریانات نگاه می کرد تصمیم گرفت بیش از آنکه نسبت به روحانی موضعی خصمانه بگیرد، برای آچمز کردن رفقایش به میدان بیاید. بر همین اساس بازی را شروع کرد و بقایی و مشایی را به صحنه آورد. در این داستان باور آقای احمدی نژاد این بود که چون تحرکات او برای دوستان اصولگرایش مسئله ایجاد می کند، حتما آنها به سمت او می آیند و وارد مذاکره می شوند، نه به آن دلیل که آقای بقایی یا آقای احمدی نژاد را گزینه مورد حمایت خود قرار دهند بلکه برای آنکه آقای احمدی نژاد در این گفت و گوی احتمالی انتظاراتش را برای سال 1400 با آنها در میان بگذارد و سهم تیم و اندیشه خود را برای سال 1400 از همین الان بگیرد. یعنی یک عقب نشینی شرافتمندانه به نفع اصولگرایان با هدف توفیق در سال 1400 انجام دهد.
در واقع احمدینژاد می خواست بگوید من تابع توصیه رهبری هستم و ظرفیتم را نیز به نفع شما اصولگرایان کنار کشیدم. اما تصور نمی کرد جریان اصولگرا رفتار و واکنشی 180 درجه مخالف تحلیل او نشان دهد. یک باره جریان اصولگرای حامی دیروز آقای احمدی نژاد به این نتیجه رسید که تفکر آقای احمدی نژاد قابل اصلاح نیست و امروز باید فاتحه تفکرات رادیکال را خواند! ناگهان علاوه بر اصولگرایانی که از احمدی نژاد جدا شده بودند، کسانی همچون رسایی و کوچک زاده -که هنوز از او حمایت می کردند- نیز در یک اقدام زنجیره ای از او اعلام برائت کردند. معتقدم احمدی نژاد در نهایت اگر بخواهد تندتر از این برود شرایطش بعد از انتخابات خیلی بد خواهد شد.
برخی از اطرافیان آقای احمدی نژاد پیش از اعلام نظر شورای نگهبان درباره بررسی صلاحیت نامزدها اعلام کردند که اگر او ردصلاحیت شود به پا می خیزیم یا توفان بهاری در راه است و غیره، چه طور اتفاقی نیفتاد؟
هیچ اتفاقی نیفتاد و نمی افتد. شاید اولش آقای احمدی نژاد ناراحت شد اما می گذارد در یک فرصت هایی این تصمیم شورای نگهبان را نقد می کند. اینکه می گفتند ردصلاحیت آقای احمدی نژاد برای نظام بار دارد، خیر چه باری دارد؟ باری سنگین تر از ردصلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی سراغ داشتیم؟ او به خاطر نظام و نهادهای نظام، تکمین نمود و این مظلومیت را تحمل کرد. معتقدم ردصلاحیت احمدی نژاد اگرچه با ردصلاحیت آقای هاشمی قابل قیاس نیست و قیاس مع الفارق است اما نه تنها عارضه ای برای نظام ندارد بلکه نشانه قوت، اقتدار، صلاحیت و صداقت نظام است.
حدادعادل بیخود به ما میگوید “شیاطین” اما ما به او میگوییم “برادر خوب”. ای کاش او در حوزه فرهنگ میماند و سیاسی نمیشد.
شبکه های ماهوارهای فارسی زبان برون مرزی وقتی درباره نامزدی آقای رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری صحبت می کنند؛ می گویند او می داند از صندوق های رأی بیرون نمی آید اما چشم به یکسری مهندسی فضای انتخابات دارد!سایت الف هم تحلیلی درباره این مسئله نوشت. شما در صحبت های خودتان گفتید رقابت روحانی-رئیسی رقابتی درون نظام خواهد بود که طی آن آرامش خاطر وجود دارد. پاسخ شما به این رویکرد شبکه های معاند نظام چیست؟
برای تحلیل شبکه های تلویزیونی خارج از کشور نباید وقعی قائل بود. آنها برای مطلوبیت های خود در رقابت های درون نظام جهت گیری های خاص خودشان را انجام می دهند. حتی آقای هاشمی رفسنجانی و آقای سیدمحمد خاتمی، بزرگانی که زحمت کشیدند و نقش آفرین بودند و در مقاطعی کشور را به سمت پیشرفت بردند، بعضا از حمله های این شبکه ها در امان نبودند. در واقع شبکه های خارج کشور برای به هم زدن توافق های عمومی در داخل کشور جهت گیری می کنند. تحلیل آنها بیش از آنکه دلالت بر واقعیت انتخابات ما داشته باشد، مشحون تأمین مطالبات خودشان است. آن هم عبارت است از به هم زدن آرامش انتخاباتی و تحریک برخی عواطف در برخی سطوح جوان ترها. فکر می کنم اقدام آنها خیلی هم تأثیر نخواهد داشت. چون جامعه سیاسی ایران بیش از آنکه به آنها گوش کنند، گوششان به سمت توصیه های آقای خاتمی و جریان اصلاح طلب است. آقای خاتمی و جریان اصلاح طلب فضای سیاسی عمومی کشور را به سمت آرامش انتخاباتی و حضور قانونمند، شرافتمندانه و بدون دغدغه در انتخابات دعوت می کنند. بنابراین نباید خیلی نگران این بحث ها بود.
انتهای پیام