رویای بچههای دهه نودی | از امید به آینده تا ترس از پیری | راننده کامیون یا یوتیوبر؟
| علی فروتن: دهه نودیها الزاما باهوشتر نیستند |

نگار فیضآبادی، انصاف نیوز: پنج دختر و پنج پسر زیر ۱۰ سال از رویاها و افکارشان در مورد آینده گفتند. علی فروتن، برنامهساز کودک، یک معلم، و کارشناس آموزش و پرورش دربارهی فضای ذهنی دهه نودیها گفتند.
خبرنگار انصاف نیوز با سوالهایی مثل «نظرت دربارهی ۲۰ ساله آینده چیه؟ دوست داری چه کاره بشی؟ رویات چیه؟» به سراغ چند کودک دهه نودی رفت که متن آن را در ادامه میخوانید.
السا ۷ ساله است و درحالیکه عروسک لالالوپسی دستش گرفته است، تاب میخورد. او که از «بیادبی بچهها در مدرسه» خوشش نمیآید، میگوید «دوست دارم جاسوس و آدمکش شوم. اینو از کارتون خانوادهی جاسوس دیدم. قبلا دیدمش. چند ماه پیش. دوست دارم با تفنگ آدمای بد رو بُکشم. ولی آدمای خوب هم آخرش میمیرن.»
بعد از سوال خبرنگار که آینده برای تو چه شکلی است، اول میپرسد «منظورت چیه»، و وقتی میفهمد باید درباره فرداهای دورتر حرف بزند، صورتش را جمع میکند و میگوید «همهچی به دردنخوره. وسیلههای پارک قدیمی میشن. آینده رو دوست ندارم. از اینکه پرندهها کثیفکاری میکنن و همهجا کثیفه خوشم نمیآد.»
فوبیای دو خواهر دهه نودی
الناز، ۹ ساله، خواهر السا است و بعد از مکثی طولانی میگوید «خودمم نمیدونم بعدا میخوام چیکاره بشم. شاید عینکفروش بشم.» مادرش وقتی جواب او را میشنود میگوید «نقاشیاش صد نیست، هزار است.»
او از بعضی شخصیتهای کارتونی نقاشی کشیده است. الناز در جواب این سوال که تصور کن سوار ماشین زمان شدی و به چند سال آینده رفتی. چه چیزهایی برایت تغییر کرده است، میگوید: «آخه من دوست ندارم پیر بشم. اگه بزرگ بشم باید لباسهام که بهم کوچیک میشه رو بدم به السا!»
مادرش از فاصلهای کمی دورتر میگوید: «جفت بچههایم فوبیای پیری دارند. مراسم ختم هم نمیبرمشان ولی هردویشان میترسند که من و پدرش پیر شویم و بمیریم. از وقتی در درس رشدشان چیزهایی خواندند اینطوری شدند. من و همسرم هم سعی میکنیم موهایمان را تند تند رنگ کنیم که سفیدیاش را نبینند.»
این مادر دربارهی نوع کارتونهایی که بچههایش میبینند و اینکه آیا خودش آنها را انتخاب میکند یا نه میگوید: «همهجور کارتونی روی آپارات هست. آنجا همهچیز میبینند. شاید این گوشیها هم در حرفهایشان تاثیر داشته باشد.»


علی فروتن: مخاطبهای کودک را از دست دادیم
علی فروتن، برنامهساز کودک، با شنیدن تعدادی از مثالهای این گزارش میدانی به خبرنگار انصاف نیوز گفت:
«وقتی یک نفر از ۱۰ نفر میخواهد آدمکش شود یعنی یک دهم مخاطب خودمان را در صداوسیما از دست دادیم. دهه نودیای که پای برنامهی ما (من نوعی) ننشسته است یعنی او را از دست دادهایم. آن ۹ نفر دیگر هم الزاما امیدوار نیستند. دادهای مبنی بر امیدواری به بچهها ندادیم که امید داشته باشند. خود شما به چه چیزی امید دارید؟»
«یوتیوبرها چقدر برای مملکت سازندهاند؟»
خبرنگار با ارجاع به نظر یکی از بچهها که گفت: «در آینده برق و آب قطع نمیشود»، از آقای فروتن پرسید نظر شما نسبت به این جمله چیست؟
فروتن در پاسخ گفت «این امیدوار کننده است؟ سالهای گذشته آب و برقمان قطع نمیشده است و الان آرزویمان این شده که ۱۰ سال آینده آب و برق قطع نشود! داشتههای قبلی به این وضع رسیده و حالا همان داشتهها امیدِ بچهها است و اینکه چیزی گران نشود تا پدر و مادرشان بتوانند چیزی را که آنها دوست دارند، برایشان بخرند!»
این برنامهساز کودک دربارهی اینکه معلمی گفته است بچهها بهروز هستند و بعضیهایشان میخواهند یوتیوبر و بلاگر شوند گفت: «اینها یعنی چه؟ کسی که یوتیوبر است چه سازندگیای برای ملتش دارد؟ عدهای دنبال محتوای زرد هستند. این چه سودی برای مردم و فرهنگ کشور دارد؟ این مملکت صنعتگر و آهنگر با سواد میخواهد. یک صنعتگر باسواد است که شرکت آزمایش و… را تاسیس میکند. فقط دکتر و مهندس نیستند که با سوادند.
وقتی کسی باسواد باشد میتواند خلق کند. مملکت دانشمند، مهندس برق، تعمیرکار خوب و… میخواهد. مگر چقدر پزشک و مهندس میخواهیم؟ اینکه کسی دکترای ادبیات خوانده باشد و راننده اسنپ شود چیز خوبی نیست.»
علی فروتن: بچهها کتاب بخوانند | دهه نودیها بیپروا اما قابل اعتماد هستند
فروتن دربارهی این گزاره که «دهه نودیها با هوش و به روز هستند» گفت: «در این دهه دادهها و امکانات زیاد است ولی در دههی ۵۰ و ۶۰ کم بودند. آن موقع موبایل، تلویزیون رنگی و اینترنت نبود اما بهترین پژوهشگران برای همان دوران هستند که به کتابخانهها میرفتند اما حالا چقدر پژوهشگر داریم؟ اگر دادههای خوب به مخاطب بدهیم، شکوفا میشوند و این ربطی به هوش آنها ندارد.»
بازیگر مجموعهی فیتیله، جمعه تعطیله در ادامه اضافه کرد: «بچههای دهه نودی بیپروا هستند و رک بودن را با نقد محترمانه اشتباه میگیرند اما بچههایی هستند که بسیار قابل اعتمادند و اگر بستر خوبی برایشان فراهم کنیم، شرایط خوبی خواهند داشت.»
او ادامه داد: «بخش زیادی از بازیهای پلی استیشن و بخش اعظمی از فضای مجازی و همینطور صداوسیما به دردشان نمیخورد. صداوسیما چه چیزی دارد که بتوانیم بچهی ۱۰ سالهمان را به آن بسپریم تا به آینده امیدوار شود و فرد سازنده و آیندهنگر باشد؟»
فروتن دربارهی عملکرد شبکهی پویا گفت: «خیلی وقت است این شبکه را ندیدم و نمیخواهم نظر غیرصادقانه بدهم اما با یک گل بهار نمیشود. این همه میگویند تولید داریم، پس خروجیها کجا هستند؟»
این برنامهساز کودک دربارهی اولویت برنامهسازی برای کودکان گفت: «باید به بچهها یاد بدهیم اطلاعاتشان را بالا ببرند و کتاب بخوانند. بچهها را طوری پرورش دادیم که با Ai میخواهند کارشان را پیش ببرند و به آن اعتماد میکنند اما چنین چیزی درست نیست. بچهها باید با آزمون و خطا و مطالعه زندگی را تجربه کنند.»
یک کودک:
بخش بازی پارک شهر تهران پر از دهه نودیهاست. مادران یک حلقهی بزرگ تشکیل دادهاند و همزمان خوراکی میخورند و حرف میزنند.
پسر ۹ سالهای که عینک دایرهای شکلی زده است با صدایی آرام به خبرنگار انصاف نیوز میگوید نمیداند میخواهد در آینده چهکاره شود. صدایش آنقدر آهسته است که خبرنگار به سختی متوجه آنها میشود.
