اسمع اسمع! | ابوالفضل نجیب
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار دادهاست، نوشت:
در هیچ کجای دنیا یک شکست ورزشی به مصیبت و آوار تبدیل نمی شود. فقط به این دلیل ساده که هم مردم و هم حاکمان کشورها ماهیت و سرشت یک رقابت ورزشی را می فهمند. به این معنی که می فهمند همان اندازه که ذات یک رقابت ورزشی بر برد و باخت بنا شده، همان اندازه فلسفه ورزش بر تعامل و نزدیکی و دوستی فرهنگ ها مبتنی است. همه تیم های ورزشی در رقابت های مختلف و در تمام سطوح می دانند فقط یک تیم و یا یک فرد در بالاترین پله افتخار می ایستد. مردم عادی هم این قاعده ساده را می فهمند. به همین دلیل شکست ها برای آنها به جای آوار شدن مصیبت فقط یک حسرت زودگذر است. از این حقیقت بگذریم که تنها در ایران ما تاثیر شکست تیم ملی فوتبال در حساس ترین مرحله احساسات دو و چند گانه بر مردم ایجاد می کند. این پارادوکس احساسی توضیح دارد. توضیح یک سطری و ساده آن شکاف عمیق حاکمیت و مردم است.
شکافی که با تلاش گاه مضحک مسئولان برای القاء این همانی تیم ملی با اراده و توان دولت ناخواسته احساس و عواطف مردم را به بی تفاوتی و بدتر از آن میل ناکامی سوق می دهد. به این دلیل که برخی بود و نبود و اعتبار و مشروعيت خود را به شکست و پیروزی در یک رقابت ساده فوتبالی پیوند می زنند. احساس و روح جمعی جامعه به تجربه دریافته پیروزی در عرصه فوتبال و در اشل هایی مثل جام جهانی و ملت های آسیا تنها بهانه و ابزاری است برای سرپوش گذاشتن بر همه ناکارآمدی ها و مشکلات مردم و کسب مشروعیت، که به زعم سیاست مداران می تواند جامعه را در باد هیجان ناشی از غرور ملی حتی اگر شده برای چند روز به خواب ببرد. غافل از این که وقتی محاسبات اینچنین اشتباه از آب در بیاید، همه چیز نه بر سر مردم که بر سر دولت آوار خواهد شد. در این میان آنچه بهطور مضاعف برای مسئولان آزاردهنده خواهد بود، ریشخند و طعن و کنایه های همان مردمی خواهد بود که در خیال خام دولتمردان قرار بوده فتح فرضی یک جام فوتبال را به مسکن دردهای مردم تبدیل کند.
آنچه بعد از شکست در مقابل قطر اتفاق افتاد نتیجه و فرایند اشتباه محاسبات اتاق فکری بود که همچنان جامعه و همه رخدادهای طبیعی در عالم ورزش و سیاست و فرهنگ را با همین دیدگاه خوش خیالانه تحلیل و هدف گذاری می کند. نکته قابل تامل این که در این میان اولین صداهای اعتراض و اعتراف از جانب غوغاسالاران در رسانه به اصطلاح ملی بلند می شود. از امثال خیابانی که از ابتدای بازی ها لیدر بوقچی های سیما بود و در آستانه بازی با قطر به شومن تبدیل شد و تا احمدی و میثاقی و کارشناسان سفارشی تا برسد به لایه های دیگر بوقچی های رسانه ای. اینها آنچنان در عالم بی خیالی سیر می کردند که به قول معروف هیچ خالی برای خاله باقی نگذاشتند. حتی درصدی برای شکست های بعدی قائل نشدند. فکر نکردند وقتی سفره ای به چنین وسعت پهن می کنند، اگر چیزی برای پر کردن نداشته باشند، با چه رویی قرار است این سفره تهی و کاذب جمع شود. گل زودهنگام ایران در مقابل قطر آنچنان برای احمدی گزارشگر خلسه آورد و او را به خوش خیالی کشاند که علیرغم همه تجارب در مقام یک گزارشگر حرفه ای! فراموش کرد فوتبال نه دیگر نود دقیقه که بعلاوه دو نیمه وقت فوتسال است. پروپاگاندای دولتی از این مهم غافل بودند که چنین پمپاژ روانی بر روی بازیکنانی که اغلب مبتلا به تشکیک و تردید مشروعیت و محبوبیت در نزد مردم هستند، چه تاثیرات مخربی به بار می آورد. کسی چه می داند شاید بار کردن همین فشارهای سیاسی و روانی که بخشی ناشی از کارنامه موفقیت آمیز ایران در مقابل قطر و توهم یک پیروزی ساده را ایجاد کرده بود، باعت شکست تیم ملی شد.
صرفنظر از همه تحلیل های فنی در خصوص این شکست آنچه آن را به نقطه عطف در کارنامه فوتبالی ایران در جام ملت های آسیا تبدیل کرد، فشار بیرونی و تاثیر و تبعات ناگزیر آن بر روح و روان بازیکنان بود. به گونه ای که ما را در مقابل حریفی با چنان کارنامه ناموفق به شیرین ترین و حیاتی ترین پیروزی رساند و تلخ ترین شکست ممکن را به فوتبال سیاسی تحمیل کرد. دولتمردان در چنین شرایطی چاره ای جز پذیرفتن تمامی تبعات تلخ و شیرین فوتبال سیاسی را ندارند. این در حالی است که حذف ژاپن، استرالیا، کره، عربستان که چهار تیم مرحله نهایی پیش بینی می شدند، نه فاجعه تلقی شد و نه بدتر از آن مصیبت و آواری شد بر سر دولتمردان. در دنیا شاید ما تنها کشوری باشیم که دولتمردان آن بی کمترین تعلق خاطر و علاقمندی قلبی به فوتبال، اما فوتبال را به هست و نیست خود پیوند زده و با علم به شیفتگی مردم به فوتبال به مهمترین بهانه و بستر تبلیغاتی تبدیل کرده است.
در این که فوتبال در جهان امروز به یک پدیده سیاسی و اجتماعی تبدیل شده، تردیدی نیست. حتی به این که ظرفیت این پدیده گاه همچون تاثیری که در دوران حاکمیت نظامیان در آرژانتین و با کسب قهرمانی شک برانگیز بجا گذاشت، تردیدی نیست. اما آنچه در آرژانتین رخ داد یک اتفاق و استثنا بود و به جرات می توان ادعا کرد هرگز تکرار نشد. مردم آرژانتین هم در نهایت به خواب ابدی نرفتند و حاکمان نظامی را سرنگون کردند. آنچه باعث عبرت و درس آموزی سیاست مداران ما نمی شود، درک این حقیقت تلخ اما حیاتی است که حتی با کسب قهرمانی در بالاترین اشل های جهانی در قضاوت و داوری مردم دربارهی آنها تغییری حاصل نخواهد شد. مسیر مقبولیت و کسب و حفظ مشروعیت تنها از تامین اعتماد روح جمعی و توجه و اهتمام به مطالبات آنها حاصل می شود. در چند دوره بعد از انقلاب جام ملتهای آسیا همین داستان حذف و شکست در مراحل حساس را تجربه کرده بودیم، فرجام آن ناکامی ها تنها در حد یک حسرت بجاماند، اما قلب و دل مردم همچنان با امثال دایی و عابدزاده و پیوسی باقی ماند که یکی با سر شکسته و دیگری با دنده شکسته از جان و دل مایه گذاشتند و علیرغم شکست های ورزشی اما همچنان در ذهنیت و روح جمعی جامعه ماندگارند.
مخلص کلام فوتبال در ذهنیت و روح و روان جامعه تا جایی مقبولیت و مشروعيت و محبوبیت دارد که به ذات و ماهیت خود وفادار باشد. فوتبال یک گام فراتر از این و با کمترین آلودگی به سیاست بازی و ابزارسازی محکوم به سرنوشتی است که آخرین مورد آن را در ملت های آسیا تجربه کردیم. فراموش نکنیم آنچه در فوتبال داخلی و رسته های مختلف شاهد هستیم کم و بیش آلوده به همین نگاه ابزاری است.
انتهای پیام
عالی
نه بابا