به بهانهی سالمرگ بانو سیما کوبان
«مهدی فخرزاده» در یادداشتی به مناسبت سالمرگ «سیما کوبان» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده، نوشت:
خرداد ماه نامهای بزرگ است. نامهایی که هرکدام میتوانند فصلی از تاریخ را تیتر بزنند. اما در میانه این ماه پر از نام، زنی با چراغی در دست ایستاده. زنی که کارش بزرگتر از نامش بود.
قرار گرفتن صفت شمارشی «اولین» در ابتدای موصوفی که به ما مربوط باشد، خوشآیند بسیاری از انسانهاست. چه این صفت را تنها مناسب ثبت در کتاب اولینها بدانیم و چه نه! بسیاری کوبان را اولین ناشر زن ایران میدانند و عدهای نیز در زمانی که هنوز کوبان زنده بود، مدعی بودند خودشان اولین ناشر زن ایران هستند. اما اگر ملاک را تاریخ و کیفیت بگیریم، اولین انتشارات با مدیریت زنان در ایران توسط سیما کوبان راهاندازی شد. حوزهی نشر مانند بسیاری از حوزهها در ایران دور از تجربهی زنان مانده بود و کوبان چراغی در این حوزه افروخت.
صادق زیباکلام در خاطرات خود از سالگرد 16 آذر، آخرین سالگرد پیش از انقلاب را به خاطر میآورد که در آن روز چهار تن از استادان دانشگاه، بر شهدای 16 آذر فاتحه میخواندند:
«وقتی خواستم وارد دانشگاه شوم دیدم که گارد دم در دانشگاه تجمع کرده است و چند نفری هم جلوی مسجد دانشگاه ایستادهاند و به یاد آن سه دانشجوی شهید فاتحه میخوانند. البته این را هم بگویم که در سال 56 فضا نسبتاً بازتر شده بود.
آن چند نفری که ایستاده بودند و فاتحه میخوانند چهار تن از استادان دانشگاه تهران بودند که من هنوز هم آنها را به یاد دارم، دکتر محمد ملکی استاد دامپزشکی، دکتر ناصر پاکدامن استاد اقتصاد، خانم دکتر سیما کوبان استاد هنرها و اقای دکتر ترابعلی براتعلی استاد دانشکده علوم که از رهبران جبهه ملی بود. دکتر محمد ملکی با حکم مرحوم مهندس بازرگان اولین رئیس دانشگاه بعد از انقلاب شد و دکتر براتعلی هم به عنوان معاون پژوهشی دانشگاه مشغول به کار شدند. آن زمان من این اساتید را نمیشناختم اما بعدها متوجه شدم که جملگی آنها از رهبران سازمان ملی دانشگاهیان هستند.»[زیباکلام، 1383]
کوبان به اعتراف خودش پیش از انقلاب تمایلات چپگرایانهی تند داشته که پس از انقلاب گرایشاش به دموکراسی بیشتر میشود. رویکرد جدید کوبان در نشریهی چراغ دیده میشود
«انتشار چراغ نخستین گامهای من در جهت فاصلهگیری از گروهگراییهای چپ افراطی و حرکت به بینشی دموکراتیک بود». [کوبان، 1387]
استاد تمام دانشکدهی هنرهای زیبا، پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه، تصمیمی میگیرد نشر دماوند را راهاندازی کند. نشر و کتابفروشی دماوند در طبقهی دومِ ساختمانی در خیابانِ بزرگمهر (یکی از فرعیهایِ بینِ خیابانهایِ انقلاب و طالقانی) تأسیس شد. پرتو نوریعلاء و مُنیر رامینفر هم پس از مدتی به او میپیوندند. کتابفروشی دماوند از معدود کتابفروشیهایی بود که فضای روشنفکری داشت. این فضا را شاید میشد در برخی کتابفروشیها در شمال تهران جست، اما مرکز تهران کمتر چنین فضایی وجود داشت.
کوبان به نشر آثاری از اخوان ثالث و فریدون آدمیت پرداخت. «مقالات تاریخی» و «اندیشههای طالبوف» آثار منتشر شده از آدمیت بود که در عمر کوتاه نشر دماوند، توسط کوبان و یارانش منتشر شد؛
«انتشار مقالات تاریخی گره از دشواریهای «دماوند» گشود. کتابفروشیهای روبروی دانشگاه ما را جور دیگری تحویل گرفتند. کتابهای انتشارات «دماوند» با وجود حجم کم و قیمت ارزان، بلافاصله پس از چاپ، در بهترین نقطهی ویترین کتابفروشیها قرار میگرفت. کمی پس از انتشار مقالات تاریخی، روزی ۲۰ نسخه از کتاب را همراه با یک دسته گل و پاکت چک حقالتألیف برایش [فریدون آدمیت] بردم. گلها را در گلدان و کتابها را در کناری نهاد. پاکت را روی میز گذاشتم. گفت: «این پاکت را توی کیفتان بگذارید». گفتم: «دستکم بازش کنید، شما که نمیدانید تویش چیست»، گفت: «چرا خوب میدانم، آن را به حساب انتشارات «دماوند» بگذارید و دیگر هم هرگز برای من پاکت نیاورید…». من هم دیگر تا پایان عمرِ انتشارات «دماوند» برایش پاکتی نبردم ولی همکاری ما به تدریج بیشتر و دوستیمان صمیمانهتر میشد. نه تنها من بلکه سایر همکارانم در انتشارات «دماوند»: پرتو نوری علاء، منیر بیضایی و منیر ترغیبی همگی مفتون شخصیت و رفتار فریدون آدمیت بودیم». [کوبان، 1378]
انتشار آثار اخوان ثالث و بیضایی هم تأثیر خوبی بر این انتشارات داشت.
سوسیالیسم شوروی هم خودش و هم نقدش موج ایجاد کرد. پردههای آهنین شوروی نتوانست رسانههای نیمبند آن روزگار را محدود کند و از پرده برون افتاد راز. روشنفکرانی چون آرتور کستلر و مأنس اشپربر که هردو روزگاری دلدادهی سوسیالیسم شوروی بودند، شروع به نقد دیکتاتوری استالین کردند، هرچند هنوز دلدادهی آرمان عدالت بودند.
همزمان با افول ستارههای سرخ، دماوند در حال گل دادن بود. کتاب «نقد و تحلیل جباریت»، اثر مأنس اشپربر در آن روزگار، برای مخاطبان کتاب جذاب بود. دماوند کتاب را با ترجمه کریم قصیم وارد بازار کرد. قصیم در ارتباط با پاکنژاد، یکی از اعضای مؤثر «جبهه دموکراتیک ملی ایران» بود. این جبهه که عضو جبههی ملی بود، به رهبری هدایتالله متین دفتری تشکیل شد و بنای ناسازگاری داشت. بنا به ادعای کریم سنجابی، تشکیل این جبهه باعث تضعیف جبههی ملی شد. جبهه در سال 60 با جریان رجوی راهی عراق شد و در شورای ملی مقاوت عضو شد. (در اواخر دههی هفتاد، این گروه به عنوان آخرین بازماندهی آن شورا، از رجوی جدا شد). قصیم همراه نشد و ایران بود. کتاب جباریت در شهریور 1363 منتشر شد و کریم قصیم هم عازم خارج از ایران. چاپ اول و دوم کتاب، هرکدام در تیراژ 5000 نسخه به فروش رسید و چاپ سوم در چاپخانه توقیف و کوبان دستگیر شد. قصیم به مجاهدین [منافقین] پیوسته بود و همین گویی علت برخورد با نشر دماوند بود. انتشارات تعطیل شد، اما چون کوبان ارتباطی با قصیم نداشت، پس از اندکی آزاد شد. قصیم تا سال 1392 دستگاه زورگو و فاسد رجوی را توجیه کرد و از آن پس از تشکیلات رجوی جدا شد و به نقد آن پرداخت.
عمر بنیانگذار دماوند، همچون خود این نشر، کوتاه اما پر دستاورد بود. رد دستهای کوبان در حوزههای مختلفی قابل پیگیری است.
«یکی از جاذبههای تصویری که نگاه هر تازه واردی را به تماشاخانهی سنگلج به خود جلب میکند، تابلوی معرق کاشی به ابعاد سه متر در 14 متر است که سال 1343 خورشیدی توسط دکتر سیما کوبان طراحی و توسط گروه کاشی سازی هنرهای زیبا ساخته شده و بر سردر ورودی این تماشاخانه خودنمایی میکند.» [سایت تماشاخانه سنگلج]
دماوند را که بستند، کوبان در دفتر انتشارات، موسسهی طراحی گلیم بهراه انداخت و توانست کارهای مهمی در این حوزه انجام دهد. همچنین همکاریهایی با سازمان زیباسازی شهر تهران داشت. کتاب تهران نیز حاصل تلاش سیما کوبان بود که در 6 جلد منتشر شد.
کوبان به فرانسه مهاجرت کرد و در آنجا پس از سکتهی مغزی، خانه نشین شد تا سه سال پیش که رسانهها خبر مرگ او را در سن 73 سالگی منتشر کردند.
او در هر حوزهای که نیاز بود و دویدن سخت بود، یک نیمهی تمام دوید. چراغ کوبان از معدود نشریههایی بود که نیمهی اول دهه شصت همراه روشنفکری ایران شد. نشریهای با رویکرد ادبی و هنری و محفلی برای روشنفکری. نشریه و نشر کوبان محملی برای روشنفکری بود و فرصتی در نیمهی اول دههی شصت در اختیار روشنفکران. نیمهی دوم دههی شصت را کوبان به تلاش روی نقشههای گلیم گذران و در آن حوزه هم خوش درخشید.
منابع یادداشت:
- – سیما کوبان، آن درخت برومند، نشریهی بخارا، فروردین و اردیبهشت 1387، شمارهی 65
- – زیباکلام، خاطرات زیباکلام از دوران دانشجوییاش، سایت اقتصاد آنلاین
انتهای پیام