خرید تور تابستان

ناگفته‌هایی از رسول ملاقلی‌پور درباره‌ی گلشیفته فراهانی

حسین قدیانی، روزنامه‌نگار اصولگرا، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «گل مثل گلشیفته» ناگفته‌هایی از اظهارات مرحوم رسول ملاقلی‌پور، کارگردان سینمای جنگ ایران، درباره‌ی گلشیفته فراهانی را منتشر کرده است.

به‌گزارش انصاف نیوز، بنا بر آنچه آقای قدیانی نوشته ملاقلی‌پور درباره‌ی گلشیفته فراهانی گفت: «اگر چه گلشیفته جنگ را ندیده است و هرگز در جبهه نزیسته است ولی، هم بیش‌تر از من باکری‌ها را دوست دارد و هم بیش‌تر از من از جنگ متنفر است. گل‌شیفته عاشق کشورش است، عاشق شهدا، عاشق سینما، عاشق صلح، عاشق دوستی، عاشق خود عشق و البته متنفر از جنگ و نفرت و خشونت. یک روح بسیار زلال دارد و یک دل فوق‌العاده پاک که می‌ترسم همین‌ها هم بشود بلای جانش. سخت‌کوش است اما به همین اندازه هم رنجور. می‌ترسم نه این‌ها زبان گل‌شیفته را بفهمند و نه گل‌شیفته زبان این‌ها را»

یادداشت حسین قدیانی در پی می‌آید:

ناگفته‌هایی از رسول ملاقلی‌پور درباره‌ی گلشیفته فراهانی

«من هنوز ننوشته، اشکی شدم؛ شما هم چند خط صبر کنید، بغض‌تان خواهد شکست. شک نکنید. القصه! حدود پانزده سال پیش، نزدیکای نمی‌دانم کدام انتخابات ریاست‌جمهوری بود که با جمعی از هم‌کاران رفتیم شهرک دقایقی تا با محسن رضایی مصاحبه کنیم. من البته در نیتم ناخالصی داشتم و بیش‌تر دوست داشتم به بهانه‌ی گفت‌وگو با نامزد پای ثابت همه‌ی انتخابات‌ها، سازنده‌ی فیلم تبلیغاتی‌ش را ببینم؛ رسول ملاقلی‌پور را. خوب می‌دانستم در حوزه‌ی هنری و پای صحنه‌ی تئاتر رفاقتی با پدرم داشته اما شگفتا که تا آن روز عمورسول را ندیده بودم. همین مشتاق‌ترم کرده بود برای شرکت در آن گپ‌وگفت مطبوعاتی ولی از بخت بد مصاحبه شروع شد و هنوز خبری از ملاقلی‌پور نبود. رفته بود برای کاری بیرون و من دعادعا می‌کردم زودتر بیاید. نمی‌دانم دقیقه‌ی چندم گفت‌وگو بود که حس کردم نیکوتین خونم پایین آمده. [دستشویی] را بهانه کردم و زدم بیرون و در ملوترین اغتشاش ممکن، سیگاری در آن حیاط بهاری گیراندم. هنوز خیلی جوان بودم و لاجرم قائمکی بهمن می‌کشیدم. پک‌های آخر، ناگهان سر و کله‌ی عمورسول پیدا شد. تنها بود. رفتم جلو و خودم را معرفی کردم. با همان لحن اورجینال بچه‌های اصیل جبهه و جنگ، زد در گوش اولین تشر: «سیگارت را چرا نصفه انداختی زمین؟» گفتم: «به احترام شما!» خندید و لوتی‌تر شد و گفت: «بشاش توی این احترام‌ها!» بعد سیگارش را درآورد و یکی هم به من تعارف کرد و فندک را هم خودش برایم گرفت و با این حرکت یخم را کامل کامل آب کرد: «تو پسر اکبری؟ اکبر قدیانی؟» گفتم: «آره خب!» این را که گفتم، ابروهای پرپشتش گره خورد به‌هم: «لعنت به جنگ! لاکردار، هیچ چیز مثل جنگ نکبتی نیست!» بعد ادامه داد: «اگر جنگ نبود، تو با وجود آن پدر که پایه‌ی هر شیطنت و رفاقت و خنده و بزم و طربی بود، الان شادترین پسر شهر بودی، نه این مأخوذ به حیای خجالتی!» بعد هم چند تایی از خاطره‌هایش را با بابااکبر برایم تعریف کرد که خب! هیچ کدامش را نمی‌شود نوشت؛ اگر چه باعث شد غش‌غش خنده‌هایم را پخش کنم در آن هوای اردی‌بهشتی. منشوری بودند! درآمدم: «از کیهان آمده‌ام!» و شرح دادم با چه هدفی. گفت: «آخر کیهان هم شد روزنامه؟» حتی گفت: «زودتر از این‌ها فاصله بگیر که برای دین و دنیای آدم خطرناک‌ند!» پیش‌نهاد دادم برویم پیش بچه‌ها، داخل اتاق مصاحبه. گفت: «ول‌شان کن!» گفتم: «از ملاقلی‌پور بلمی به سوی ساحل تا ملاقلی‌پور میم مثل مادر فاصله از یک کارگردان جنگ‌پرست است تا یک کارگردان جنگ‌ستیز! این تغییر را چطور توجیه می‌کنید؟»

سؤالم باعث شد محکم‌تر از دفعات قبل به سیگارش پک بزند: «من در حد فاصل این دو تا فیلم باز هم سینمای ضد جنگ را تجربه کرده بودم و اساساً معتقدم کارگردان‌هایی که خودشان هم در جبهه حضور داشتند، بیش‌تر از الباقی هم‌صنف‌های‌شان از زخم و جراحت جنگ بی‌زار و متنفرند اما اعتراف می‌کنم میم مثل مادر ضد جنگ‌ترین فیلم من است. واقعیتش ما در دهه‌ی شصت کله‌مان داغ بود. بگذار این‌جور بگویم که محاسن جبهه باعث شده بود چشم ما روی معایب جنگ بسته باشد. منظورم از محاسن جبهه همان شهیدی است که خودش تشنه‌لب جان داد ولی چند دقیقه قبل از شهادت همان چند قطره‌ی آبی هم که ته قمقمه‌ش بود، با هر زحمتی بود ریخت روی لب رزمنده‌ای که آن هم البته در شرف وصال پروردگار بود. ما اولین بار در جبهه بود که مفاهیم مقدسی چون ایثار و گذشت و فداکاری را در نوک قله و با همین چشم‌های خودمان دیدیم. اصلاً آیا قابل درک است که برادر بزرگ‌تری مثل مهدی باکری اجازه ندهد رزمنده‌ها پیکر برادر کوچک‌تری مثل حمید باکری را به عقب برگردانند، فقط به این دلیل که حالا پیکر تعداد دیگری از شهدا هم روی زمین مانده؟ همه‌ی این‌ها می‌شود محاسن جبهه که خب! یکی دو تا هم نبودند‌. بعد آن وقت همین محاسن ناخواسته باعث شده بود نسل ما حتی معایب جنگ را هم حسن ببیند! محصول این نگاه هم می‌شود فیلم بلمی به سوی ساحل که فقط مختص یک دهه، یک نسل و یک عصر بود. این‌که ما می‌رفتیم و با توپ و تانک و گلوله و نارنجک هم عکس یادگاری می‌گرفتیم، ثمره‌ی همان نگاهی است که گفتم. نگاه از این غلط‌تر؟ کجای جنگ قداست دارد، وقتی هر دو تا باکری را از ما گرفت و پیکر هیچ کدام را هم پس نداد؟ حقیقتش من بعد از دهه‌ی شصت و در ورای دل‌تنگی برای دوستان شهیدم، اتفاقاً حتم کردم که هیچ چیز نکبتی‌تر از جنگ نیست. دو سه تا فیلم هم با این نگاه جدید ساختم که البته آقایان را خوش نیامد. جبهه‌دوستی، جنگ‌پرست‌شان کرده بود و بدبختی تن به تغییر هم نمی‌دادند. این‌ها گذشت تا نوبت رسید به فیلم میم مثل مادر که نقش اولش سهم گل‌شیفته شد. یعنی این دختر چنان ذوب شده بود در نقش زن ضرب‌دیده از جنگ و چنان قشنگ این رنج عظیم را و این زخم بزرگ را بازی که نه، فی‌الواقع زندگی کرد که من سکانس به سکانس مطمئن‌تر شدم که باید جنگ را بیش از پیش سرزنش کنم. جنگ، بدبختی است. جنگ، سختی است. جنگ، نکبتی است. بار جنگ را مادر و مادربزرگ تو بر دوش می‌کشند، پزش را این […]ها می‌دهند؛ مصاحبه‌شونده و مصاحبه‌کننده! من هم الان از بد روزگار این‌جا هستم!»

اعتراف می‌کنم آن شب که تنها سه شب از نمی‌دانم چندمین سال‌گرد شهادت بابااکبر می‌گذشت، متوجه همه‌ی حرف‌های عمورسول نشدم. عاقبت عضو تحریریه‌ی کیهان بودم و اگر چه همان زمان هم کم و بیش فاز روشن‌فکرانه داشتم و فی‌المثل یک صفحه‌ی کامل در وصف خانم رولینگ و هری پاتر در صفحه‌ی مدرسه‌ی روزنامه‌ی میدان توپ‌خانه‌ی تهران می‌نوشتم اما حسم این بود که ملاقلی‌پور هم دارد پیازداغش را زیاد می‌کند؛ به خصوص وقتی سخن کشیده شد به گل‌شیفته: «بازی‌گر بسیار ماهری است؛ استعداد محض. از آن بازی‌گرهایی که عوض خط‌گرفتن از کارگردان، به همه‌ی عوامل فیلم، هم خط می‌دهد و هم در عین حال انرژی و امید. به نظرم محسن رضایی را ول کن و حتی من و امثال من را هم؛ برو با گل‌شیفته مصاحبه کن. این دختر خود خود خود سینماست‌. یعنی من همین که برای اولین بار و بعد از اتمام کار، خودم در اتاقم تنهای تنها نشستم پای تماشای میم مثل مادر تازه فهمیدم جنگ چه هیولای نافرمی است. آن شب اندازه‌ی کل زندگی‌م گریه کردم؛ آن‌هم ناظر بر هنر دختر هنرمندی که اگر چه خودش جنگ را ندیده است و هرگز در جبهه نزیسته است ولی، هم بیش‌تر از من باکری‌ها را دوست دارد و هم بیش‌تر از من از جنگ متنفر است. گل‌شیفته مثل تو، به من می‌گوید عمورسول. عاشق کشورش است، عاشق شهدا، عاشق سینما، عاشق صلح، عاشق دوستی، عاشق خود عشق و البته متنفر از جنگ و نفرت و خشونت. یک روح بسیار زلال دارد و یک دل فوق‌العاده پاک که می‌ترسم همین‌ها هم بشود بلای جانش. سخت‌کوش است اما به همین اندازه هم رنجور. می‌ترسم نه این‌ها زبان گل‌شیفته را بفهمند و نه گل‌شیفته زبان این‌ها را.»

از زعمای کیهان خواستم با گل‌شیفته مصاحبه کنم؛ چپ‌چپ نگاهم کردند! همین پشت‌صحنه را نوشتم و با وجود آن‌که چیزهایی هم در نقد عمورسول بهش اضافه کردم، باز چپ‌چپ نگاهم کردند! به متن پر و بال دادم و دو سال پیش در مجله‌ای منتشرش کردم که خودم سردبیرش بودم؛ روزنامه‌دیواری حق. باری من حتی زمانی هم که حزب‌اللهی بودم، حزب‌اللهی متفاوتی بودم! هری را از غرب گرفته بودم و پری را از شرق؛ شد یک یادداشت مطول در کیهانی که مدیرمسؤلش جی‌کی رولینگ را نمی‌شناخت! الکی گفتم طرف عاشق فلسطین است!

من مصاحبه‌ی سینا و گل‌شیفته را با یک صدای پس‌زمینه گوش دادم؛ با صدای غم‌بار عمورسول. حالا دیگر می‌توانم ادعا کنم که همه‌ی حرف‌های ملاقلی‌پور را متوجه می‌شوم: «فرهنگ را نباید با دوربین سیاست رصد کرد و الا گل‌شیفته‌ها می‌پرند و آن‌که ضرر می‌کند، [بعضی‌ها] است که جنگ را بیش‌تر از فرهنگ دوست دارد.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. دفاع مقدس خودش یک فرهنگ است میترسم با أین حرفهای شما چند وقته دیگه در خیابانهای تهران از صدام تقدیر و ایران و بچه های جبهه متهم بشند مثل همین جنش ززا که از کومله درش تقدیر شد و دموکرات اما آن افراد هم فرهنگ دفاع مقدس براشون مقدسه نه جنگ ای کاش کمتر توهم روشنفکر بودن فقط به خاطر هری پاتر میزدید تا درکتون بالاتر بره آقا ….

    12
    9
    1. با کل این متن یا بخشهایی از آن میشود موافق یا مخالف بود، اما شما شبیه کسی کامنت گذاشته اید که انگار متن را نخوانده است

      6
      3
  2. متاسفانه هم ایشون و هم ججناب ملاقلی پور دقت نکرده اند که جنگ فی نفسه نه خوب است نه بد. همین طور صلح نه خوب است نه بد. وقتی برای دفاع از مظلوم با ظالم می جنگی (فلسطین)، برای دین خدا با کفار می جنگی (صدر اسلام) و علی الاسلام السلام میجنگی (کربلا) این جنگ مقدس است و جهاد در راه خدا است و نمیتوانیم آیات جهاد در قرآن را به خاطر احساساتی شدن و از دست دادن پدر یا دوست نادیده بگیریم.
    از آن طرف پیمان صلح کمپ دیوید نه تنها خوب نیست که ننگ است.
    مطلب دیگر اینکه خانم گلشیفته که عریان شده اند که ربطی به کیهان و جنگ ندارد. وطن فروشی ربطی به مو.ارد مطرح شده توسط جناب قدیانی ندارد.

    12
    8
  3. گلشیفته فراهانی در مصاحبه‌ای گفت، مخالف جنگ هستم چون فرصت‌ها را از نسل ما گرفت، زمانی که در همان مصاحبه گفت در دانشگاه موسیقی خوانده‌ام و با این فیلم همسرم را شناختم. زمان این مصاحبه برنده.ی جایزه فجر شده بودبرای بهترین بازیگری. معلوم نشد چه فرصتی را از دست داده است؟ پدرش زمانی گهت من به سینمای دینی اعتقاد ندارم در حالی که خود او قبل از انقلاب در حد نمایش‌‌های رادیویی شناخته شده بود و با انقللاب شد بازیگر تلویزیون تعجبی ندارد که دختر به خیال خودش آن طور شرافتش را حراج کند برای دیده شدن و پدر تشویقش کند که سینما سینماست اخلاق و دین جایی در آن ندارد. هم اکنون حتی در هالیوود شیوه‌ای که گلشیفته برای دیدن شدن اننخاب کرد، یعنی برهنگی، مختص افراد بی‌هنر مانند کیم کارداشیان است که حتی در غرب هم به عنوان یک… شناخته می‌شود.

    6
    4
  4. سلام ، وقتی دیدگاه ها را به خاطر ……انتشار نمی دهید . برای چه بنویسیم ؟ انصاف نیوز قبلاها خیلی با انصاف و شجاع بود اما خیلی وقته که محافظه کار شده وجرات انتشار نظرات را ندارد چون می ترسد از مابهتران درش را تخته کنند . همان بهتر که خوش باشید دمی که جهان گذران می گذرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا