بازی در زمین حریف
/ یادداشتی از عمادالدین باقی /
«عمادالدین باقی»، فعال حقوق بشر، متن کامل یادداشتی که در روزنامهی شرق منتشر شده بود را در کانال تلگرامیاش منتشر کرد که در پی میآید:
روزنامهی شرق شمارهی 3035 شنبه 25 آذر 1396 ص 1 و 7 بخاطر پیشگیری از بروز مشکلاتی برای روزنامه این یادداشت را با تیتر «بازی در زمین حریف» و با حذف برخی عبارات (با موافقت نگارنده) منتشر کرد و در اینجا متن کامل در اختیار خوانندگان گرامی قرار میگیرد:
این روزها به نظر میآید که حمله به روحانی زیاد شده و دشمنان بهبود خواهی حال و روز مردم را ذوقزده کرده است و آنها میکوشند سوار موج نارضایتی شوند و انتقام شکست خود از مردم در انتخابات اخیر را بگیرند. در این اندیشه فرو رفتم که برخی از ما چه مردمان عجیبی هستیم. هنگامی که رأی میدادیم همه چیز را میدانستیم. میدانستیم ژرفا و پهنای مشکلات کشور را، میشناختیم موانع را، تجربهی خاتمی را هم دیده بودیم، سرنوشت همهی روسای جمهور را در ایران میدانستیم و…. اما در مجموع به این نتیجه رسیده بودیم که اگر به این شخص رأی بدهیم دست کم این توان را دارد که پدال ترمز را فشار دهد و نگذارد اتوبوسی که ایرانیان سرنشیناش هستند با آن شتاب دلهرهآور به کف دره سقوط کند و از این ستون به آن ستون فرجی است اما بعد که کودک با موفقیت زاده شد مانند بعضی پدر و مادرها بچهها را سر راه میگذاریم به جای اینکه چموشیهایش را اصلاح کنیم.
مردمان عجیبی هستیم. کسی را بالا میآوریم تا با سر به زمین بکوبیماش. بجز آنها که رسانه و هیاهو ندارند و پختهاند و چنین نمیکنند و دیده هم نمیشوند، به رأی دادن و کف زدنمان اعتمادی نیست و هر سیاستمداری در این دیار و با این فرهنگ باید بترسد مسوولیتی را قبول کند.
انگار ما دوست داریم یا نیاز داریم همیشه کسی را با سلام و صلوات بیاوریم و همهی گناهان را به گردنش بیندازیم و سنگسارش کنیم. یاد رمی جمرات می اُفتم و یاد آن دخترک هندو که در همین هزارهی سوم طبق یک سنت قدیمی برای دور کردن «روح شیطان» و «افسونهای پلید» از قبیله، قربانی میشود.
خواهند گفت رییس جمهور باید پاسخگو باشد، باید انتقاد وجود داشته باشد و…، بر منکرش لعنت، ولی آنچه ما میکنیم واقعاً همین است؟ پاسخگویی هم مکانیسم مشخصی دارد. در امریکا نیز شبانه روز به رییس جمهور حمله میکنند اما آیا او هر روز مینشیند جواب مطبوعات را میدهد یا در مجلس و نیز در کنفرانسهای مطبوعاتی چنین میکند؟ اما فرق عمدهاش این است که آنجا میتوانند به عوامل اصلی فلاکت خود حمله کنند اما اینجا نمیتوانند.
