فاطمه معتمدآریا: نسل ما نیامد سوئیچ بنز بیندازد روی میز
رامک صبحی در هنروتجربه در مقدمه ی گفتگویی نوشت: علاوه بر صحبت درباره قوت و ضعف فیلم «بهمن»، به تماشاگران این گونه آثار رسیدیم. جالب اینجاست که دوستان متفقالقول تقسیم تماشاگران به عام وخاص را قبول نداشتند و میگفتند تماشاگر به دنبال فیلم خوب است، فقط همین. پیشنهاد میکنم سوال و جواب پایانی را هم حتما بخوانید، نکتههایی که فاطمه معتمدآریا مطرح میکند، حرف روز جامعه ما است؛ نه فقط سینما.
آقای حامد شما خیلی کم درباره فیلم صحبت کردید؟
مرتضی فرشباف: نگفتید اصلا فیلم را دوست دارید؟
احمد حامد: من بعد از انقلاب شاید سی یا چهل فیلم ایرانی بیشتر ندیدم. راستش نصف فیلمهایی که سیمین بازی کرده را هم ندیدهام.اوایل البته فکر میکردم، جشنواره فیلم فجر خیلی خوب است و باید برویم و فیلمها را ببینیم، در واقع سیمین میرفت و زورش میرسید مرا هم میبرد. اما بعد از مدتی خودش هم نرفت و من هم نرفتم. بنابراین خیلی نمیتوانم نظر کارشناسانهای داشته باشم.اما بهمن به نظرم فیلم تروتمیزی است. در مورد بعضی فیلمها در همان سکانس اول از فیلم خوشت نمیآید و فضاسازیاش به نحوی است که از همان اول میگوید مرا نگاه نکن. اما وقتی فیلمنامه بهمن را خواندم، مشکلاتی داشت که الان هم در فیلم وجود دارد.در واقع به اعتقاد من، ساخت و بازیهای و کارگردانی فیلم به اتفاقاتی که در فیلم میبینیم، برتری دارد. یعنی قصه فیلم خوب روایت نشده و این نکتهای است که از ابتدا به مرتضی گفتم. درواقع اگر یک جمله در فیلم تعریف میشد من راضیتر از سینما بیرون میآمدم. این جمله که «حرف حسابت چیه؟» وگرنه از نظر ساخت حتی در مقایسه با فیلمهای خارجی که آنها را زیاد میبینم، فضاسازی کاملا منطبق است با روابط آدمها در فیلم. اما حرف فیلم،خیلی واضح نیست. مثالی میزنم، درفیلم «جاذبه» بعد از تمام چالشهایی که میبینیم، وقتی ساندرا بولاک به زمین میرسد، انتظار داریم زمین را ببوسد و اشک بریزد، اما با وجود همه جنگیدنهایش او را خوشحال نمیبینیم و انگار به ما میگوید این زمین خیلی هم ارزش جنگیدن برای زنده ماندن را ندارد، این برداشت شخصی من از فیلم است و به نظرم فیلم در انتقال این حرف موفق بود. فیلم بهمن همه روابط و چالشها را نشان میدهد اما در هیچ کجای فیلم برداشت مشخصی از حرف فیلم به من منتقل نمیشود. ما به قصه عادت داریم و اساسا هرچقدر هم ادعا کنیم که متفاوت هستیم اما باز قصه را دنبال میکنیم. به همین دلیل میگویم حرف حساب فیلم را نگرفتم یا آنقدر ظریف گفته شده که عقلم به آن نرسیده یا در دلش گفته شده.
