فرزند شهید بهشتی: اتهام زنی از ۸۸ به ساختار رسمی قدرت منتقل شد
علیرضا بهشتی با بیان اینکه آیت الله هاشمی یک شخصیت ملی است، گفت: تاریخ این نهضت و انقلاب را بدون آقای هاشمی نمیتوان نوشت و اگر کسی این کار را انجام دهد دیگر تاریخ این انقلاب ایران را نمینویسد بلکه تاریخ یک انقلاب خیالی را نوشته است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به دیدار فرزند شهید آیت الله بهشتی در محل خانهموزه بهشتی رفتیم تا درباره نقش آیت الله بهشتی و آیت الله هاشمی و جفاهایی که بعداز انقلاب نسبت به این دو یار امام روا شد گفتوگویی داشته باشیم که ماحصل این گفتوگو به این شرح است:
آیت اللهبهشتی از موضع نهضت ملی با رییس شهربانی بحث میکند
لطفا درباره مبارزات آیت الله شهید بهشتی در قبل از انقلاب و نقش ایشان در انقلاب اسلامی برایمان توضیح دهید؟
بعد از شهریورسال ۱۳۲۰ مرحوم آیت الله بهشتی وارد فعالیت اجتماعی و سیاسی میشوند و به طور مشخص در جریان نهضت ملی شدن نفت بروز وظهور عمومیتری از ایشان مشاهده میشود. در جریان سیام تیرماه سال ۱۳۳۰ از قم به اصفهان می روند و درتجمع مردمی مقابل تلگرافخانه اصفهان، سخنرانی میکنند که در جریان این سخنرانی از سوی شهربانی احضار میشود که در آنجا گفتگویی بین رئیسشهربانی و او درمیگیرد و آیت اللهبهشتی از موضع نهضت ملی با استدلال های مستحکمی دفاع میکند و رئیس شهربانی هم که فرد متینی بوده ایشان را آزاد میکند.
بعد از ملی شدن نهضت نفت، فعالیتهای شهید بهشتی به دو حوزه مشخص تقسیم میشود و هرچه پیشتر میروند،به ویژه بعد ازشکست قیام ۱۵ خرداد، متمرکز میشود بر اینکه اگرمیخواهیم جامعهای متفاوت از آنچه که درآن زندگی میکنیم داشته باشیم، باید بدانیم مختصات این جامعه چیست و به لحاظ فکری وشکل نهادهای اجتماعیاش مانند حکومت،نظام اقتصادی ونهاد تعلیم و تربیت، چه میخواهد بگوید. موضوع دیگری که مورد توجه آیت الله بهشتی قرار میگیرد، نیاز به نیروها و کادرهایی است که بتوانند در سطح مدیریت کلان در چنین جامعه ای حضور فعال و مؤثر داشته باشند لذا در هر جنبش و نهضت اجتماعی این نیروها هستند که ایفای نقش کنشگری و تأثیرگذار دارند و ایشان توجه داشت که این افراد به خودی خود وجود ندارند و باید مطابق با آن اندیشهها و الگوهای نظری، تربیت شوند.بنابراین فعالیت آیت الله بهشتی در این دو حوزه متمرکز میشود.
آیتالله بهشتی در قم فعالیتهای بسیاری را دنبال میکردند که به طور مثال حضور مدیریتی در مدرسه حقانی و مدرسه مرحوم آیت الله گلپایگانی، دبیرستان دین و دانش و مطالعه گروهی در ماهیت حکومت اسلامی از جمله فعالیتها به شمار میرود،تا اینکه مسئله تبعید ایشان از قم به تهران مطرح میشود که بنابر دستور مقامات امنیتی حق ورود به قم را نداشتند و از آموزش و پرورش هم منفصل از خدمت میشوند.حدود یک سال در تهران میمانند وبعد عازم آلمان میشوند که حدود پنج سال در آلمان هم در مدیریت مرکز اسلامی هامبورگ وهم در شکل گیری تقویت فکری وتشکیلاتی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان به فعالیت میپردازند.همچنین گفتگوبا دیگر ادیان و مذاکره برای برنامه ریزی و اجرا را دنبال میکنند.
تدوین متون کتب درسی بعد از بازگشت آیت الله بهشتی از آلمان از جمله اقداماتی است که صورت گرفته و ایشان تشخیص میدهد که بهتر است با مرحوم شهید باهنر و مرحوم گلزاده غفوری در تدوین و تنظیم متون کتب درس تعلیمات دینی در مقطع راهنمایی و دبیرستان که بعدها به مقطع دبستان هم گسترش پیدا کرد همکاری کنند. این متون اثرات گستردهای بر نسلی که بعدا کنشگران اصلی نهضت و انقلاب شدند داشت. در کنار آن، فعالیت علمی عمیقی در بازشناسی و بازخوانی اسلام داشتند که در این زمینه به ویژه با مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی بیشتر از همه و در درجه بعد مرحوم آیت الله مهدوی کنی، آیت الله امامی کاشانی و آیت الله شبیری مشارکت داشتند.
بعد از کودتای درون سازمانی و اعلام تغیر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق، این مسئله مطرح می شود که مسلمانان و افرادی که به اسلام به عنوان مکتب راهنمای عمل، چه در زندگی فردی و چه در زندگی جمعی، اعتقاد دارند، لازم است تشکلی داشته باشند و ازسال ۵۵ الی ۵۶ جلسات سری و گفتگوها شروع میشود تا به صورت یک حزب مخفی شکل گیرد و اعلام رسمی این تشکیلات با حوادثی که پیش می آید به ۲۹ بهمن ماه سال ۵۷ موکول میشود ولی فعالیتها پیش از آن آغاز و تنظیم اساسنامه و انتخاب کادرها صورت گرفته بود.
آقای بهشتی درجامعه روحانیت مبارز تهران و شورای انقلاب مسئولیتهایی را میپذیرند و بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی هم مسئولیت دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی را داشتند و مدتی هم مسئولیت ریاست دیوان عالی کشور را که در قانون اساسی اول رییس قوه قضاییه محسوب می شد بر عهده ایشان بود.
میگفتند بهشتی در کاخ اسدالله علم زندگی میکند
برخی معتقدند همانگونه که آیت الله بهشتی در زمان خود مورد بی مهری و جفا قرار گرفتند آیت الله هاشمی هم در زمانه ما مظلوم واقع شدند.چرا این اتفاق در دو برهه زمانی متفاوت برای یاران نزدیک امام رخ میدهد؟ در حالی که انتظار میرفت بعد از تهمتهای ناروایی که به آیت الله بهشتی زده شد و پس از گذشت سالها از عمر انقلاب این بلوغ ایجاد شود و ما شاهد این بی اخلاقیها نباشیم.
این مشکل بزرگ به خصوص بعد از پیروزی انقلاب در جامعه ما وجود داشته و دارد که متاسفانه هنوز درمورد افراد دیگر، زندگی شخصی و درآمد آنها خیلی راحت قضاوت میکنیم، شنیدهها را به راحتی میپذیریم و کمتر به خود زحمت بررسی میدهیم که این شنیدهها و اطلاعات واقعیت دارد یا ندارد.
وقتی این این داوریهای ناآزموده با اغراض سیاسی همراه شود، جو سنگین و هجمه گسترده علیه شخصیتهای سیاسی شکل میگیرد که مرحوم بهشتی در اوج چنین شرایطی به شهادت رسیدند. شهید بهشتی از سال ۵۷ که انقلاب پیروزشد (به طور مشخص اززمان اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی) تا سال ۱۳۶۰ که به شهادت میرسند، آماج تهمتها و شایعهها و اتهامها در حوزه مالی، اخلاقی، قدرتطلبی و انحصار طلبی قرار میگیرند. نسبتهای ناروایی به ایشان در مال و اموال و نوع زندگی داده شد و میگفتند بهشتی در کاخ اسدالله علم زندگی میکند در صورتی که منزل شخصی ایشان در منطقه قلهک و مکانی که امروز به عنوان موزه بهشتی ثبت شده است بود.
گروههای مخالف به شایعات علیه شهید بهشتی دامن می زدند
یکی از خاطرات از این حاشیه سازیها برای مکان زندگی شهید بهشتی این است که یک اتوبوس شرکت واحد وارد این کوچه شد و روبروی منزل ایستاد.همه تعجب کردند که در کوچه ای که معبری برای گذر اتوبوس نیست چرا چنین وسیله نقلیه عمومی وارد شده است. بعدا معلوم شد در میان سرنشینان بحث بوده که آقای بهشتی در کاخ علم می نشیند یا نه! و راننده گفته بود من میدانم خانه ایشان کجاست و مسافران را آورده بود جلوی خانه تا به آنها نشان دهد خانه آقای بهشتی کجای تهران واقع شده است. از این دست شایعات زیاد مطرح می شد. صحبت هایی هم پیرامون خانواده ایشان بازگو میکردند مبنی بر اینکه همسر آلمانی دارند و فرزندانش در خارج از کشور به سر میبرند و در کار تجارت فرش هستند.
