«شهلا جاهد» با اسرار زیادی قصاص شد!
سعیده ساجدینیا؛ انصاف نیوز: مرحومه «شهلا جاهد» که به اتهام قتل «لاله سحرخیزان»، همسر فوتبالیست معروف دههی شصت، «ناصر محمدخانی» سرانجام پس از 8 سال انتظار و فراز و نشیب در روند اعترافات و سرنخهای پلیسی و در نتیجه صدور احکام قضایی و سه بار نقض، قصاص شد؛ اکنون در آستانهی هفتمین سالگرد اجرای این حکم، عبدالصمد خرمشاهی، فردی که سالها پیگیر این پرونده بود و بارها تلاش کرد موکلش، مسایل پشت پرده را افشا کند و خود را از مهلکهی طناب دار و پایان حیات برهاند، ناگفتههایی را در رابطه با این پروندهی جنجالی بازگو کرد.
خرمشاهی دیروز همزمان با انتشار خبر ازدواج جدید ناصر محمدخانی، در گفتوگو با خبرنگار انصاف نیوز به لحظهی اجرای حکم شهلا جاهد در سال 1389 اشاره میکند و میگوید: بامداد دهم آذرماه بود؛ ساعت حدود 4 صبح؛ همچنان در تکاپوی اخذ رضایت از اولیای دم بودیم؛ آقای رحیمی به عنوان نمایندهی آیتالله لاریجانی، ریاست قوهقضاییه، در زندان اوین حضور داشت و نهایت تلاش خود را برای کشف واقعیت کرد.
او اضافه میکند: برخلاف قاضی اجرای حکم، آقای رحیمی به «شهلا» گفت که وکیلت برای روشن شدن حقایق خیلی تلاش کرده و حتی از مرحومه تقاضا کرد که بخاطر وکیلت هم که شده چند کلمه صحبت کن، شاید موجبات رضایت اولیای دم فراهم شود.
این وکیل دادگستری همچنین میگوید: اگرچه بر اساس موازین قانونی، حکم صادر شد، قطعی و نهایی شد و اجرا شد و اکنون پس از هفت سال شاید صحیح نباشد که در ماهیت قضیه بخواهیم صحبتی کنیم، اما من همچنان در اعتقاد سابق خودم هستم که «شهلا» حداکثر میتوانست به عنوان معاون جرم تحت تعقیب قرار گیرد و نه مباشر! و دلایل خودم را طی سالها در لوایح متعدد در جلسات دادگاه مطرح کرده بودم.
+ یعنی قاتل همچنان به زندگی خود ادامه میدهد؟!
_ این را من نمیدانم! آنچه به من ارتباط داشتم همان بود که گفتم!
متن کامل گفتوگوی انصاف نیوز با وکیل شهلا جاهد طی روزهای آینده منتشر خواهد شد.
ناگفتههای خواهر:
چند روز پس از این که با اجرای حکم قصاص شهلا جاهد، مهر قرمز رنگ «مختومه شد» بر روی پروندهای جنجالی که هشت سال لحظه به لحظهاش برای صفحهی حوادث روزنامهها خبر داغ بود، خورد، خواهر مرحومه که او و خانوادهاش هیچگاه در طول این سالها مصاحبه نکردند و حرفی نزدند و به نوعی غایب بزرگ جلسات صلح و سازش بودند، قفل سکوت را شکست و به بیان برخی جزییات پرداخت.
از روزهای اولیه دستگیری خواهرش گفت که روزهای سختی بود. شهلا عموما ممنوعالملاقات بود. من و پدرم هر روز صبح یا اداره آگاهی بودیم یا میرفتیم خیابان وزرا تا دربارهاش خبر بگیریم. من همینجا از دستگاه قضا تشکر میکنم، چون هیچ وقت به ما بیاحترامی نکردند. با این که از تکتک اعضای خانواده ما بازجویی کردند، اما هیچ وقت به ما بیاحترامی نشد. ادعاهایی را که دربارهی شهلا و روابط پنهانیاش با ناصر مطرح میشد هیچ وقت قبول نکردیم. من حتی ناصر را تا قبل از اولین جلسه دادگاه ندیده بودم.
از او پرسیده شد: چرا هیچ وقت برای جلب رضایت خانواده لاله پیشقدم نشدید؟ که در بخشی از پاسخ گفت: «شهلا» اشتباه کرد که وارد زندگی ناصر شد، اما باور من این است که او قاتل نیست. همان روزها به «شهلا» گفتم که بگو ببخشید و غلط کردم. گفتم که خانواده سحرخیزان داغدیده هستند و اگر این حرفها را بزنی آرامتر میشوند و اعلام رضایت میکنند، اما او قبول نکرد. میگفت که چون قتلی انجام نداده، درخواست بخشش نمیکند. میگفت که خانوادهی لاله نمیتوانند او را تحمل کنند و فقط با قصاص اوست که آرام میگیرند. برای همین بود که با آنها تماس نگرفت و درخواست بخشش نکرد. انگار «شهلا» از مرگ نمیترسید.
آخرینبار چه زمانی او را دیدید؟
ساعت چهار بعدازظهر سهشنبه؛ یعنی یک روز قبل از اعدام. شنیده بودیم که قرار است روز بعدش، حکم قصاص شهلا اجرا شود و این آخرینباری بود که او را میدیدیم. روز سختی بود. وقتی شهلا را روبهرویمان دیدیم، میخندید، اما نگران بود. من با شهلا بزرگ شده بودم. خواهرم را میشناختم. چشمهایش نگران بود. تا ساعت هفت آنجا بودیم. شهلا با همه تکتک حرف زد.
گفت گریه نکنیم. لباسهایش را بپوشیم و نگذاریم داخل کمد خاک بخورند. همهی جهیزیهاش را به برادرزادهام بخشید. آن روز شهلا میخندید، اما لبخندش نگران بود. گفتم شهلا حرف بزن. اگر چیزی میدانی بگو اما فقط سکوت کرد. برای همین است که میگویم او با اسرار زیادی رفت.
به گزارش انصاف نیوز، روز چهارشنبه 17 مهرماه سال 81 سناریوی یکی از جنجالیترین جنایتهای تاریخ ایران کلید خورد و ماجرای قتل لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی خیلی زود به پلیس و قاضی جنایی مخابره شد. صحنهی قتل، فجیع بود.
وطن امروز در همان سالها در گزارشی که بخشی از آن بازنشر میشود، این گونه نوشت:
«به دست آمدن تهسیگارهای خیس و خاکسترهای استوانهای شکل آن، که مشخص بود هیچ پکی به آنها زده نشده نشان میداد عامل قتل سعی داشته مسیر تحقیقات را گمراه کند. با وجود همه مواردی که در صحنه قتل دیده میشد، پلیس و قاضی بر این باور شدند که در روز روشن و به این شکل تنها یک زن میتواند قاتل باشد و این دقیقا زمانی مطرح شد که تیم تحقیق شنید ناصر زندگی پنهانیای با زنی به نام «شهلا» داشته است. این زن 32 ساله آبانماه همان سال بازداشت شد و در همان برخورد نخست در حالی که قرآنی به همراه داشت سوگند خورد که بیگناه است!
هر چند از خانهی «شهلا» دفترچه خاطراتی به دست آمد که نشان میداد این زن همیشه در تعقیب لاله بوده است و میخواست نقطه ضعفی پیدا کند تا با بدبین کردن «ناصر» به همسرش وی را حذف فیزیکی کند. در این دفترچه به جز القابی که شهلا با عصبانیت به لاله داده و وی را دشمن، پیرزن و عجوزه خوانده بود و نیز یادداشتهای روز 17 مهرماه هیچکدام از روزهای دیگر قلمخوردگی نداشتند، اما «شهلا» در این روز پس از نوشتن بیش از یک خط مطلب همه را قلم زده و داستان تازهای را نگاشته بود که پلیس به این باور رسید شهلا بدنبال سناریوسازی برای روز جنایت بوده است.
