سخنرانی صریح آقاجری در یک نشست
در نشستی که عصر پنجشنبه 25 آبان، از سوی انجمن اندیشه و قلم و انجمن جامعهشناسی ایران در مجتمع فرهنگی الرحمن برگزار شد، چهار تن از اساتید دانشگاه در رشتههای مختلف علوم انسانی، به این پرسش پاسخ دادند که «اصلیترین مساله جامعه ایران چیست؟».
به گزارش انصاف نیوز به نقل از روابط عمومی انجمن اندیشه و قلم، در این نشست ابتدا، هاشم آقاجری استاد تاریخ و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، برای پاسخ به این پرسش در جایگاه سخنران نشست و گفت: از منظر یک معلم تاریخ، به گمانم، آنچه امروز شاهد آن هستیم نتیجه پروژه پروسههای ناتمام در تاریخ معاصر ایران و انباشتگی مسائل است و ازاینرو امروز با یک وضعیت پروبلماتیک مضاعف روبهرو هستیم. به عبارتی، مسائل امروز ما حاصل پروژه پروسههای تاریخی است که از هیچکدام از آنها در طول دو سده اخیر خارج نشدیم و درنتیجه امروز با انباشت چندلایه و چندوجهی از مسائل روبهرو هستیم؛ برخی از این تضادها و گسلها آشکار است و فعال، برخی هم خفته است و غیرفعال.
*آقاجری: مسائل امروز جامعه ایران، ناشی از انباشت تاریخی بحرانها و تضادهای حلنشده است
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس با بیان اینکه «این انباشتگی تاریخی باعث شده نوعی رابطه متقابل و همهجانبه میان مسائل ما برقرار شود»، گفت: ازاینروست که وقتی میخواهیم مسأله اصلی را تبیین و مهمتر از آن حل کنیم، دچار سرگردانی و گرفتار قضیه مرغ و تخممرغ میشویم و در دام علیتهای دوری میافتیم.
آقاجری با تأکید بر اینکه نه ساختارها را مطلق میداند و نه مانند ایدئالیستها عامل انسانی را در خلأ میبیند، اضافه کرد: رابطه ساختار و کارگزار بشری یک رابطه ثابت نیست، رابطه متغیر دیالکتیکی است و بسته به اینکه ما از چه موقعیتی و در چه لحظه تاریخی سخن بگوییم این رابطه و برآیند آنها متفاوت خواهد بود.
وی توضیح داد: در برخی لحظات تاریخی که ساختارها غیرمتصلب، ژلاتینی و منعطف میشوند، عوامل انسانی به صحنه میآیند و مهر خود را با تصمیم و عمل خود در خیابانهای شهر به پیشانی تاریخ میزنند. تمام جنبشهای یکی دو سده اخیر بر روی اراده و عمل فاعلان تاریخی بروز کرده است. بااینحال، وقتی لحظه انقلاب و پیچ تاریخی پشت سر گذاشته میشود و عاملهای انسانی از صحنه خارج یا اخراج میشوند، ساختارها بهتدریج متصل میگردند، سیستم دوباره خود را بازسازی کرده، عاملهای انسانی منفعل شده و احساس یأس میکنند.
وی با اشاره به پنج تجربه تاریخی مردم ایران در این زمینه، گفت: پروژه ناتمام اصلاحطلبی نخبه رایانه از بالا در دوران پیش از مشروطیت با فاعلیت اقلیتی چون قائممقام فراهانی، امیرکبیر، امینالدوله، سپهسالار و روشنفکران، ناتمام ماند و شکست خورد. بعدازآن، پیشه وران و طبقات پایین آستین بالا زدند و برای یک تحول از پایین حرکت کردند و انقلاب مشروطیت را رقم زدند. این پروژه پروسه هم با طرحهایی مثل دولت ملتسازی، حکومت قانون، تفکیک قوا، حکومت پاسخگو، فائق آمدن بر شکاف مشروعه و مشروطهخواهی، در میانه راه و با کودتای نظامیان و دیکتاتوری 20 ساله ناتمام ماند، مردم از صحنه خارج شدند و روح مشروطهخواهی دفن شد؛ هرچند که مدرنیزاسیون آمرانه رضاشاهی برخی از تغییرات را در ساختارها و سختافزارهای جامعه ایران ایجاد کرد. نهضت ملی ایران هم که با به میدان آمدن مردم و جهتگیری ضد استبدادی و ضد استعماری آغاز شد، با کودتای 28 مرداد به محاق رفت.
