اگر اتهامی دروغ به شما زدهاند…
ترجمهی مقالهی مایکل بلَندینگ در هاروارد بیزنس اسکول ورکینگ نالج که با عنوان «اگر اتهامی دروغ به شما زدهاند، بدترین کار خشمگینشدن است» در وبسایت ترجمان منتشرشده را میخوانید:
بیشتر اوقات مردم برای قضاوتِ وضعیتهای پیچیده به سوگیریها و شمّ و احساس خود تکیه میکنند. لسلی جان در پژوهشی نشان میدهد که به اشتباهافتادن در قضاوت چقدر آسان است.
چطور؟ همکارتان شما را متهم میکند به اینکه در جلسهای که با مشتری داشتهاید دروغ گفتهاید؛ شما عصبانی میشوید چون دروغ نگفتهاید. اما طبق این پژوهش جدید، نشاندادن خشم بهترین راهِ اثبات بیگناهی نیست.
لسلی کِی. جان استاد مدرسۀ کسبوکار هاروارد است و مقالهاش با عنوان «خشم موجب محکومیتِ فردِ بیگناه میشود» در ژورنال سایکولاجیکال ساینس در حال چاپ است. او میگوید «این احتمال هست که مردم این خشمِ ابرازشده را، بهاشتباه، نشانۀ گناهکاری تلقی کنند». جان و همکاران او -کاترین دیسِلز از دانشگاه تورنتو، گابریل آدامز از دانشگاه ویرجینیا و هالی هاو از دانشگاه دوک- طی مجموعه آزمایشهایی به این نتیجه رسیدند که خشم ممکن است باعث شود فرد، حتی اگر در واقع بیگناه باشد، گناهکار دانسته شود.
خیلی از اوقات، وقتی کارمندی به خلافی متهم میشود، کسانی که مسئول ارزیابی وضعیت هستند شاید بر اساس سوگیریها و شمّ و احساس خود قضاوتی عجولانه کنند. این پژوهش نشان میدهد چه آسان است که، بر اساس احساساتی که دیگران بروز میدهند، درمورد خطاکاربودن یا نبودنشان دچار اشتباه شویم. چنین قضاوتهای نامنصفانهای میتواند عواقب ناگواری داشته باشد، یعنی بر موقعیت شغلی فرد متهم اثر بگذارد و حتی شاید منجر به ازدستدادن شغل او شود.
جان، دانشیار مدرسۀ کسبوکار هاروارد، میگوید «ما بهعنوان دانشمندان علوم رفتاری طی بحثهایمان از خود میپرسیدیم چه فرایندهای استدلالیِ معیوبی ممکن است منجر به زندانیشدن فردی بیگناه شود. البته که خشم افرادی که بهاشتباه متهم شدهاند کاملاً بهحق و منطقی است. اما این سؤال برایمان پیش آمد که آیا ممکن است نشاندادن خشم، به اشتباه، نشانهای از گناهکاری تفسیر شود؟».
این گروه تحقیقاتی ابتدا دستبهکار تحقیق در این موضوع شد که آیا مردم از خشمگینبودن گناهکاری را استنباط میکنند؟ بعد بررسی کردند که آیا نشاندادن خشم به گناهکاریِ واقعی ربطی دارد یا نه؟
نویسندگان مطالعات متعددی را برای آزمودن این سؤالات ترتیب دادند. آنها، در یک آزمایش، کلیپهایی را از برنامۀ تلویزیونی واقعنمای «قاضی فِیث» به شرکتکنندگان نشان دادند. این کلیپها در دادگاه میگذشتند و اتهامات متنوعی را تصویر میکردند، از جمله شکایت از همسایگان مشکوک، سَوانح شرکتهای باربری و رانندگان بیاحتیاط.
شرکتکنندگان آزمایش با تماشای این کلیپها میسنجیدند که طرفین دعوی در دادگاه تلویزیونی چقدر عصبانی و چقدر گناهکارند و بر آن اساس به هریک نمره میدادند. هرچه متهم را عصبانیتر میپنداشتند، باور میکردند که گناهکارتر است. پژوهشگران مستنداتی را نیز برای توضیح این اثر آوردند که تأیید میکرد کسانی که خشم خود را اظهار میکنند غیرقابلاعتماد و نامعتمدتر جلوه میکنند.