اینجا برخی سوراخ دعا را گم میکنند. راهبرد اصلی را مگر رییس جمهور تعیین میکند؟ وقتی چند نفر با سازماندهی و حمایتهای ویژه، سفارت عربستان را اشغال کردند و دور جدید بحران را در ایران و خاورمیانه رقم زدند و خسارتهای جبران ناپذیری وارد کرده ولی حمایت میشوند، وقتی یک روزنامهی خاص و یک نهاد خاص، وزارت خارجه کشور را بلاموضوع میکنند و سیاستهای پرهزینهی منطقهای را رقم میزنند و کسی نمیتواند وارد جزییات شود و حتی شورایعالی امنیت ملی هم فقط دو روز آن جریده را توقیف میکند ولی آن روزنامه پس از انتشار به همان مواضع ادامه میدهد و بدتر از پیش عمل میکند و همین دو روز پیش بود که پیشنهاد حملهی موشکی به کشتیهای نفتکش عربستان را داده و با همین اظهارات دنیا را از صنعت موشکی ایران به وحشت انداخته و به مقابله سوق میدهند. آشکار است که راهبردها کجا تعیین میشود. همه میدانند اگر یک روزنامهی اصلاح طلب بود بخاطر یک اقدام ضد ملی و ضد امنیتی طومارش پیچیده میشد و مدیر مسوولش چندسال آب خنک میخورد و دهها مثال دیگر که نمیتوان ذکر کرد ولی همه میدانند، و میدانند سرچشمهاش کجاست. این اقدامات، هزینهی ریسک را بالا برده، مانع جذب سرمایه میشود و سرمایههای موجود را هم یا فراری میدهد یا به جای توسعه در زمینههای دیگری مستهلک میکند و…. اما در شبکههای اجتماعی و مطبوعات، چون بیم دارند گریبان عواملش را بگیرند کار بی خطرتری انجام میدهند و این ملت قربانی، گریبان قربانی دیگری (یعنی دولت) را میگیرند تا وجدان خود را آسوده کنند که ساکت ننشستهاند و اعتراض کردهاند. باز تاکید میکنم با این حرفها نمیخواهم ضعفها و عافیت طلبیهای برخی مدیران دولتی را نادیده بگیرم که خودش موضوع دیگری است. اکنون بحث من بر سر جابجایی هدف است. برای مثال مسالهی بودجهی دهها شخص و نهاد مذهبی و روحانی و سیاسی و تبلیغاتی در شرایطی که وزارت خانهها و نهادهای دولتی که خدمات ضروری آموزشی و درمانی و… به مردم ارایه میدهند دچار کمبود بودجه هستند، موجب رنجش مردم شده است و یا مسالهی عوارض خروج از کشور، عارضههایی بزرگتر از خودش تولید میکند. اعتراض به گران شدن نان که مردم محروم مصرف کنندهی اصلی آن هستند و اعتراض به گران شدن کاغذ که به ناشر و نویسنده و روزنامه و روزنامه خوان فشار وارد میکند موجه است اما صرفنظر از نرخ عوارض در دیگر کشورها، سه برابر شدن 75 هزارتومان عوارض خروج (که بار دوم 220 و بارسوم به بعد 440 هزار میشود) برای کسانی که بلیط رفت و برگشتشان از 3 میلیون تومان به بالاست و برای یک سفر یک هفتهای از 10 و 20 میلیون تومان به بالا و گاه تا دهها میلیون هزینه میکنند به معضلی بزرگ تبدیل میشود.
نگارنده که به لطف دستگاههای ذیربط و غیرذیربط بیش از 12 سال است ممنوع الخروج است و برخلاف میلیونها نفر از شهروندان امکان سفر ندارد و اگر کل عوارض هم برچیده شود خشنود خواهد شد اما کسی نمیگوید چرا سیستم به این فلاکت افتاده که به عوارض خروج که جمع آن در کل بودجه رقم معتنابهی نیست چنگ میزند یا به افزایش قیمت بنزین که دو دهه پیش تصویب شده که به 4 هزارتومان برسد و دولتها مکلف به اجرای آنند و دولت قبلی به صورت انفجاری این افزایش را انجام داد ولی دولت روحانی با احتیاط و تأخیر؟ کسی نمیگوید درآمد ایران در 8 سال دولت پیش معادل درآمد ایران در 80 سال پیش از آن بود اما چرا هیچ اثری از آن نیست و هنوز گریبان کسی گرفته نشده است؟
اقتصاد کشور با اقتصاد خانه بسیار متفاوت است اما از یک جهت فرقی نمیکند. یک مثال میزنم به ویژه این روزها که اکثریت جامعه به افلاس افتادهاند. وقتی سرپرست خانواده در برابر هجوم هزینهها قرار میگیرد و درآمدش کفایت نمینماید چه میکند؟ وام و نزول و فروش ماشین و حتی خانه و اثاث و آنچه تصورش را نمیکرد، در برنامهاش میگذارد. بگذریم که طبق آمارهای رسمی از تن فروشان، بعضی هم به فروش ناموس خود افتادهاند.
وقتی درآمد کشور صرف دود و باروت میشود و یک مقام نظامی رسماً اعلام میکند «ایران سه شیفت برای عراق سلاح تولید و ارسال میکند»(رسانههای 19 تیر 96) و رسانههای اصولگرا با افتخار آن را اعلام میکنند و البته دربارهی سوریه علاوه بر مهمات و پول، تاکنون حدود 3 هزار شهید و صدها معلول و مجروح دادهایم، در این شرایط دولت برای کسری هزینهها چه کند؟
البته این دو الگو و سبک و باور دربارهی ادارهی کشور است که هر دو در پی عزت ایرانند اما با دو روش، ولی باید یکی را انتخاب کرد. از اینرو لازم است مورد بحث دقیق علمی و کارشناسی قرار گیرد. یکی نگاه به بیرون دارد یکی نگاه به درون. یکی سودای نفوذ، قدرت و شوکت منطقهای و جهانی را دارد و دیگری سودای قدرت اقتصادی و فرهنگی شدن را. رویکرد دوم بر آن است که شوکت منطقهای و جهانی بدون استحکام داخلی و اقتصاد نیرومند، سرنوشتی چون اتحاد شوروی خواهد داشت که ابرقدرتی جهانی بود اما در درون مشکل داشت.
