ایران و مسئلهی ترامپ | محمدمهدی مظاهری
محمدمهدی مظاهری، استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
با روی کار آمدن ترامپ در 20 ژانویه 2025، بار دیگر گفتمان زورگویی، خودخواهی و خودشیفتگی آمریکایی به عرصه بین الملل بازگشت و همه کشورهای جهان از غربی و شرقی به این جمع بندی رسیدند که باید تحولاتی را در عرصه سیاست خارجی خویش ایجاد کنند. همچون دوره اول، سیاستهای قلدرمآب و زیاده خواه ترامپ تنها دامن کشورهای ناهمسو با آمریکا را نگرفت؛ بلکه گریبانگیر کشورهای اروپایی به ویژه دانمارک و همچنین کانادا، چین، مکزیک، پاناما و بسیاری از دیگر کشورها نیز شده است.
تحلیل جامعه شناسانه این مسأله که چرا مردم آمریکا مجدداً به چنین فرد خودشیفته و بی اعتنا به قوانین بین المللی رأی دادند، بسیار جالب است و انتظار می رود از سوی متخصصان این حوزه انجام شود، اما از منظر سیاسی و بین المللی آنچه در مورد اقدامات ترامپ در دوره دوم ریاست جمهوری مهم است؛ رویکرد وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا به چالشهای مهم بین المللی است.
نکته قابل توجه در رویکرد سیاسی ترامپ این است که او در درجه نخست خود را و سپس کشورش آمریکا را در مرکز کائنات تصور می کند و بر اساس این نگرش گمان می کند می تواند هر اقدامی که صلاح میبیند انجام دهد و در این مسیر نگرانی نیز از بابت موضعگیری منفی سایر کشورها و یا نقض و نادیده گرفتن قوانین، هنجارها و حقوق بین الملل ندارد. البته این رویه رایج همه رؤسای جمهور آمریکا و البته سایر قدرتهای بزرگ است که قوانین و حقوق بین الملل را ابزاری برای رسیدن به اهداف و منافع خود می دانند، اما تفاوت ترامپ با سایرین در این است که شرمی از آشکار کردن این رویکرد ندارد و تلاش نمیکند در پس الفاظ حقوق بشری و دموکراتیک، منافع کشورش را پیش ببرد؛ بلکه هر چه در سر دارد و می پسندد را رک و راست به زبان می آورد و به پشتوانه قدرت آمریکا نگرانی نیز از ابراز آنها ندارد.
ویژگی خاص دیگر ترامپ شیوه پیشبرد اهدافش است؛ بر این اساس او در قبال هر کشور و یا منطقهای که با آن مشکلی دارد، ابتدا یک ادعا یا بلوف بزرگ مطرح می کند تا افکار عمومی را دچار شوک کند و در ضمن اقتدار و جسارت خود را نشان دهد، بعد به تدریج در جریان مذاکره هدف و پیشنهاد اصلی خود که به نسبت زیادی کوچکتر از ادعای اولیه است را روی میز می گذارد. به عنوان نمونه یکی از نگرانیهای عمده ترامپ، توسعه نفوذ چین در آمریکای مرکزی و جنوبی از طریق پروژه «یک کمربند- یک جاده» بود و لازم می دید کشورهای منطقه را از این پروژه دور کند؛ پیشبرد این هدف ابتدا با یک بلوف بزرگ (ادعای مالکیت مجدد بر کانال پاناما) آغاز شد، اما در نهایت به یک معامله مشترک رسید و وی توانست با استفاده از این تهدید و البته فشارهای سیاسی و اقتصادی، پاناما را وادار به لغو آخرین همکاریهای خود با چین در این پروژه کند.
این سیاست و رویکرد ترامپ در قبال غزه نیز دنبال شده است؛ به نظر می رسد طرح عجیب و از همه نظر غیر قابل قبول انتقال مردم غزه به کشورهای دیگر نیز بلوف بزرگی از سوی دولت ترامپ است تا افکار عمومی در سرزمینهای فلسطینی و کشورهای دیگر را شوکه و برای پذیرفتن پیشنهادهای بعدی آماده کند.