شهلا هنوز سکوت میکرد، پلیس در بررسیهای مخابراتی به سرنخ تازهای برخورد کرد. شهلا هر روز و با تعداد زیادی تماس با ناصر حتی وقتی وی در آسمان بود، تماس داشت، اما موبایل شهلا از ساعت 8 غروب پیش از جنایت تا 11 صبح بعد از جنایت خاموش بود و همین مسایل، اما و اگرهای زیادی پیش روی تیم تحقیق قرار داد.
در صحنهی قتل یک چرخخیاطی نو که تخریب شده بود، سوالبرانگیز شده و زمانی که ناصر محمدخانی ادعا کرد به خاطر همین چرخ خیاطی دعوای زیادی با شهلا داشته است؛ این فرض مطرح شد که شهلا با اقدام کینهجویانه پس از جنایت این چرخ خیاطی را شکسته است.
در شاخه دیگری از تحقیقات، پلیس از خانوادهی مقتوله شنید که چند سالی میشد یک زن در تماسهای مرموز مرتب به لاله میگفت که باید از زندگی ناصر بیرون برود و حق وی را برگرداند، به طوری که این تماسها حتی وقتی لاله و بچههایش به شیراز و قطر سفر میکردند، ادامه داشت.
تیم قضایی و پلیسی میدانستند هیچکس جز شهلا نمیتوانسته چنین مزاحمتهایی داشته باشد و با توجه به شخصیت لاله که هیچکس با وی دشمنی نداشت، قاضی جعفرزاده و کارآگاهان جنایی شهلا را عامل اصلی یا طراح نقشه جنایت میدانستند و تنها یک گره مانده بود تا حتی بدون اعتراف این زن، وی در قتل لاله گناهکار شناخته شود. هنوز مبهم بود که شهلا چگونه در روز روشن وارد خانه لاله شده است حتی با داشتن کلید یدک نیز چنین اقدامی منطقی نبود و این که شهلا زنگ خانه را زده و داخل رفته است نیز دور از واقعیت به نظر میرسید!
این گره با ادعاهای ناخواسته ناصر، باز شد، فوتبالیست سرشناس پرده از رازی برداشت که وحشتناک بود. این مرد ورزشکار گفت: شهلا از وی خواسته بود هیچ رابطه خصوصی با لاله نداشته باشد. یک روز صبح که بعد از تمرین تیم پرسپولیس به خانه شهلا رفته، او را پریشان دیده است. ناصر ادامه داد: شهلا گفت خوابی دیده و وقتی آن را تعریف کرد متوجه شدم ادعاهایش مطابقت کاملی با رفتارهای من در شب گذشته داشته است.
با نگرانی خودم را به خانه رساندم و چون پنجره اتاق خوابم به بالکن مشرف است، احساس کردم شهلا در آنجا پنهان شده بوده و این حدسم درست بود، چون در بالکن جای نشستن شهلا روی پارچه کف آن کاملا مشخص بود، پس شهلا میتوانست شب را در خانه لاله پنهان شده باشد.
11 ماه بعد از جنایت، در یک شب بارانی شهلا که واقعا عاشق ناصر بود با وی در محوطه آگاهی قدم زد و دقایقی بعد اعترافات هولناک خود را پیش روی کارآگاهان جنایی قرار داد. همه ادعاهایش با فرضیههای علمی پلیسی و قضایی مطابقت داشت. این زن روز پیش از جنایت وقتی لاله و بچههایش در خانه نبودند همچون دفعات قبلی برای سرکشی وارد خانه شده بوده و با بازگشت ناگهانی لاله و میهمانش در آنجا غافلگیر شده بود. «شهلا» با آشنایی که به خانه بزرگ و دوبلکس لاله و ناصر داشت، پشت پردهی حریر فشرده اتاق پذیرایی و در فضای خالی کنار شوفاژ و کمد دکوری پنهان شده بود.
