ترامپی که میخواهد روی دیگر سکه اوباما باشد
«احمد غلامی»، سردبیر روزنامهی «شرق» در سرمقالهی امروز دربارهی سخنان دیشب دونالد ترامپ [لینک] نوشت:
انگار ترامپ طاقت استخوان لای زخم را ندارد و منافع و موفقیت خود را در رهایی از قید و بند برجام میداند. از این رو آخرین تیر ترکشش را رها کرد تا از فشار تعهدی که به رأیدهندگانش دارد، خلاص شود و به سیاستمدارانی که به دیده تحقیر در او مینگریستند، نشان دهد از قدرت بالای تصمیمگیری برخوردار است و با وجود مخالفتهای آنان به کاری دست میزند که به آن اعتقاد دارد. او میخواهد روی دیگر سکه اوباما باشد. ترامپ بیش از هر چیز دیگری به این تفاوت نیاز دارد. اوباما با روش و منش سیاسی خود ناخواسته تحقیرش میکرد.
از قدیم گفتهاند مرگ یک بار شیون هم یک بار. این ضربالمثل درباره هر دو طرف درگیر برجام، ایران و آمریکا، صدق میکند. برای دولت ایران که به دیپلماسی عادت دارد، قضاوت درباره پایبندی به تعهداتش هر سه ماه یک بار غیر قابلتحمل و دور از شأن نیست اما برخی از جریانها، این قضاوتهای فصلی را مغایر با منافع و دور از شأن میدانند. به قولی به این ضربالمثل خو کردهاند؛ یا رومی روم یا زنگی زنگ. از این منظر، ترامپ به سمت خواستههای آنان گام برداشت.
البته خیلی سادهاندیشانه است که فکر کنیم رئیسجمهور آمریکا نمیدانسته این تصمیم، موجب اتحاد دولت با این جریانها میشود. انگار ترامپ طاقت استخوان لای زخم را ندارد و منافع و موفقیت خود را در رهایی از قید و بند برجام میداند. از این رو آخرین تیر ترکشش را رها کرد تا از فشار تعهدی که به رأیدهندگانش دارد، خلاص شود و به سیاستمدارانی که به دیده تحقیر در او مینگریستند، نشان دهد از قدرت بالای تصمیمگیری برخوردار است و با وجود مخالفتهای آنان به کاری دست میزند که به آن اعتقاد دارد. او میخواهد روی دیگر سکه اوباما باشد. ترامپ بیش از هر چیز دیگری به این تفاوت نیاز دارد. اوباما با روش و منش سیاسی خود ناخواسته تحقیرش میکرد.
مخالفت جدی ترامپ با دیپلماسی خاورمیانهای اوباما، رنگوبویی از واقعیت دارد و به دیدگاه جمهوریخواهان نزدیک است اما این کار بیش از هر چیز تسویهحساب شخصی او با خودش و دیگران است که معتقدند دیپلماسی، دشوارتر از جنگ و تن دادن به قواعد آن، شجاعانهتر از جنگیدن در میدان نبرد است. اگر اوباما روح اسپارتی مردم آمریکاست، ترامپ روح آتنی آن است که جنگ و جنگیدن در میدان نبرد برای گسترش ایده آمریکا به مثابه آمریکا، برایش فضیلت است و بر کسی پوشیده نیست که ایده امروز آمریکا، بازار است و تجارت. پس جنگ، نه جنگ دیپلماسی بلکه جنگ تجارت است. آن چه روح سرکش ترامپ را آرام میکند، ستایش است؛ ستایش از فضیلتهای آمریکایی که او خودش را مصداق آن میداند. تجارتپیشهای سختکوش که از خطر کردن نمیهراسد و برای برنده شدن در جنگ تجارت، تن به هر کاری میدهد. همین عطش بُرد است که او را در مواجهه با سخنان تحقیرآمیزی مانند «کودن» و «کودک بزرگسال» حتی از سوی همکیشانش، رویینتن میکند. همه مخالفان او کسانی هستند که میخواهند دنیا را از پشت میزشان اداره کنند؛ بوروکراتهای دموکرات و محافظهکاران ثروتمند که با لبخندی بر لب، با پنبه سر میبرند. با اجتناب از این روش است که او بردباری روشهای دیپلماتیک درباره ایران را ندارد. مثل خیلیها در ایران، او میخواهد خودش را از هر آن چه در «طرح جهان»اش نمیگنجد، خلاص کند. در ایران تحلیلهای بسیاری درباره ترامپ و عملکردش شده است. گاه دیوانه خطابش کردهاند و گاه عاقلی که خود را به دیوانگی زده است. ترامپ هر چه هست، نتیجه عملکردش چندان به نفع ایران نیست. رئیسجمهور آمریکا با تهدیدهای واقعی و غیر واقعی شرایط اقتصادی ایران را ناامن میکند و فرآیند پیوستن ایران به بازارهای جهانی را به تأخیر میاندازد. این جنگ تجارت از مسلک تجارتپیشگی ترامپ نشات میگیرد. او میداند دولتهای اروپایی با همه امتناعها و سرپیچیها در برابر فرمانش، بالاخره پای منافعشان که به میان بیاید، کنار آمریکا خواهند ایستاد. جنگ در میدان بازار، دستمایهای است که ترامپ با آن بر «برتری» آمریکا در جهان صحه میگذارد.
