چرا اصلاحات باید اصلاح شود؟
سایت فرارو در گزارشی با تیتر «چرا اصلاحات باید اصلاح شود؟» نوشت: روز سه شنبه نامهای با امضای صد فعال سیاسی اصلاحطلب و با عنوان اصلاح اصلاحات خطاب به سیدمحمد خاتمی منتشر شد [لینک]. نویسندگان این نامه می گویند اصلاحطلبی به نوعی سیاستورزی صرفا بروکراتیک، بیبرنامه و تهی از آرمان به منظور جابجایی در میان حلقهای محدود از مدیران سیاسی تقلیل پیدا کرده است. این ۱۰۰ فعال سیاسی اصلاحطلب همچنین تاکید کردهاند که «فشارها» به جریان اصلاحات و «برخی ناکارآمدیهای درونی» این جریان باعث شده که «در میان بخشهایی از مردم این تصور ایجاد شود که اصلاحات دیگر توان ایجاد تغییر در زیست اجتماعی ایشان را نداشته و باید در جستجوی راههای دیگری برای تغییر بود». این صد نفر همچنین هشدار دادهاند که در صورت بیتوجهی به این توصیهها «بیم آن میرود که حتی نام و اعتبار» محمد خاتمی نیز در انتخابات آینده «برای جذب آرای مردم موثر نیافتد.»
مسئولیت اصلاحات باید در دست اصلاحطلبان اصیل بیفتد
در همین باره حسن اسدی زیدآبادی، فعال سیاسی و از امضاکنندگان این نامه به فرارو توضیح می دهد: ما فکر می کنیم که جریان اصلاحات در شرایط فعلی دو مشکل دارد. اول این که اصلاحات در تولید گفتمان تازه و به روزرسانی شده دچار مشکل شده است. مساله دوم هم درباره ساختار تصمیم گیری در شیوه جبهه ای جریان اصلاحات است. با توجه به هردو مشکل، اکنون افرادی در جریان اصلاحات دست بالا را گرفتهاند و قدرت تصمیم گیری دارند که بر اساس یک نوع رانت تایید صلاحیت حاکمیت به این موقعیت رسیده اند. این افراد، شخصیتهایی هستند که بیشتر مدیر دولتی بوده اند تا کنشگر سیاسی. به این ترتیب با دست بالا پیدا کردن این تیپ کارپردازان حکومتی که با مطالبات مردم نمی توانند ارتباط برقرار کنند، مشکلاتی ایجاد شده است. ما میخواهیم جریان تصمیم گیرنده اصلاحات به سمتی برود که چهرههای اصیل و کنشگران سیاسی که میل به حضور در قدرت ندارند و برای اصلاحات هزینه پرداخت کرده اند در حوزه تصمیم گیری های سیاسی جریان اصلاحات مسئولیت داشته باشند. البته جریان اصلاحات اگر می خواهد نهاد عالی داشته باشد حتما باید به طور دموکراتیک و از پایین به بالا باشد.
تکرار موقعیت موسوی لاری و عارف دیگر قابل تحمل نیست
این فعالان سیاسی در حالی درخواست اصلاح اصلاحات را از محمد خاتمی داشته اند که بسیاری از تحلیلها حاکی از آن است که شکاف بین این جریان سیاسی و بدنه اجتماعی آن از مدتها قبل به وجود آمده است. بعضی از منتقدین جریان اصلاحات با استفاده از واژه استمرارطلب به فعالان این جریان سیاسی میتازند. اسدی زیدآبادی در توضیح اینکه نامه اخیر چرا حالا نوشته شده است می گوید: بعد از انتخابات سال 88 به وجود آمد و بسیاری از فعالین سیاسی اصیل از صحنه سیاسی حذف شدند. فعالیت احزاب اصلاح طلب نیز متوقف شد. در این دوره فترت ما به اجماعی نیاز داشتیم که بتوانیم از آن فضای امنیتی به یک فضای نسبتا سیاسی عبور کنیم. این اجماع و ائتلاف بر روی کارگزاران حکومتی، نتایج بسیار مثبتی داشت، اما آفاتی که پیش تر به آنها اشاره کردم را داشته است. حالا به نظر می رسد این مسیر دیگر قابل تداوم نیست. شورای عالی اصلاحات بعد از انتخابات شوراهای شهر کارش به پایان رسید. اما آقایان عارف و موسوی لاری در تلاشند مجموعه جدیدی را ایجاد کنند که تکرار همان وضعیت است که جای نگرانی دارد. آقای خاتمی هم تحت فشار این جریان قرار دارد. دلیل انتشار این نامه در این تاریخ هشداری برای آن است که تکرار موقعیت این افراد در چنین شورایی دیگر قابل تحمل نیست.
نمی شود در انتخابات از اعتبار اصلاحات استفاده کرد اما در قدرت پیگیر مطالبات نبود
اسدی زیدآبادی در بالا از ضرورت نقشآفرینی اصلاحطلبان اصیل سخن می گوید. در نگاه اول ذهن به سمت افرادی مانند مصطفی تاجزاده، عبدالله رمضان زاده و … میرود. اما بعید به نظر میرسد این طیف سیاسی امکان حضور در نهادهای قدرت را داشته باشد. اسدی زیدآبادی اما معتقد است هیچ دلیلی برای ممانعت از حضور این افراد وجود ندارد. چنین محدودیت هایی مخالف قانون، منافع ملی و همبستگی لازم برای کشور است. چهره هایی مثل آقای عارف امکان حضور در قدرت نمایندگی بخشی از مطالبات جریان اصلاحات را دارند اما باید به ساختارهای اصلاحات، چارچوبهای گفتمانی آن، و طور کلی مردم پاسخ گو باشند. نمی شود آقایان در ایام انتخابات از اعتبار جریان اصلاحات که به واسطه پرداخت هزینه های آن به دست آمده انتخابات استفاده کنند اما در وقت فعالیت در حکومت و قدرت مطالبات را پیگیری نکنند.
افرادی مثل عارف نباید در تصمیم گیری کلان اصلاحات باشند
این فعال سیاسی ادامه می دهد: ما فکر می کنیم این افراد باید در عرصه مدیریتی جریان اصلاحات باشند نه در عرصه تصمیم گیری های کلان. اگر ما با نظارت استصوابی مخالفیم، نباید آن را در ساز و کارهای تصمیم گیری و کنشگری سیاسی اصلاح طلبی که باید بیش از پیش به سمت جامعه محوری حرکت کند، مداخله دهیم. طبیعتا اکنون دوره ای است که این شخصیت ها باید نسبت به عملکرد خود و استفاده از که از سرمایه اجتماعی اصلاحات کرده اند پاسخ گو باشند. اکنون دوره ای نیست که آقایان بخواهند سودای این را داشته باشند که از جریان اصلاح طلبی و شورای عالی اصلاحات به عنوان یک شورای انتخاباتی برای اهداف بعدی خود استفاده کنند.
برخی از سرمایه و آبروی خاتمی خرج می کنند
اسدی زیدآبادی می گوید: این مسائل در رایزنی ها نیز به آقای خاتمی منتقل شده است. اما ما توقع نداریم که آقای خاتمی به صورت علنی به این مطالبه پاسخ دهند. ما موقعیت آقای خاتمی را به عنوان شخصیتی که در کلان اصلاحات محل رجوع است درک می کنیم و کاملا از نظر ایشان آگاه هستیم و می دانیم که ایشان هم نگران سرمایه اجتماعی اصلاحات هستند. ایشان هم کاملا موافق این هستند که در نهاد عالی اصلاحات و در جریان تصمیم گیری ها بیش از پیش دموکراتیک عمل شود و باید از فردمحوری به تشکل محوری عبور کرد. آقای خاتمی هم از بار مسئولیت سنگینی بر دوش خود دارد. متاسفانه برخی دوستان به دلیل عملکرد ضعیفشان این بار سنگین را متوجه ایشان می کنند و می خواهند دائما از سرمایه و آبروی آقای خاتمی برای پیشبرد مسائلی که به صورت تشکیلاتی حل شود استفاده کنند.
در ضرورت موضوع اصلاح اصلاحطلبی فیاض زاهد، جامعه شناس و فعال سیاسی اصلاحطلب نیز به پرسشهای فرارو پاسخ میدهد. در ادامه متن این گفت و گو را می خوانید.
آقای دکتر اخیرا صد فعال سیاسی در نامه ای به رئیس دولت اصلاحات خواستار اصلاح اصلاحات شده اند. شما از افرادی هستید که بر اصلاح اصلاحات تاکید داشته اید. چرا معتقدید که اصلاحات باید اصلاح شود؟
اگر ما بخواهیم جریان اصلاحطلبی را به شکل پروژه ای و به عنوان یک سازمان سیاسی که کنش ها و استراتژیهایی را برای پیشبرد اهداف و برنامه های خود ارائه میکند در نظر بگیریم، یک بیانیه همه جانبه است که یک کانسپت یکپارچه از محیط پیرامونی خود ارائه می دهد و انتظار دارد نیروهای اجتماعی متناسب با الگو رفتار کنند و کنشگران سیاسی متناسب با رویکرد اهداف خودشان را محقق کنند. بدیهی است که جنبش اصلاحی در ایران از سال 76 تا امروز به دلیل تغییر پلتفورم مجبور بوده است که تغییر ماهیت و رویکرد بدهد. مثلا در سال 76 اساسا پیوند با اعتدالیون در ذهن اصلاحطلبان نمی گنجید. آنها حتی به آقای خاتمی هم رضایت نمی دادند چه برسد به اینکه متحد آقای روحانی شوند. اما گذشت زمان، تغییرات در شرایط سیاسی و اجتماعی و تغییر رویکرد فردی و کنشگری سیاسی باعث شد یک بازنگری مجدد صورت بگیرد که اصلاح طلبان مجددا زمین بازی را بازبینی کنند، از آن توهم آرمانی و مدینه فاضله به زمین بیایند و متوجه شوند که تغییر جهان کار آسانی نیست. چه بسا تغییر جهان نیازمند تغییر انسان ها و دموکراتیک شدن فرهنگ و مناسبات انسانی است. توجه به حوزه های اجتماعی، توجه به آموزش و پرورش، سبک های زندگی و مسائل مربوط به آگاهی ها و همینطور افزایش سطح مسئولیت مناسبات اقتصادی است که مجموعه اینها می تواند جامعه ای را آبستن یا عامل میل دموکراسی یا یک جامعه نیمه دموکراتیک کند.
طبیعتا طوفان هایی که ما با آن رو به رو شده ایم مخصوصا رویداد سال 88 که ضربه بسیار سختی را به جنبش اصلاحی ایران وارد کرد. هنوز بخشی از رهبران این جنبش در حصر هستند. حاکمیت لطمات بسیار سنگینی را متحمل شد. فکر می کنم در مجموع به خاطر هزینه های گزافی که برای احمدی نژاد و اطرافیانش پرداخت شد، منافع ملی ایران آسیب دید. از سال 88 به بعد یعنی در سالهای 92 اصلاح طلبان بدون آنکه اعلام کنند، به صورت خاموش نسبت به برخی از پروتکل های خودشان تغییراتی اعمال کرده اند. حاکمیت هم بدون آنکه اعلام کند دست به چنین کاری زد. یعنی دو طرف بدون آنکه با هم حرف بزنند، تصمیم گرفتند که از مواضع خودشان عدول کنند. نتیجه آن تحقق شرایطی شد که در آن اصلاحطلبان پذیرفتند که با عارف و روحانی وارد انتخابات شوند و آن بازی را به آن صورت پیروز شوند.
وقتی شما در مرحله تاسیس هستید یک مانیفست دارید، اما وقتی که در مرحله استقرار قرار گرفته اید دارای مسئولیت ها انتظارات توقع ها و همچنین وظایف متفاوتی هستید. اصلاح طلبها امروز یک مشکل بزرگ پیدا کرده اند. از یک طرف دولت مستقر دولت اصلاحی نیست. اما افکار عمومی دولت مستقر را برآمده از خواست و اراده اصلاح طلبان می داند. افکار عمومی می گوید ما به شما اصلاح طلبان و رهبران شما اعتماد کردیم و به این مجموعه رای دادیم. در حالی که اصلاحطلبان می دانند که در ساز و کار قدرت، اثرگذاری، چینش کابینه و انتخاب مدیران هیچ گاه صدایشان شنیده نشد. در واقع ما همان بلایی سر مان آمد که احمدی نژاد سر اصولگرایان آورد. او با پرچم اصولگرایی به قدرت رسید اما نردبان را از پشت سر خود به پایین پرت کرد. آقای روحانی و دولت او برای اصلاحطلبان به شدت احمدی نژاد نبودند اما جریانی که در تحقق دولت روحانی نقش داشت امکان اینکه بتواند به صورت تشکیلاتی اعمال فشار کند را از دست داد. نمونه آن لیست امید انتخابات مجلس است. برخی نمایندگانی که می خواستند وارد مجلس شوند از خواهش و التماس می کردند که نامشان در لیست قرار بگیرد. اما وقتی خرشان از پل گذشت و به مجلس رسیدند در روز روشن گفتند «ما تعهدی ندادهایم؛ اصلاحطلبان خودشان ما را در لیست گذاشتند.» ای کاش از صحنه التماس و خواهش و تماس ها و پیامک هایشان عکس و فیلم گرفته بودیم. اولین نشانههای این امر را در برخی اطرافیان همین آقای لاریجانی دیدیم که اگر ما اصلاح طلبان نبودیم اساسا رای نمیآوردند.
در دولت هم افرادی در کنار آقای رئیس جمهور بودند که مدعی بودند ما که به آقای روحانی و اصلاح طلبان مدیون نیستیم. ما خودمان رای آوردیم. اینها باعث شد که اصلاح طلبان در یک وضعیت شکننده ای قرار بگیرند. از یک طرف نمی توانستند دولت مورد حمایت خود را نفی کنند و از طرف دیگر نمی خواستند گفت و گوهای انتقادی را آغاز کنند. همه این ها در یک شرایط عادی سیاسی رخ میدهد. اما در دی ماه 96 یک زلزله 6 ریشتری اتفاق افتاد و صحنه سیاسی ایران را تحت تاثیر قرار داد. صحنه سیاسی ایران هنوز هم تحت تاثیر آن قرار دارد. این اعتراضات دولت ترامپ را تحریک می کند و قلقلک می دهد که تغییر رژیم در ایران پروسه محتملی باشد. از طرفی هم مجموعه اتفاقاتی مثل اظهارات برخی شخصیت ها، ماجرای سپنتا نیکنام، داستان آقای سید معروف صمدی در شورا، وضعیت زنان، اقلیت ها، کارگران و باز نشسته ها، مساله صندوق های آهنگ ناکوکی را به گوش می رساند. آدم فکر می کند که انگار اینها در یک طراحی خارجی برای ناامید کردن کامل مردم ایرانند که به مردم بگویند اصلاح طلبان، روحانی و خاتمی دروغگو هستند و ما بهتر است از همه اینها بگذریم که نتیجه آن ندای اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا ست.
من این سخن را به این عنوان که انتظار داشته باشم ما اصلاح طلبان همیشه مورد وثوق باشیم نمی گویم. تا زمانی که دعواهای ما درونی و درون کشور است و هر نیروی سیاسی دیگری در درون کشور می خواهد به صحنه سیاسی بیاید حرفی ندارم اما اینکه پای عناصر بیگانه وسط می آید که قرار است ما از نظر تاریخی بگوییم ما غلط کردیم، آن وقت موضع فرق می کند. اگر نگران این باشیم که کشور در آستانه تحریکات، تصفیه و مشکلات امنیتی قرار بگیرد، داستان متفاوت است. لذا با جمع بندی همه اینها و از آنجایی که جامعه از دی ماه 96 به این سو انتظارات و مطالبات افزون تر و عمیق تری دارد، به نظر می رسد که جریان اصلاحات نیازمند بازبینی زمین بازی خودش است و این چیزی است که به نظر من در چندین محور باید صورت بگیرد. در جلسه ای که من دیروز خدمت آقای خاتمی بودم، مفصل روی این موضوع صحبت کردم. دوستان دیگر هم نظراتشان را به ایشان اعلام کردند. ایشان نهایتا دستور به جمع بندی خواهند داد و ما به سمت افق های جدیدی نیل پیدا می کنیم.
در نامه ای که خطاب به آقای خاتمی نوشته شده به بعضی رفتارهای جریان اصلاح طلب انتقاداتی شده است. مثلا از خویشاوندسالاری گلایه شده است. در همان دی ماه 96 افراد زیادی بازداشت شدند، اصلاحطلبان خیلی به صورت جدی درخواست آزادی آنها را نداشتند. اما وقتی محمدرضا جلایی پور بازداشت شد همه اصلاحطلبان در توئیتر یا دیگر شبکه های مجازی هشتگ زدند و اعتراض کردند. با این گونه تبعیضها چه می شود کرد؟
واقعیت این است که جریان اصلاح طلب درباره حوادث 96 نگرانی هایی دارد. از یک طرف عمق و گستردگی آن یک عمق و گستردگی ملی نبود. در بعضی از شهرهای کوچک با تعدادی جمعیت مشخص به حق نسبت به شرایط اقتصادی زندگی خودشان اعتراض کردند. در این بخش اصلاح طلبان موافق بودند. اما بخش هایی هم بود که چون احتمال همراهان براندازانه داده می شد، و از آنجایی که اصلاح طلبان مثل مرغ قربانی عزا و عروسی هستند پرهیز کردند که این اتهام به آنها نچسبد. چرا که آنها از سال 88 به شدت آسیب دیده بودند و در سال 92 درصدد ترمیم خود برآمدند.
از طرف حاکمیت اتهام همراهی با براندازان متوجه اصلاح طلبان نشد اما از طرف بخش هایی از مردم با این واکنش رو به رو شدند که شما اصلاح طلبان دست تان با اصولگرایان در یک کاسه است. به نظر می رسد همین نوع رفتارها باعث شعارهای نظیر اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا شود.
بله. نمونه دیگر هم بیانیه بدسلیقه مجمع روحانیون مبارز بود که هزینه آن را آقای خاتمی داد. نکته دوم این بود که در همان ایام دی ماه 96 شبکه های بیرونی از آنجا که اصلاح طلبان را آخرین سنگر حاکمیت می دانند و قدرت سیاسی و آقای خاتمی را تعیین کننده می دانند، آنقدر که اصلاح طلبان را تخریب کردند به دیگر ارکان حاکیت نپرداختند. نکته سوم این است که ما یک نگرانی داریم و آن این است که از آنجایی که مفهوم آلترناتیو در جنبش های سیاسی در ایران هنوز عقیم است، دشمنان خارجی اسرائیل، عربستان و آمریکا بر نارضایتی ها سوار شوند و ما را از چاله در بیاورند و به چاه بیندازند. ما معتقدیم که تغییرات در ایران نیازمند تحول اساسی در حوزه های فرهنگی، اجتماعی، تعمیق دموکراسی و گسترش نهادهای مدنی است. این یک فرآیند یک شبه نیست. اگر رژیمی یک شبه برافتد جامعه به دموکراسی نائل نمی شود. در جوامع دیگر مسیر با مرارت طی شد. به همین جامعه آمریکا نگاه کنید. ببینید که در 50 سال گذشته زنان و سیاهان چه نقشی داشتند و امروز کجا قرار دارند. ملت ها باید تصمیم بگیرند، اراده کنند و هزینه دهند تا سرنوشت بهتری داشته باشند. ما با مهاجرت یا قهر کردن و انقلاب مخالفیم. ما باید مشارکت موثر داشته باشیم. طبیعتا مورد نفی هم قرار می گیریم.
اما درباره ماجرای زندانیان اتفاقا اصلاح طلبان بارها خواستار آزادی معترضین شدند و این در لابه لای مواضعی که گرفتند وجود دارد. بنده بارها در نوشته ها و مصاحبه هایم خواستم که این برخوردها به گونه ای نباشد که فضا را تندتر کند. شاید درباره محمدرضا جلایی پور از آنجا که او یکی از چهره های نخبه و جوان اصلاحطلب است، یعنی فارغ از آنکه پدرش کیست، و خودش به عنوان یک فعال سیاسی با بسیاری از چهره های سیاسی ارتباط دارد، برای او بر اساس نقش و جایگاهش حساسیت بیشتری نشان داده شد. قبول دارم که ما گاهی از این بد سلیقگی ها نشان می دهیم. مثلا در ماجرای خانم مینو خالقی و سپنتا نیکنام به درست موضع گرفتیم اما در داستان حذف آقای سیدمعروف صمدی کاندیدای اهل سنت لیست امید شورای شهر تهران که غیراخلاقی و مظلومانه حذف شد ما اصلاحطلبان واکنش لازم را نشان ندادیم.
چه چیزی باید در اصلاحطلبی اصلاح شود؟ گفتمان باید تغییر کند یا ساختارهای اصلاح طلبی؟
گفتمان اصلاح طلبی ساکن و سر جای خود است. ما باید استراتژی های خود را تغییر دهیم. به طور خلاصه و مشخص باید درباره سیاست خارجی و مسئولیت پذیری سیاست خارجی در ایران موضع روشن بگیریم. به نظر من باید تکلیف سیاست خارجی روشن شود و ما به یک دورنمای مشخصی برسیم. مسئولیت سیاست خارجی به طور مشخص باید به وزارت امور خارجه سپرده شود. در این رویکرد آنچه باید برای ما مهم باشد منافع ملی است. تفاسیر ایدئولوژیک، رویاپردازانه و متوهمانه نافی منافع جمهوری اسلامی ایران است و به کشور و نظام آسیب خواهد زد. ما در خصوص آزادی بیان و آزادی مطبوعات نیازمند یک بازنگری دقیق هستیم. در این حوزه مطبوعات مستقل باید از آزادی بیشتری برخوردار باشند. دادگاه های مطبوعات باید به طور روشن قوه قضاییه را وادار کرد که مبتنی بر هیات منصفه مطبوعاتی نه بازتابی از اراده و خواست حاکمیت درباره مطبوعات اظهار نظر کنند. درباره صدا و سیما و انحصار شبکه های تلویزیونی باید در جریان اصلاح طلب خواهان افتتاح و استفاده از فضای رسانه ای مستقل باشیم که مردم صداهای مختلف را در چارچوب قانون اساسی ایران بشنوند.
موضوع دیگر مساله زنان است. باید مسائل کوچکی مثل حق حضور زنان در کنسرت ها و استادیوم های ورزشی را فراهم کنیم. این نقطه ضعف دولت آقای روحانی است که نتوانست وزیر زن به کابینه ببرد. در حالی که احمدی نژاد با آن همه سوابق نه چندان مثبت، این کار را انجام داد و این قدم رو به جلو را برداشت.
ما نسبت به حقوق اقلیت ها اهل سنت و دیگر هموطنان مان باید ابتدا موضع ملی داشته باشیم. هیچ کس با هیچ توجیهی و تصویری نمی تواند شهروندان ایران اعم از سنی، کرد، بلوچ، یهودی، مسیحی یا زرتشتی را از حقوق شهروندی و مسئولیت های سیاسی و مسئولیت های مدنی و اجتماعی محروم کند.
موضوعاتی مثل محیط زیست که امروز یکی از محورهای مهم جوامع پیشرفته است، حتما باید در دستور کار دولتهای معطوف به جنبش اصلاحی در ایران قرار بگیرد. مساله دیگر مبارزه جدی و سیستماتیک با ورود نظامیان در عرصه سیاست و اقتصاد است. این بزرگترین خطری است که می تواند آینده انقلاب اسلامی و ارزش های آن را تهدید کند. من فکر می کنم اینها مجموعه هایی است که جنبش اصلاحی می تواند به عنوان دستور کار به آنها توجه کند.
شما اصلاح راس اصلاحات را هم ضروری می دانید؟ افکار عمومی انتقادهای زیادی را هم نسبت به خود سیدمحمد خاتمی وارد می دانند.
سیدمحمد خاتمی ویژگی هایی دارد که پیدا کردن جانشین برای او را تقریبا محال می کند. صداقت و شرافت، یک سیاستمدار اخلاقی و هوش بسیار بالا. من معتقدم او در تاریخ ایران در جایی ایستاد که از نظر خروجی، موفقیت و کارکرد امیرکبیر و مصدق به آنجا نرسیدند. او نقش بسیار بدیل و خاصی در تحولات سیاسی ایران از دوم خرداد به این سو ایفا کرده است و ما هیچ بدیل و جایگزینی را برای ایشان تصور نمی کنیم. انتقاد از خاتمی حق مردم و از ویژگی های ممیزه خاتمی است که انتقاد از خود را حق مردم می داند. او گوشش به انتقادات باز است اما ماندلا شدن، گاندی شدن، مصدق شدن و امیرکبیر شدن، خمینی شدن و خاتمی شدن گاهی وقت ها دست فرد نیست، بلکه یک پروسه تاریخی است. مجموعه عوامل و اراده یک ملت و شایستگی های آن فرد است که وادار می کند در برابر آن با تواضع و فروتنی حضور پیدا کنیم. خاتمی یک چهره استثنایی است که به نظر من تکرار نمی شود.
انتهای پیام
فراروی سردار قالیباف حالا نگران اصلاحات شده!!! ظاهرا بعد از توفیق در ارسال عناصرش از طریق لیست امید به مجلس دنبال گازانبری کردن اصلاحات است؟ نه!! زهی خیال باطل تق عناصر ایشان در چپاندن فرمانداران پایداری به دولت امید درامده! نگاه کنید به فرمانداران اخیرا نصب شده در برخی استانهای محروم بعد!!!!