عماد افروغ: وجه انتقادی انقلاب اسلامی تضعیف شده
تعریف و تحلیل اجمالی از انتقاد و گفتمان انتقادی چیست و چهارچوب یک گفتمان انتقادی مطلوب، سازنده و فراگیر چگونه شکل می گیرد؟
نقد به معنای سره از ناسره کردن و خوب و بد از هم تشخیص دادن است، برخی بر این اعتقادند که نقد صرفاً وجه منفی را نشان میدهد، اما نقد هم میتواند جنبه مثبت و هم جنبه منفی داشته باشد تا آنجا که حتی برخی اصطلاح نقد مثبت را بکار میبرند.
در پاسخ به قسمت دوم سؤال شما، بایستی ما بتوانیم نخست بین ماقال و من قال تفکیک قائل شویم، ما وقتی در مقام نقد برمیآییم، نقدما نباید متوجه شخص نقد شونده باشد. بیشتر دل مشغولی ما، فکر نقد شونده و الگوی حاکم بر ذهن نقد شونده است. نکته دوم این است که نقد باید روشمند و مستدل بوده و همچنین دارای موضوعیت باشد. موضوعیت نقد بر خلاف این قولی که جا افتاده است، هیچ ربطی به دلسوزی منتقد و ارائه راه حل از سوی منتقد ندارد. متأسفانه به غلط جا افتاده که نقد دلسوزانه و همراه با راه حل باشد که اینها هیچ کدام شرط یک نقد خوب نیست.
قطع نظر از هر انگیزهای که منتقد دارد و اینکه آیا راه حل بدهد یا ندهد در نقد باید بین انگیزه و انگیخته تفکیک قائل شد، نقد خوب ربطی به انگیزه منتقد ندارد، انگیخته باید خوب باشد. چه بسیار افرادی هستند که دلسوزی زیادی دارند اما نقدهای مخربی دارند. شرط دلسوزی و ارائه راه حل به عنوان شروط اجتماعی و تأثیرگذار محسوب میشوند و هیچ ربطی به شرط ماهوی نقد ندارد که این نکتهای است که کمتر به آن توجه میشود.
در مورد نقد دلسوزانه باید گفت مگر ما مکانیزمی برای نیت خوانی داریم؟ متاسفانه در کشور ما همه نیت خوان هستند. در حالی که هیج اهرمی برای این قضاوت در اختیار ما انسان ها نیست.
سعهی صدر مخاطب هم خیلی مهم است که اگر صاحبان قدرت ما از سعهی صدر کافی برخوردار باشند خواه ناخواه شاهد گسترش بیشتری در عرصه ی نقد خواهیم بود.
جامعه ای که از معرفت عقلانی بالایی برخوردار نیست ، جامعه ی منتقدی نیست. جامعهای که با احساس گرایی و عاطفه گرایی پیوند خورده، جامعه ای که رابطه خوبی با عقل ندارد، احساسی، هیجانی و عاطفی است، خواه ناخواه جمودگرا و متحجر است و نمی شود توقع داست که نقد در آن ریشه بدواند.
بین نقد و عقلانیت رابطه است. هر چه از عقلانیت فاصله بگیریم بیشتر به سمت جمود گرایی و تحجر گرایی و سطحی نگری و صوری گرایی حرکت می کنیم. در این صورت توقع بسط و نشر گفتمان انتقادی را در جامعه نباید داشته باشیم. گفتمان های انتقادی باید توجه به این پیوند داشته باشند و در این باره آسیب شناسی هایی بشود و بکوشند نوعی عقلانیت، تفکر و معرفت عقلی در کشور حاکم شود.
بین نقد و تخریب تفاوت است و منتقد باید به این تفاوت مشرف باشد نقدی که روشمند و معقول و مستند نیست، نقد منصفانه ای هم نمی تواند باشد و می توان اسم آن را تخریب گذاشت. بنابراین منتقد باید متوجه تمایز نقد از تخریب باشد. ولی مخاطب اگر شرایط لازم را داشته باشد می تواند از تخریب هم یک فرصت بسازد. وقتی با سعه ی صدر، معقول و روشمند به تخریب ها پاسخ بدهید یک فرصت بدست می آید که هم عظمت و قابلیت خود را عرضه کرده است و هم دیگران متوجه می شوندکه این نقد نبوده بلکه تخریب بوده است.
یک سری مبانی شناخت شناسی دیگری هم برای گفتمان انتقادی وجود دارد. اینکه ما در روش شناسی به گونه ای اصلاح گرایانه پیش برویم یک وجه عرضی نیست بلکه جزء ذاتی یک روش است. ما سه نوع روش شناسی داریم: 1)پوزیتیویسم 2) هرمنوتیک 3) رئالیسم انتقادی. در روش پوزیتیویسم شما بیشتر به دنبال مهندسی اجتماعی هستید، در هرمنوتیک بیشتر به دنبال فهم و در رئالیسم انتقادی به دنبال اصلاح هستید. نوع نگاه شما به این عالم انتقاد را بر می تابد و بالطبع اصلاح را در بر دارد. ما معتقدیم بین ایده و واقعیت رابطه است. نباید واقعیت عالم را مفروض گرفت، ممکن است که در پس این واقعیت یک ایده ی غلطی بوده باشد بنابراین ما به عالم نگاه محافظه کارانه نداریم، نگاه انتقادی داریم. چون بین ایده و واقعیت رابطه است ممکن است ایده غلط به واقعیت غلط انجامیده باشد و بالطبع ایده درست به واقعیت دست بیانجامد.
در رئالیسم انتقادی عالم را به حوادث قابل مشاهده تقلیل نمی دهیم و برای عالم ضرورت قائل هستیم. این ضرورت ها ممکن است به حادثه تبدیل شده باشند و ممکن است تبدیل نشده یا به غلط تبدیل شده باشند. بنابراین همواره منتقد یک نگرش انتقادی و ضروری به پدیده های عالم دارد. بر حسب این نگرش انتقادی و ضروری به حوادث عالم است که به عنوان موجودی پرت شده و رها شده تلقی نمی شود و همواره سعی می کند با معیار های انتقادی خودش پیش برود.
در خصوص گفتمان انتقادی مطلوب جامعه معتقدم که انقلاب اسلامی با عنایت به وجهه فلسفی خود و لایه های تو در توی چهارگانه آن و با توجه به نسبت آن با هویت تاریخی و ایرانی از جامعیتی برخوردار است که معیار های کافی برای نقد در جامعه را در اختیار منتقدین قرار می دهد. یکی از اشکالات روز افزون ما خلط انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی است. انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی و سیاست ها و رفتار های دولتمردان تقلیل یافته است و هر اتفاقی که در جمهوری اسلامی رخ می دهد را توجیه می کنیم. از باب اینکه مبادا انقلاب اسلامی تضعیف شود. انقلاب اسلامی را باید به عنوان یک گفتمان انتقادی تلقی کرد، یک گفتمان جامعی که معیار هایی را برای نقد سیاست ها و رفتارها در اختیار شما قرار می دهد. هر جا که این سیاست ها و رفتار های موجود در جمهوری اسلامی با این معیار ها و این گفتمان و با جامعیت انقلاب اسلامی سازگار بود ،مورد تاییدما است و هر جا نبود مورد نقد ما است. هیچ فردی در نظام جمهوری اسلامی مقدس نیست، اگر تقدسی هم هست مربوط به جایگاه است و هیچ فردی هم مصون از نقد نیست. در نظام ولایی هم رهبر حق دارد هم امت. در نظام ولایت فقیه اگر فرمان رهبری شرعی است، نظارت مردم هم شرعی است و اگر فرمان رهبری با سه واسطه ی خدا، پیامبر و امام زمان(عج)شرعی می شود، نظارت مردم یا واسطه نمی خواهد یا تنها واسطه اش خداست. اما در وضع کنونی جامعه ما عده ای از باب طرفداری از ولایت فقیه جلوی هر نقدی را می گیرند و به هر منتقدی انگ ضدیت با ولایت فقیه می زنند و این یک واقعیت است که باید به آن توجه کرد.
نه انقلاب را به خوبی درک کرده ایم نه رابطه ی امت و رهبری را و به ما لطمه خواهد زد و به تدریج نظام جمهوری اسلامی را از درون پوک می کند و تنها فرم و شکلی از آن را باقی می گذارد. مادامی می توان به این انقلاب اسلامی دل بست که افراد بتوانند ذیل جمهوری اسلامی برخاسته و فریاد بزنند. فکر نکنید که در پس این اطاعت کورکورانه حیاتی خوابیده، بلکه یک خمودگی و انزوا نهفته است.
گفتمان انقلاب اسلامی باید مورد چالش قرار بگیرد تا احیا شود و زنده بماند والا خودش را با دستان خود از بین خواهد برد.
آقای دکتر؛ اگر بازار نقد گسترده شود، در این میان افراد غیر خبره و یا حتی مغرض وارد جریان نقد و تخریب شوند چه تبعاتی خواهد داشت؟
این ها ترس هایی است که نوعاً القا می شود؛ اگر جامعه خودش به استقبال نقد درون گفتمانی برود و به ملزومات نقد درون گفتمانی پایبند باشد ، این خود به تقویت عرصه مدنی می انجامد و عرصه نقد خواه نا خواه اصلاحات خودش را در بر خواهد داشت. بترسید از زمانی که نقد درون گفتمانی جای خودش را به نقد برون گفتمانی بدهد، یعنی به جای اینکه انقلاب اسلامی لیبرالیسم و سکولاریسم را نقد کند، آن ها انقلاب اسلامی را به نقد بکشند و این چیزی است که در گذشته اتفاق افتاده است.
اگر نقد برون گفتمانی آمد یعنی فضا از اختیار مباحث نظری و انتقادی انقلاب خارج شده است و دست رقیب افتاده است، یعنی این رقبا هستند که عرصه مدنی را اشغال کرداند و قدرت نرم در اختیار رقیب قرار گرفته است. با توجه به فضیلت نقد آن کسی که قدرت نقد را دارد قدرت رسمی را هم در اختیار دارد. چون عرصه نقد عرصه شکل گیری بدیل ها، آرزوها و انتظارات است و وقتی نقد برون گفتمانی را حاکم ببینید این بدیل ها، انتظار ها و آرزوها توسط گفتمان دیگری در جامعه شکل می گیرد.
اما اگر نقد درون گفتمانی باشد و انقلاب اسلامی معیار نقد قرار بگیرد، این بدیل ها، انتظار ها، آرزوها انجم می شود .امیال و غایات همه در دل این گفتمان در حال شکل گیری است. یعنی با توجه به معیار های انقلاب اسلامی نقد سیاست ها و رفتار ها انجام می شود. البته ما مخالف نقد برون گفتمانی نیستیم و شرط حضور آن را نقد درون گفتمانی می دانیم. نقد درون گفتمانی باید بتواند با دکترین ها و ایدئولوژی ها ی رقیب مواجهه داشته باشد.
در حال حاضر وجه انتقادی انقلاب اسلامی خوب تئوریزه نشده و حتی در برخی جاها هم تضعیف هم شده است .یکی از علائم این تضعیف بر می گردد به حوزه های علمیه به عنوان یکی از منابع نظریه پردازی انقلاب اسلامی که امروزه قدرت اول انقلاب خودشان را هم ندارند و به شدت تضعیف شده اند و البته به دست خودشان تضعیف شده اند و علت آن خلاصه کردن قدرت در قدرت رسمی است. آنها از قدرت نقد و قدرت نظارت غافل شده اند.
در گذشته مراجع تقلید ما جایگاه ویژهای داشتند، اما امروزه مراجع تقلید توسط برخی آقایان در جمهوری اسلامی مورد بیحرمتی قرار میگیرند، حالا یک وقت است که یک مواجهه انتقادی است و به صورت سوال مطرح میشود و زمانی در دفاع از یک فرد دولتی حرفهای بیمایهای زده میشود که متأسفانه هیچ کس هم حساسیتی نشان نمیدهد. قدرت در جمهوری اسلامی متأسفانه به وجه رسمیاش تقلیل پیدا کرده است و در برخی جهات حتی هدف شده است.