او گمان میکند، فشار بر ایران شاید تنها راه مذاکره مستقیم در همه سطوح باشد؛ اتفاقی که در صورت وقوع، پیروزی قطعیاش را در انتخابات آینده رقم خواهد زد. اگر در این خواسته ناکام شود، به جمهوریخواهان، سناتورها و نظامیان تندرو نزدیک خواهد شد که سودایی بیش از معامله و مذاکره را در سر میپرورانند. از این رو در میان آنان جایگاهی نه همدلانه بلکه استراتژیک برای خود دستوپا خواهد کرد. اعلام نهایی تصمیم ترامپ، همان اسب تروایی است که به داخل قلعه دیپلماسی آمریکا فرستاده شده است. برای هر کاری ابتدا باید این دژ را شکسته و قلعه آن را فتح کند. سیاستمداران در قلعه همان دیپلماتهای ثروتمندی هستند که از سیاست به ثروت و از ثروت به سیاست رسیدهاند. ترامپ نیز یکی از آنان است؛ پس چرا اینگونه بیمحابا به آنان یورش میبرد؟ آیا این برگرفته از علاقه وافرش به محبوب بودن است؟ هر چه باشد، در این تصمیمگیری همکیشان خود را نیز به آزمون بزرگی فرا میخواند. اگر همراهیاش نکنند، نزد رأیدهندگانش روسفید خواهد شد و در صورت همراهی آنان، در قامت فرمانده مقتدر جمهوریخواهان ظاهر خواهد شد. چیزی که ترامپ رؤیایش را در سر میپروراند، به زانو درآوردن کسانی است که تحقیرش میکنند. این پیروزی زمانی برایش دلچسبتر است که مخالفانش به ناچار تن به همراهیاش دهند.
در میان انبوه تحلیلهای سیاسی و توصیفهای شخصیتی از ترامپ، چیزی که بیش از همه آشکار پنهان است، نتیجه اقدامات اوست. اگر نقشه ترامپ بگیرد، در نهایت اینگونه برداشت میشود که آمریکا پیکرهای منسجم است که در طرح مذاکرات هستهای، اوباما مرحله اول را پیش برد و مرحله تکمیلی را ترامپ به سرانجام رساند.
تا اینجا همه پازلها با هم جور درمیآید، به جز واکنش ایران به آمریکا. دولت و مردم ایران نشان دادهاند به راحتی قابل پیشبینی نیستند. آنان در بسیاری از بنبستهای تاریخی، با مذاکره و معامله از خطر جستهاند و در شرایطی که هیچکس انتظار جانفشانی را از آنان نداشته، تا سرحد مرگ برای دفاع از کشورشان جنگیدهاند. این که مردم ایران چه تصمیمی خواهند گرفت، چندان در اختیار ترامپ نیست و این تنها جای خالی پازل اوست که نمیداند ایرانیها بر دیپلماسی پافشاری خواهند کرد یا در اقدامی ناباورانه با این که تمایل به جنگیدن ندارند، وادار به جنگ تا سرحد مرگ خواهند شد. آیا خلیج فارس را با نام جعلی خواندن گام برداشتن در همین مسیر اشتباه فاحش نیست؟
انتهای پیام