برخی گروههایی که با شهید بهشتی اختلاف نظر داشتند هم به این شایعات دامن می زدند و شب نامهها و روزنامهها و رادیوهای خارجی هم دست اندرکار بودند. به همین علت آقای بهشتی در اوج مظلومیت به شهادت رسید و طی دیداری که بعد از شهادتشان با امام (ره) در حسینیه جماران داشتیم فرمودند “آنچه از شهادت آیت الله بهشتی بزرگتر است مسئله مظلومیت او است”. بعد از شهادت آیت الله بهشتی افراد و گروهها میآمدند و برای آن همه دروغ پردازی و شایعه پراکنی عذرخواهی می کردند. ما امیدوار بودیم بعد از شهادت آیت الله بهشتی این بلوغ و رشد یافتگی در جامعه ما نهادینه شده باشد که دیگر اینگونه رفتارهای سخیف را نبینیم ورایج نباشد.
اتهام زنی و شایعه سازی از سال ۸۸ به ساختار رسمی قدرت منتقل شد
با آن همه حرف و نقلها و شایعههایی که بعد از شهادت آیت الله بهشتی موجب پشیمانی خیلیها شده بود تصور میکردیم دیگر این فرهنگ غلط خاتمه یافته باشد، اما متاسفانه این فرهنگ منحط، تا سال ۱۳۸۴ به یک شکل و بعد از آن به شکل دیگری و از سال ۸۸ به بعد با شدت بیشتری رواج یافت و اتهام زنیها وشایعهسازیها به ساختار رسمی قدرت منتقل شد و این باعث تاسف بسیار است. وقتی شایعات در کوچه وبازار مطرح است نشانه یک بیماری اخلاقی و فرهنگی درعامه مردم است، ولی وقتی این رفتارهای ناپسندیده در تریبونهای رسمی مشاهده شود، بسیار هشدار دهنده و نشانه بیماری یک نظام است.
خیلی از اتهام زنندگان که جا نماز آب می کشند آلودگی مالی و اشرافیت پنهانی دارند
متاسفانه به فرهنگ شایعه سازی بازگشت داده شد و عدهای آن را ادامه دادند و این باعث شد هجمه ها در مورد آیت الله هاشمی رفسنجانی رواج یابد. البته ایشان فقط هدف نبود و افراد دیگری هم قربانی این ظلم بوده و هستند. دو تفاوت مهم بین آن موج اول و این موج دوم وجود دارد که باید به آن توجه داشت. اول اینکه آن زمان ملت ما تازه از دست استبداد رها شده بودند و مزه فضای آزاد را برای اولین بار بود که می چشید. دوم این که اتهام زنندگان در آن موج اول، غالبا خودشان آلودگی مالی نداشتند. حالا بیش از سی و چند سال از انقلاب گذشته و می بینیم خیلی از اتهام زنندگان که برای من و شما جا نماز آب می کشند، خودشان آلودگیهای مالی و اشرافیت های پنهان دارند.
عدهای هویت سیاسی خود را بر اساس اتهام زنی تعریف میکنند
از وضعیت مالی و خانه و زندگی آقای هاشمی باخبر بودم و حداقل بعد از فوتشان مردم به خانه ایشان رفتند و دیدند خانهای که از آن می گفتند و اسباب و اثاثیهای که از مجلل بودن آن دم میزدند آنگونه نیست. بارها وقتی با تاکسی و مترو به کوچه و خیابان میرفتم مشاهده میکردم که میگفتند فلان ساختمان چند طبقه یا فلان زمین مال آقای هاشمی است. تداوم این وضعیت، نهادینه شدن یک ناهنجاری ضداخلاقی را به دنبال دارد. البته عدهای معدود کار و کاسبی شان این است و از این طریق ارتزاق میکنند و هویت سیاسی خودشان را بر اساس اتهام زنیها و شایعه سازیها تعریف میکنند. با این عده معدود کاری ندارم. اما امیدوارم بعد از فوت آیت الله هاشمی مردم ما به یک تصمیم جمعی در این زمینه برسند. مهم نیست مخالفان ما از چه جناح و گروه و افرادی باشند، مهم این است که نقطه پایانی براین رفتارها، یک بار و برای همیشه، گذاشته شود. خیلی زشت است که پس از ۳۵ سال ملتی همان خطای ۳۵ سال پیش خود را تکرار کند. امیدوارم در آینده شاهد این رفتارهای سخیف نباشیم .