آقای فرشباف خیلی آرام گفتهاید؟
فرشباف: راستش ما بحثهای زیادی درباره تم و موضوع فیلم داشتیم و درباره نقاط مشترک این بحران میانسالی. حتما میدانید که یک بخشی از روابط فیلم را از رابطه مادر خودم با مادربزرگم گرفتم. به هر حال فکر میکنم همیشه باید یک سوپاپ اطمینانهایی در فیلمنامه داشت تا زمانی که فضای فرمی فیلم نتوانست تم فیلم و اطلاعات قصه را بازگو کند،آن سوپاپ اطمینانها جبران کنند و تکلیف تماشاگر را روشن کند و آقای حامد هم روی این نقاط تاکید داشتند.الان تماشاگر چهل، پنجاه دقیقه در فضایی پرسه میزند، حال اگر حوصله اش سربرود، دیگر نمیتوان او را به دیدن ادامه فیلم که اتفاقا میتواند تاثیر گذار باشد، تشویق کرد.
حامد: من میگویم نوع ساخت این فیلم توقع ما را از حرفی که میخواهد بزند، بالا میبرد. یعنی فکر میکنی که این فضا، این روابط، این بی خوابی و…به کجا منتهی میشود و چه میخواهد بگوید . تصویری که میبینیم تصویری جدی و پختهای است. البته این را هم بگویم که همه چیز خیلی بهتر از آن است که در انتها حرف مزخرفی بزند. من جرات نمی کنم مثال ایرانی بزنم اما خیلی از فیلمها را تا انتها دنبال میکنی، گاهی اوقات حتی خیلی ماهرانه تا آخر تماشاگر را نگه میدارد اما در انتها هیچ دریافتی از فیلم نداری.
با این همه کدام صحنه فیلم را بیشتر دوست دارید؟
حامد: صحنه آخری که در بیمارستان با هم صحبت میکنیم را دوست دارم.
فرشباف: من آن صحنه دو تا دستها را خیلی دوست دارم.
فاطمه معتمدآریا: آن صحنه برای من هم عجیب بود. من برای خانم اسماعیلی خیلی احترام قائل هستم،ایشان یک خانم بسیار محترم و فهیمی هستند. برای آن صحنه مرتضی گفت میخواهم او را در رختخواب ورزش بدهید.جالب اینجاست که تمرینات ورزشی من در آن دوران، با دست بود. بنابراین بدون آنکه عمدی داشته باشم، آن تمرینات که پراز مدیتیشن و تمرکز است با ایده مرتضی تلفیق و به صورت یک رابطه انسانی در فیلم متجلی شد. البته این ازتیزهوشی و راهنمایی مرتضی بود، که امکان پدید آمدن این صحنه را در آن فضا و شرایط فراهم کرد. ما این پلان را دوبار فیلمبرداری کردیم. در آن صحنه وقتی هما شطی را هنگام تمرین و ورزش در آغوش میگیرد، در چشمهای خودم حیرتی را حس کردم از حجم مهری که با آن نیاز داشت. هر دفعه هم که این صحنه را میبینم، زار زار گریه میکنم. شاید صحنه اشکانگیزی نباشد، اما تاثیرگذار است. کاری ندارم که من آنرا بازی کردم اما آن لحظه، لحظه درخشانی است.
فرشباف: و تنها صحنه فیلم است که به دور از سرمای درونی فیلم، ارتباط دو آدم را با هم میبینیم.
معتمدآریا: هما تا پیش ازاین لحظه، از برقراری ارتباط ابا دارد و حتی در صحنهای دوستش که نقش او را خانم مریم شیرازی با ظرافت بازی کرده، میخواهد دستش را بگیرد، اما او دستش را میکشد. برای همین است که میگویم این فیلم نیاز به تماشاگر صبوری دارد که این نکات ظریف را ببیند.
این جمله را هنگام اکران فیلم در جشنواره هم از شما شنیدهام.
معتمدآریا: شخصا فکر میکنم تماشاگر اگر خوراک خوب برایش فراهم شود و برای او شعور قائل باشیم، حتما برای دیدن این فیلمها به سینما میآید. من قبل از بهمن در دو، سه فیلم بازی کردهام که به جز «یحیی سکوت نکرد»، هنوز اجازه اکران نیافتهاند. در آن فیلمها و حتی همین یحیی سکوت نکرد، تماشاگر باید صبر و تعمق کند. یحیی سکوت نکرد، در میان فیلمهای هنروتجربه فروش خیلی خوبی داشته و در نظر سنجیها هم رتبه خوبی دارد. همین نشان می دهد ما اگر فیلمی به تماشاگر ارائه کنیم که تفکر برانگیز باشد، استقبال میکند. فیلم اگر خوب باشد، حتما میفروشد. بخصوص در این دوره که خوراک فکری مردم در سینما ضعیف است.اگر خوراک فکری خوب به آنها دهیم، استقبال میکنند. هیچ وقت فکر نمیکنم این فیلمها مخاطب خاص دارد، همهاش فکر میکنم مردم این فیلمها را دوست خواهند داشت. ممکن است سلیقه خیلیها نباشد اما مردم این فیلمها را میبینند. چون یک استانداردی را رعایت میکند، در آن فحاشی بیمورد، بیاحترامی، تحقیر ارزشهای انسانی را نمیبینیم. کارگردانش فیلمسازی را بلد است و فیلم دارای خصوصیات یک فیلم خوب است، حالا این فیلم ممکن است با سلیقه ما منطبق باشد یا نباشد. همه فیلمهای خوبی که در تاریخ سینما ساخته شده و میشود، لزوما با سلیقه ما همخوان نیستند ولی ما فیلم خوب را تحسین میکنیم و از دیدن این حجم شعورو زیبایی لذت میبریم.در مورد بهمن هم همین احساس را داشتم که مردم این فیلم را میبینند.
آقای حامد شما که تجربه تولید و تهیهکنندگی هم دارید، چه پیشبینی از تماشاگران این فیلم داشتید؟
حامد:الان معیارها خیلی تغییر کردهاست. در گذشته فیلم کودک خیلی خوب میفروخت یا فیلمهای اکشن اما الان میبینیم که در سینمای ما این فیلمها فروش چندانی ندارند و در مقابل فیلمهایی که ابعاد هنری دارند و حتی در جشنوارههایی مثل کن به نمایش درمیآیند، در داخل هم تماشاگر دارند و فروش میکنند.اما جدا از این که برای فروش فیلم چه معیاری داریم، سینما نیاز به قصه دارد و پیچیدگی سینما در اینجاست که این قصه ساده را چگونه بیان کنیم و پرداخت آن را بلد باشیم. فیلم بسیار سادهای مثل «خانه دوست کجاست» مطمئنم اگر امروز اکران میشد، فروش خیلی بیشتری میکرد. تماشاگران امروز بخصوص جوانها ارتباطشان با سینما منطقیتر شدهاست.
فرشباف: و ارتباطشان با سینما واقعا بهروزاست. من بهعنوان کارگردان بعد از ساخت فیلم دوم هنوز آنقدر جاه طلبی دارم که همچنان به دنبال علائق شخصی باشم، البته علائق معتبری که بتوانم با تماشاچی قسمتش کنم. برای پروژه سوم هم مسالهای که در زندگیام بوده، پیدا کرده و سعی کردهام، آنرا گسترش بدهم. این پروسه برایم خیلی لذتبخش است و مثل روان درمانی میماند که از میان تمام آنچه که به آنها فکر کردهاید، یک نکته را بیرون بکشی. اما به هرحال تماشاگر در ذات سینما نقش دارد و دایره فیلم با تماشاگر است که بسته میشود. آقای بهرام توکلی که از فیلمسازهای محبوب من و خانم معتمدآریا هم هست، به من میگفت دستهبندی اشتباهی وجود دارد که یک تعداد فیلم مال مخاطب خاص است و بخشی هم برای سرگرمی.فکر نکنم آن عده که میروند به دیدن فیلم تارکوفسکی برای زجر کشیدن به سینما بروند. آنها هم میروند سرگرم شوند اما جنس این سرگرمی متفاوت است. به همین دلیل به طور قطع مخاطبینی وجود دارند که با بهمن سرگرم شوند. من واکنشهایی از آدمهایی گرفتم که شاید خیلی اهل دیدن فیلمهای ایرانی نبودند اما ارتباطی عجیب با فیلم برقرار کردهاند.
