نه کانکس میآید، نه زمستان میرود
الهه خسروی یگانه، روزنامه نگار، در روزنامه ایران نوشت: «از آن شور و هیجان اولیه حالا خبری نیست. جادهای که زمانی از فرط نقل و انتقال کمکهای مردمی و دولتی بسته شده بود، حالا خلوت است. گاه گداری اهالی مناطق زلزله زده با ماشینهای کرایه غروب را طی میکنند تا برسند به چادرهای غرق آبشان. چادرهایی که با مشمع پوشیده شدهاند تا مگر باران خجالت بکشد و بر سرشان نبارد.
بعد از زلزله سرپل ذهاب اتفاقات زیادی افتاد. از سوختن کشتی سانچی بگیر تا سقوط هواپیمای یاسوج. مصائب یکییکی بر سرمان آوار شدند اما مردم زلزله زده سر جای خود ماندند. با همان مصیبتها و مشکلات و گرفتاریها.
هر روز خبر تازهای اما میرسد. مثلاً؟ این که کمکهای نقدی مردم در حساب چهرههایی که دست به کار جمع شدند مانده است، مسدود شده است، یا خبری از نتیجه این کمکها نیست. آن ستارههایی که پارچهای روی کامیون کمکهایشان زدند و نوشتند اهدایی خانم یا آقای فلان، حالا غرق روزمرگی شدهاند. ما هم همین طور. هرازگاهی عکسهایی از این دست میبینیم، پشتمان میلرزد و بعد باز دوباره فراموش میکنیم.
سرما شوخی ندارد. در غرب کشور که هیچ شوخی ندارد. بچهها سردشان است. مادرها مستأصل و پدرها شرمگین. کانکسها به تعداد کافی نیست. چادرها مجهز نیستند. مردم همچنان زیر باد و باران ماندهاند و راه به جایی نمیبرند. احتمالاً شب عید ممکن است دوباره جریانی شکل بگیرد. دوباره مردم دست به کار شوند و برای هموطنانشان کمک بفرستند اما درمان قطعی این درد، این کمکهای گاه و بیگاه نیست، که اگر بود لابد بم حالا حال و روز بهتری داشت. از سوی دیگر هیچ گزارش مستقیم، متمرکز و روشنی از وضعیت مردم وجود ندارد. از این که دولت و نهادهای مرتبط چه کار کردهاند و چه میکنند؟ مدام گریبان هم را میگیریم و بر سر هم فریاد میکشیم ولی واقعیت تغییری نمیکند. نگاه کنید! واقعیت این عکس است. همین چادرهای غرق در آب، همین کولری که نومیدانه بر سرش پلاستیک کشیدهاند به امید تابستان. لابد صاحبش فکر میکند تا تابستان حتماً خانهای، سقفی، چاردیواری هست که درونش این کولر را کار بگذارد. تا بچههایش زیر باد خنک کولر بازی کنند و سختی زمستانی که گذشت را از یاد ببرند. زمستانی که البته انگار خیال گذشتن ندارد.»
انتهای پیام