گرچه ممکن است گفته شود روحانی با این شیوهی ارایهی بودجه در واقع میخواست نوعی افشاگری وشفاف سازی دربارهی دریافت کنندگان بودجهها ومصرف کنندگان پول مردم داشته باشد و او آگاهانه در پی همین اعتراضات بوده است، اما اولاً باید دربارهی این ردیفهای بودجه، چه در گذشته و چه اکنون، حسابکشی شود و دوم اینکه او باید نشان دهد که موضعگیریها و رفتارهای بخشی از نهادهای قدرت حتی با راهبرد نگاه به بیرون و سودای شوکت منطقهای و جهانی نیز در تضاد است. دولت موظف است اعلام کند اگر مدعی اقتصاد مقاومتی هستیم باید بودجههای اشخاص و نهادهای نورچشمی و خصوصی و خواص را حذف و صرف توسعه کند یا اگر بیم دارد با حذف بودجهی آنها بلوایی برانگیخته شود، درخواست کند آنها بخاطر شرایط فقر و فلاکت کنونی داوطلبانه از دریافت این بودجه انصراف دهند؛ اما آیا با افتادن جامعه به ویژه رأی دهندگان او در دام جابجایی خشم و سوراخ دعا را گم کردن و پشت او را خالی کردن او میتواند چنین کند؟ اکنون مسالهی من این است که همه میدانند منشاء ناکامی چیست. میدانند چرا اتهام پولشویی، انتقالات ارزی را مسدود کرده است، میدانند وقتی نهادهای نظامی و انتظامی به طرز محسوسی در عرصههای اجتماعی حضور داشته باشند چه تأثیری بر امنیت و بر سرمایه گذاری دارد و… اما به روحانی میتازند نه به عوامل اصلی. در واقع به روحانی میگویند تو را انتخاب کردهایم که حمله کنی. اگر پیروز شدی ماشریک و موکل توایم و اگر مغلوب شدی از ناتوانی خودت است. عیبی ندارد به او حمله کنند که بی عرضهای، ترسیدهای،… اما کاش مرد آن باشند که عوامل اصلی را هم بگویند. نظریهی جابجایی انتقال (displacement) در روانشناسی بهترین تبیین کنندهی این رفتار است.
جابجایی خشم در تمام سپهر خصوصی و خانوادگی تا اجتماعی و سیاسی جریان دارد. جابجایی خشم یک مکانیسم دفاعی انحرافی است؛ یعنی فرد وقتی قادر نیست عامل اصلی آسیب به خود را هدف قرار دهد هدف دیگری را جایگزین میکند. شیشهی اتومبیل و یا پنجرهی خانه و دیگر متعلقات او را مورد حمله قرار میدهد و بدترین نوعش آن است که وقتی زور او به رییس و مافوق خود نمیرسد، خشم خویش را به همسر و فرزندان منتقل میکند. در جامعهای که افراد نگرانند که انگشت اتهام را متوجه عوامل اصلی مشکلات کنند، کسانی را که کم خطرتر هستند جایگزین میکنند. از اینرو نباید اصولگرایان و عوامل اصلی نارضایتیها از این روند ذوق زده شوند زیرا مکانیسم جابجایی خشم یک فرایند بازگشت به جای خود نیز دارد. روحانی اکنون قربانی دو عامل است یکی ضعفهای مربوط به خود و تیم همکارانش و دومی هم جابجایی یا انتقال. کسانی که میدانند منشاء مشکل کجاست به او میتازند یا اینکه میگویند او باید اعلام کند که موانع چیست. روحانی البته قبلاً به صراحت دربارهی این عوامل سخن گفته است اما اگر دامنهی نزاع بالا بگیرد همین جماعت میگویند چرا به جای نزاع کردن، فتیله را پایین نکشیدی و به رفع مصائب مردم همت نگماشتی؟ کمااینکه برخی از احزاب و شخصیتهای مهم اصلاح طلب، چندی پیش نمایندگانی را نزد روحانی فرستادند و گفتند اگر با این روش ادامه دهی کل اصلاح طلبان (و بلکه کشور) زیر ضربه قرار میگیرند و باید هزبنه بدهند و بالاخره به وی فهماندند که ما نیستیم. ولی البته خود یا حواریونشان حالا می گویند چرا او منفعل شده است؟
انتهای پیام
خب که چی؟همه میدانیم ومیدانیم که همه میدانند فقط همین .دیگر کسی نمانده برشت میگوید کمونیست هارا گرفتند گفتم من کمونیست نیستم یهودی هارا گرفتندگفتم من که یهودی نیستم سراغ من امدند دیگر کسی نمانده بودکه………