اجرای اصل 27 هیچ دردی را از کشور دوا نمیکند؛ زیرا مسئولان آن متأسفانه نمیشنوند | مصطفی هاشمی طبا
مصطفی هاشمی طبا در روزنامه شرق نوشت: مدتی است پس از حوادث جاری افرادی صاحبنظر در رسانهها بحثهای مختلفی درباره اجرای اصل 27 قانون اساسی و شرایط آن و اینکه آیا به قانون مصوب مجلس برای چگونگی اجرای آن نیاز است یا خیر، میپردازند. در مجموع مباحثات و مکتوبات موجود میتوانیم به این ادراک ورود کنیم که ظاهرا متفکران و نویسندگان مطالب مذکور حل مسائل کشور را در گرو اجرای اصل 27 قانون اساسی میدانند. طبیعی که اجرای اصل 27 حداقل به دلیل آنکه در قانون اساسی آمده، امری مستحسن و پسندیده است و میتواند در زمره امور جاری کشور تلقی شود؛ اما آیا دل خوشکردن به اجرای این اصل موجب حل مشکلات و مسائل کشور و رضایت مردم میشود؟ از سویی بحث در تغییر روش حکمرانی و اصلاح آن است؛ امری که حتی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی بهصراحت از آن یاد کردهاند. حال باید دید که هدف از اجرای اصل 27 و نیز اصلاح حکمرانی چیست؟ و آیا بحرانهای موجود در کشور و بحرانهای بزرگتر که در پیش است، با این نظرات و روشها قابل حل و پیشگیری است؟ آیا خوراندن یک قرص مُسکن به بیماری که از غده سرطانی رنج میبرد، به علاج او میانجامد؟
فرض کنیم در محلی که برای گردآمدن معترضان و انجام تظاهرات مشخص میشود، هر روز مراسمی برپا شود؛ یک روز بازنشستگان، یک روز پرستاران، یک روز اصحاب رسانه، یک روز کارگران، یک روز حزب سازندگی، یک روز مؤتلفه، یک روز بسیجیها، یک روز اتباع افغانستان و خلاصه هر روز گروهی به تظاهرات و اعتراض بپردازند و دولت و حکمرانی هم به کار خود مشغول باشد. نه میتواند درخواستها را اجابت کند و نه میتواند بیاعتنا باشد. البته بیشتر احتمال دارد اصلا صداها را نشنود؛ چراکه گوشها بسته است و سخنی را نمیشنود یا خود را به نشنیدن میزند.
فرض کنیم که حکمرانی هم بخواهد اصلاحاتی انجام دهد. کدام اصلاحات، اصلاح روشهای قوه قضائیه در مقابل جرمهای سیاسی که هماینک امنیتی خوانده میشود؟ اصلاح چگونگی عمل به قانون؟ اصلاح نظارت استصوابی؟ اصلاح بهاصطلاح گشت ارشاد؟ اصلاح گزینش در ادارات؟ اصلاح برخورد با قاچاق که به انواع مختلف به صورت گسترده در کشور وجود دارد؟ کدام اصلاح مورد نظر است؟ البته اگر دولتمردان اصولگرا در تعریف اصلاحات به امر واحدی برسند.
حال تازه اصلاح حکمرانی صورت بگیرد، اصلاح رفتار بخش بزرگی از مردم چگونه ممکن است. مردمی که به اسراف مصرف آب، بنزین، گاز، مواد غذایی، سخن نادرست و رفتار نامطلوب عادت کردهاند و رفتار پوپولیستی دولتها به این امر دامن زده و بهعنوان واعظ غیرمتعظ مشهور شده است، چگونه ممکن است؟
از همه مهمتر اصلاح رابطه مردم -حداقل بخشی از مردم- و حکمرانی درخصوص اعتمادسازی روابط متقابل است؛ یعنی آنکه مردم حرف حکمرانی را باور کنند و حکمرانی مردم را از خود بداند. دوستی میگفت «من به همه مبانی انقلاب اسلامی و مقاومت در برابر استکبار جهانی اعتقاد دارم و ادعا ندارم حرفهای مسئولان حکمرانی دروغ است؛ اما من متأسفانه آنها را باور ندارم و این چیزی نیست که بتوانم آن را اصلاح کنم». این ناباوری به حکمرانی در وجودش به مرور زمان پیدا شده و به سختی قابل برگشت است.
در دولتهای قبل بهخصوص دولت آقای روحانی با وجود همه محدودیتها و تحریمها و شیوههای غلط اجرائی در کشور و نیاز فراوان به سرمایه برای اصلاح نهادهای اقتصادی کشور میخواستند چنین وانمود کنند که همه چیز در کشور عادی است و البته حتی با صرف ثروت کشور و گشادهدستی نتوانستند چنین حکمی را جاری کنند و جامعه در نظر مردم در شرایط عادی باشد و در دولت فعلی همین رویه ادامه دارد؛ جز آنکه دائما از پیشرفت کشور و صعود به قلههای توسعه و اقدامات بسیار چشمگیر خود سخن میگویند؛ درحالیکه همه میبینیم در به روی همان پاشنه میچرخد.
اجرای اصل 27 هیچ دردی را از کشور دوا نمیکند؛ زیرا مسئولان آن متأسفانه نمیشنوند و با وجود آنکه برخی اوقات به میان مردم میآیند و مشکلات شخصی آنان را میشنوند، نمیخواهند حداقل رودررو حرف افراد دردمند و علاقهمند به نظام جمهوری اسلامی را که منقد هستند، بشنوند. بیش از یک سال است که نهادی رسمی که تجارب سالهای درازی را به همراه دارد، تقاضای یک وقت یکساعته از برخی مقامات کردهاند؛ ولی چنین فرصتی حاصل نشده است. آیا اجرای اصل 27 هرچند کامل و بینقص باشد، تأثیری میتواند داشته باشد؟
امروز به جای آنکه راهحل برای بحرانهای کشور اندیشیده شود و مردم با مشکلات واقعی کشور و راههای حل این مشکلات آگاه شوند، دائم پیکان حمله را به سوی کشورهای غربی و آمریکا متوجه میکنند و عملا میگویند که آمریکا و اسرائیل در ایران قادر به همه نوع عملیات ایذائی و خرابکاری هستند.
در اینکه سیاستهای آمریکا همواره براساس هژمونی خود در دنیا بوده و جنایتهای بیشمار انجام داده است و در اینکه اسرائیل که متأسفانه خود را به همسایگی ما رسانده، رژیمی کودککش و اشغالگر و نژادپرست است، شکی نیست و مردم ما حتی آنها که مخالفت نهادینه با نظام جمهوری اسلامی دارند، بهخوبی به این امر آشنا هستند؛ اما اینکه صداوسیما و مسئولان ما به جای آنکه برای ایران و پایدارماندن و شکوفاماندن آن راهحل بدهند و سخن بگویند، خود را وقف سخنپراکنی علیه آنها میکنند، بهنوعی نقض غرض است و بیشتر دشمنان را در نظر مردم مهم و توانا جلوه میدهد تا اینکه فایدهای از این کار متصور باشد.
شکی نیست که وظیفه حکمرانی برقراری امنیت و آرامش در کشور است و باز شکی نیست که در مقابل خشونت و اعمال خرابکارانه نمیتوان دست روی دست گذاشت و باید به همان طریق مقابله کرد؛ اما آیا درحالیکه از نظر ژئوپلیتیکی به محاصره عناصر دشمن درآمدهایم و از نظر زمینهسازی برای زیست بهتر مردم و مقابله با آفت ازهمپاشیدگی سرزمین منفعل ماندهایم و گاه حرف آرام را با ناآرامی پاسخ دادهایم، نباید برنامه عقلانی و اولویتدار فراهم آوریم.
مسائل و مشکلات کشور در مرحله بحران قرار دارد و راهحلها همه از درون کشور باید طراحی شود؛ هرچند برخی متفکران مانند دکتر رنانی عقیده دارند که حکمرانی نمیتواند هیچیک از بحرانها را حل کرده و سامان دهد؛ اما معتقدیم پتانسیل جمیع نیروهای متفکر کشور هنوز امکان این کار را دارد و این در صورتی است که به جای آنکه خود را از لحاظ ذهنی تسلیم دشمنان کنیم و همه مشکلات را به آنان متوجه کنیم، از درون و از میان مردم و متفکران کشور راهحل بیابیم و طبعا در این راه افراد بیتجربه، بیدانش و نامستعد که فقط قدرت چسبندگی دارند و شجاعت برخورد با مسائل را ندارند، نمیتوانند کمکی به حل مشکلات کنند. راههای حل مسائل کشور از درون است و هرچند اصل 27 قابل توجه و اعمال است؛ اما برای کشور نمیتواند راهگشایی کند و بیشتر از آنکه مردم بتوانند حرف بزنند، باید مسئولان گوش شنوا داشته باشند تا ایران بزرگ و مقاوم و عدالتجو به جای سرزمینی تکیده، سرزمینی شکوفا و شکوفهپرور باشد.
انتهای پیام