- کلا تو زندگی چی دوست داری؟
- کارتون و جوک
- آینده برات چطوریه؟
- بد
- چرا؟
- چون که همهش چیزای بدیه
- چرا اینو میگی؟
- چون خدا منو اینطوری آفریده
- مگه تو چطوری هستی؟
- یه ذره عجیبم
- چی از تو عجیبه؟
- شست پام خیلی بزرگه
- هر دو تا پات؟ یا اینکه از کفشت بزرگتره؟
- نه. از انگشتهای کناریش بزرگتره!
او درحالیکه دو زانو روی چمن نشسته است و پایین را نگاه میکند، میگوید «من برم» و میرود پیش مادرش.
فرنیان ۷ ساله است و دوست دارد در آینده معلم ریاضی یا علوم شود. به نظرش این کار حس خوبی به او میدهد. فرنیان از اینکه به بقیه درس بدهد خوشش میآید. نظرش دربارهی آینده این است که: «آینده خوبه. خیلی دوسش دارم. نمیدونم. خوشحالم.»
محمدامین: آینده خیلی خوبه
محمدامین ۷ ساله است و یک خواهر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر دارد. بعد از شنیدنِ جملهی آینده برات چطوریه، میگوید: «خیلی خوبه؛ چون مسافرت میریم. شهربازی و رستوران میریم. خوش میگذره.» وقتی از خبرنگار میشنود که آن موقع دیگر بزرگ شده است، حرفش را اینطور ادامه میدهد: «خب چند سال دیگه کنکور میدیم. شغل انتخاب میکنیم. اون موقع من معمار شدم و چند میلیارد پول درمیآرم.»
او از رویایش میگوید: «همین الآن هم رسیدم بهش. آرزو داشتم به ببر زنده دست بزنم که همین چند روز پیش تو شمال دست زدم.» مادرش اینطور توضیح میدهد: «محمدامین عاشق حیوانات است. چند روز پیش به الیمالات رفته بودیم که نوعی سافاری ببر دارد و محمدامین هم خیلی کیف کرد.»


یک معلم: بچهها فهمیدهاند با درس خواندن به جایی نمیرسند
یک معلم دهه هفتادی که از سال ۹۹ به عنوان معلم ابتدایی وارد کلاس شده است به خبرنگار انصاف نیوز میگوید: «بچهها در چند سال گذشته فهمیدهاند که با درس خواندن به جایی نمیرسند و باید پول داشته باشند. نسبت به درس بیتفاوت هستند و وقتی میگوییم درس بخوان، میگویند درس بخوانیم که چی بشه.»
به گفتهی این معلم، «بچهها بیشتر وقتشان را در گوشی میگذرانند و به جای دکتر و معلم شدن، بیشتر طرفدار شغلهایی مثل آرایشگری، بلاگری و یوتیوبری هستند. اسمهایی مثل ابوعلی سینا و… به گوششان نخورده است و به همین دلیل وقتی گفتم در موردش تحقیق کنید برایشان خیلی سخت بود. نکتهی جالب این است که بدون چون و چرا به حرف کسی گوش نمیکنند.
وقتی بهشان میگویند در حیاط ندو، میپرسند چرا؟ اما نسل ما اینطور نبود. فرق بچههای ششم با سالهای قبلی این است که دنیا را آنقدر صورتی و قشنگ نمیبینند. مثلا بچههای ششم در برنامهها ته سالن مینشینند و توی حال خودشان هستند که به بلوغ ربط دارد.»
«آرزو دارم فوتبالیست شوم» | «ناراحتم که مدرسهها باز میشوند»
حسام امسال میرود کلاس چهارم. به نظرش چیز خاصی در آینده اتفاق نمیافتد اما همهچیز بهتر میشود. دوست دارد فوتبالیست شود. به نظرش «دنیای فوتبالیستها مخصوصا موقع گل زدن خیلی خوب و هیجانی است.» او قرار است زمستان در کلاس فوتبال ثبت نام کند.
هلنا ۸ ساله است و دربارهی حسش نسبت به باز شدن مدرسهها میگوید: «ناراحتم، چون همهش باید درس بنویسیم. معلم کلاس اولم خوب نبود. اگر ما دوتا میخواستیم یه کلمه با هم حرف بزنیم دعوامون میکرد. عصبانی میشد و اخم میکرد.»
او دوست دارد در آینده دکتر دندانپزشک شود. دربارهی آینده میگوید: «خوبه. یعنی همهجا سرسبزتر و خوشگلتر میشه، بیشتر درخت میکارن. برق و آب هم قطع نمیشه. الانم خوبه ولی آینده از الان بهتره. حتما سرسرههای بیشتری میسازن» او در جواب این حرف که تا آن موقع که سرسرهها بیشتر شوند، تو هم بزرگ شدی، میخندد و میرود دوستش را که روی تاب نشسته هل میدهد.
یک کارشناس آموزشی: بچهها نیاز به دیده شدن دارند
هدی مرادی، کارشناس تکنولوژی گروههای آموزشی آموزش و پرورش منطقهی یک تهران که وظیفهی آموزش و توانمندسازی معلمان و بازدید از کلاسها را به عهده دارد، دربارهی حالوهوای بچههای دبستانی به خبرنگار انصاف نیوز میگوید: «بچهها افق دید گستردهای دارند و نسبت به گذشته با دنیا در ارتباط هستند. بچهها نیاز دارند توسط والدینشان و در مدرسه دیده شوند اما خانوادهها درگیر معیشت هستند و این مانع توجه به بچهها میشود.
اخیرا جشنواره ملی اصلاح روشهای آموزش و تحول در محیطهای یادگیری با حضور آقای پزشکیان برگزار شد و ما هم بودیم. قرار است از روشهای جذابی در سطوح گسترده استفاده شود تا کلاسها را برای بچهها جذاب کنند و معلمها هم تشویق شوند.»
«دهه نودیها به روز هستند»
این کارشناس آموزشی در ادامه گفت «نسل امروز بهروز هستند و زمانی که خودم معلم بودم بچههای ۱۰ سالهای را میدیدم که یوتیوبر و اینفلوئنسر بودند. بچهها نیاز به محیطهایی دارند که نیازشان درک شود. آن طرح قرار است نیازهای روز بچهها را برطرف کند و برای سال آینده قرار است شاهد این تحول در سراسر کشور باشیم.»
او دربارهی این تحول به شکل مصداقی میگوید: «آقای پزشکیان در بازدید از یکی از کلاسها در شهرستان قدس متوجه روش تدریسی شد که علیرغم محدودیت فضا، امکانات و تعداد زیاد بچهها، کار گروهی و مشارکت آنها در تدریس پررنگ بود.
آقای پزشکیان از این روش تدریس استقبال زیادی کرد و قرار شد این موضوع را به پویش تبدیل کند. آقای پزشکیان از تعبیر جالبی استفاده کرد و گفت «همهی ما معادن طلا هستیم و باید طلای درونمان را بیرون بیاوریم.»


نقش کارتونها در رویاپردازی کودکان
گفتوگوی خبرنگار انصاف نیوز با امیرحسین ۹ ساله:
- نظرت دربارهی آینده چیست؟
- نمیدونم.
- مثلا دو تا ۹ سال دیگه.
- درحالیکه دستهایش را از دوطرف باز میکند میگوید: ماشین بلند میخرم. یه لیموزین بلند!
- رویات چیه؟ چی برات خیلی جالبه؟
- نمیدونم… دوست دارم دانشمند بشم و یه جارو برقی رباتیک اختراع کنم یا وسیلهای که همهکاره باشه. بتونه جارو کنه، صبونه درست کنه و…
آینده؟ «نمیدانم» | «میخواهم رانندهی کامیون بشوم»
فاطمه زهرا ۵ ساله است و میگوید میخواهد در آینده نقاش شود. وقتی جملهی آینده به نظرت چطور است را میشنود، حدود چند ثانیه مکث میکند و میگوید «نمیدونم»
علیسام ۶ ساله، بعد از آنکه بازیاش تمام میشود میگوید: «آینده برام دوستداشتنیه. دوست دارم رانندهی کامیون بشم و بار ببرم. تو امامزاده حسن یه کامیون دیدم و از اونجا خوشم اومد.»
انتهای پیام







