دربارهی «زندگی طوفانی» سیدحسن تقی زاده
روزنامه ایران نوشت: «هشتاد بهار را گذرانده بود و البته نمیدانست یازده خزان دیگر پیشِ روی دارد که نوشت «امروز که پنجم مهرماه سنه ۱۳۳۷ هجری شمسی است درست هشتاد سال از عمر من میگذرد و مطابق روز تولد من میباشد.» و این زمانی بود که دست به نگارش ِ به قول خودش «زندگی طوفانی» زد آن هم در روزگاری که «به قول معروف آفتاب عمرم به لب دیوار رسیده» است.
«سیدحسن تقیزاده» در این «شرح زندگانی و یادداشتهای خود»، مروری بر همه آن چه در این سالها بر او مترتب شده بود، تسوید و تحریر کرد. اما شاید در این میان، جز مرورِ دُهور، داوریهای تقیزاده درباره برخی شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر، اهمیت داشته باشد چه، او اینان را به رأیالعین درک کرده بود. از این جهت حالا که درست نیم قرن از مرگ او میگذرد، میتواند جالب و جاذبِ توجه باشد.
او میرزا کوچک خان جنگلی را «آدم خیلی خوب» میداند که «در گیلان سربلند کرد» اما «نمیخواست خودمختار باشد» و به تلقی او «آدم خیلی عوام و … و مسلمانِ مؤمن بود» و «درستکاری و صحتِ عمل داشت». دیگر کس، شیخ محمد خیابانی است که «در تبریز»، «بر ضد مملکت قیام کرد» و «با حکومت مرکزی درافتاد». او معتقد بود «شیخ محمد آدم درست و خوبی بود. اما آن رویه او که طهران مداخله نداشته باشد و طرفدار استقلال آذربایجان بود[، ] آن راه آخر نداشت [چون] قدرتی پیدا کرده بود [و] اتباع زیادی پیدا کرده بود. در طهران هم طرفداران دوآتشه داشت.»
او در این میان متذکر هم میشود که «شیخ محمد و میرزا کوچکخان دولت مرکزی را نمیشناختند. آخر کشته میشدند و از میان میرفتند.» و این نشان از آن دارد که او بواقع یک سیاستمدارِ تمامعیار بود.
بر این اندیشه بود که کلنل محمدتقی خان پسیان «از همهشان بهتر بود. خیلی آدم خوب و درستکار و جاننثار بود. او با قوامالسلطنه درافتاد.» افزون بر این آورده است که «مرد خیلی لایق و درست و صحیحالعمل و فعال و دارای نیات پاک بود. در خراسان او را میپرستیدند. پولبگیر نبود.» اما درباره قوامالسلطنه بر این عقیده بود که «دبدبه و طنطنه داشت. یواشیواش ترقی کرد. از هر راه پول جمع میکرد. شاید میلیونها بهدست آورد. خیلی با جرأت و قدرت و جسارت بود. پروایی نداشت. رشوهخواری را بد نمیدانست. بُرّا و باشهامت بود» و خاطرهای نقل میکند که «من وقتی در آنجا [خراسان] والی شدم به من صحبت میکردند که هفتاد نفر سر سفرهاش مینشستند [و] دویست نفر تفنگچی داشت.»
بر این رأی بود که رضاشاه «از کسی چیزی نگرفت بهجز سهام نفت بختیاریها، که از آنها گرفته، دادند به دولت» و «هیچجا یک شاهی نگرفت» و چون «خوانین مازندران» افرادی «ستمکار و شقی» بودند، به ثمن بخس خریدن املاک آنان «گناه خیلی بزرگی نمیشود.» همچنین «با انگلیسیها خیلی بد بود و همه چیز را از آنها میدانست.»
درباره دکتر محمد مصدق بر آن بود که «آدم یکدنده و لجبازی بود. افراط را به جایی رساند که از حد گذشت. همه حرفهایش باطل نبود، ولی توجه زیادی به افراط داشت. او خیلی شهرتطلب بود» و «از عوامفریبی خوشش میآمد.» همچنین درباره کودتا این گونه میاندیشید که «اگر آمریکا نبود زورشان به مصدق نمیرسید» زیرا «به حرف این [یعنی شاه] کسی گوش نمیکرد.»
«زندگی طوفانی» سیدحسن تقیزاده، متن بسیار دارد و اینها تنها بخشی از حاشیه آن است؛ فرعی که پیوسته به اصل آن است و امروز که پنجاهمین سال درگذشت اوست، باید دوباره مورد مداقه قرار گیرد؛ یک قضاوت علمی بیاغراض سیاسی.»
[همه نقل قولها، از کتاب زندگی طوفانی، جلد هفتمِ مقالات تقیزاده، زیر نظر ایرج افشار، نشر توس، ۱۳۹۰ اخذ شده است.]
انتهای پیام