معتمدآریا: پیش از گفتوگو برایت تعریف کردم، در شهر زنجان جوانی را دیدم که در یک تعمیرگاه ماشین کار میکرد. او به من میگفت سلیقه من فیلمهایی مثل یحیی سکوت نکرد، است. متاسفانه این ما هستیم که مردم را به عام وخاص تقسیمبندی میکنیم.
فرشباف: این سوتفاهمی است که همیشه سینمای ایران با آن درگیر است و هنوز این توهم وجود دارد که فلان کمدی حتما میفروشد.
معتمدآریا: چندی پیش تماشاگری یادداشتی برای من در اینستاگرام زیرعکس فیلم «عینک دودی» گذاشته بودند با این مضمون که این فیلم را امروز دیدم و فکر کردم کمدی الان چه معنی پیدا کرده و من چرا باید ویژگیهای تحقیر شده انسانی را به عنوان کمدی در فیلمها ببینم. از مدل شلوار تا حرکات سخیف برای ما شده کمدی.
فرشباف:البته این را بگویم که شانس آوردهام، گروه هنروتجربه وجود دارد. چون دراین شرایط اکران سینمای ما و تعداد زیاد فیلمهایی هم که ازگذشته در سینما نمایش داده نشدهاند، اکران فیلم من یک شانس است.
معتمدآریا: فکر میکنم من رکورددار اکران فیلمهایم در هنروتجربه بشوم، چون از این به بعد هم، فیلمهایی که بازی میکنم برای اکران در هنروتجربه مناسب هستند.
فرشباف: راستش نمایش فیلم در هنروتجربه به فیلم شخصیت میدهد. سوگ در سینماهای گروه ساندنس در آمریکا اکران شد یا در فرانسه. اما متاسفانه فیلمهایی نظیر سوگ در ایران فرصت اکران ندارند. آن زمان به من میگفتند چون سوگ بازیگر ندارد، نمیتوانی اکرانش کنی چون کسی آن را نمیبیند. من از سال ۹۰ تا الان منتظر اکران سوگ هستم و جالب است فیلم دومم زودتر از فیلم اول اکران شدهاست. به همین دلیل پرونده سوگ هنوز برای من باز است.
اگر سوگ اکران می شد، بهمن چه تفاوتهایی میکرد.
فرشباف: الان با نمایش بهمن است که تازه میفهمم چه بار روانی با اکران فیلم از ذهن آدم برداشته میشود. تغییری که میگویید قابل پیشبینی نیست اما حتما تغییر میکرد. انرژی که از اکران فیلم میگیری، حتما در فیلم بعدی تاثیرگذار است. در حقیقت وقتی ارتباطت با تماشاگر قطع میشود، سرگردان میمانی. به هرحال تبعات روانی این مساله خیلی زیاد است.
معتمدآریا: برای من هم به عنوان یک بازیگر همین مساله در مورد فیلمهایی که اکران نمیشود، وجود دارد. من هیچ وقت نقشهایی که بازی کردهام را تکرار نمیکنم اما مثلا در فیلمی مثل «صد سال به این سالها» یک روندی را بازی کردم که دلم نمیخواهد جای دیگری آن را تکرار کنم اما تا آن را در ارتباط با مخاطب نبینم، برایم تمام نمیشود. در مجموع اکران نکردن فیلمها، نسل خوبی را پرورش نمیدهد، با این حرکت متاسفانه یک عده آدم پر مساله و مدعی سینمای متفاوت و معترض میشوند. در حالیکه باید فیلم را نشان بدهیم، آن وقت این تماشاگر است که انتخاب میکند آن فیلم را ببیند یا نه .ما حتی نمیتوانیم به تماشاگر بگوییم تحت تاثیر ابتذالی که در این فیلم هست قرارنگیر، او خودش انتخاب میکند که قرار نگیرد. به هر حال در ایران همه چیز با رعایت اصول ساخته میشود. بنابراین حرکت هنروتجربه در اکران فیلمها بسیار ارزشمند است؛ مشروط بر این که سلیقه خاص خودش را حفظ کند نه نمایش آنچه سرند میشود، برای اکران عمومی. وقتی فیلمهای آقای عیاری و داودنژاد یا هر کارگردان که در سینما ما وزنهای است، به هنروتجربه میآید، یک بار مثبتی را به این گروه منتقل میکنند و در مقابل سینمای عمومی از این بار تهی میشود.