اما به هر حال، فارغ از شگردهای متنوع دولت ترامپ برای تحقق شعار «اول آمریکا» و البته در عمل شعار «دوم اسرائیل!» آنچه برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد؛ در درجه نخست آگاهی به اهداف و ترفندهای دولت آمریکا است و در گام بعد بهره برداری از شرایط و فرصتهای منطقهای و بین المللی که در اثر رویکردهای وی ایجاد شده و همچنان در حال شکل گیری است.
در رابطه با مورد اول باید گفت تصمیمگیران و دیپلماتهای ایرانی باید به این نکته واقف باشند که ایران هم از سیاستها و رویکرد کلی دولت ترامپ مستثنی نیست؛ بنابراین باید منتظر طرح درخواستهای زیاده خواهانه و حداکثری وی از ایران نیز باشیم؛ کما اینکه در روزهای گذشته شاهد احیای «سیاست فشار حداکثری» از سوی دولت آمریکا بودهایم و البته گمانه زنیهایی نیز در مورد خواسته های متنوع و زیاده خواهانه ترامپ از ایران انجام شده است.
بنابراین دیپلماتهای ایرانی بر اساس آگاهی به مشی و رویکرد کلی ترامپ باید در مواجهه با چنین درخواستهایی بدانند که اینها هم بخشی از همان سیاست بلوفزنی و زیادهخواهی اولیه ترامپ است تا بتواند در مراحل بعدی به درخواستهای کمتر خود دست یابد. بر این اساس از دستگاه سیاست خارجی و دیپلماتهای کارکشته کشورمان انتظار می رود در این مرحله متوقف نشوند و اقدامات مقتضی برای تأمین منافع ملی کشور و دور کردن بحران و تنش از ایران را انجام دهند. با توجه به وضعیت نابسامان اقتصاد کشور، لازم است دیپلماتهای ایرانی چانهزنیها و مذاکرات غیر رسمی متنوعی را از مسیرهای مختلف پیش ببرند و در نهایت راههای رسیدن به صلح و توافقی عزتمندانه با آمریکا و سایر کشورهای عضو برجام را پیدا کنند.
مسئله مهم دیگر، شناخت و استفاده بهینه از بزنگاهها و فرصتهای منطقهای و بین المللی است که در اثر رویکردهای ترامپ ایجاد شده و میشود. در مقطع کنونی به دلیل مواضع ترامپ در رابطه با جنگ تجاری با چین، کانادا و مکزیک، تصاحب گرینلند، کاهش کمک به ناتو، تغییر رویکرد به اوکراین، مواضع ضد بشری تمام عیار در مورد کوچ اجباری مردم غزه و تبدیل این منطقه به یک ساحل تفریحی تحت اداره آمریکا، کشورهای اروپایی و عرب و همچنین چین نیز دل خوشی از دولت ترامپ ندارند.
بنابراین شرایط بسیار مناسبی فراهم شده است تا ایران بتواند از طریق چانه زنی و مذاکره با این کشورها، موقعیت خود را بهبود ببخشد و در نتیجه در مواجهه با آمریکا از موضعی قدرتمندتر برخوردار شود.
به ویژه با توجه به اختلافی که نظریه «کوچاندن مردم غزه» بین آمریکا و اسرائیل با عربستان ایجاد کرده، شرایط بسیار مهیا است تا ایران با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس گفتوگوها و رایزنیهای متعددی انجام داده و «طرح مودت» با این کشورها را با جدیت دنبال کند. موفقیت در این مسئله قطعا بر موضع ایران در مذاکرات آتی با غرب تأثیر خواهد داشت و این تصور که ایران در موضع ضعف قرار دارد و بنابراین میتوان مسائل بسیاری را به آن تحمیل کرد، از بین میرود.
هر چند موارد فوق میتواند برای اتخاذ یک سیاست هوشمندانه به تصمیمسازان و دیپلماتهای کشور کمک کند، اما در نهایت واقعنگری، درک دقیق شرایط و مقدورات و محذورات داخلی و بین المللی و در نظر گرفتن مصلحت کشور در کنار عزت و اقتدار ایران اصل اساسی در مواجهه با دولت ترامپ و شرایط پرمخاطره کنونی است.
انتهای پیام