این زن گفت: شب پیش از جنایت همه رفتارها و گفتارهای لاله با مهرنوش و بچههایش و حتی گفتوگوهای تلفنی لاله با مادرش را شنیده و همه را مو به مو به خاطر دارد. عجیب بود، همه ادعاهای شهلا با واقعیت منطبق بود حتی نوع لباسی که مهرنوش پوشیده بود را دقیق به تیم پلیس گفت. شهلا گفت که شب را همانجا خوابیده و صبح وقتی همه رفتهاند حتی شنیده مهرنوش از لاله اجازه گرفته از لوازم آرایش وی استفاده کند و لاله نیز با دلخوری گفته این چه حرفهایی است، استفاده کن. سپس لاله در آهنی را نیز بسته و به اتاقش در طبقه دوبلکس رفته، ابتدا مجله خوانده سپس به پهلو و پشت به در اتاق خوابیده است.
در این لحظه بود که شهلا تصمیم به قتل میگیرد و ابتدا با چوب بیسبال به روی گوش سمت چپ وی میزند و این دقیقا موردی بود که در هیچکجا به آن اشاره نشده و شهلا در صحنه قتل آن را نمایش داد که با عکسهای جنازه مطابقت داشت. شهلا در بازسازی صحنه جنایت، نوع پنهان شدن، پاییدن لاله و قتل وی را اینگونه شرح داد:
وقتی گلاویز شدیم و لاله روی زمین افتاد روی شکمش نشستم، او تیغه چاقو را با دستانش گرفت هر کاری کردم نتوانستم چاقو را بیرون بکشم، گفت تو کی هستی؟! گفتم معتادم و دزد!! گفت من گناه دارم، مادرم گناه دارد، بچههایم در مدرسهاند، برو پول و طلا بردار و اینجا را ترک کن. بعد زنگ بزن پلیس، بیایند من را به بیمارستان ببرند، گفت، قول بده و من قول دادم و او چاقو را رها کرد!! شهلا در این صحنه با گریه بلندی مرتب میگفت: منو ببخش! منو ببخش! شهلا در ادامه گفت: بعد از این که چاقو را رها کرد من ضربات نهایی را زدم. این زن حتی به قطره خونی اشاره کرد که حتی پلیس از آن بیخبر بود و وی بعد از قتل روی تشک تختخواب با آب و ریکا آن را شسته بود.
همهی مطالبی که شهلا گفت همانی بود که در صحنه رخ داده بود به گونهای که هیچ شکی نماند که شهلا قاتل و تنها بوده است. این زن بعد از شب اعتراف، بارها در حالی که نمیدانست دوربین مخفی در جالباسی اتاق قاضی جاسازی شده و همه رفتارهای وی را ضبط میکند، بارها باز همان اعترافات را انجام داد تا این که در جلسه محاکمه در برگشتی عجیب ادعا کرد بیگناه و هیچکس را نکشته است.
«شهلا»، 4 اقرار مختلف داشت، ابتدا گفت عاملان قتل از صحنه فیلم گرفته و برای وی ارسال کرده بودند و به خاطر همین میدانست جزییات جنایت چیست؟ بعد گفت که از سوی یکی از دوستان ناصر شنیده هیاهویی جلوی خانه ناصر است وقتی آنجا رفته دیده خبری نیست و در خانه باز است. به بهانه این که آنجا آرایشگاه است بالا رفته و در اتاق خواب لاله جنازه را دیده است.
او دو اعتراف دیگر نیز داشت، «شهلا» گفته بود من کشتم و شب جنایت در آنجا پنهان بودم و بعد در اعتراف دیگری گفته بود: شب قبل از جنایت در خانه لاله پنهان بودم، اما صبح پیش از ترک آنجا دیدم دو مرد آمدند و او را کشتند به خاطر همین صحنه قتل را با تمام جزییاتش میدانستم. شهلا به قصاص نفس – اعدام- محکوم شد و این رأی در مدت 8 سال از سوی بیش از 31 قاضی بازخوانی شد و همه رأی به محکومیت شهلا دادند و جالب این که وی با وجود ادعا برای گفتن حرفهای تازه، هیچگاه مساله جدیدی را پیش نکشید.»
انتهای پیام