آیا زمان تغییر مدیریت در فرهنگستان هنر فرا رسیده است؟
یکی از اعضای فرهنگستان هنر در یادداشتی در نقد وضعیت این فرهنگستان نوشت:
فرهنگستان هنر، بهعنوان یکی از مهمترین ارکان فرهنگی کشور، این روزها با چالشهای عمیق مدیریتی و رکود در عملکرد مواجه است. نهادی که باید قلب تپنده خلاقیت و نوآوری در ایران باشد، بهجای آنکه فضایی پویا و الهامبخش برای هنرمندان و نخبگان فرهنگی کشور فراهم کند، به یک بنبست مدیریتی و سکون دچار شده است. در این شرایط، این سوال جدی مطرح میشود که آیا زمان آن نرسیده است که مدیریتی تازه، با رویکردی نوین، فرهنگستان هنر را به مسیر صحیح بازگرداند؟
چالشهای کنونی: بحران مدیریت و ارتباط با هنرمندان
مدیریت کنونی فرهنگستان هنر نتوانسته است انتظارات جامعه هنری را برآورده کند. بهجای ایجاد بستری مناسب برای رشد و حمایت از هنرمندان، با تصمیمات نادرست و ضعف در مدیریت، این نهاد به محلی برای نارضایتی و اضطراب کارکنان تبدیل شده است. در سالهای اخیر، شاهد خروج تدریجی نیروهای متخصص و کاهش انگیزههای خلاقانه در میان اعضای این نهاد بودهایم. فضای کاری بهگونهای شده که بسیاری از هنرمندان برجسته کشور از همکاری با فرهنگستان کنارهگیری کرده و خود را از این محیط دور نگه داشتهاند.
این نارضایتی عمومی و فقدان اعتماد بین جامعه هنری و مدیریت فرهنگستان، به نقطهای رسیده که بسیاری از فعالان فرهنگی و هنری به این باور رسیدهاند که تغییرات مدیریتی، نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت است. فرهنگستان هنر که باید پلتفرمی برای همفکری و تبادل ایدههای خلاقانه باشد، اکنون در رکودی عمیق فرو رفته و جایگاه خود را به عنوان یک مرجع فرهنگی از دست داده است.
تغییرات مدیریتی در راه است؟
در این شرایط، خبرهایی از تغییرات مدیریتی قریبالوقوع در فرهنگستان هنر به گوش میرسد. این تغییرات میتواند سرآغازی برای بازگشت این نهاد به مسیر درست باشد. اما سوال کلیدی این است که چه کسی توانایی نجات فرهنگستان از این وضعیت را دارد و میتواند دوباره جانی تازه به آن ببخشد؟
در میان گزینههای پیشنهادی، نامهایی مانند علی لاریجانی، محمد بهشتی، مجید مجیدی، بهمن نامورمطلق و مهدی حسینی برجسته هستند. این چهرهها نه تنها از دانش و تجربه کافی در حوزه مدیریت فرهنگی برخوردارند، بلکه همگی عضو پیوسته فرهنگستان هنر هستند. این افراد به واسطه این عضویت، شناختی دقیق و عمیق از ساختار این نهاد و اهمیت بیبدیل آن در سیاستگذاری فرهنگی دارند. آنان بهتر از هر کس دیگری از ارزش و جایگاه فرهنگستان هنر در ترسیم مسیر آینده هنر و فرهنگ ایران آگاهند و میتوانند با بهرهگیری از این دانش و تجربه، این نهاد را به شکوفایی و تحرکی تازه هدایت کنند. این افراد همچنین اعتماد و حمایت جامعه هنری را نیز با خود دارند، عاملی که در وضعیت کنونی از اهمیت ویژهای برخوردار است
نیاز به رویکردی نوین: بازسازی ارتباط با جامعه هنری
اما تغییرات مدیریتی تنها گام نخست برای احیای فرهنگستان هنر است. این نهاد برای خروج از بحران فعلی، نیازمند یک رویکرد مدیریتی نوین و متناسب با نیازهای امروز جامعه هنری است. از جمله اولویتهای اصلی باید تقویت ارتباط با هنرمندان، حمایت از پروژههای هنری و ارائه برنامههای استراتژیک برای آینده باشد.
فرهنگستان هنر به یک پل ارتباطی موثر بین نخبگان فرهنگی و هنرمندان کشور نیاز دارد تا اعتماد از دسترفته بازسازی شود و فضایی برای خلاقیت و نوآوری دوباره فراهم گردد. همچنین، ایجاد فرصتهای مالی و حمایتی برای پروژههای هنری از طریق تعامل با نهادهای اقتصادی و دولتی میتواند این نهاد را دوباره به نقطه مرکزی تصمیمگیریهای فرهنگی بازگرداند.
نتیجهگیری: فرصتی برای بازگشت به مسیر اصلی
بحران مدیریت در فرهنگستان هنر، تهدیدی جدی برای آینده فرهنگی کشور است. زمان آن رسیده که تصمیمگیرندگان با انتخاب افرادی توانمند، فرهنگستان را از این رکود بیرون بکشند و به جایگاه واقعیاش برسانند.
گزینههای مدیریتی موجود از پتانسیل کافی برای این تحول برخوردارند و میتوانند با درایتی هوشمندانه، این نهاد را به خانهای برای خلاقیت و هنر تبدیل کنند.
اگر این تغییرات بهدرستی و با سرعت انجام شود، میتوان به بازگشت فرهنگستان هنر به مسیر اصلی و تبدیل آن به منبعی الهامبخش برای هنرمندان و اهالی فرهنگ امیدوار بود.
اکنون، تنها با مدیریتی خلاق و آیندهنگر، میتوان به آیندهای روشن برای هنر و فرهنگ ایران فکر کرد؛ آیندهای که فرهنگستان هنر در قلب آن قرار دارد.
انتهای پیام