جریان نواندیشی دینی محورانقلاب بود و همراه امام حرکت کرد
هرچه جلوتر می رویم شاهد کم رنگ شدن جریان نواندیشی دینی و نظرات افرادی مانند شهید بهشتی، شهید مطهری و مرحوم آیت الله هاشمی که در بطن انقلاب بودند هستیم و آنهایی که نقشی در انقلاب نداشتند و نظراتشان با نظر امام مخالف بود، مدعیتر می شوند ارزیابی شما نسبت به این مسئله چیست ؟
یک وقت صحبت از این است که هرنسلی که میآید ممکن است تغییر فکر دهد و به زندگی به گونهای دیگر نگاه کند.این اشکالی ندارد و طبیعت تحول فکری جوامع هم همین طور است. ولی زمانی در حال نوشتن تاریخ هستیم که در این جا نمیتوانیم تاریخ سازی کنیم. تاریخ آئینه واقعیتهاست. جریان نواندیشی دینی محورانقلاب بود و همراه امام حرکت کرد، مانند آیت الله مطهری، مهندس بازرگان، دکتر شریعتی ، دکتر سحابی، مهندس سحابی، آیت الله دکتر بهشتی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله دکتر باهنر، آیت الله دکتر مفتح و نقش آنها در رهبری نهضت و انقلاب انکارناپذیر است. تجربه تاریخ نگاریهای فرمایشی نشان میدهد که با تاریخ سازی و معماسازیهایی که ادعای حل معما دارند نمیتوانیم تاریخ را عوض کنیم. هرچقدر هم برای تاریخ سازیهای فرمایشی هزینه شود، ممکن است که تأثیر موقت داشته باشد، اما ماندگار نیست.
تجربه نظامهای تمامیت خواه که تاریخ را وارونه به مردم عرضه کردند نشان داده است که این تلاشها پایدار نیست و واقعیت این است که افرادی که نام بردم و بسیاری دیگر، پیشگام این نهضت بودند و یک تفکر کم و بیش نزدیک به هم داشتند مبنی بر اینکه معتقد بودند دستورات و تعالیم اسلامی ظرفیت اداره اجتماع را دارد و در این جهت تلاش میکردند که جامعه ای مبتنی بر ارزشهای اسلامی شکل دهند. با کمی تسامح میشود گفت آنها متعلق به یک گفتمان بودند. حال اگر افرادی میآیند و به شکلی میخواهند وارونه نمایی کنند یا افراد و گفتمانها را مصادره کنند این بحث دیگری است.
مظلومیت آیت الله بهشتی بعد از شهادت هم باقی ماند/ چهره واقعی او کمتر ارائه شد
طی سی و پنج سالی که از فاجعه هفتم تیر گذشته، بسیاری از افراد و گروهها شخصیت و افکار آقای بهشتی را هم مصادره کردهاند و یکی از مظلومیتهایی که حتی بعد از شهادت آقای بهشتی باقی مانده این است که چهره واقعی او به جامعه کمتر ارائه میشود. تصویر ارائه شده غالبا تصویری ناقص است و تصویر ناقص نشان دهنده یک نوع اعوجاج در نمایش چهره و شخصیت افراد است. خوشبختانه طی بیست سالی که بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله بهشتی تشکیل شده، مرجعی پیدا شد که افراد برای تطابق شنیدهها به اسناد، به این بنیاد مراجعه کنند.
به اعتقاد شما چرا به آیت الله شهید بهشتی جفا شد؟
وقتی میگوییم جفا یعنی ستم و ظلم شده است به این معناست که حقیقتی پوشانده و یا اینکه استفاده خوبی از آن موهبتی که خداوند داده، نشده است. در مورد کفار و کفر ورزیدن تعابیری که در قرآن آمده میگوید اینها به خودشان ظلم میکنند؛ چون از این نعمت هدایت که در اختیارشان قرار داده شده درست استفاده نمیکنند.
