تحول نسل جدید دانشجویان و بحران هویت در زیست دانشگاهی ایران

علیرضا کاظمی مقدم، دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
دگرگونی سنگر آرمانها
دانشگاه در تاریخ معاصر ایران، همواره فراتر از یک نهاد آموزشی، به مثابه نبض تپنده جامعه و سنگر اصلی آرمانخواهی، پرسشگری و رادیکالیسم اجتماعی عمل کرده است. از واقعه خونین ۱۶ آذر ۱۳۳۲ که نماد مقاومت ضد دیکتاتوری شد، تا نقشآفرینی محوری در انقلاب و دوران اصلاحات، جنبش دانشجویی پیشتاز تحولات بوده است. با این حال، امروز، در مواجهه با نسلی که متولدین اواخر دهه هفتاد و پس از آن را شامل میشود، این نهاد تاریخی دچار تحولی بنیادین شده است.
این دگرگونی، که اغلب به اشتباه با عناوینی چون بیتفاوتی یا ترس مطلق توصیف میشود، در حقیقت نشاندهنده تغییر پارادایم در کنشگری و تعریف موفقیت است. دانشگاه امروز، دیگر آن کانون متمرکز شور انقلابی نیست، بلکه به بستری برای پرورش «محاسبهگران عملگرا» تبدیل شده است که با منطق متفاوتی به میدان مطالبهگری پا میگذارند. هسته اصلی این تحول، چرخش از آرمانهای جمعی و ایدئولوژیک به محاسبه هزینه-فایده است.
از آرمانخواهی کلان تا تثبیت فردی
محوریترین تفاوت نسل جدید دانشجو، در تغییر تعریف موفقیت و آرمان نهفته است. در دهههای گذشته، آرمانها در چارچوبهای کلان سیاسی، اجتماعی یا ایدئولوژیک (چپ، ملی، مذهبی) تعریف میشدند و دانشجو آماده بود تا عمر، آزادی و امنیت شغلی خود را فدای اهداف بزرگتر کند. اما نسل امروز، تحت تأثیر فردگرایی و فشار روانی ناشی از وضعیت اقتصادی، به شدت بر منافع زندگی شخصی تمرکز دارد. موفقیت، به طور فزایندهای با کسب ثروت و رشد در امور مالی گره خورده و به یک فضیلت اجتماعی تبدیل شده است.
این نگاه اقتصادی، حتی در میان طبقات فرودست نیز رسوخ کرده است؛ جایی که ارزش علمآموزی آکادمیک در برابر فعالیتهای سریعالوصول و پولساز کاهش یافته است. دانشگاه دیگر نه محلی برای پرورش رهبران فکری، بلکه ابزاری برای کسب مهارتهای پولساز است. این نسل، اهل چرتکه انداختن است. فعالیت سیاسی در ایران، میتواند با هزینههای سنگین همراه باشد. بنابراین نسل جدید، که موفقیت را در تثبیت مالی و شخصی میبیند، تمایلی به قربانی کردن خود برای آرمانهای جمعی ندارد. این عملگرایی، نه نشانه بیتفاوتی، بلکه نتیجه یک فشار روانی است که افراد را وادار میکند فعالیتهای پرهزینه را کنار بگذارند، مگر آنکه مستقیماً با منافع فردی یا بقای زیست شخصیشان مرتبط باشد.
ظهور واکنشها و جنبش بیسر
تحلیل سنتی، نسل جدید را به دلیل عدم پیگیری دغدغههای سیاسی-اجتماعی کلاسیک، متهم به کاهش مطالبهگری میکند؛ اما این یک خطای بنیادین است. مطالبهگری تغییر میدان داده است. دغدغههای این نسل به سمت توسعه فردی، فناوری، و مسائل تکنولوژیکی سوق یافته و بخشی از پرسشهای سیاسی-اجتماعی نیز در فضای وب و شبکههای جهانی مطرح میشود. عدم مطالبهگری در یک فیلد خاص، به معنای بیتفاوتی مطلق نیست، بلکه نشاندهنده تغییر مسیر جریان دغدغههاست. مهمتر از تغییر میدان مطالبهگری، تحول در شیوه کنشگری است. ساختارهای سنتی تشکلهای دانشجویی دچار فرسایش و بیاعتمادی عمیق اجتماعی شدهاند. این بیاعتمادی چندوجهی است: بیاعتمادی به دولت به معنای عام آن به دلیل فشارها و بیاعتمادی به فعالین درون جنبش. این فضا، مانع از شکلگیری فعالیت مستمر و طولانیمدت در قالبهای سنتی میشود.
با این حال، این نسل در بزنگاههای حیاتی، کنشگری بسیار مؤثری از خود نشان میدهد. حوادث ۱۴۰۱ که نقشآفرینان اصلی آن متولدان اواخر دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ بودند، شاهدی بر این مدعاست. این جنبش، که به دستاوردهای اجتماعی ملموسی دست یافت، نشان داد که کنشگری نسل جدید لزوماً در قالب تشکلهای سنتی نیست، بلکه در قالب اکتهای اجتماعی-سیاسی غیرمتمرکز بروز مییابد.
این مدل جدید، موسوم به «جنبش بیسر»، اگرچه در کوتاهمدت از دستگیری رهبران و اضمحلال سریع جلوگیری میکند، اما در بلندمدت دچار نقصانهایی جدی است. جنبشهای خودانگیخته بدون تربیت رهبران و تشکیلات، نمیتوانند از موضع «نه گفتن» فراتر روند و به ارائه «بدیل» و برنامه برای آینده بپردازند.
اگر به یاد داشته باشید در همان سال بلوا(۱۴۰۱) شعاری از دانشگاه هنر بیرون آمد که به نوعی اعلام موضع دانشجویان بود. «ما با شما هیچ حرفی نداریم مگر یک کلمه (نه)» این شعار در عمل موضع نفی را بیان می کرد ولی در خود راه حلی برای ادامه جنبش نداشت و این دقیقا نماد فقدان بدیلی مشخص برای آینده جنبش بود.
فروپاشی اطاعتپذیری
ریشهایترین تفاوتی که دانشگاه امروز را از گذشته متمایز میکند، بحران هویت است. شور انقلابی دهههای گذشته بر مبنای یک نظام معنایی منسجم (ایدئولوژیهای چپ، مذهبی، یا ملیگرایانه) استوار بود که به فرد انگیزه میداد تا برای یک هدف بزرگتر هزینه بدهد.
نسل جدید، در خلأ یک نظام معنایی منسجم، دچار بحران هویتی و معنایی شده است. نه یک نظام اخلاقی قدرتمند جایگزین شده و نه یک آرمان جمعی نیرومند میبینیم. وقتی زندگی فاقد معنای عمیق و جمعی باشد، منطقی است که فرد به منافع شخصی و کسب ثروت پناه ببرد، چرا که این تنها معیار ملموس و قابل اندازهگیری برای اثبات خوشبختی در دنیای جدید است. این فقدان معنا، هسته مرکزی آرمانخواهی دانشگاه را تهی کرده است.
همزمان با بحران معنا، ساختارهای سنتی اطاعتپذیری نیز فروپاشیدهاند. این نسل، نسلی تجدیدنظرطلب است که تمام قواعد اطاعتپذیری نسلهای قبل را زیر سوال برده است. این گسست، نه تنها در خانواده، بلکه در سطح سیستم نیز خود را نشان میدهد؛ ارزشهای تبلیغی رسمی دیگر در این نسل خریدار ندارد. این نسل به شدت تحت تأثیر فضای جهانی و تبلیغات خارج از کشور است. در نتیجه، ارزشهای جدیدی شکل گرفته که *خودبنیاد هستند؛ یعنی فرد، معیار و مرجع ارزشهای خود است، نه نهادهای سنتی، خانواده یا سیستم. این خودبنیادی، به نوعی گستاخی در بیان و رفتار منجر شده که قواعد اطاعت قدیم را به چالش میکشد و نشان میدهد که اطاعتپذیری دیگر از این نسل بیرون نمیآید.
دانشگاه تحت محاصره و ضرورت سنگرسازی
در جریان اعتراضات ۱۴۰۱، دانشگاهها به سرعت به کانونهای اصلی اعتراض تبدیل شدند و هزینههای سنگینی پرداختند. اما پس از فروکش کردن موج اعتراضات خیابانی، جنبش دانشجویی وارد دورهی «رخوت و ناامیدی» پساجنبش شده است که ناشی از هزینههای فشارها و ضعف ساختاری است.
مسئولان به جای کاهش فشار، صرفاً ممانعت از فعالیت دانشجویی را تغییر دادهاند. ابزارهای جدید این فشارها شامل «بیمارانگاری انتخاب پوشش »، استفاده از رسانههای برای القای ارزشها خود، و نهادینه شدن همکاری نیروهای خارج از دانشگاه در ساختار اداری دانشگاه است. نهادهایی چون حراست، بدون هیچ آییننامه قانونی، به تحدید دانشجویان ادامه میدهند. تلاش برای تصفیه سیاسی دانشگاه از طریق مصاحبهها و جلوگیری از شکلگیری هرگونه امر جمعی، نشاندهنده استیصال در مدیریت فضای سیاسی دانشگاه است.
تعامل با منطق جدید
دانشگاه امروز، نه از سر انفعال، بلکه از سر محاسبهگری عملگرایانه و تحت تأثیر بحران معنای جهانی و گسست نسلی، اولویتهای خود را تغییر داده است. این تحول، دانشگاه را در آستانه تعریف جدیدی قرار داده که در آن آرمانها از جمعی به فردی، روشهای کنشگری از مستمر به واکنشی، و مبنای انگیزشی از ایدئولوژیک به عملگرایی تغییر یافته است.
این نسل، با وجود تمام محاسبات، همچنان مطالبهگر و کنشگر است، اما نه در چارچوبهای سنتی؛ بلکه در پی آزادیهای فردی و تثبیت زیست شخصی است و هرگونه کنشگری که به این اهداف کمک کند، برایش معنا خواهد داشت. جنبش دانشجویی برای احیای نقش مؤثر خود، باید واقعیتهای این نسل را بپذیرد و با منطق چرتکه و بحران معنای آنها تعامل کند، نه با نوستالژیهای گذشته. آزادی در عصر جدید، تمرینی روزمره و هوشمندانه است.
انتهای پیام