وجود گفتمان انتقادی و یا عدم وجود گفتمان انتقادی در جامعه و یا حاکمیت، چه آثار و پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت؟ (با نگاه ویژه به جامعه و نظام اسلامی ما)
اگر نقد درون گفتمانی نباشد جای خود را به نقد برون گفتمانی میدهد و اگر نقد نباشد جای حقیقت و مصلحت عوض میشود و به تدریج با یک شکلگرایی روبرو میشوید و به مسیری میرویم که در واقع فقط شکل و ظاهری از آرمانهای انقلاب اسلامی باقی می ماندو از محتوا دیگر خبری نخواهد بود. همان اتفاقی که بر سر نظامهای اسلامی افتاد سراغ ما هم میآید و به تدریج انحراف شکل میگیرد، همانطور که یک شبه نظام علوی به اموی تبدیل نشده است. اگر اصحاب نقد حضور داشتند هیچگاه مصلحت جای حقیقت را نمیگرفت. صلح امام حسن علیه السلام یک صلح حقیقی واولا بالذات نبود و یک صلح عرض بود. به لحاظ اجتماعی این صلح پذیرفته میشود اما چه نسبتی بین معاویه و امام حسن علیه السلام است.به هر حال، بنا به دلایلی بنام مصلحت و بعضاً امنیت اتفاقاتی رخ میدهد ،انحراف ایجاد میکند.
هر چیزی که بخواهد نقد بشود باید یک چهار چوب و حدود و ثغوری داشته باشد. بیشتر مفاهیمی که داریم بر اساس قرآن و سنت بنا شده ولی هیچ چهار چوب مدونی از آن ها ندارد و هر کس برای خود یک حدود و ثغوری مشخص می کند و بر اساس آن عمل می کند به عقید ی شما چاره ی این مساله چیست؟
من که ندیده ایم کسی اینگونه نقد کند، من نقدی اصلاً در کشور نمی بینم یعنی می خواهم بگویم ما آنقدر به لحاظ نقد عقب مانده شده ایم که این ها بحث های بعدی است. ای کاش ما در همین حد هم نقد داشتیم. من نه در جهت تئوریزه شدن انقلاب اهتمام ویژه ای می بینم و نه در جهت بکارگیری انقلاب به عنوان ملاک نقد .آنجا که توقع نقد بیشتری داریم شاهد سکوت هستیم. البته نقد زمین نمی ماند و عده ی دیگری می آیند .و ان را ناشیانه به دست می گیرند. هم اکنون کسانی در حال پر کردن خلأ نقد هستند.
حوزه های علمیه در نظریه پردازی انقلاب اسلامی نقش داشته اند. امام به عنوان نظریه پرداز جمهوری اسلامی یک روحانی است که وابسته به حوزه است اما متاسفانه حوزه ی علمیه سکوت می کند، توجیه و تطهیر می کند و از نقش نظارتی خود غافل شده است. اگر پوشش جمهوری اسلامی نبود و اگر اعتماد مردم به اصحاب قدرت وصبغه ی دینی شان نبود، خدا می داند که این مردم چه میکردند.استاد شهید مرتضی مطهری (ره)در اخرین سخنرانی ها و گفتگو ها یخود به کرات نسبت به پر رنگ شدن تصدی گری روحانیت و غفلت از نقش نظارت هشدار دادند.
حکما و بزرگان مورد و تایید امام از جمله خواجه نصیر، نظر امام می گفتند که یکی از ویژگی های مدینه ی فاضله را صداقت میدانند، البته ما نمی گوییم در مقابل بیگانگان صادقانه عمل کنید و اسرار نظامی تان را افشا کنید،اما آیا مدرک جعلی اسرار محرمانه است که مصلحت نبوده است که با او برخورد شود.وقتی عالم و روشنفکر متعهد و حقیقت گرا نمی آید ،مردم قطع امید می کنند و به سراغ کانون ها و منابع دیگر می روند. این چند سال که شاهد نقدبرون گفتمانی بوده ایم به خاطر این بوده است که در بعد از جنگ شاهد عدم نقد بوده ایم . اگر در زمان جنگ نقد ها رواج داشت و دچار سکوت و توجیه نشده بودیم و در مقابل پراگماتیسم و ابزار گرایی سکوت نمی کردیم هیچ وقت نوبت به اباحه گرایی دولتی نمیرسید و هم اکنون ترس از این است که این اتفاق دوباره تکرار شود.
لزوماً انتقاد از ایدئولوژی، مکتب، گفتمان و عملکرد، نشاندهنده عدم کارایی ایدئولوژی، مکتب، گفتمان و عملکرد است؟
ایدئولوژیهایی باقی می مانند که مکانیزمی برای خود انتقادی خودشان تعبیه کرده باشند و اسلام به عنوان ایدئولوژی جامع این ساز و کارهای درونی را تعبیه کرده است و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است. این اصل اساسی است که مکانیزم های خود انتقادی جامعهی اسلامی را تضمین میکند و بر اساس حق متقابل بین رهبر و مردم تعریف شده است که شامل لایههای دولت با دولت، دولت با مردم، مردم با مردم و مردم با دولت است. متاسفانه این اصل در جامعهی ما به دو سطح مردم با مردم ودولت با مردم تقلیل یافته است . در کجا میتوانید مشاهده کنید که مردم بتوانند مقابل دولتمردان بایستند ،حتی در دولت با دولتنیز یکدیگر توصیه میشود که به عیب جویی یکدیگر نپردازید و عیب های همدیگر را بر ملا نسازید .سطح دولت با مردم بسیار قدرتمند است و در صورت بروز کوچکترین خطا از سوی مردم با نان برخورد می شود اما نسبت به خطای بزرگان لا پوشانی صورت میگیرد.
انقلاب اسلامی 4لایه دارد: 1) لایهی کل گرای توحیدی یا نگرش صدرایی 2) لایهی اسلام خواهی ، آموزه های اسلامی و شیعی 3) شعارهایی که در انقلاب داده شده: استقلال، آزادی،جمهوری اسلامی و4) قانون اساسی
وقتی میگوییم فلسفهی صدرایی یعنی باید مکانیزمهایی باشد که تحجر در این کشور راه پیدا نکند و اخباری گری در این کشور جا نیفتد. در مورد لایههای اسلامی به نظر میرسد که مکانیزمهای آن خوب عمل نمی کند. اینکه مجلس خبرگان قانونی وضع کند که خبرگان توسط شورای نگهبان امتحان بشوند شبهه ی دوری ایجاد کرده است و این شبههی دور مغایر با روح نظارت خبرگان بر رهبری است. ممکن است که مکانیزم هایی به لحاظ ساختاری تعریف شده باشند اما به لحاظ محتوایی عمل نکنند که بر میگردد به نظارت عمومی و نظارت روشنفکران و نظارت حوزه های علمیه که کوتاه می آیند.
بفرمانید راهکارهای ترویج گفتمان انتقادی و انتقاد سازنده از نظر شما چیست؟ با توجه به ویژگیها و اختصاصات نظام جمهوری اسلامی راهکارهای ویژه در این خصوص چیست؟
از مهمترین راهکارهاتقویت عرصه ی نقد و تقویت عرصه ی مدنی است که این عرصه را ما تضعیف کرده ایم. یکی از کانون های قدرت مدنی حوزه های علمیه هستند، حوزه های علمیه ی ما امروزه قدرت گذشته ی خودشان را ندارند و در مقوله ی وحدت حوزه و دانشگاه به جای آن که دانشگاه حوزوی بشود ما شاهد آن هستیم که حوزه دانشگاهی شده و حتی اگر حوزه بخواهد فعالیت های علمی انجام دهد،در برخی موارد باید از مراکز دانشگاهی اجازه بگیرد و این مایه ی تاسف است. نکته ی دوم این است که جمهوری اسلامی خوب فهم بشود، فلسفه ی سیاسی جمهوری اسلامی یک تعریف جدیدی برای مشروعیت را بدست می دهد، مشروعیت یا قانونیت حاوی دو مؤلفه ی شرعیت و مقبولیت است؛ یعنی نظام ما در صورتی مشروع و قانونی می شود که هم محتوای حکومت شرعی و اشخاص حاکم ویژگی خاص داشته باشند وهم حکومت مورد قبول و رضایت عامه ی مردم باشد. اگر این فلسفه ی سیاسی دو بعدی است نقد هم باید دو بعدی باشد. عده ای بایستی منتقد وجه شرعیت و همان عده یا عده ی دیگری منتقد وجه مقبولیت باشند.