رویکرد اسلام شناختی و مدیریت اجرایی آقای بهشتی از سرمایه های بزرگ برای این انقلاب و کشور بود. تکرار پیدایش این گونه سرمایه ها در تاریخ یک ملت آسان نیست. این را نه به دلیل نسبت خود با ایشان می گویم بلکه به خاطر شناختی که از او دارم عنوان میکنم. در دوران معاصر، تاکنون فردی با آن جامعیت را تجربه نکرده بودیم .این گونه افراد به سختی در جامعه به وجود میآیند، رشد می کنند، متحول می شوند، تکامل پیدا میکنند و تبدیل به سرمایه میشوند و ملتهاییکه سرمایههای خود را حفظ و از آن خوب استفاده کنند می توانند در راه پیشرفت با سرعت بیشتری حرکت کنند. نسبت به آقای بهشتی کفران نعمت صورت گرفت. ایشان فردی بود که توانمندی هایش در حوزه علمی و فقهی و مدیریتی می توانست کمک کند تا انقلاب در آن مسیری که آغاز شده بود به راه خود ادامه دهد.
یک فکر و اندیشه به گروهی خاص تعلق ندارد
گفته میشود جریانی بعد از امام خمینی (ره) به دنبال مصادره اندیشه و تفکر روش امام به نفع خود بوده به نظر شما چقدر این جریان توانسته در افکار عمومی موفق شود؟ دلیل این تلاش ها را چه میدانید؟
در قبال شخصیتها به خصوص افرادی که صاحب اندیشه و یا سیره عملی هستند و می توانند الگو قرار گیرند باید به خیلی نکات توجه داشت. نکته اول این است که دنبال “تقدس زایی” برای هیچ کس نباشیم؛ همه انسان هستیم وممکن الخطا. نکته دوم اینکه رفتارها و گفتارها در یک بافتار تاریخی و موقعیت معین شکل گرفته است و بدون توجه به آن بافتار نمی توانیم یک حرف از فردی را بگیریم و از آن متن خارج کرده و در جایی متفاوت استفاده کنیم. فرض کنید اگر فردا درروزنامهها تیتر بزنند که «من توی دهان این دولت می زنم» بلافاصله همه شوکه می شویم و ذهنمان به سمت دولت کنونی می رود. اگر بعد از مطالعه دقیقتر ببینیم در گوشه صفحه نوشته امام خمینی این جمله را در سال ۵۷ در زمان ورود به ایران در بهشت زهرا گفته اند تازه مطلب را می فهمیم. یعنی می فهمیم که آن گفتار در بافتار مکانی و زمانی و گفتمانی خاص خود چه مفهومی دارد.
نکته سوم این است که برای فهم و سپس داوری درباره یک اندیشه یا عمل، باید تمامیت اندیشه و کردار یک اندیشمند یا مصلح را در نظر گرفت. تفکرات یک اندیشمند تاریخچه ای دارد و البته طبیعی است که تحول و تطور هم داشته باشد. اگر فردی بگوید از اول تا آخر عمر یک جور فکر می کردم معلوم می شود رکود داشته و پویا نبوده است. با تکیه بر اصولی مثل این، می توان افراد و اندیشه ها را با روش های علمی نقد کرد. نقد هم یعنی ارزیابی، یعنی دیدن خوب و بد، زشت و زیبا، ضعف و قوت. باید به این سمت حرکت کنیم که در مورد افراد سیاه و سفید قضاوت نکنیم، نه به طور کامل افراد را بپذیریم و نه به طور کامل رد کنیم. اگر به این سمت حرکت کنیم و به حد نصاب های اولیه علمی برسیم، دیگر مصادره افکار و اندیشه ها و شخصیت ها دیگر از سوی گروههای مختلف بی اثر یا حتی متوقف خواهد شد. با این همه، باید توجه داشت که افراد میتوانند تفاسیر مختلفی از یک پدیده داشته باشند.
البته میتوانیم نسبت به تفسیر یک گروه و یا فرد خاص نقد داشته باشیم. مثلا وقتی بدانیم آن تفسیر مستند نیست یا از انسجام درونی برخوردار نیست برای ما کم اعتبار یا بی اعتبار می شود. اما پدیده ها به روی تفاسیر مختلف باز هستند. میتوانیم بگوییم فلان تفسیر از دیگر تفاسیر بهتر است و یا به تبیین واقعیت نزدیک تر است. در عین حال اینگونه نیست که یک فکر و اندیشه به یک گروه خاص تعلق داشته باشد. این مسئله در مورد امام خمینی هم صادق است. فکر می کنم در مجموع باید برخوردمان یک برخورد علمی تر و همه جانبه تر باشد.
تاریخ این نهضت و انقلاب را بدون آقای هاشمی نمیتوان نوشت
گفته میشود انقلاب فرزندان خود را می خورد و دیدیم برچسب هایی به برخی اشخاص مانند آقایان هاشمی، کروبی، خاتمی زده شد که آنها را متهم به ضد نظام کردند با توجه به شرایط و پیشینه افراد دلیل آن را چه می دانید؟
وقتی گفتوگو میکنیم یعنی بحث یک طرفه نیست. زمانی که فردی را ساکت نگه دارید و هرگونه اتهامی به او نسبت داده شود و اجازه پاسخگویی هم نداشته باشد، عملی غیرمنصفانه انجام گرفته است لذا زیربنایی ترین پایبندی نظام مدعی عدالت، انصاف است که تعریف خیلی روشن و سرراستی دارد و آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هرچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند. انصاف در فلسفه اخلاق جزء بدیهیات اولیه و از سنخ شهود اخلاقی محسوب می شود. بعضی ها فکر میکنند میتوان اتهامات را یک طرفه مطرح کنند و انتظار هم دارند همه آن را بپذیرند. در واقعیت اما، جامعه عملا نشان داده چنین پذیرشی را ندارد.
همه کم و بیش به سمت اتاق های شیشهای رانده می شوند
اکنون در عصر پساانقلاب ارتباطاتی و اطلاعاتی هستیم و زمان آن گذشته که بتوان اطلاعات و اخبار را تحریف کرد و کسی هم متوجه نشود. دسترسی به منابع مختلف فراوان شده است. در زمینه انقلاب ارتباطی و اطلاعاتی دانشمندی بیان میکرد انقلاب ارتباطاتی و اطلاعاتی در واقع مانند انقلاب صنعتی است. افرادی که در دوران بعد از انقلاب صنعتی حاضر به پذیرش و یا قادر به فهم آن نبودند، با صنعت و ابزار نوین دچار مشکل شدند. انقلاب ارتباطاتی و اطلاعاتی مانند همان انقلاب صنعتی است. اگر امروزه افراد، احزاب، گروه ها و نظام سیاسی درک کنند که چه تحولی رخ داده است، میفهمند که همه کم و بیش به سمت اتاقهای شیشهای رانده میشوند و پستوهای مراکز قدرت و حیاط خلوت های صاحبان قدرت یا کوچک شده یا از بین رفته، و در نتیجه، اینقدر بی مهابا و یک طرفه کسی را متهم نمیکنند.
تاریخ این نهضت و انقلاب را بدون آقای هاشمی نمیتوان نوشت و اگر کسی این کار را انجام دهد دیگر تاریخ این انقلاب ایران را نمی نویسد بلکه تاریخ یک انقلاب خیالی را می نویسد. تاریخ انقلاب بدون نام امثال آقایان بهشتی، بازرگان، موسوی اردبیلی، باهنر، طالقانی و بسیاری دیگر، معنایی ندارد و مانند این است که بگوییم می خواهیم انقلاب ایران را با حذف نام امام خمینی معرفی کنیم. این شدنی نیست. در خیال می توانیم این کار را انجام دهیم اما اینکه این خیال پردازیها برای عموم قابل پذیزش باشد، آن هم درعصرارتباطات، ناممکن است.
دغدغه ملی شاخصه اصلی تفکر آیت الله هاشمی
نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی در انقلاب ایران را چگونه تعریف می کنید ؟
رفتار سیاسی و تفکر و نگرش مرحوم آیت الله هاشمی در طول زندگی شان در دورههای مختلف متفاوت است. لذا در هر دوره از ریاست جمهوری و ریاست مجلس، ویژگی های خاص خود را داشتند. اما آنچه روشن است اینکه آیت الله هاشمی در تمام برههها دغدغه ملی داشتند و این از شاخصه های خیلی روشن تفکر ایشان بود که در تما م طول زندگی شان ملاحظه می شود.
البته آیت الله هاشمی دیدگاه جناحی هم داشتند، اما بررسی دقیق زندگی سیاسی ایشان نشان می دهد که دغدغه های ملی ایشان بسیار پررنگ تر از دغدغه های جناحی شان است واین در مدیریت کلان نظام بسیار حائز اهمیت است. می توان نسبت به کارنامه ایشان نقد منصفانه و علمی داشت، ولی این را نمی توان نفی کرد که آیت الله هاشمی یک شخصیت ملی است و در سطح ملی به مسائل نگاه می کرد.
نگاه ملی آیت الله هاشمی، کمک میکند که اختلاف نظرهای سیاسی از تقابل حذفی دور شود
بسیاری معتقدند آیت الله هاشمی در کوران انقلاب و مدیریت اتفاقات سیاسی کشور نقش بسزایی داشته و با توجه به اینکه ایشان را صندوقچه اسرار نظام می دانند مانع از هرگونه سوءاستفاده یا تحریفهای احتمالی در ادامه راه انقلاب بوده است؟ نظر شما چیست؟
از یک طرف شخصیت هایی که همراه با نهضت انقلاب اسلامی پیش آمدند تاثیر گذار هستند و از طرف دیگر، طبیعی است که در جامعه اختلاف نظر سیاسی داشته باشیم. حتی یک جامعه به ظاهر یکدست در واقع تفکر سیاسی اش یکدست نیست، بلکه ظاهرش را با ابزارهای اختناق و ارعاب یکدست نشان می دهند. نگاه ملی مانند نگاه مرحوم هاشمی، کمک می کند که اختلاف نظرهای سیاسی از تقابل حذفی دور شود و به سمت یک نوع تعامل مدارانه پیش رود. این شیوه در رفتار سیاسی ایشان مشاهده می شد. در دهه آخر عمر آقای هاشمی این دیدگاه که تعدد و تنوع را در جامعه پذیرفته باشند پررنگ بود و سعی می کرد اختلاف نظرها باعث شکاف عمیق در جامعه نشود. وقتی ادعا می کنیم مردم سالاری دینی داریم معنیاش این است که باید به اکثریت احترام گذاشت و آیت الله هاشمی به این موضوع تمکین می کرد و این منش در دوره های مختلف زندگی سیاسی آشکار است.
دغدغه و اولویت اصلی آیت الله هاشمی حفظ نظام بود و اگر به ایشان گفته می شد که آیا شما حاضرید جان خود را بدهید که نظام حفظ شود، آیت الله هاشمی قطعا جوابش مثبت بود. به طور مثال دربسیاری از مواقع ایشان و خانواده و یا حتی افرادی که او را همراهی میکردند حقوق شخصی داشتند که پایمال می شد و تا آنجا که مسئله حق الناس مطرح نبود، چشم پوشی می کرد. این روش هم در سیره آقای هاشمی و هم دیگر کسانی که این انقلاب را رهبری و این نظام را معماری کرده اند، وجود داشته است. به هر حال این انقلاب را مثل بچه خود میدانست و طبیعی است که نمی خواست این بچه در بین راه تلف شود.
آقای هاشمی چنین تفکری نداشت که بگوید رای مردم اهمیت ندارد
فقدان آیتالله هاشمی چه تبعاتی در جامعه دارد؟
باید دید در آینده چه اتفاقی می افتد، ولی آیا واقعا راه حل این است که تا این اندازه به اشخاص متکی باشیم؟ شخص محوری درست نیست و وقتی درگذشتگان ما مانند مرحوم شهید بهشتی و مرحوم آقای هاشمی و دیگران حزب تشکیل دادند و مسئله رواج و نهادینه کردن فرهنگ حزبی و رقابت حزبی را درجامعه دنبال کردند، به خاطراین بود که تا این حد به اشخاص وابسته نباشیم. افراد عمر طبیعی دارند و دیر یا زود ازمیان ما می روند. بنابراین باید تفکر جمعی نهادینه شود تا احزاب و سازمانها و گروهها هر کدام حامل یک تفکر و بینش سیاسی معین و تعریف شده باشند. اینکه کدام غلبه پیدا می کند و به قدرت می رسد، سازکارش در مردم سالاری و رای مردم نهفته است. آقای هاشمی چنین تفکری نداشت که بگوید رای مردم اهمیت ندارد و ما می توانیم به هر شکل و قیمتی که شده انتخابات را مهندسی کنیم .
احساسی که امام نسبت به آقای هاشمی داشتند در مورد هیچ کس دیگر تکرار نشد
نگاه امام خمینی (ره) به آیت الله هاشمی چگونه بود؟
اطلاعات من در مورد رابطه امام و آقای هاشمی عمومی است اما به جرات می توانم بگوییم که هیچ کس به اندازه آقای هاشمی به امام نزدیک نبود و امام احساسی که نسبت به اقای هاشمی داشتند در مورد هیچ کس دیگر تکرار نشد.
ای کاش دهه فجر دهه ارزیابی کارنامه سال گذشته کشور، اعم از مردم و نظام بود
آیا شعارهای مد نظر امام خمینی (ره) از جمله جمهوریت نظام با توجه به اینکه در سی وهشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم محقق شده است؟
این مسئله نیازمند بررسی مفصل است و سنجش آن کار یک نفرهم نیست. همیشه آرزو داشته ام و گفتهام ای کاش دهه فجر دهه ارزیابی کارنامه سال گذشته کشور، اعم از مردم و نظام، بود. متاسفانه این اتفاق هیچ گاه نیافتاده است. جامعهای که می خواهد پیشرفت کند نیازمند محاسبه و مراقبه است. دراین زمینه کاری صورت نگرفته است. مراقبه همان نظارت عمومی است و محاسبه هم تجزیه و تحلیل و ارزیابی هایی است که در عرفان شخصی برای فرد قائل هستیم و در جامعه اخلاقی هم برای جامعه. متاسفانه این اتفاق نیافتاد. مطالبه عمومی مردم این است که یک جامعه پیشرفته، هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی، داشته باشند. باید به سه ابزارضروری این کار یعنی اسقلال وعدالت و آزادی توجه شود. این ها آرمانهای انقلاب ۱۳۵۷مردم ایران است که باید هر سال بررسی شود تا چه اندازه کامیاب یا ناکام مانده است.
اعتماد مردم به حکومت باید بازسازی شود
انقلابها معمولا سرمایه اجتماعی خیلی عظیمی به وجود میآورند،حکومت های بعد از هر انقلاب اگر بتوانند این سرمایه را حفظ کنند یا احیانیا تقویت کنند، طبیعتا نتیجهاش را هم میبینند. در مورد انقلاب اسلامی ایران مشاهده میکنیم سرمایه اجتماعی که در دهه ۶۰ داشتیم و پشتوانه پیروزی ها و مقاومت در مقابل تجاوز خارجی بود، در حال حاضر در سطح نازلی مشاهده می شود و این خطرناک است. اعتماد مردم به حکومت باید بازسازی شود و حکومت ها هم باید این دغدغه را داشته باشند، درغیر این صورت کشور در بقیه عرصه ها هم به خطر می افتد. حکومتی که به مردم خود تکیه نکند مجبور است به خارج از مرزها تکیه کند؛ مجبور است یا به استبداد متوسل شود یا به استعمار.
حفظ جمهوریت نظام در کنار اسلامیت همیشه برای آیت الله هاشمی دغدغه اصلی بود
تفسیر آیت الله هاشمی در مورد جمهوریت نظام فرازونشیب هایی داشت. در یک برهه ای از زندگی ایشان میبینیم بیشتر به سیاست حکومت محور و نخبه گرایانه متکی است و خیلی دیدگاه عامه مردم را مد نظر قرار نمیدهد، اما در یک برهه، به ویژه در سالهای اخیر، به افکار عمومی احترام بسیاری می گذارد و مردم را بالغ میداند و به بلوغ سیاسی مردم اعتقاد پیدا میکنند. در این رابطه، دیدگاه های آقای هاشمی در ادوار مختلف زندگی سیاسی اش متفاوت است، اما با این وجود، حفظ جمهوریت نظام در کنار اسلامیت همیشه برایش دغدغه اصلی بوده است.
همه سوار یک کشتی هستیم با سلاح تخریب آن را سوراخ نکنیم
باید همه اعضای جامعه یک نکته را در ذهن داشته باشند که ما همه سوار یک کشتی هستیم. فکر نکنیم که اگر با سلاح تخریب منتقدان و مخالفان مان، کشتی را سوراخ کردیم تنها آنها هستند که غرق خواهند شد. حفظ منافع ملی باید بالاترین اولویت را داشته باشد و منافع شخصی، قشری، طبقاتی، صنفی و قومی در ذیل آن تعریف شود.باید توجه کنیم در دنیای پرآشوب ما و در روابط کنونی حاکم بر فضای بین المللی، جایی برای دوستی و دشمنی نیست و هر کشوری سعی دارد منافع ملی خود را تامین کند. به عنوان یک شهروند عادی ازمسئولین درخواستم این است که به یاد بیاورند که مردم دارای ظرفیتهای بسیار بزرگی هستند و می توان به آنها تکیه کرد. به جای اینکه راه حل را در جای دیگر جستجو کنند تا کشور را از بحران بیرون بیاورند، بهترین راه این است که به خود مردم مراجعه کنند.
انتهای پیام