وی همچنین به تجربه انقلاب اسلامی در پایان دهه 50 و پسازآن، اصلاحطلبی در دهه 70 اشارهکرده و گفت: پروژه پروسه اصلاحطلبی در 20 سال اخیر، حکایت از این دارد که پروژه انقلاب 57 ناتمام یا به انحراف کشیده شده است و نیازمند تصحیح و رفرم درون سیستمی است.
آقاجری بابیان اینکه «علیرغم تمام این تجربیات، امروز شاهد شکافها، بحرانها و تضادهای گوناگون هستیم»، به بحران اقتصادی و بیکاری اشاره کرد و گفت: فساد درون سیستمی امروز کاملاً علنی شده و روزی نیست که صدای غارتشدگان توسط نهادهای مختلف سیستم مالی و بانکی را نشنویم. بحران کارآمدی و مدیریت هم در زلزله اخیر سرپل ذهاب خود را بهوضوح نشان داد.
این استاد دانشگاه، دیگر بحرانهای جامعه امروز ایران را برشمرد و با اشاره به اینکه «دریکی دو دهه اخیر شاهد شکلگیری خرده جنبشها و خرده گفتمانهایی هستیم که هریک مطالبهگرانه حول یکی از مسائل بسیج شدهاند»، گفت: جنبشهای کارگری، جنبشهای زنان، جنبشهای قومیتی، حقوق بشری، جنبشهای معلمان و دیگر تلاشها، نشانههای مهمی هستند که بدانیم چه گسلهایی در جامعه ایرانی فعال است و این جامعه حل چه مسائلی را در دستور کار دارد.
آقاجری سخنان خود را با این پرسش ادامه داد که «در میان انبوه این مسائل، کدام مسأله اصلی است؟» و سپس ابراز عقیده کرد: پیش از انقلاب اسلامی در جنبش روشنفکری دینی تصور میکردیم با تأسیس یک دولت دینی میتوانیم بر همه بحرانهایی که از قرن 19 به بعد در جامعه ایرانی انباشتهشده بود غلبه پیدا کنیم. ولی حالا با این تجربه 40 ساله میبینیم آن تحول نهتنها مسائل گذشته را حل نکرد بلکه خودش موجب و موجد ظهور مسائل تازه شده است. دولتسازی مدرن را با ادغام دین و دولت دچار بحران کردیم. ملتسازی مدرن با منطق تبعیض سیستماتیکی که نسبت به ایرانیان اعمال شد، دچار بحران گردید. نوسازی اقتصادی دچار بحران شد چراکه فقه سنتی مسلط شد و میخواست با رساله عملیه مساله کار و سرمایه و روابط و مناسبات اقتصادی و مالی را حل کند. اگر مشروطه خواهان و امثال نائینی میخواستند حقوق عرف را در متن بنشانند و حقوق شرع را در حاشیه و اگر میخواستند نهاد دینی را از نهاد سیاسی تفکیک کنند برای جلوگیری از استبداد سیاسی و استبداد دینی بود، اما ما با ادغام این دو نهاد و ادغام حقوق شرع و حقوق عرف، حقوق شرع سنتی را سلطه دادیم. لذا امروز هم با مشکل دموکراتیزاسیون روبه رو هستیم، هم با مشکل مدیریت علمی و دولت عقلانی، هم با بحران حقوق شهروندی و بهتبع آن، با بحران ارزشها و بحران هویت و بحران دینی. شاید دین هیچگاه در طول تاریخ اسلام و تشیع بهاندازهای که امروز غریب است غریب و بیدفاع نبوده. ایمان مردم و جوانان شاید هیچگاه بهاندازه امروز آسیبندیده است. ما با بحران در این حوزهها روبهرو هستیم. درست است که نماز جمعه و هیأتها برقرار است اما باید دید، این هیئت، مناسک و ظواهر چقدر انعکاس واقعیات جامعه ایران هستند؟
وی گفت: انقلاب سال 57 از گفتمان روشنفکرانه و مدرن دینی که امثال دکتر شریعتی آن را نمایندگی میکردند، در سالهای 60 به بعد، به اسلام فقاهتی و اسلام سنتی پیشامدرن و ادغام دین و دولت شیفت کرد و امروز با تضادی در عرصه مردمسالاری روبهرو هستیم که آخرین نمونه آن، نمونه سپنتا نیکنام بود که از پس این نمونه کوچک، میتوان دشتی از تضاد گفتمان رسمی مسلط با واقعیت جامعه ایران را دید.
