تریدینگ فایندر

ارتباط توانایی شناختی با پایه‌های اخلاقی

هادی صمدی. هادی صمدی، مدرس فلسفه در کانال تلگرامی خود (تکامل و فلسفه) نوشت:

«پژوهش جدیدی که در نشریه‌ی هوش منتشر شده، نشان می‌دهد افرادی که از توانایی شناختی بالاتری برخوردارند، تمایل کمتری به هر نوع ارزش‌های اخلاقی دارند. این یافته در دو مطالعه مستقل تأیید شده و تفاوتی میان زنان و مردان دیده نمی‌شود.

نظریه پایه‌های اخلاقی

مطابق نظریه پایه‌های اخلاقی قضاوت‌های اخلاقی انسان بر شش پایه یا مبنای شهودی استوار است که برخی فردگرایانه‌اند و برخی پیونددهنده: ۱. مراقبت، به معنای جلوگیری از آسیب به دیگران، ۲. برابری، به معنای رعایت انصاف، ۳. تناسب قائل شدن بین پاداش و تلاش، و بین تنبیه و خطا، ۴. وفاداری به گروه، ۵. احترام به بزرگتر و مرجعیت، و ۶. پاکی به معنای تمیزی بدن و تقدس سنت‌ها.

عموماً لیبرال‌ها به پایه‌های فردگرایانه یعنی مراقبت و برابری، و محافظه‌کاران به هر شش پایه، به‌ویژه پایه‌های پیونددهنده، اهمیت بیشتری می‌دهند.

نتایج پژوهش

افراد با هوش بالاتر در تمام زمینه‌های شناختی (کلامی، عددی و انتزاعی)، اهمیت کمتری برای هر شش پایه اخلاقی قائل بودند. این ارتباطات، اگرچه از نظر آماری معنادار بودند، اما شدت متوسطی داشتند. همچنین پژوهش‌ها به طور خاص نشان دادند که عموما افراد با هوش کلامی بالا اهمیت زیادی به پاکی نمی‌دهند.

این یافته‌ها این ایده را تقویت می‌کنند که توانایی شناختی بالاتر ممکن است اتکای فرد به قضاوت‌های اخلاقی شهودی را تضعیف کند. افرادی که مهارت‌های استدلالی قوی‌تری دارند، کمتر ارزش‌های اخلاقی را بدون چون‌وچرا می‌پذیرند و بیشتر تمایل دارند آن‌ها را زیر سؤال ببرند یا بازتفسیر کنند.

یک توضیح احتمالی این است که تفکر تحلیلی که با هوش بالا مرتبط است، درگیری عاطفی با مسائل اخلاقی را کاهش می‌دهد. از آنجا که قضاوت‌های اخلاقی اغلب بر واکنش‌های سریع و احساسی استوارند، تفکر تحلیلی و عاری از هیجان می‌تواند شدت باورهای اخلاقی را در تمام زمینه‌ها کاهش دهد.

تبیین تکاملی

به طور خلاصه، پایه‌های اخلاقی برای حل مشکلات تکرارشونده و گروهی تکامل یافته‌اند، در حالی که هوش عمومی برای حل مشکلات جدید و فردی تکامل یافته است. این دو کارکرد با هم در تعارض هستند.

پایه‌های اخلاقی را می‌توان به عنوان میان‌برهای ذهنی در نظر گرفت که برای حل سریع و کارآمد مشکلات پیچیده‌ی زندگی اجتماعی در محیط اجدادی ما تکامل یافته‌اند. این مشکلات تکرارشونده بودند.

مثلا پایه انصاف/برابری برای حل این مشکل که چگونه با فریبکاران مقابله کنیم شکل گرفته است یا برای حفاظت از فرزندان و افراد آسیب‌پذیر گروه پایه‌ی مراقبت/آسیب تکامل یافته است.

این پایه‌ها به صورت شهودی، احساسی و خودکار عمل می‌کنند و نیازی به استدلال پیچیده ندارند. وقتی فردی از یک قانون مبتنی بر وفاداری یا پاکی پیروی می‌کند، نیازی به تحلیل هزینه-فایده ندارد؛ او صرفاً «احساس» می‌کند که این کار «درست» است. این سرعت و خودکار بودن برای بقای گروه در محیطی پرخطر حیاتی بود. اخلاق، چسبی بود که گروه را به هم متصل نگه می‌داشت.

در مقابل، هوش عمومی برای حل مشکلات جدید و غیرتکراری تکامل یافته زیرا محیط اجدادی فقط شامل مشکلات تکراری نبوده است. تغییرات اقلیمی، مواجهه با قبایل جدید، ابداع ابزارهای نوین یا مهاجرت به یک زیست‌بوم ناآشنا، همگی مشکلاتی بودند که هیچ قانون از پیش تعیین‌شده یا شهود اخلاقی برای آن‌ها وجود نداشته است.

هوش عمومی فکر کردن به مفاهیمی را که مستقیماً قابل مشاهده نیستند ممکن می‌ساخت. تحلیل روابط علت و معلولی، کنار گذاشتن یک استراتژی قدیمی و اتخاذ یک رویکرد جدید، به چالش کشیدن قوانین و باورهای موجود برای یافتن راه‌حل بهینه‌تر همگی نیازمند هوش عمومی بودند.

بنابراین، کارکرد اصلی هوش، شکستن الگوهای ذهنی موجود و تحلیل موقعیت‌ها بر اساس اصول اولیه است، نه پیروی کورکورانه از قوانین از پیش تعیین‌شده.

آیا «ضعف پایه‌های اخلاق» در افراد باهوش به معنای «ضعف اخلاق» در آنهاست؟
خیر. از منظر تکاملی، اینکه افراد باهوش‌تر پایه‌های اخلاقی ضعیف‌تری دارند، به این معنا نیست که آن‌ها «بی‌اخلاق»اند. بلکه به این معناست که منبع اخلاق آن‌ها متفاوت است. از منظر تکاملی اخلاق سطوح بالاتری از پایه‌های اخلاقی دارد.

اخلاق شهودی مبتنی بر احساسات و قوانین گروهی ریشه‌دار یا همان پایه‌های اخلاقی‌ست در حالیکه در سطوح بالاتر، اخلاق استدلالی را داریم که مبتنی بر تحلیل منطقی و اصول انتزاعی مانند فایده‌گرایی و وظیفه‌گرایی است.

بنابراین، فرد باهوش‌تر ممکن است به این دلیل به وفاداری به گروه، احترام به صاحبان قدرت، یا سایر پایه‌های اخلاق کمتر اهمیت دهد که این مفاهیم را ارزش‌های شهودی مقدس نمی‌بیند؛ بلکه آنها را قراردادهای اجتماعی قابل بحث می‌بیند که وقتی میان‌شان تعارض ایجاد شود از طریق استدلال در جمع باید به راه میانه رسید.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. اشتباه نشود. وجود رابطه – حتی رابطه قوی – لزوما به معنای ارتباط علّی نیست.
    از این یافته که

    “افراد با هوش بالاتر در تمام زمینه‌های شناختی (کلامی، عددی و انتزاعی)، اهمیت کمتری برای هر شش پایه اخلاقی قائل بودند.”

    نمیتوان نتیجه گرفت که

    “اهمیت کمتر به پایه های اخلاقی، ناشی از (یا معلول) هوش بالاتر است”.

    شاید هوش بالاتر و اهمیت کمتر به پایه های اخلاقی، هر دو معلول یک علت سومی باشند (برای مثال، یک علت ژنتیکی یا یک علت روانشناختی یا حتا یک علت پنهان ناشناخته).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا