سروش و تفکر فلسفی در ایران

امیر مازیار، دانش‌آموخته‌ی دکترای فلسفه، در کانال تلگرامی خود نوشت: «در هر  پژوهشی که از هر منظری درباره تاریخ فکر ایران در صد سال گذشته انجام گیرد بی‌شک باید فصلی پربرگ به آراء و اندیشه‌های عبدالکریم سروش و اثرات آنها اختصاص داده‌شود. امیدوارم آنها که چنین می‌کنند عالمانه، منصفانه، نقادانه و جدا از های و هوی‌های رایج به چنین امر مهمی همت گمارند.

در اینجا به چند نکته کوتاه درباره اهمیت سروش برای تفکر فلسفی در ایران اشاره می‌کنم و بیشتر به رویکرد و کلیت کار فلسفی او توجه دارم و نه مدعیات خاص. سروش دین‌اندیش و سیاست‌ورز را هم کنار می‌نهم و به سروش فیلسوف می‌پردازم.

۱. فلسفی کردن جریان روشنفکری
سروش موجب چرخشی در فضای فکری و روشنفکری بعد از انقلاب شد و آن را فلسفی کرد. پیش از انقلاب فضای روشنفکری ایران بیشتر ادبی یا اجتماعی بود و  تفکر فلسفی میدان‌دار و جریان‌ساز نبود. فیلسوفانی چون فردید ، داوری، شایگان، نصر ، طباطبایی یا مطهری در حاشیه جریان‌های فکری و اجتماعی قرار داشتند. .در اندیشه چپ نیز وجه اجتماعی، سیاسی و ادبی غالب بود. ادامه این مسیر پس از انقلاب همان بود که در “آدینه”و “دنیای سخن” و “گردون” می‌دیدیم.

سروش با شیوه بیان و نگارش خود، تکیه بر جریانی فلسفی که نسبتا در ایران ناشناخته بود و همزمانی با آن، توان طرح موضوعات فلسفی در متن جامعه ایران و تبدیل کردن آنها به “مساله” و  شجاعت و جسارت موضع‌گیری و نقادی  فلسفه را در کانون مباحث فکری و سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب قرار داد.

۲.گشودگی، ارجاع‌دهندگی یا افق‌گشایی
خواننده هوشمند آثار سروش یا حتی منتقدان جدیش  از آثار و درس‌های او به سوی منابع اندیشه‌ورزی او دعوت می‌شدند و  از این طریق حوزه‌هایی مهم از فلسفه معاصر در ایران پا گرفت و گسترش یافت: از جمله فلسفه تحلیلی در کلیت خود و حوزه‌های خاص‌ آن مانند فلسفه علم، معرفت‌شناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه دین و حتی هرمنوتیک.

سروش جدا از درس‌هایی تخصصی که در مراکز علمی در این حوزه‌ها می‌داد، در آثار خود مسایل فلسفه‌های جدید  را به شکلی چالش‌برانگیز در مقابل فلسفه رئالیستی و سنتی حاکم در ایران می‌نهاد  و همین امر احساس شوق و نیاز به علم به آن  منابع  را برای مخاطبان و منتقدان سروش برمی‌انگیخت. جالب است که حوزه هایی که سروش بر آنها کمتر متمرکز بود مانند فلسفه سیاست، فلسفه حقوق، فلسفه ذهن یا فلسفه هنر کمتر محل توجه و پژوهش قرار گرفته‌اند و کم‌تر ترجمه شدند.

۳.انتقادی کردن تفکر فلسفی در ایران
منظور از انتقادی کردن در اینجا معنای کانتی آن است:  التفات اندیشه به خود و پژوهش در شرایط امکان و مرزها و اعتبارش . قبض و بسط تئوریک شریعت به شکلی جدی مساله نگاه کانتی را در حوزه تفسیر دین مطرح کرد و از آن پس فلسفه نقادی کانت تبدیل به یکی از مسائل اصلی اندیشه در ایران شد. سروش در حوزه‌هایی گوناگون این نگاه استعلایی-انتقادی یا نگاه درجه دوم را به کار می‌بست از جمله در خود حوزه “روشنفکری دینی”.

۴. ارجاع “واقع‌گرایانه” به میراث اندیشه و فلسفه ایرانی/ اسلامی
سروش با فیلسوفان و عالمان گذشته ایران آشنا بود و  آثارش همان‌طور که دعوت کننده به فلسفه‌های جدید بودند  مخاطب را به  آشنایی با این متفکران یا بازخوانی آن‌ها نیز بر می‌انگیختند.

در عین حال سروش گرفتار “گفتمان بازگشت به خویش”، تقدیس فلسفه اسلامی یا هیچ نوع گذشته‌گرایی و سنت‌گرایی نشد. سروش نه تنها علم و فلسفه جدید (‌غربی) را رد و نفی نمی‌کرد و سیاه و باطل نمی‌دانست بلکه مدافع جدی آنها بود. او در حین حفظ موضع نقادانه به اسقبال تجدد می‌رفت و متفکری  نوگرا بود.

ویراسته متنی که در مجلس بزرگداشت هشتادمین زادروز عبدالکریم سروش با حضور مجتهد شبستری، علی میرسپاسی، مصطفی ملکیان، جواد حیدری و… خوانده‌ شد.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا