فروپاشی پهلوی به روایت اسناد

احسان عزیزی، دانشجو دکتری علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «فروپاشی به روایت اسناد: واکاوی نقش بازیگران داخلی و خارجی در آستانه انقلاب ۱۳۵۷» نوشت:
در آستانه انقلاب ۱۳۵۷، اسناد محرمانه سفارت ایالات متحده در تهران که توسط ویکی لیکس منتشر شده، پنجره ای بی سابقه به آخرین سالهای حکومت پهلوی می گشاید. این مدارک دیپلماتیک که از میانه های سال ۱۳۵۶ تا آستانه انقلاب را پوشش میدهند، روایتی تکانذدهنده از فروپاشی تدریجی یک نظام سیاسی را ترسیم می کنند.
آنچه در این اسناد آشکار می شود، تنها شرح وقایع نیست، بلکه نمایشی از تقلای یک حکومت برای بقا، تقلای مخالفان برای تغییر، و تقلای یک ابرقدرت برای حفظ متحد استراتژیک خود در آشوب روزافزون است.
فضای ایران در آن سال ها آکنده از شایعاتی بود که همچون موریانه به بنیان های مشروعیت نظام حمله میکرد. گزارش های سفارت آمریکا از امواج گسترده شایعات درباره سلامت شاه حکایت دارد؛ شایعاتی که از سرطان خون تا سوءقصد توسط نزدیکان را شامل می شد. اگرچه دیپلمات های آمریکایی این ادعاها را عمدتاً بی اساس می دانستند، اما به تأثیر مخرب آنها در افکار عمومی اذعان داشتند.
این پدیده نشانه ای هشداردهنده از بحران عمیق اعتماد بود؛ جامعه ای که رسانه های رسمی را باور نداشت، حقایق را در پشت پرده شایعات جستجو می کرد. حکومت در مقابله با این پدیده ناتوان بود، تا جایی که حتی انتشار عکسی جدید از شاه نیز نتوانست افکار عمومی را قانع کند و بسیاری بدبینانه این عکسها را متعلق به سالهای گذشته می دانستند.
در چنین فضای ملتهبی، فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان همچون بمبی صدا کرد که طنین آن در سراسر ایران پیچید. اسناد محرمانه سفارت آمریکا از سانحه ای خبر میدهند که نه یک حادثه ساده، که جرقه ای برای شعله ورتر شدن آتش خشم مردمی بود.
درحالی که رسانه های رسمی از یک «حمله تروریستی» سخن می گفتند، یک منبع آگاه در میان اپوزیسیون مسلح به طور ضمنی از «دست داشتن حکومت» در این حادثه خبر می داد. این منبع با استناد به سابقه رئیس پلیس آبادان در جریان ناآرامی های قم و تأخیر عجیب در رسیدن تجهیزات آتش نشانی، مدعی بود که این عمل نمی تواند کار «تروریست ها» باشد.
نفس طرح چنین اتهامی از سوی مخالفان، نشان دهنده عمق بی اعتمادی به نهادهای حکومتی بود. حکومت نه تنها در مدیریت این فاجعه موفق نبود، که ناتوانی آن در ارائه توضیحات قانع کننده، به گسترش گفتمان «توطئه حکومت» دامن زد و خشم عمومی را به شکلی بی سابقه شعله ور ساخت.
درگیری ها زمانی به نقطه اوج خود رسید که تظاهرات مردمی در میدان ژاله تهران به رویارویی خونین با نیروهای نظامی تبدیل شد. اسناد سفارت آمریکا از «شکست کامل» حکومت در جلوگیری از تظاهرات خبر میدهند و از تظاهرات «بسیار خوب سازماندهی شده» ای سخن میگویند که شعارهایشان به وضوح «ضد شاه و ضد خارجی» بود.
شمار کشته شدگان رسمی ۹۵ نفر اعلام شد، اما شایعات مربوط به فاجعه ای عظیم همه جا پیچیده بود. نکته هشداردهنده در این اسناد، اشاره به «افزایش نارضایتی ارتش از ناکامی دولت» است. گزارش ها حاکی از آن بود که سران ارتش به شاه هشدار داده بودند که «دیگر نمیتوانیم تحریکات گروههای چپگرا و اسلامی را تحمل کنیم».
این نارضایتی در درون مهم ترین نهاد حامی شاه، زنگ خطری جدی برای ثبات رژیم به شمار می رفت. کشتار ۱۷ شهریور نه تنها مردم را به خشم آورد، که پایه های وفاداری نظامیان به شاه را نیز سست کرد.
در پشت این صحنه های آشکار، بازی قدرت در پشت پرده با شدت ادامه داشت. بخش عمده ای از اسناد ویکی لیکس به دیدارهای مکرر دیپلمات های آمریکایی با چهره های شاخص اپوزیسیون میانه رو مانند ناصر میناچی و مهدی بازرگان اختصاص دارد.
این گفتگوهای محرمانه نشان دهنده تلاش اپوزیسیون برای یافتن یک «راه حل قانونی» و در عین حال، جلب حمایت قدرت های خارجی بود. در یکی از کلیدی ترین اسناد، میناچی «طرح پیشنهادی اپوزیسیون برای عزل شاه» را به طور مفصل برای دیپلمات های آمریکایی تشریح میکند.
این طرح شامل کناره گیری شاه، تشکیل شورای سلطنت و برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان برای بازنگری در قانون اساسی بود. میناچی ادعا می کرد که موافقت مراجع تقلید قم را جلب کرده و بازرگان و دیگران نیز از آن حمایت می کنند.
نکته جالب در این مذاکرات، درخواست صریح اپوزیسیون از آمریکا برای میانجی گری و متقاعد کردن شاه بود. میناچی به دیپلماتهای آمریکایی می گوید: «از آنجایی که شاه تا حد بسیار زیادی بر حمایتهای آمریکا متکی است، اگر مطمئن شود که آنها نیز از طرح حمایت میکنند آن را خواهد پذیرفت».
این اسناد به وضوح نشان می دهند که اپوزیسیون میانه رو به دنبال یک انتقال مسالمت آمیز قدرت بود، اما از واکنش خشن شاه هراس داشت و امیدوار بود که فشار خارجی بتواند او را به عقب نشینی وادارد.
با این حال، واکنش آمریکا به این طرح ها همواره محتاطانه و تا حدی بدبینانه بود. سالیوان، سفیر آمریکا، در تفسیر خود مینویسد: «این طرح در حقیقت دعوت مودبانهای از شاه بود تا تسلیم شود… ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که شاه توجه چندانی به این طرح نشان دهد مگر اینکه دولت نظامی در برقراری نظم و قانون شکست بخورد».
این تحلیل نشان میدهد که استراتژی اصلی آمریکا تا آن زمان، همچنان حمایت از شاه و دولت نظامی او بود، و آنها راه حل های جایگزین را تنها در صورت شکست کامل این استراتژی جدی میگرفتند. این موضع آمریکا درحالی بود که تحولات میدانی به سرعت در حال تغییر بود و اپوزیسیون میانه رو به تدریج جای خود را به جریانهای رادیکال تر می داد.
اسناد ویکی لیکس به خوبی روند افزایش نفوذ آیتالله خمینی و کاهش تدریجی نقش اپوزیسیون میانه رو را ثبت کردهاند. در گزارشهای اولیه، امام خمینی به عنوان یک رهبر تندرو در حاشیه توصیف میشود که اپوزیسیون داخلی سعی در متقاعد کردن او دارد. اما به تدریج، محوریت او به عنوان کانون اصلی اعتراضات پررنگتر میشود.
سالیوان در یک گزارش تحلیلی مهم، با اشاره به ناتوانی روحانیون میانه رو و دولت در پاسخگویی به خواستههای مردم، پیشبینی شگفتانگیزی میکند: «مردم ناراضی به زودی جذب رهبری آیتالله خمینی خواهند شد، کسی که خواستار سرنگونی شاه و نابودی نظام کنونی است». او با درایت تشخیص میدهد که نارضایتیهای اقتصادی-اجتماعی ناشی از توسعه شتابزده و فساد سیستماتیک، تودههای مردم را به سمت رادیکالیسم سوق داده است.
در گفتگوهای بعدی، حتی میانهروهایی مانند میناچی نیز ناچار به پذیرش این واقعیت میشوند. او به دیپلمات آمریکایی اعتراف میکند که اگرچه رهبران مذهبی میتوانند اوضاع را آرام کنند، اما «عوامل دیگری در درگیریهای محلی وجود دارند که ممکن است ایجاد مزاحمت کنند» و «هر چقدر که بحرانهای کنونی ادامه بیابد احتمال اینکه این عوامل از کنترل خارج شوند بیشتر خواهد شد».
این «عوامل» همان نیروهای انقلابی بودند که دیگر حاضر به مصالحه با نظام شاهنشاهی نبودند و تنها به رهبری خمینی چشم دوخته بودند.
تصویری که از اسناد ویکی لیکس برمی آید، نمایشی از سردرگمی و بن بست استراتژیک ایالات متحده در ماههای منتهی به انقلاب است. از یک سو، دیپلماتهایی مانند سالیوان به وضوح شکست استراتژی «لیبرالیزاسیون از بالا» توسط شاه و نارضایتی عمیق مردم را می دیدند.
از سوی دیگر، واشنگتن نمی توانست به راحتی متحد دیرینه خود در جنگ سرد را رها کند. بنابراین، سیاست آمریکا ترکیبی از حمایت ظاهری از شاه و تلاش برای ترغیب او به انجام اصلاحات و مذاکره با مخالفان میانه رو بود. با این حال، این سیاست محکوم به شکست بود.
شاه به اندازه کافی به مخالفان اعتماد نداشت تا قدرت را واگذار کند، و مخالفان نیز دیگر به وعده های او و آمریکا باور نداشتند. سالیوان در نهایت نتیجه گیری میکند که سرنوشت شاه به موفقیت یا شکست دولت نظامی او بستگی دارد: «اگر شکست بخورد با واقعیت تلخی روبرو شده و مجبور خواهد شد تا از مواضعش عقبنشینی کند. اما اگر موفق شود… اپوزیسیون را به سمت ناامیدی افراطی پیش خواهد راند».
آنچه در نهایت از لابه لای این اسناد دیپلماتیک هویدا می شود، روایتی است از فروپاشی یک نظام سیاسی که ریشه در بحران های چندگانه داشت. بحران مشروعیتی که در طوفان شایعات خود را نشان می داد، بحران مدیریتی که در فاجعه سینما رکس تجلی یافت، بحران خونین میدان ژاله که نقطه عطف رویارویی مستقیم شد، و بحران دیپلماتیکی که در ناتوانی آمریکا برای یافتن راه حلی کارآمد تبلور یافت.
اپوزیسیون میانه رو که در پشت صحنه به دنبال راه حلی مسالمت آمیز بود، ناتوان از مهار امواج خروشان مردمی شد که دیگر هیچ راهی جز تغییر رادیکال نظام سیاسی نمی شناختند.
سقوط محمدرضا شاه نه یک شوک ناگهانی، که فرآیندی تدریجی و قابل پیش بینی بود که بازیگران اصلی، هر یک به دلیلی، از جلوگیری از آن ناتوان ماندند. اسناد ویکی لیکس روایتی زنده و مبتنی بر واقعیت از این گذار تاریخی ارائه می دهند؛ روایتی که در آن اشتباهات محاسباتی، فرصتهای از دست رفته و ناتوانی در درک تحولات اجتماعی به وضوح قابل مشاهده است.
انتهای پیام