آقاجری در پایان، راهحل را در تقویت روح همبستگی در جامعه ایران دانست و گفت: باید برگردیم و از این تاریخ 200 ساله درس بگیریم. یکی از مسائل امروز ما، نوعی فردگرایی، انزوا و جدا شدن فرد از جامعه است. باید به دامان جامعه برگردیم، باید گروهها، قشرها و طبقات اجتماعی همدیگر را پیدا کنند.
*غلامرضا کاشی: جامعه ایرانی حیات سیاسی خود را ازدستداده است
جلسه با سخنان محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه یافت که در پاسخ به پرسش نشست، گفت: در شرایطی که در یک جامعه، متخصصان هیچ حوزهای قادر نیستند مسأله اصلی را بهصورت نسبی در حوزه خود دریابند و مرتباً مساله را به حوزه دیگری حواله میدهند، میشود گفت مسأله اصلی «از بین رفتن حیات سیاسی» جامعه است.
وی افزود: جامعهای که حیات سیاسی خود را ازدستداده، مثل جوانی است که عقلش را ازدستداده و باوجود داشتن امکانات و استعداد، شعور استفاده از آن را ندارد و اساساً قادر نیست برای زندگی خود هدفگذاری کرده و اولویتهای زندگی خود را تعیین کند.
غلامرضا کاشی با اشاره به موضوع زلزلهخیز بودن ایران و آگاهی همه ایرانیان از این موضوع تصریح کرد: جامعهای که میداند خطوط متفاوت زلزله در این سرزمین هست و هیچوقت هیچ کاری برای آن نمیکند، حیات سیاسی خود را ازدستداده است. تهران، مرتب روی خطوط زلزله گسترش مییابد.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه روی سخنش تنها با حکومت و دستگاه سیاسی نیست، گفت: الان کدام یک از من و شما، باوجود آگاهی از بحران آب در کشور، در مصرف آب صرفهجویی میکنیم؟ این جامعهای است که عقلش را ازدستداده است. در این جامعه، همهچیز بیربط و منحط است و منحصر به سازمان سیاسیاش هم نیست.
وی با اشاره به مشخصات چهارگانه جامعهای که حیات سیاسی دارد و در شرایط پیشاسیاسی زندگی نمیکند، گفت: در چنین جامعهای، همه تصمیمها و قواعد در جهت بقای درازمدت است. همه افراد و گروهها، بقای خود را مشروط به بقای این سازمان جمعی میدانند و معتقدند از عدم بقای این سازمان جمعی، متضرر خواهند شد. همگان حس میکنند این بقای درازمدت و پایدار در جهت پیروزی و بهروزی است، همگان احساس خرسندی دارند و در همهچیز یک افق امیدبخش وجود دارد. و درنهایت، این جماعت، احساس یک زندگی اخلاقی و ارزشمدار را دارد.
غلامرضا کاشی بابیان اینکه «در همه پیمایشها در این سالها اکثر مردم ایران به آینده خوشبین نیستند»، افزود: اینکه ما 30، 40 سال است در یک نقطه حساس تاریخی هستیم و تصور میکنیم اگر فلان کار را نکنیم همهچیز فرومیریزد، احساس خطر فروریختن همهچیز، چه از طرف حکومت چه از طرف مردم، ناشی از این است که هیچچیز برای یک بقای جمعی درازمدت سامان نیافته است.
