بیژن عبدالکریمی: تناقض ندارم | اگر حاکمیت فکری برای شکاف اجتماعی نکند، مرگ گفتمان انقلاب را اعلام می‌کنم | در مقابل نظام سلطه جانم را فدای نظام می‌کنم

سرویس سیاسی، انصاف نیوز: بیژن عبدالکریمی به عنوان یکی از شناخته‌شده‌ترین و در عین حال پرحاشیه‌ترین فیلسوفان سیاسی معاصر ایران، می‌گوید اگر حاکمیت فکری برای شکاف اجتماعی نکند، مرگ گفتمان انقلاب فرامی‌رسد اما با وجود همه نقدها، در مقابل نظام سلطه جانش را فدای همین نظام می‌کند!

انصاف نیوز: برخی معتقدند ما با یک دکتر عبدالکریمی قدیمی مواجه بوده‌ایم و اکنون با یک دکتر عبدالکریمی جدید مواجه‌ایم؛ عبدالکریمی قدیم گفته بود مرگ انقلاب اسلامی فرارسیده یا جمهوری اسلامی به پایان رسیده و تعابیری از این دست اما عبدالکریمی جدید شده است مدافع گفتمان انقلاب اسلامی. این‌همه تناقض عجیب نیست؟

عبدالکریمی: می‌گویند در دهی همه خود را می‌خاراندند جز یک نفر. اهالی ده که به این فرد رسیدند گفتند این بیمار را از ده بیرون ببرید و درمانش کنید! متاسفانه جامعه ما، از نخبگانش گرفته تا توده‌های جامعه به قدری احساساتی و قطبی می‌اندیشند که ساده‌ترین مسائل را هم نمی‌شنوند.

این مساله خیلی ساده است که پدیدارها تک‌ارزشی نیستند. این مساله ساده است که ما با پدیدارها نسبت‌های گوناگون برقرار می‌کنیم. من بارها مثال زده‌ام که اگر فرزندم بی‌اجازه دست در جیب من کند، او را تنبیه می‌کنم. فرضا روی دستش می‌زنم اما اگر همین بچه دو ساعت بعد تب کند و بیمار شود، تا زمانی که بهبود پیدا نکند، لحظه‌ای آرامش ندارم و شب تا صبح بر بالینش بیدار خواهم ماند.

اگر کسی بگوید میان آن تنبیه و این نگرانی تناقض وجود دارد، من در فهم او شک می‌کنم چون با فرزندم نسبت‌های گوناگون برقرار می‌کنم.

من با حاکمیت ملی در کشورم هم نسبت‌های گوناگون برقرار می‌کنم. من دانش‌آموخته فلسفه هستم. من مرد فرهنگم. وقتی مباحث تمدنی پیش می‌آید، شدیدترین انتقادها را به جمهوری اسلامی وارد می‌دانم. من رادیکال‌ترین انتقادات فرهنگی و فلسفی و تمدنی را به جمهوری اسلامی داشته، دارم و خواهم داشت؛ روحانیت ما از لحاظ تاریخی عقب است، فقه ما نمی‌تواند با زمان نسبت برقرار کند، گفتمان انقلاب ما معاصرت ندارد، حاکمیت ما سوبژه مدرن را درک نکرده و زبان گفت‌وگو با سوبژه مدرن را ندارد و و و و.

هنوز و در سال ۱۴۰۴ هم تکرار می‌کنم همان‌گونه که در بحبوحه حوادث سال ۱۴۰۱ و به اصطلاح جنبش مهسا فریاد زدم اگر حاکمیت ما سوبژه مدرن را درک نکند، اگر حاکمیت شکاف اجتماعی را درک نکند اگر حاکمیت و گفتمان انقلاب نخواهد این شکاف اجتماعی را پر کند، من مرگ انقلاب را اعلام می‌کنم.

باز هم اعلام می‌کنم اگر حاکمیت و گفتمان انقلاب به خودش نیاید، اگر فکری برای این شکاف فزاینده فقیر و غنی نکند، اگر به دهک‌های پایین اجتماعی توجه نکند و این فقر فراگیر شود و ارتش پابرهنگان در این کشور راه بیفتد، من مرگ انقلاب و جمهوری اسلامی را اعلام می‌کنم. امروز، اول مهر ۱۴۰۴ این را می‌گویم.

اما البته که نسبت دیگری هم با حاکمیت ملی دارم؛ من در برابر نظام سلطه، در برابر امریکا، اسرائیل، در برابر نظام قدرتی که غرب حمایتش می‌کند، در کنار حاکمیت ملی خود می‌ایستم و حاضرم جانم را فدای جمهوری اسلامی کنم. چرا که معتقدم تضعیف حاکمیت ملی در خاورمیانه به فاجعه می‌انجامد و خلا قدرت خطرناک‌تر از حاکمیت بد است.

آیا این تناقض است؛ من فکر می‌کنم تنها یک بیمار روانی، تنها یک روشنفکر فریزشده در چارچوب‌های احساسی، یک روشنفکر ناتویی، یک روشنفکر اینترنشنالی مساله به این سادگی را تناقض می‌بیند. به نظرم تناقض در من نیست، کسی که در این امر ساده تناقض می‌بیند باید به شعور خود شک کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا