فراتر از سیاست: عکس یک لبخند، فیلم یک اقامه
کامبیز نوروزی، حقوقدان اصلاح طلب، در یادداشتی تلگرامی دربارهی انتشار عکسی و فیلمی از میرحسین موسوی [لینک] نوشت:
1- یک قطعه عکس از مهندس میرحسین موسوی با موی سپید و شانۀ افتاده و صورت گشاده و خندان همراه با دکتر زهرا رهنورد که گذر عمر شاید چروکش کرده است اما تکیده نه. 10 سال حصر.
2- یک فیلم کوتاه از نماز و پیشنمازی مهندس میرحسین موسوی. صدای اذان موذن زاده میآید. میز مقابل میگوید در نشست و برخاست کار دشوار است.
تصویرهایی فراتر از سیاست. سیاست، خاصه آنچه این ایام در ایران جاری است، قادر به تصویر و تصور خیلی چیزها نیست. انسان، عشق، اخلاق نرمی و سادگی و… را نمیفهمد. سخت حقیر شده است. این عکس و این فیلم خیلی کوتاه، سیاست نشان نمیدهند. میرحسین که بود و آن سال 88 چه کرد؟ به او و رفتارش در انتخابات 88 انتقادی وارد است یا نه؟ امروز این پرسشها در برابر این تصاویر رنگ میبازند.
آنچه این تصاویر ترسیم میکنند، همان چیزی است که خیلی کم داریم. گوهر نادر است. گم شدۀ عرصۀ سیاست ایران است. عرصهای که در آن عبوسی و خشمگنانگی و تلخی و تند گویی و تند نشینی از همه سو مثل زهرابه روان است. گویی شرنگ مهلک به کام یکدیگر و به جام ملت ریختن بزرگترین هنرهاست. معمولاً چپ و راست هم ندارد. این گم شده چیز سادهای است: لبخند. لبخند واقعی و طبیعی بر چهرۀ سیاست. او و همسرش بی محاکمه از حق آزادی محروم شدهاند و حق آن است که آزاد باشند. این سختیهای 10 ساله بی شک گرانتر از آن است که بتوان بارش را، در این سن و سال به سادگی کشید، اما او با شانهای افتاده همچنان لبخندی دارد ریشهدار. میشود از آن امید هم خواند. میشود خواند که ایمان برای او نه فقط به عنوان یک مرد سیاست، بلکه به عنوان یک انسان، کبوتر گم شده نیست.
این کبوتر را میشود دوباره جَلد کرد و به خانهی سیاست بازگرداند. باید باز گرداند. شاید اصحاب قدرت و ثروت در هر اردوگاه سیاسی نخواهند یا نتوانند، ما در هر اردوگاه سیاست که باشیم که خودمان میتوانیم لااقل تلاش کنیم و به قدر وسع بکوشیم.
انتهای پیام
خدایا ما را از این آبادی که اهلش ستمگرند، بیرون آر و از سوی خود برای ما سرپرستی بگمار و از سوی خود برای ما یاوری قرار ده (سوره نساء، آیه 75)
که زندانبان من هم بر تن من اشک خواهد ریخت ،
بگو حالا که بر من اشک باید یا نباید ریخت ؟
تودرنمازعشق چه خواندی؟که سالهاست بالای داررفتی واین شحنه های پیر از سایه ات هنوز پرهیز میکنند…(شعری ازاستادشفیعی کدکنی باکمی تغییر)….