یعنی معتقدید به لحاظ کیفیت اکران تعادل باید بین سینمای بدنه و هنروتجربه برقرار شود.
معتمدآریا: دقیقا.
در این میان اما فیلمسازان حرفهای و باتجربه ما هم کمکاری میکنند و جای فیلمهای استاندارد،با سلیقه، سرگرمکننده و پرفروش در سینمای ما خالی است.
معتمدآریا: ما هشت سال عادت کردیم که به هم اعتماد نداشتهباشیم و با هم حرف نزنیم. این باعث شده، هرکدام جدا جدا حرکت کنیم و هرکسی با بهره ازعقل خودش. این ماجرا به چراغ راهنمایی میماند، اگر نباشد هرکسی راه خودش را میرود اما وقتی هست همه از آن پیروی میکنند. سینمای ما هم به یک قانون صحیح و اصولی نیاز دارد، قانون منع ابتذال. اگر چنین قانونی باشد همه به هم نزدیک میشویم. سینمای بدنه و هنروتجربه نزدیک میشوند. هنروتجربه میتواند در یک سینما تک باقی بماند تمام دنیا هم فیلمسازان مهمی فیلمهایشان را در سینما تک نشان میدهند.
فرشباف: البته این را هم بگویم که ما تعداد فیلمسازان اولمان هم خیلی زیاد است.فکر نمیکنم در هیچ کجای دنیا سالی این تعداد فیلم اول ساز به سینما اضافه شود.
حامد: ما بعد از انقلاب ما یک گروه زیادی سینماگر تربیت کردیم، در دانشکدهها، مراکز آموزش فیلمسازی و… خب این عده بعد از فارغ التحصیلی نیاز به کار دارند. در تمام دنیا اغلب این افراد جذب تلویزیونهای خصوصی میشوند اما متاسفانه ما در ایران چنین امکانی را نداریم. ناچار سراغ سینما میآیند. آن هم در شرایطی که تولید فیلم الان خیلی پیچیده شدهاست و وضعیت اقتصادی خوبی نیست. در این موقعیت شاید ما دیگر نتوانیم ستاره و سوپراستار در سینما داشتهباشیم.
خانم معتمدآریا در پایان میخواهم از شما بپرسم، طی چند سال اخیر بیشتر در فیلمهای کارگردانهای جوان و تجربهگرا حضور پیدا کردید، می دانم در طول سال پبشنهادهای سینمایی بسیاری از سینمای بدنه هم دارید اما چرا انتخابهایتان به این سمت رفتهاست؟
فرشباف: این سوال برای من هم پیش آمده، بخصوص که میدانم فیلمنامههای زیادی به شما پیشنهاد میشود….