این گروه پژوهشی، در آزمایشی دیگر، سناریوهایی خیالی را دربارۀ مردی به نام نِیتِن به شرکتکنندگان دادند. در این سناریوها یا شریک زندگی نِیتِن او را به خیانت متهم میکرد یا یکی از همکاران به او انگ دزدی میزد. پژوهشگران در هر سناریو پاسخ نِیتِن را بهطور تصادفی گنجاندند. در یک حالت به شرکتکنندگان میگفتند نِیتِن اتهامی را که به او زده بودند با ملایمت رد کرد یا با شنیدن آن از کوره در رفت و با خشم فریاد زد.
میانگین نمرۀ شرکتکنندگان به میزان گناهکاری نیتنِ خشمگین ۶.۳ از ۷ بود که نشانۀ محکومکردن او بود، درحالیکه، نمرۀ نِیتنِ خونسرد فقط ۲.۹ بود. آزمایشی دیگر نیز نشان داد که حتی وقتی فرد متهمشده خشم خفیفی هم نشان میدهد -مثلاً به او برمیخورد- قضاوت مخاطب راجع به او همینگونه منفی است. نتیجه اینکه مردم گرایش دارند خشم را، حتی خشم نامحسوس را، گواه گناهکاری بدانند.
در گام بعد، پژوهشگران بررسی کردند که آیا این درک و دریافت صحیح است یا نه: آیا فرد گناهکار خشمگینتر از فرد بیگناه است؟ به بیان دیگر، آیا خشم نشانۀ گناهکاری است؟ معلوم شد که پاسخ منفی است.
پژوهشگران برای رسیدن به پاسخ این سؤالات از مردم خواستند واقعهای را به یاد بیاورند که در آن متهم شدهاند، چه آن اتهام مربوط به تخلفی کوچک بوده باشد مثل دروغگفتن، یا موضوعی جدی مثل ارتکاب جرم. سپس از آنها پرسیدند که در آن موقعیت چقدر خشمگین بودند و چقدر خشم خود را بروز دادند.
شرکتکنندگان به خاطر آوردند که همواره وقتی بهغلط متهم شدهاند، خشم بیشتری بروز دادهاند تا وقتی که واقعاً کار اشتباهی انجام دادهاند. و به هر اندازه که اتهام جدیتر بوده، خشم آنها هم بیشتر شده و بسیاری گفتند چیزی که حسابی کفریشان میکرد این بود که غیرمنصفانه قضاوت شدهاند.
این آزمایش هم شواهد بیشتری فراهم کرد در تأیید اینکه وقتی مردم خشم را نشانهای از گناهکاری میبینند، اغلب دارند نتیجهگیریهای زودهنگام و اشتباه میکنند. جان میگوید «در واقع خشم بیشتر احتمال دارد نشانۀ بیگناهی باشد تا گناهکاری»، چون «به نظر میرسد ذاتاً آزاردهندهتر است که بابت کارِ نکرده متهم شوید، چون عنصر ناعادلانهبودن هم به ماجرا اضافه میشود».
پژوهشگران برای تأیید و اثبات بیشتر یافتههای خود آزمایشی طراحی کردند تا ببیند میتوانند خودشان در موقعیتی واقعی این احساس خشم از اتهام را برانگیزند یا نه. برای این کار تکلیفی نوشتاری به شرکتکنندگان دادند و به آنها گفتند اگر درست پاسخ دهند، پول دریافت خواهند کرد. تکلیف یا آسان بود، مثل بزرگکردن حروف اول و آخر یک پاراگراف، یا سختتر، مثل پاککردن همۀ قیدهای پاراگراف.
سپس، در پایان آزمایش همۀ شرکت کنندگان را -صرفنظر از اینکه واقعاً تکلیف را درست انجام داده بودند یا نه- متهم کردند که تکلیف را نادرست انجام دادهاند. این کار به پژوهشگران امکان داد اینکه کدام شرکتکننده به غلط متهم میشود و کدام بهدرستی را دستکاری کنند. کسانی که باید تکلیف ساده را انجام میدادند و رویهمرفته درست انجامش داده بودند، بهغلط متهم شده بودند. برعکس، آنهایی که تکلیف سختتر را داشتند و اکثراً تکلیف را نادرست تحویل داده بودند، بهدرستی متهم میشدند.
بعد پژوهشگران از شرکتکنندگان پرسیدند که با شنیدن این اتهام که تکلیفشان را درست انجام ندادهاند چقدر احساس خشم کردند. و دریافتند که کسانی که به غلط متهم شده بودند خشمگینتر از کسانی بودهاند که اتهامشان درست بوده. در پایان آزمایش از همۀ شرکتکنندگان دلجویی شد و همگی بابت شرکت در آزمایش پول دریافت کردند.
بر اساس نتایج این پژوهش، جان توصیه میکند که وقتی کسی نامنصفانه مقصّر دانسته میشود، بهتر است سعی کند آرامش خود را حفظ کند. البته که شاید ایدۀ خونسرد ماندن در چنین موقعیتی سخت بهنظر برسد، بهخصوص برای کسی که قبلاً بیعدالتیِ بهاشتباه متهمشدن را تجربه کرده است.
جان میگوید «کنترل احساسات در آن لحظه همیشه دشوار است». دیسلز در این باره اضافه میکند «اما اگر کسی بهخطا شما را متهم کند که رزومهتان را با حواشی و جزئیات بیربط پر کردهاید یا آمار فروشتان را دستکاری کردهاید، با اینکه کاملاً حق دارید احساس خشم کنید، اما ابراز آن فکر چندان خوبی نیست». و اضافه میکند: «از پژوهش دیگری میدانیم که وقتی متهم شدهاید، خوب است که خودتان را متمایل به همکاری نشان دهید. خشم سیگنالِ متضادی به دیگران میدهد: اینکه دارید چیزی را پنهان میکنید». اگر اتهامی که به شما وارد شده از طریق ایمیل به دستتان رسیده، شاید بهتر باشد که در پاسخدادن به آن کمی فاصله بیاندازید تا بتوانید وقتی آرامش خودتان را بازیافتهاید جواب بدهید.
به روی دیگر ماجرا هم نگاه کنیم، اگر شما در شرکتی مدیر هستید و در جایگاهی قرار دارید که به دلیل مشکلی که در محیط کار بهوجود آمده، باید بگویید که کارمندتان گناهکار است یا بیگناه، احتمالاً عاقلانهتر این باشد که به حالت احساسی افراد اعتنا نکنید. دیسلز میگوید «گرچه مطالعات آینده باید روشهای بهتری را مورد بررسی قرار دهد، اگر در چنین موقعیتی قرار دارید بهتر است به جای اتهامزنی مستقیم، با کنجکاوی، ذهن باز و نگرانی با کارمندتان برخورد کنید. این کار باعث میشود او به جای عصبانیشدن پاسخ سؤالاتتان را بدهد».
جان البته موافق است که «این کار همیشه آسان نیست»، اما هرچقدر بیشتر و بیشتر بتوانی با صحبتکردن به عمق مسئله پی ببری، احتمال اینکه بتوانی آن را حل کنی بیشتر میشود. «اگر ظنین شدهای که کارمندی تخلف میکند، به جای اتکا بر حالات چهرۀ او یا دیگر واکنشهایش، تلاش کن و دادههای واقعی به دست بیاور تا پیش از تصمیمگیری دربارۀ گناهکار بودنش، ببینی آیا این ادعای درخور توجهی است یا نه».
دیسلز بر این نکته هم تأکید کرد که «احتمال دارد کسانی هم که گناهکار هستند، وقتی اتهامی به آنان زده میشود اظهار عصبانیت کنند؛ شاید از آن بهعنوان استراتژیای استفاده کنند که نشان دهند به خاطر اخلاقیات خشمگین شدهاند، یا از مشکلات و کاستیهای جریان دادرسی خشمگین شده باشند تا خود اتهام، یا حتی شاید به این دلیل که اصلاً خبط و خطای خود را به درستی به یاد نمیآورند. اما این پژوهش نشان میدهد که به نظر میرسد، به طور متوسط، افرادِ به اشتباه متهمشده در مقایسه با گناهکار واقعی، بیشتر احساس خشم میکنند و آن را شدیدتر ابراز میکنند».
پینوشتها:
• این مطلب را مایکل بلَندینگ نوشته و در تاریخ ۳۰ آوریل ۲۰۲۱ با عنوان «Why Anger Makes a Wrongly Accused Person Look Guilty» در وبسایت هاروارد بیزنس اسکول ورکینگ نالج منتشر شده است. و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۳ تیر ۱۴۰۰ با عنوان «اگر اتهامی دروغ به شما زدهاند، بدترین کار خشمگینشدن است» و ترجمۀ حسنی سهرابیفر منتشر کرده است.
•• مایکل بلندینگ (Michael Blanding) روزنامهنگار تحقیقی و نویسنده است. نوشتههای او در بوستون گلوب، وایرد، نیویورکتایمز و دیگر مطبوعات به انتشار رسیده است. دزد نقشه (The Map Thief) مشهورترین کتاب اوست.
انتهای پیام