هشدار دربارهی موریانههایی در جان جهاد دانشگاهی
یک عضو جهاد دانشگاهی در آستانه ی جدایی از این نهاد می گوید: می بینم که عواملی همچون موریانه به تدریج در آن آرمانهای والایی که جهاد را برایم محل ارزشمند اعتقاد و کار و خدمت می کرد و هر روز با همه سختی ها و نداشتنن ها بدان دل می دادیم در حال رخنه و رویاندن افکار و اعمال و پیرایه های نامیمونی است که کام و وجودم را تلخ و شرنگ حسرتها را دلم جاری می سازد…
به گزارش دریافتی انصاف نیوز، متن یادداشت «محمدرضا روستایی» در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
عذر تقصیر و طلب عفو و حلالیت
دانی که چیست دولت، دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی، مشکل توان بریدن
بوسیدن لب یار اول زدست مگذار
کآخر ملول گردی از دست ولب گزیدن
فرصت شمار صحبت، کزاین دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن
اینک که در پایان سه دهه حضور و تلاش (شاید خدمت) ایستاده ام و لاجرم به دلایل عقلی و قانونی بسیار منجمله در خطرافتادن تتمه سلامتی ام و فرا رسیدن تدریجی افق های پر سن و سالی و کاهش توان کار و افت کارآیی و… بایسته است که از خانه و مأوای سه دهه کار، امید و زندگیم یعنی جهاد دانشگاهی کناره بگیرم افکار بسیاری بر من هجوم می آورند، جدا شدن از خانه و کاشانه ای که هزاران خاطره و تلاش و بسیاری از دوستانم را در گستره زمان در خود جای داده است اولین سختی طاقت فرسایی است که ناچار هر یک از ما باید در چنین روزی بدان تن در دهیم. امید که با وجدانی هرچه آسوده تر از آنچه می توانستیم و با همه نادانیهایمان می دانستیم و مخلصانه هر چند نه کامل انجام داده ایم از این همه کناره بگیریم و کارها را به نسلی بسپاریم که امید داریم قدر گوشه هایی از آن ارزشها و تلاشهای صادقانه گذشته را که سنگ بنای جهاد کنونی شده است را بدانند، درک کرده، ارج بگذارند و در مسیری بهتر گام بگذارند…
پنهان نمی کنم که زمانی که در عنفوان جوانی به این نهاد پیوستم «امیدهایم بسیار و بیم هایم اندک بود و اکنون بیم هایم بیش از امیدهایم!؟» شاید آن زمان به مقتضای شور جوانی و حال و روز انقلاب و زمانه چنین بود و اکنون ورود به سنین پختگی بیشتر و محاسبه و تجربه صدها عامل تلخ و شیرین چنین می طلبد اما… می بینم که عواملی همچون موریانه به تدریج در آن آرمانهای والایی که جهاد را برایم محل ارزشمند اعتقاد و کار و خدمت می کرد و هر روز با همه سختی ها و نداشتنن ها بدان دل می دادیم در حال رخنه و رویاندن افکار و اعمال و پیرایه های نامیمونی است که کام و وجودم را تلخ و شرنگ حسرتها را دلم جاری می سازد…
فرو رفتن اندک اندک جمع قلیلی در منافع حقیرانه مادی شخصی، میز و تجمل پرستی و دفتر و دستک ساز کردن، چند شغلگی، رسوخ باند بازی و ایجاد شبکه های نان به هم قرض دادن و ملوث شدن تدریجی و فرو رفتن در باتلاق عناوین پر طمطراق و دهن پرکن دانشگاهی، رواج بازار ریاکاری های مصلحت اندیشانه در روابط نرم و چرب، پست ها و مناصبی که چون موریانه رندانه ما را به راه هایی از زرنگی دوزخ وارونه سوق می دهند و هر کوتاهی و کژی را به خاطر چند روز مطامع قلیل و بی ارزش دنیوی می پذیریم و به آن تن در می دهیم، حقدها و حسدورزی ها و بازی های گاه پیچیده و حسابگرانه تحت عنوان مصلحت (برای که و چه؟) و شومی مسابقه کسب مدرک برای بالا رفتن هرچه بیشتر و زودتر از هرم قدرت…
صادقانه و از صمیم قلب آرزومندم که اینچنین نشود و آنچه می پندارم تنها در پس سایه ترس ها و پندارهایم باقی بمانند و این نهاد ارزشمند با تلاش اکثریت وفادار و صادق جهادگران عزیز به مسیر آرمانهای گذشته معنوی خود، بیشتر و بیشتر وفادار و استوار بماند و هر روز نه چون اداره کاریابی و ناندانی که شبیه تر به نهاد سدشکن ارزشی گذشته شود که قبلا نیز به کرات عرض کرده ام این نهاد به جای نیروهای ارزشمند اعتقادی و البته کاردان، اگر فقط به استخدام توصیه مندانه کارمند سالاران امتیاز طلب بپردازد بی هیچ تعارفی، هر استخدام میخی به تابوت آرمانهای خود کوبیده است…
در پایان امید دارم که همه آنانی که طی این سالها بر من منت نهاده و من در کنارشان افتخار خدمت کردن داشته ام از صمیم قلب و با بزرگواری بر بدیها، اشتباهات، قضاوتهای احیانا عجولانه و هیجانی یا نادرست من ببخشایند و قلم عفو و حلالیت بر اعمال و افکار نادرستم بکشند و مرا قرین منت کنند که بخشش، فضیلت بزرگان و کریمان بر کوچکترهاست، انشالله.
به راه این امید پیچ در پیچ / مرا لطف تو می باید، دگر هیچ.
کوچک و دست بوس همه جهادگران و محتاج به حلالیت و عفو شما و رحمت الهی.
انتهای پیام