چگونه یاغی باشید
آرمان میرعبدالحق در یادداشتی دربارهی نمایش ماراتن نوشت:
اول از همه داستان برایت جذاب می شود. وقتی میخوانی که دو کروموزوم x و y (که با دیدنشان میفهمی در اصل دو اسپرم هستند که یکی جنسیت مرد و دیگری زن به همراه دارد) برای رسیدن به دروازه (که در واقع با دیدنش میفهمی دریچه ورود به رحم است) در رقابت خواهند بود، قضیه برایت جذاب می شود. و اگر در جیبت ۲۰ هزار تومان هم نداشته باشی قرض میکنی تا ببینیش، حتما.
میرسی. سر وقت آغاز می شود. وارد که میشوی، اگر در تیوال ندیده باشی، به نور قرمز قالب در صحنه، اسپرم های سردرگم در مجاری و در تعبیه شده در میان صحنه که خروج را به زبانی دیگر نشان می دهد، نگاهی بی اندازی متوجه خواهی شد که با نمایشی غیرواقع گرا (سورئال) روبرو هستی(البته با شباهت های بسیاری که در ادامه آنها را خواهی یافت، هر لحظه به زندگی امروزت نزدیک تر خواهد شد). مردمان کامل که در صندلی هایشان بنشینند، دخترکی موزون وارد می شود و ادامه میدهد. دخترک می رود و در بدن با اسپرم ها و محافظان دروازه یا به زبانی دیگر با مهاجران از بدنی و مقیمان بدنی دیگر روبرو هستی. نور غالب قرمز و خلاقیت های گهگدار در واژه سازی های درون بدنی، بعد از اندکی به تو رسوخ میکند و تو چه بخواهی، چه نه، باور کرده ای که در اعماق بدن هستی. این شباهت ها با دنیای حقیقی و خلاقیتهای گهگدار برایت لبخند می آورد، لبخندی شبیه به شیر قهوه یا شکلات درصد دار، شیرین با رگه های تلخی.
خلاصه در این نمایش صحبت از انسانیت است و بیش از این گفتن لذت تماشایت را خواهد گرفت. خلاصه اینکه، نمایش در تماشاخانه شانو برگزار میشود. شانو اسمی دخترانه است. به معنی خودنمایی، نمایش خیابانی. واژه های معنی را که در کنار هم میخوانی بی اختیار تصویر دختری یاغی در ذهنت تجسم میابد. مأمنی برای یاغیان تاتر. اگر دلت بود تا ۱ دی فرصت داری.
پ.ن: این متن ادامه ای است بر #جریان_چهارم که هدفش دیده شدن کارهای دانشجویی، شکستن کلونی های فعلی گروه های نمایش و تأسیس اجتماعی بزرگ تر است. باشد که رستگار شویم.
با احترام
آرمان میرعبدالحق
جزئی از جریان چهارم
انتهای پیام
حتما هم با دیدن این نمایش ها رستگار میشی
رستگاری واژه ای بدون تعریف واحد است