این استاد علوم سیاسی ابراز کرد: 30، 40 سال است انقلاب کردهایم، میخواستیم الگویی به بشریت ارائه کنیم که از آن تقلید کنند. حقیقتاً کجای دنیا، امروز به ما بهعنوان جماعتی که شریف زندگی میکنند و الگویی از زندگی شرافتمند برای جهان عرض کردهاند نگاه میکنند؟ کشورهای مسلمانی که اسلامگرایانشان روی کار آمدهاند چقدر اعلام کردند ما الگوی شما را سرمشق زندگی خود میکنیم. البته سخنانم به این معنا نیست که انقلابیون ما، قصد ایجاد این صورتبندی را نداشتند. داشتند، ولی درک درستی از حیات سیاسی در یک جامعه پیچیده نداشتند.
غلامرضا کاشی با اشاره به اینکه «سه الگو متصور است که در این سه فرم، حیات سیاسی قابل اعمال است»، به الگوی «جوامع ساده و شبه قبیله» و «الگوی دولتهای لیبرال دموکراسی» اشاره کرد و گفت: در الگوی شبه قبیله، ممکن است همه آن شرایط حیات سیاسی برقرار باشد، کارآمد زندگی کنند، قلمرو خود را توسعه بدهند و خرسند زندگی کنند اما چنین الگویی نمیتواند از منظر دیگران اخلاقی و مورد احترام تلقی شود. در الگوی دوم هم، مردم در حیات سیاسی مشارکت فعال ندارند. یک حکومتی برقرار است و این سازمان سیاسی قرار است همه امکانات را برای مردم فراهم کند، کارآمد باشد و بهروزی و خرسندی و سرانجام یک زندگی خوب اخلاقی را فراهم کند.
وی تصریح کرد: به نظر من در ایران، اصولگرایان به یک شیوه قبیلهای از حکومت فکر میکنند و اصلاحطلبان به یک جامعه خوب به شیوه دوم فکر میکنند. شیوه اول هیچوقت قادر نیست یک زندگی اخلاقی را در منظر دیگران فراهم کند اما شیوه دوم هم دچار یک بحران ساختاری است؛ اگر بخواهد کارآمد باشد باید مداخله جویی کند بنابراین خرسندی را برای مردم فراهم نمیکند و بحران مشروعیت گریبانش را میگیرد و اگر بخواهد مشروع باشد کارآمد نخواهد شد.
غلامرضا کاشی الگوی سوم برای برقراری حیات سیاسی را «ایجاد یک سازمان سیاسی با توجه به مقتضیات جامعه پیچیده» خواند و گفت: در این الگو، هیچ بخشی از قلمروهای اجتماعی و فرهنگی را نمیتوان از حیات سیاسی محروم کرد و ضمناً حیات سیاسی را باید از مشارکت فعال و زنده همه گروههای اجتماعی استخراج کرد. طراحی این مدل، مستلزم آن است که جامعه مملو از خطوط تعارض و تضاد باشد. امروز جامعه ایرانی مملو از امکانهای بالفعل شدن تعارضهای طبقاتی، تعارضهای قومی، تعارضهای مذهبی، تعارض در سبکهای زندگی است و فقط کافی است که بپذیریم در یک قبیله زندگی نمیکنیم و هیچ صورتبندی واحدی را هم نمیشود به نسل جدید تحمیل کرد.
وی در پایان تأکید کرد: با الگوی سوم که مبتنی بر پذیرش بستری از فعلیتبخشی به تعارضات سیاسی است میتوان حیات سیاسی را زنده کرد و در پرتو آن به حل مشکلات سایر حوزهها رسید.
*راغفر: سلطه صاحبان سرمایههای تجاری بر نظام تصمیمگیریهای اساسی مشکل اصلی اقتصاد ایران است
حسین راغفر، اقتصاددان و استاد دانشگاه، سومین سخنران این مراسم بود که با برشمردن چهار ابر چالش اصلی در اقتصاد ایران، اصلیترین مسأله جامعه ایران در حوزه اقتصادی را «نظام تصمیمگیریهای اساسی» در کشور دانست و گفت: این تصمیمگیران در مجلس، دولت و قوه قضاییه تعیین میکنند نرخ ارز چگونه باشد، نرخ بهره بانکی چگونه باشد و اعتبارات منابع نفتی چگونه تخصیص داده شود.
وی، نظام تصمیمگیریهای اساسی در ایران را اصلیترین مانع توسعه ایران از گذشته تاکنون دانست و گفت: تمام این تصمیمگیریها حافظ منافع کسانی است که در قدرت هستند. در طول تاریخ معاصر ایران، همواره سرمایهگذاری بر روی زمین و مستغلات، سفتهبازی و یا به عبارتی رباخواری، سودهای بزرگ بدون زحمت و ریسک ایجاد کرده و بانکها از دل همین ساختار رباخوار بازار ایران سر برآوردهاند. چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب، وضعیت ما فرقی نکرده است. چراکه آن ساختارها دارند کار میکنند، صرفنظر از اینکه چه حکومتی یا چه دولتی سر کار است. البته دولت فخیمه نهم و دهم در این زمینه فاجعههای آفریده که تا دههها آثار آن با مملکت خواهد بود.
این استاد دانشگاه، اصلیترین مشکل ایران را سلطه صاحبان سرمایههای تجاری و مالی در یکصد سال گذشته در نظام تصمیمگیری ایران دانست و افزود: بعد از جنگ تحمیلی، از 1368 تا 1391 فقط 20 هزار درصد تورم در بخش خدمات مالی داریم؛ در این مدت تورم در بخش زمین 16 هزار و 700 درصد است، در بخش مسکن 13 هزار و 500 درصد و در بخش صنعت 6 هزار و 500 درصد. یعنی کسی که با پولش بانک یا زمین بخرد، چندین برابر کسی که پولش را به صنعت برده سود کرده است. در اقتصادی که سود در بخشهای نامولد داده میشود، هرگز صنعت رشد نمیکند و اشتغال ایجاد نمیشود.
راغفر با انتقاد از نظام مالیاتی کشور تصریح کرد: نظام مالیاتی ما از همه کشورهای درحالتوسعه سابقه بیشتری دارد ولی کار نمیکند. نظام بانکی ما در خدمت صاحبان سرمایههای تجاری است. بعد از جنگ در 1378، به بانکهای خصوصی اجازه تأسیس داده میشود و اینجاست که فاجعه رقمزده میشود و آینده نیز از همین مسیر، فجایع اقتصادی در انتظار ایران هست.
وی با بیان اینکه «مشکل اصلی اقتصاد ایران منحصر به رژیم گذشته یا دولت احمدینژاد نیست، اما در دولت نهم و دهم اقتصاد ایران را شخم زدند»، گفت: مفهوم اقتصاد مقاومتی به خاطر این است که کشور و مملکت را زیر فشارهای خارجی بردند. فقط در سال 90، 90 میلیارد دلار واردات در کشور داریم. این رقم در زمان ورود دولت نهم، 16 میلیارد دلار بود. البته همه مسائل به دولتهای نهم و دهم ختم نمیشود، ریلگذاری قانونی در دولت قبل شده بود. دولتهای نهم و دهم دولت فاسد بودند اما دولت یازدهم کاسب است. امیدواریم دولت دوازدهم تلفیقی از این دو نباشد. در دولت یازدهم دو میلیارد دلار برای لولهکشی گاز از جنوب کشور برای سیستان و بلوچستان تصویبشده است. پشت ماجرا پیمانکاران هستند؛ درحالیکه سیستان و بلوچستان همیشه آفتاب دارد و یکی از بهترین نقاط دنیا برای سرمایهگذاری در حوزه انرژی خورشیدی است و نیازی به انتقال گاز از خوزستان ندارد. همچنین برنامه خروج از رکود تورمی در دولت یازدهم، به اسم بالا بردن قدرت خرید مردم، ماجرای دیگری بود که پشت آن مافیای خودرو بود. با تصویب 25 میلیون تومان وام خودرو که به دلیل نبود اعتبار، ظرف سه روز متوقف شد، 120 هزار خودرو فروش رفت. 3 هزار میلیارد تومان از اعتبارات بانک مرکزی بهنظام بانکی رفت که یکی از مافیاهای اقتصاد ایران است در کنار فولاد، پتروشیمی، سیمان، مسکن. بعد خودروسازان توانستند قرارداد ننگینی با رنو ببندند که ورشکسته است.
راغفر با اشاره به تصویب قانون خصوصیسازی بانکها در سال 78 و تأسیس سه بانک خصوصی در سال 79، افزود: در قانون خصوصیسازی بانکها آمده است برای ایجاد رقابت و ارتقای کارایی در اقتصاد کشور به بانکهای خصوصی اجازه فعالیت داده میشود. سال بعد یک قانون دیگری میآورند که کانون بانکها و مؤسسات مالی خصوصی مجاز هستند نرخ بهره بانکی را تعیین کنند یعنی یک امر حاکمیتی را می سپرند دست یک گروه بهظاهر بخش خصوصی. بعد به بانکهای خصوصی اجازه داده میشود 2 تا 3 درصد بهره بیشتری بدهند و بانکهای دولتی به بانکهای خصوصی وام بدهند. این شارلاتان بازی قانونی، امروز هزینههایش را به مردم تحمیل میکند. در چنین شرایطی در برنامه چهارم نرخ بهره بانکی بین بخشهای مختلف اقتصاد یکسان میشود. یکباره حجم عظیمی از اعتبارات بانکی به بخش تجارت و مسکن میآید. بحران مسکن در کشور ناشی از همین قوانین است.
وی، محصول نظام تصمیمگیری اساسی در ایران را، شکلگیری اقتصاد و سرمایهداری رفاقتی دانست و گفت: در این اقتصاد، اعتبارات بانکی را به رفقا و همپالکیهای سیاسی میدهند و فردی ره صدساله را یکشبه طی میکند. وقتی دولت نهم وارد میشود کل دیون معوقه بانکی 12 هزار میلیارد تومان است. وقتی خارج میشود بین 160 تا 260 هزار میلیارد تومان است. این اقتصاد، فرصتهای انحصاری و شبه انحصاری به رفقا اختصاص میدهد. این است که سلطان شکر داریم، چادر مشکی و واردات میوه در انحصار یکی دو نفر است. این فرصتهای انحصاری درآمدهای بیسابقه را برای افراد رقم میزند. همچنین در اقتصاد رفاقتی، دستکاری در نظام قیمتگذاری صورت میگیرد. چند میلیون موبایل وارد میکنند، تعرفه را بالا میبرند. معنایش این است که چند ده هزار میلیارد تومان از جیب مردم به جیب گروه خاصی میرود.
راغفر، محصول اقتصاد رفاقتی را ناکارآمدی خواند و تأکید کرد: ناکارآمدی اصلیترین علت سقوط همه ابرقدرتها در تمام طول تاریخ بوده است. شوروی سابق با همه قدرتش سقوط کرد چون اقتصادش ناکارآمد بود.
وی با تأکید بر اینکه، این نظام تصمیمگیری صرفاً از روی بلاهت یا از روی حرص و آز و منافع شخصی نیست، ابراز کرد: نباید از نفوذ خارجی در بخش اقتصادی غافل بود. راهاندازی هفت کارخانه ذوبآهن در خراسان رضوی که آب ندارد، راهاندازی پتروشیمیها وسط بیابان، راهاندازی کارخانه فولاد در شهرهایی مثل سنندج که شهرهای کشاورزی و دامداری هستند، با چه منطقی جور درمیآید جز اینکه کسانی میخواهند نظام را ناکارآمد کنند؟
راغفر دیگر ابر چالشهای حاصل نظام تصمیمگیریهای اساسی را بیکاری، مشکلات تأمین اجتماعی و سالمندی جمعیت، انرژی، آب و محیطزیست و نوآوری و فناوری دانست و گفت: اینکه ما پای میز مذاکره میرویم برای این است که ناگزیریم. برای اینکه نمیتوانیم نیازهای اساسی خود را تأمین کنیم.
این استاد دانشگاه و اقتصاددان، ویژگیهای نظام تصمیمگیریها اساسی در ایران را، غیبت توجه به امنیت ملی، غیبت آیندهنگری و غیبت مردم دانست و گفت: دعواهای حزبی که نمونه بارز آن را در انتخابات ریاست جمهوری 1396 دیدیم و هر نامزدی به دیگری میگفت دزد، ناشی از همین نظام تدبیر و اداره امور است.
وی با تأکید بر اینکه «اقتصاد ما روی درآمدهای بادآورده نفتی نشسته است نه روی تلاش و نوآوری»، افزود: اصلاحات اساسی در اقتصاد کشور ضروری است. ما اصلاً فلسفه اقتصادی مبتنی بر قانون اساسی نداریم. اقتصاد مبتنی بر قانون اساسی باید حول محور کرامت انسانی از طریق اشتغال کامل و اشتغال شایسته باشد و اشتغال شایسته، نیازمند دستمزد شایسته است.
راغفر یکی از دلایل مهم عقبماندگی ایران را سرکوب دستمزدها توسط صاحبان سرمایههای تجاری و مالی خواند و گفت: الان درکشور ما یک دلال و یک واسطهگر درآمدش خیلی بیشتر از یک استاد دانشگاه است.
*بخارایی: مشکل ما جابجایی خرده نظامهاست
دکتر احمد بخارایی، استاد جامعهشناسی نیز که از سوی انجمن جامعهشناسی ایران در این نشست حضور داشت، در بخشی که به سخنان او اختصاصیافته بود، به جمعبندی گفتوگوی 80 دقیقهای خود با عمادالدین باقی پرداخت. گفتوگویی که بخشهایی از آن در ابتدای این نشست برای حاضران به نمایش درآمد. بخارایی درباره سخنان عمادالدین باقی گفت: ازنظر آقای باقی، ام المسائل عدم باور نظری و عدم التزام عملی به حقوق شهروندی در ایران است.
وی با بیان اینکه پاسخ به پرسش «اصلیترین مساله جامعه ایران چیست؟» هم سهل است و هم ممتنع، گفت: سهل است چراکه از هر منظر که بنگریم، موضوع بهنظام سیاسی قابل ارجاع است و ممتنع است چراکه از هر منظر پاسخ سخت است هرچند که بدیهی بنماید.
بخارایی با جمعبندی از سخنان هریک از سخنرانان این مراسم، گفت: آقای آقاجری از ادغام دین و دولت در 40 سال گذشته بهعنوان مساله اصلی سخن گفتند که به نظام سیاسی بازمیگردد. این پاسخ البته قابل نقد است. اگر در جامعهای تمامیت فرهنگ با تمامیت دین انطباق داشته باشد، نفس ادغام دین و دولت مشکلساز نیست. اینکه چطور شد ادغام دین و دولت بعد از 4 دهه ما را به اینجا رسانده که بوی خوشی از اوضاع جامعه به مشام نمیرسد، ناشی از این است که اعتقادات دینی، بخشی از خرده نظام فرهنگی ماست و اتفاقاً آنچه حاکم است باز تفسیر خاصی از اعتقادات دینی است. این بخش گرایی خود را در خرده نظام اجتماعی بازتعریف کرده و سپس خود را در خرده نظام سیاسی نمایانده است. مشکل اینجاست که خرده نظام سیاسی تصور میکند نماینده تمام فرهنگ است. اگر همه فرهنگ ما دینی بود ادغام دین و دولت اشکالی نداشت و مشروعیت تمامعیار بود. مشکل ناشی از بخشیگرایی است.
وی همچنین به سخنان دکتر کاشی اشاره کرد که از زوال حیات سیاسی بهعنوان مشکل اساسی جامعه ایران سخن گفت و اظهار کرد: البته اینکه مثلاً اصولگرایان به دنبال جامعه قبیلهای هستند یا به دنبال یک وضعیت یک بام و چند هوا، میتواند محل بحث باشد.
بخارایی همچنین به اظهارات دکتر راغفر اشاره کرد که مشکل اقتصادی ایران را در نظام تصمیمگیریهای اساسی میداند که آنهم موضوع سیاسی است. وی در پایان گفت: اگر شما به این پرسش بخواهید از منظر جامعهشناسی کلان هم بپردازید باز به حوزه سیاسی مرتبط خواهید شد. حتی اگر در یک نگاه محافظهکارانه ساختار کارکردی، به موضوع نگاه کنید، به این نتیجه میرسید که مشکل ما ناشی از جابهجایی خرده نظامهاست.
انتهای پیام