یکپارچگی زبانی، یکپارچگی ملی و یکپارچگی تمدنی
الیاس واحدی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «یکپارچگی زبانی، یکپارچگی ملی و یکپارچگی تمدنی» نوشت:
با تصویب طرح تدریس زبانهای محلی در مدارس در دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی و نیز اقدامات دولت دوازدهم در تدریس زبان های ترکی آذری و کردی در برخی دانشگاههای کشور که وفق اصول 19 و 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و با تأخیر بیش از سه دههای انجام شده است، با اقبال گسترده مردم و نخبگان به ویژه شهروندان غیر فارسزبان روبرو شده است و البته برخی نخبگان نیز مخالفت نمودهاند. بحث بر سر لازم یا غیرلازم بودن تدریس زبان و ادبیات محلی ایران، گاه به خاطر زمینههای فکری شهروندان انجام میشود. برخی شهروندان و نخبگان که سهم اکثریت را در جمعیت ایرانیها دارند به دلیل تعلق به قوم و زبان قومی و محلی خاص خود یا به سبب احترامی که به زبانهای اقلیت به مثابه جزئی از ارزشهای مورد قبول جامعه این امر را لازم میدانند و برخی دیگر نیز که در اقلیت ولی عمدتاً در بین جامعه نخبگان کشور هستند، به جهت دارا بودن تفکرات یکدستانگارانه اجتماعی و فرهنگی مانند تفکر قدیمی پان ایرانسیم (پان فارسیسم) و ایده نوظهور ایرانشهری، تدریس زبانهای محلی را به خاطر ترویج استقلالطلبی قومی و تجزیهطلبی سیاسی برای وحدت فرهنگی و یکپارچگی سرزمینی و امنیت ملی خطرناک میدانند. علاوه بر این، به نظر نگارنده یکی دیگر از دلایل این مباحثات، نبود مدل و الگوی مشخص تئوریک برای یکپارچگی و وحدت در جامعه ماست. بنابر این لازم است، نخبگان جامعه ما و حتی فراتر از آن در سایر کشورهای اسلامی، به دنبال تعریف الگویی از یکپارچگی و وحدت باشند. آنچه در پی خواهد آمد، تبیین اجمالی سه مدل یکپارچگی در ایران است. این مدلها هرچند دیدگاهی شخصی و بدون استناد به نظریههای علمی تنظیم شده ولی در آنها، اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران و سایر کشورهای اسلامی مد نظر قرار گرفته است.
مدل یکپارچگی زبانی
در این مدل، زبان ملی و رسمی کشور به مثابه زبان غالب و حاکم مطلق در تمام شئون زندگی رسمی مردم مانند بوروکراسی اداری، آموزش، رسانه ملی، نشر کتب و… در نظر گرفته میشود. در این مدل ممکن است به زبانهای محلی به مثابه بخشی از علاقهمندیهای شهروندان آزادیهای جزئی اعطاء شود ولی سیر کلی و روند تحولات اجتماعی و فرهنگی به گونهای است که زبانهای محلی رو به انقراض و دگردیسی میگذارند و بسته به میزان ارتباط جوامع محلی با فرهنگ و زبان غالب و حاکم کشور، دیر یا زود این زبانها کارکردهای اصلی خود را از دست میدهند. در کشورهایی که حکمرانی هنوز با شیوههای تمامیت خواه و اقتدارگرا (Totaliter) صورت می گیرد معمولاً یک قوم و زبان غالب وجود دارد که سعی می کند آن قوم (Etnic) را به مثابه ملت (Nation) در نظر گیرد و دولت قومی را به جای دولت ملی بنشاند. این مدل، در واقع، همان یکپارچگی زبانی را دنبال میکند و تاکنون در ایران به رغم اینکه سال هاست حرف از دولت ملی زده می شود ولی در عمل در عرصه فرهنگی و اجتماعی یکپارچگی زبانی و نه یکپارچگی ملی حاکم است. کشورهای دیگری نیز هستند که به رغم داشتن ساختار دولت ملی در عمل به شیوه دولت قومی و ائتنیکی اداره می شوند که افزون بر ایران می توان به جمهوری خلق چین، هندوستان، پاکستان، ترکیه، روسیه و سایر کشورهای برجای مانده از اتحاد جماهیر شوروی، سوریه، عراق و کشورهای اروپای شرقی و آفریقایی نیز اشاره کرد. سایر کشورهای عربی نیز بدین شکل اداره می شوند ولی چون مانند سوریه و عراق کثرت قومی و زبانی ندارند، یکپارچگی زبانی در آنها ظاهراً مشکلی ندارد. هرچند که در سایر حوزهها مانند مذهب و… چالشهای زیادی وجود دارند. در ایران قبل از انقلاب اسلامی و در دوره بعد از انقلاب تاکنون، این مدل اجرا شده است ولی زبانهای اقوام ایرانی به خاطر اینکه دارای ارتباط انداموار با گویشوران این زبانها در فراتر از مرزهای سیاسی کشور هستند از خطر اضمحلال و نسخ کارکرد، رهیدهاند. به طور مثال، زبانهای ترکی آذری و ترکمنی، کردی و عربی در ایران به خاطر ارتباط با گویشوران در جمهوری آذربایجان، ترکیه، ترکمنستان، کردستان عراق و کشورهای عربی نه تنها تضعیف نشده، بلکه توسعه یافته اند. زیرا این زبان ها در آن سوی مرز به صورت علمی تدریس و بکار گرفته می شوند ولی زبانی مانند زبان بلوچی به دلیل اینکه زبان رسمی هیچ سرزمینی نیست، از پیشرفت های فرهنگی بیرون از مرزهای کشور، کمتر بهره برده است. در این میان گویش ها و لهجه های محلی ایرانی مانند لری، گیلکی، مازنی، تالشی و… که برخی آنها را نیز زبان می نامند، از هیچ کمک دولتی در داخل و خارج بهره مند نبوده و فقط به دلیل رواج بین مردم و همت برخی علاقه مندان تاکنون حفظ شده اند ولی فاقد کارکردهای کامل یک زبان مانند رسم الخط و دستور زبان واحد هستند و اگر کار علمی و نظاممند در مورد آنها انجام نشود خطر انقرض آنها را تهدید می کند. البته خطر فقط منحصر به این گویشها و لهجهها یا زبان بلوچی نیست، بلکه زبانهایی که از بیرون از مرزها تقویت می شوند نیز هرچند ممکن است منقرض نشوند ولی با خطر عدم کارکرد مناسب در داخل مواجه هستند. همچنین نداشتن الگوی ملی برای تقویت این زبان ها سبب می شود تا تمام محتواهای تولید شده به این زبان ها توسط کشورهای همسایه و تحت نظارت دولت های آن ها باشند که تهدید واقعی یکپارچگی و امنیت سیاسی و فرهنگی در چنین مواقعی پدید می آید. چون که زبانها به خودی خود، عامل مثبت یا منفی نیستند بلکه محتوایی که به آن زبان بیان می شود می تواند دارای ارزش مثبت یا منفی باشد. در واقع زبان یک ابزار و شکل (Form) است و تولیدات زبانی مثل شعر، نثر، موسیقی، سینما، تئاتر،کاریکاتور و…، متن (Text) هستند که هر دوی اینها، به صورت مجرد، نمی توانند مثبت و منفی باشند؛ بلکه محتوای (Context) تولید شده به این زبان ها و در قالب این متن ها مهم هستند. چه بسا محتوای شعر، نثر یا فیلمی به زبان ترکی، کردی و… برای وحدت ملی ایران بسیار ثمربخش و محتوایی با زبان فارسی در قالبهای یاد شده، تفرقه افکن و زیانبار باشد. اگر هم خطری از ناحیه این زبان ها باشد باید نه در مرحله اجازه دادن به کاربرد زبان یا صرفاً تولید متن (کتاب، رسانه، فیلم و…)، بلکه در مرحله ممیزی محتوای تولیدات فرهنگی باید مانند نظارت و ممیزی که بر آثار تولید شده در زبان فارسی وجود دارد، پایش و پالایش شود.
مدل یکپارچگی ملی
در این مدل که کشورهای بر آمده از نظم وستفالی و ایده دولت – ملت (Nation-State)، در شکل دموکراتیک آن، سعی دارند، تمام اقوام و گروههای زبانی در داخل مرزهای سیاسی کشور را به مثابه یک ملت در نظر گیرند و در پی احقاق تمام حقوق مادی و معنوی آنها برآیند. در الگوی برآمده از این طرز فکر، شهروندان داخل مرزهای سیاسی یک کشور، دارای حقوق برابر مادی و معنوی هستند که حق برخورداری از زبان محلی یا مادری یکی از مهمترین خواستهها در حوزه حقوق معنوی این شهروندان است. دقیقاً بر همین اساس است که کشوری مانند سوئیس چهار زبان رسمی دارد که علاوه بر آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی، زبان محلی رومانش که نیم درصد از جمعیت بدان تکلم میکنند نیز در این زمره قرار دارد. در بلژیک نیز سه زبان فنلاندی، آلمانی و فرانسوی رسمیت دارند و در مراکز رسمی دولتی و عمومی باید به این زبانها تکلم و مکاتبه شود. درکشور کانادا علاوه بر زبان انگلیسی که زبان اکثریت است، به حقوق اقلیت فرانسویزبان در ایالت کبک به شکلی وسیع توجه میشود و حتی پلیس حفاظت و صیانت از زبان فرانسوی تشکیل میشود و برای پذیرش مهاجران خارجی در ایالت کبک، آشنایی با زبان فرانسوی یک امتیاز مهم تلقی میشود. کشور کوچک لوکزامبورگ با جمعیت کمتر از یک میلیون نفر نیز سه زبان رسمی آلمانی، فرانسوی و لوکزامبورگی دارد. دراین زمینه میتوان به کشورهای دیگری مانند هندوستان، فنلاند، مالت، ایرلند، اتریش، سنگاپور، اسپانیا، سیشل، آفریقای جنوبی و… نیز اشاره کرد که بیش از یک زبان رسمی دارند و هیچگاه این تنوع زبانی در درون آنها به منزله یک تهدید سنجیده نشده است. در گزارشی که خبرگزاری رسمی صداوسیما در ایران به تاریخ 9 اسفند ۱۳۹۹ منتشر کرده، آمده است: در ۵۵ کشور جهان، بیش از یک زبان به عنوان زبان رسمی به رسمیت شناخته شده است که از این تعداد، ۲۴ کشور در قاره آفریقا، ۹ کشور در آسیا، ۳ کشور در قاره آمریکا، ۱۰ کشور در قاره اروپا و ۹ کشور نیز در اقیانوسیه قرار دارند؛ اما در برخی کشورها مانند آمریکا و استرالیا هیچ زبانی به عنوان زبان رسمی به رسمیت شناخته نشده است. منطق چند زبانه بودن این کشورها از این نگاه ناشی میشود که زبان، دین و مذهب عامل وحدت ملی نیستند بلکه میثاقهای مشترک مانند قانون اساسی، مرزهای رسمی، امنیت پایدار و همه جانبه که منافع مشترک همه شهروندان را تأمین میکنند، عوامل اصلی وحدت ملی هستند.
مدل یکپارچگی تمدنی
در این مدل، الگوی یکپارچگی فراتر از مرزهای سیاسی است و هرچند در نظر ابتدایی ممکن است مغایر با ایده نوین کشورداری مبتنی بر اندیشه ملت – دولت به نظر برسد ولی با در نظر گرفتن رویکرد همگرایی و منطقهسازی مبتنی بر ارزشها و منافع مشترک کشورها که در جهان امروز جریان دارد و از دل این رویکرد ساختارهایی مانند اتحادیه اروپا، پیمان شانگهای و سازمان همکاریهای اسلامی بیرون آمدهاند، میتوان گفت: یکپارچگی تمدنی مدلی است که میتواند فراتر از مرزهای سیاسی بین کشورها و ملتهای خویشاوند و همسایه، گونهای یکپارچگی ایجاد کند که نه تنها از تخاصم و تضاد دینی – مذهبی و قومی – زبانی بکاهد بلکه بر ارزشهای فرهنگی ملتها نیز بیفزاید. علاوه بر اینها در سالهای اخیر که رویکردهای همگرایانه مبتنی بر منافع اقتصادی بر مناطق مختلف جهان به وِیژه در غرب آسیا غالب گشته و گذر راههای تجاری تحول آفرین مانند کریدور شمال – جنوب و طرح یک کمربند یک راه در دستور کار کشورها قرار گرفته است، اگر این همگرایی اقتصادی، با پشتوانه همگرایی تمدنی و فرهنگی همراه باشد، قطعاً به نفع همه ملل منطقه خواهد بود. اگر همگرایی تمدنی در حوزههای جغرافیایی مختلف به درستی شکل بگیرد، تعامل بین تمدنی نیز آسانتر خواهد بود و شاید یکی از موانعی که باعث شد ایده گفتوگوی تمدنها که در دولت اصلاحات از سوی ایران مطرح شد، جدی گرفته نشود همین کاستی و نقص در شکل گیری یکپارچگیهای ملی و تمدنی در کشورهای منطقه بود. زیرا تا وقتی کشوری در داخل خود نتواند از تعصبات زبانی و قومی و حتی فراتر از آن از تعصبات ملی رها شده و به یک همگرایی تمدنی بیندیشد، لاجرم به گفتوگوی بین تمدنهای مختلف هم نگاهی مثبت و جدی نخواهد داشت. فرآیند یکپارچگی تمدنی در اروپا، با پایهریزی اتحادیه اروپا آغاز شد و هر چند بعد از حدود سه دهه، شاهد شکافهایی در درون این اتحادیه هستیم ولی این شکافها نیز ماهیت تمدنی دارند و از همین روست که انگلستان برای تصمیمگیری در مورد ماندن یا رفتن از اتحادیه اروپا، به آرای مردمی خودش مراجعه کرد. این نشان از ماهیت شهروندی و تمدنی، نه ماهیت صرفاً دولتی اتحادیه اروپا دارد. بنابراین در نهادهایی مانند سازمان همکاریهای اسلامی نیز، بیش از دولتها، ملتها و شهروندان باید حرف بزنند و با هم همکاری بکنند که این به معنای گفتوگو و اتحاد تمدنی است. دولتها نمیتوانند تمدن بسازند بلکه آنها زمینه را برای رشد تمدنها ایجاد میکنند. تمدنها را اندیشمندان، هنرمندان و هنجارها و ارزشهای مردمی میسازند.
در میان کشورهای منطقه ما، به جرأت میتوان گفت: سرزمین ایران در معنای تمدنی و فرهنگی آن، بزرگترین و وسیعترین بستر برای احیای حوزه تمدنی است. در این حوزه تمدنی گسترده، زبانهای عربی، فارسی، ترکی، اردو، کردی، بلوچی و… جای میگیرند و هر کدام قطعههایی از این پازل تمدنی را تشکیل میدهند. در واقع ستارگان تاریخی این تمدن بزرگ اسلامی، دستاوردهایی فراتر از جغرافیا، قوم ، مذهب و زبان داشتهاند. امام رضا(ع)، پیشوای دینی از قوم عرب و از سرزمین حجاز به خراسان میرود و با زبان عربی، مبدع فرهنگ رضوی میشود که هنوز برقرار و در حال گسترش است. مولانا جلال الدین بلخی از افغانستان به ترکیه کنونی میرود و علاوه بر گسترش شعر فارسی، اثری ژرف بر اندیشههای عرفانی جهان اسلام میگذارد و امروزه ترکهای همسایه اروپا، تحت تأثیر میراث وی، روح تشنه شرقی خود را با مفاهیم تمدنی برجای مانده از وی سیراب می کنند. ملا محمد فضولی شاعر سه زبانه از سرزمین کربلای عراق با اشعار ترکی خود یکی از ستونهای شعر ترکی آذری میشود و در شعر آذربایجان، جایگاهی مترادف جایگاه حافظ در شعر فارسی پیدا میکند. نظامی گنجوی، صائب تبریزی، بیدل دهلوی، اقبال لاهوری و… نیز از قید و بند زبان و جغرافیا رها بودهاند و بیش از اینها، به تولید اندیشه پرداختهاند. معماران شیرازی یا لاهوری طراح تاج محل، یکی از شاهکارهای معماری جهان را به دستور حکومتی ترک تبار در سرزمین هندوها، برای بشریت به یادگار میگذارند. پس میتوان نتیجه گرفت که در گذشته این تمدن، نگاههای محدود زبانی، قومی و جغرافیایی وجود نداشته است. فهم این موضوع در بین نسلهای بعدی راوی این تمدن بزرگ نیز فهم تنگ نظرانه زبانی و جغرافیایی نبوده است. کما اینکه سه سبک اصلی شعر غنی فارسی را با نامهای ترکستانی (خراسانی)، عراقی و هندی نامگذاری کردهاند زیرا از نگاه این راویان، خود زبان به منزله هدف اصلی در نظر گرفته نشده، بلکه مفهوم و محتوایی که از طریق این زبان شعری منتقل میشده، مد نظر بوده است و این همان فهم و نگاه تمدنی به ابزار زبان است. شاید بهتر باشد فرجام سخن را در این زمینه به حضرت مولانا بسپاریم که به درستی گفته است:
هم زباني خويشي و پيوندي است
مرد با نامحرمان، چون بندي است
اي بسا هندو و ترک، هم زبان
اي بسا دو ترک، چون بيگانگان
پس زبان محرمي، خود ديگراست
همدلي، از هم زباني بهتراست
غيرنطق و غير ايما و سجل
صد هزاران ترجمان، خيزد ز دل
انتهای پیام
خوبه که این مطلب رو اون نماینده محترم مجلس بخونه که گفته بود اصل 15 قانون اساسی خلاف امنیت ملی است. جالبه که تابحال کسی به وجود این اصل اعتراض نکرده بود ولی به محض آغاز اجرای آن، صدای بعضی درآمد.
در این نوشته به درستی لزوم اجرای اصل 15 و تهدید نبودن آن توضیح داده شده و آقایونی که مخالفند بهتر است بروند و نظام آموزشی کشورهای پیشرفته را بررسی کنند.
مقاله ای بسیار زیبا و پر محتوی . بسیار لذت بردم.
درود بر شما آقای واحدی
الحق و الانصاف که حق مطلب رو ادا کردید . انشاءالله با توجه به این نوع تفکر از تندروی در صحنه فرهنگ به دور بمانیم.
زنده باد جناب نویسنده
اگر افق دید ما مثل مولوی بزرگ ؛ این اعجوبه عرفان و ادب وسیع و انسانی باشد. قطعا از تعصبات کور زبان و مذهب و قوم فارغ می شویم و به جای قوم خودمان به بشریت و میراث تمدن و فرهنگ بشری فکر می کنیم. و ایرانیان بزرگ در گذشته اینگونه بودند که نامشان ماندگار شده.