سیر تاریخی نقد و انتقاد در بعد از انقلاب اسلامی ارایه بفرمایید و مقایسه اجمالی با قبل ار انقلاب داشته باشید؟
قبل از انقلاب فضای امنیتی خاصی حاکم بود. نظام سلطنتی رژیم ستم شاهی پهلوی به پشتوانه و حمایت بیگانگان چندان توجهی به حقوق مردم و آزادی های قانونی نداشت که دراین هیچ تردیدی نیست و در واکنش به استبداد حاکم است که این انقلاب شکل می گیرد. بعد از انقلاب نیز دارای فراز و فرودهایی بودیم که به 4 دوره نظام جمهوری اسلامی ایران تقسیم می شود:1)10 سال اول 2) از بعد از جنگ تادوران توسعه ی سیاسی 3) از توسعه ی سیاسی تا اصولگرایی 4)از اصولگرایی تا هم اکنون. معتقدم مهمترین دورانی که ما به گفتمان انقلاب اسلامی نزدیک بودیم همان دورن اول است، یعنی همان 10 سال اول که با وجود شرایط جنگی و تمرکز گرایی که حاکم است ما شاهد برگزاری انتخابات هستیم و همچنین شاهد تجلی تفکیک و افتراق به عنوان یکی از نشانه های توسعه ی سیاسی هستیم. بعد از جنگ اتفاقانی رخ می دهد و یک شرایطی حاکم می شود که از آن دوره به عنوان پراگماتیسم یا دوره ی توجیه و سکوت میتوان یاد کرد و به تدریج نیز زمینه یکسری اتفاقات ناگوار فراهم می شود که عمدتاً بر می گردد به ابزار گرایی و سیاست های پراگماتیستی که زمینه را برای یک اباحه گرایی دولتی فراهم میکند که مشخصات و ویژگی های خاص خودش را دارد. ما در انتظار یک اصولگرایی خلاق و انتقادی بودیم که سر از یک اصولگرایی توده وار و عوام گرایانه در آورده ایم . ما هم اکنون در انتظار اصولگرایی خلاق و انتقادی هستیم که توجه جامعه را به عدالت جلب کند و آزادی را در این راستا ذبح نکند، عدالت را جامع ببینید و وجوه اقتصادی سیاسی و فرهنگی اش را ببیند و توجه کند.
نقش و رسالت دانشگاهیان، استادان و نخبگان کشور در ترویج و بسط گفتمانهای انتقادی چیست؟
ما معتقدیم روشنفکر روحانی و غیر روحانی ندارد، روشنفکران حقیقت گرایانی هستند که به نقد قدرت می پردازند و فاصله گیری ها از آرمان ها را مورد نقد قرار می دهند. نقد قدرت الزاماً منفی نیست می تواند مثبت هم باشد. در شرایط کنونی وضعیت ما تمرکزگرایی است و از طرفی فرمالیزم بر سیاست های علمی حاکم است، با فرمالیزم و تمرکز گرایی نمی شود کشور را به آن اهداف مطلوبش رساند . باید ضمن سیاست گذاری و نظارت بر دانشگاه ها استقلال عمل نیز برای این نهاد قائل شد . و اگر دانشگاه ها استقلال و آزادی عمل پیدا کردند یک رقابت بین دانشگاه ها شکل می گیرد، دانشجویان بومی گزینش می شوند و علم نیز متناسب با شرایط محیطی رشد پیدا می کند.
نظام آموزشی بدون توجه به ساختار شغلی و پتانسیل های محیطی مدام به توسعه ی رشته اقدام می کند، بدون این که این رشته نیازی را برآورده و آبی را گرم کند. آقایانی که حاکم بر نظام آموزشی ما بوده و هستند فهمی از فلسفه ی علم و معرفت شناسی علمی و جامعه شناسی علم متناسب با جامعه ما را ندارند، شاید در رشته ی خودشان تخصص داشته بودند اما درباره ی رشته ی خودشان تخصص نداشتند. متاسفانه کمیت گرایی، عدد و رقم گرایی و اینکه ما به هر قیمتی شده عظمت جمهوری اسلامی را به رخ بکشیم، همه از عوامل عقب رفت ما محسوب میشود . منتها قدرت به علت ابزار هایی که در ختیار دارد منتقدین این سیاست ها را ضد علم و خود را طرفدار علم روز القاء میکند.
به عنوان آخرین سؤال نقش و رسالت رسانهها و مطبوعات در ترویج و گسترش گفتمانهای انتقادی را چگونه ارزیابی می کنید؟
مطبوعات و رسانه ها به عنوان رکن چهارم دموکراسی نقششان را خوب ایفا می کنند. اگر اصحاب رده ی اول روشنفکری خوب نقد کنند رسانه ها و مطبوعات از آن ها خط می گیرند ولی وقتی آنها در صحنه حضور نداشته باشند ، رسانه ها که مروج یک اندیشه هستند مجبور به دریافت اندیشه از جای دیگر هستند.
انتهای پیام