معتمدآریا: راستش در این نزدیک به۶۰ فیلمی که بازی کردهام، کمتر میتوانید دو فیلم و نقش نزدیک به هم را پیدا کنید. من دنبال کار متفاوت میگردم. نمیخواهم نقشی مشابه کارهای قبلی یا نزدیک به خودم را بازی کنم. همیشه دنبال یک چالش جدید هستم. وگرنه به من بگویند بیا مشابه «گیلانه» را بازی کن، برای من خیلی آسان است. حتی بعد از این فیلم، بیست فیلمنامه به من پیشنهاد کردند که نقشی شبیه شخصیت گیلانه داشت اما نپذیرفتم. در واقع قرار نیست کاری را که بلدم انجام دهم، بلکه می خوهم تجربه جدیدی داشته باشم. دلیل همکاریام با جوانها هم این است که جوانها ایدههای نو دارند. از ابتدا هم معمولا با کارگردانهای فیلم اولی کار کردهام و این همکاری کمتر در فیلم دوم ادامه پیدا کردهاست. همه اینها دستاویزی است که خودم را همیشه تازه و بهروز نگه دارم. نکته دیگرهم این که این جوانها خودشان، خودشان را پرورش دادهاند. آنها مثل زمان آموزش من، سیستم نداشتند.چند روز پیش من بعد از مدتها رفته بودم دیدن آقای انتظامی و ایشان مرتب پشت من میزدند و میگفتند بازی کردن تو را قبول دارم. به ایشان گفتم ما تربیت شده نسل شما هستیم و من خیلی متاسفم که نسل بعد از خودم را نتوانستم به انضباط نسل خودم تربیت کنم. من هم در این میان مقصرم، چون خودم را کنار کشیدم و نتوانستم کسی را شبیه و یا بهتر از نسل خودم پرورش دهم. بنابراین بعضی از این نسل جوان ما خودشان تلاش کردهاند، آنی بشوند که هستند و این خودشان بودن واحد و استثنا است. برای همین وقتی یک جوانی مثل مرتضی میخواهد کار کند، با کله همکاریاش را میپذیرم. مشروط به این که مطمئن باشم، سناریواش خوب است، دانش سینمایی دارد، بلند پرواز و جسور است و از همه مهمتر میتواند من افسار گسیخته را مهار کند و این آخری برایم خیلی مهم است، چون اصلا نمیتوانم با کارگردانی کار کنم که هرچه میگویم گوش میکند.
فرشباف: برای من تعصب خانم معتمدآریا از کار در سینما خیلی عجیب بود. در هیچ شرایطی از یک سری مسائل کوتاه نمیآیند و اولویت برایشان شـأن حضور در سینماست. این نکتهای است که فکر کنم امروز در سینمای ما گم شدهاست، آن رگ گردن تعصب و غیرت و اینکه آنقدر به کارت متعهد باشی که در سختترین شرایط باز هم به آن فکر کنی. خانم معتمدآریا یک روز ساعت پنج صبح با من تماس گرفتند و خبر فوت پدرشان را دادند، ایشان ساعت هشت صبح سرصحنه بودند و پلانی را گرفتیم که بالا سر خانم شطی میآیند و رادیو را کم میکنند. در چنین موقعیتهایی است که فکر میکنی، سینما شوخی نیست و هر کسی حق ندارد هرطور که میخواهد با آن برخورد کند.
معتمدآریا:نکتهای که شاید جایی تا بهحال دربارهاش صحبت نکردهام، این است که نسل من نیامدهاند از سینما چیزی به دست بیاورند. ما نه نیاز داریم ،سوئیچ بنز بیاندازیم روی میز گریم، نه دنبال پولهای عجیب و غریب هستیم. کل بودجه سینمای ما به اندازه چند ساعت دادوستد بازار تهران هم نیست.در سینما به لحاظ مالی چیزی وجود ندارد که به خاطرش هرکاری بکنم. من خودم را ارزان نمیفروشم، من یک قیمتی دارم و کسی نمیتواند خیلی راحت آن قیمت را بپردازد. برای همین هم شأن کارم را نگه داشتم. چون آن قیمت متعلق به کار من است و به هر کسی نمیفروشمش. من باور دارم که سینمای ایران شریف و قابل احترام است. تنها هنری است که بعد از انقلاب با وجود همه حملاتی که به آن شد، توانست با مردم ارتباط برقرار کند. زمانی که فیلم «روسری آبی» اکران شد، عدهای با سنگ و چوب مقابل سینما ایستاده بودند به ما حمله کنند و ما به ناچار از در پشتی سینما فلسطین خارج شدیم. سینمای امروز ایران با گذر از این گونه حملات ساخته شد و همان آدمها که حمله میکردند امروز فیلم میسازند و مدافع سینما شدهاند و این خوب است. چرا یادمان میرود که چگونه به سینمای امروز رسیدهایم. حکایت نسل ما و سینما حکایتی طولانی است …