مخملباف به پهلوی: تکرار کودتای 28 مرداد ممنوع!
«محسن مخملباف»، کارگردان ایرانی که ساکن خارج از کشور است و در بهمن و اسفند پارسال دو نامه به مصطفی تاج زاده نوشته بود، در اسفند ماه در نامهای دیگر، اینبار به «رضا پهلوی» فرزند شاه مخلوع نوشت که بخشهایی از متن آن در پی میآید:
جناب آقای رضا پهلوی عزیز!
با سلام و احترام
محسن مخملباف هستم. شهروند ایرانی که مدت چهار سال و نیم برای مبارزه با استبداد شاه در زندان پدر شما بودهام. هنگام دستگیری گلوله خوردم و برای مداوا تنها دو هفته در بیمارستان ماندم، اما در زندان شاه در ۱۷ سالگی چنان شکنجه شدم که برای آنکه بتوانم دوباره روی پای خودم راه بروم، چهار بار جراحی شدم و مدت صد روز در بیمارستان بستری شدم. اکنون بعد از ۴۳ سال هنوز به اندازهی ۲۰ سانت در ۲۰ سانت، یادگارهای شکنجه دوران شاه بر بدنم باقی مانده است.
اینها را نمیگویم که رضا پهلوی را برنجانم یا شرمنده سازم، که گناه پدر بر پسر نمینویسند. از آن بالاتر برخورد من با خانوادهی شما از پشت عینک رنجهای آن دورانم نیست. شاهد بودهاید که پس از درگذشت برادرتان، چنان از داغ مادرتان متأثر شدم که نامهای برای تسلی ایشان به این مضمون فرستادم:
«دختری که در روز عروسیاش پرندگان را از قفس آزاد کرد، امروز پرنده دیگرش از قفس آزاد شد…»
ساعتی بعد، خانم فرح تلفن مرا یافتند و روی پیغام گیر تلفن خانهی ما این پیام را گذاشتند:
«آقای مخملباف! از بین تسلیتهایی که برایم ارسال شده، تنها حرفهای شما مرا آرام کرد و تحمل این شرایط جانکاه را برایم ممکن میکند تا بتوانم روی پای خودم بایستم. الان دارم برای به خاک سپردن پسرم به آمریکا میروم. خیلی دوست دارم بعد از برگشتنم از آمریکا شما را ملاقات کنم…»
اگر امروز آن نامه را به یادتان میآورم، قصدم این است که بگویم هرگز به آینده از عینک رنجهایی که شخصاً از نظام پادشاهی دیدهام، نگاه نمیکنم. و همواره خود را همدرد رنجهای انسانی، از جمله خانواده شما میدانم. در عین حال یکسره تاریخ ستمبار ایران را به فراموشی نمیسپارم، تا مبادا دوباره دچارش شویم. متاسفانه پدر شما همهی قصهها را برای شما نگفته است. من بخشی از آنها را به زودی در کتاب «شاه این قصه را برای پسرش نگفت» بازگو خواهم کرد.
با انتقام مخالفم! برای همین وقتی در حوالی انقلاب ۵۷ آزاد میشدم، قبل از خروج از زندان، لحظهای جلوی در ایستادم و به پشت سرم نگاه کردم و آنچه از شکنجه در چهار سال و نیم زندان شاه بر من وارد شده بود را بخشیدم و سپس از زندان خارج شدم.
وقتی بعضی از بازجویانم، مثل «تهرانی» و «آرش» در دادگاه بعد از انقلاب محاکمه میشدند، با آن که دوستان دوران زندانم بسیار اصرار داشتند، هرگز برای شهادت دادن علیه شکنجهگران و نشان دادن آثار شکنجه بر بدنم، به دادگاه نرفتم، و گفتم گذشته را بخشیدهام.
اگر متقاعد شدهاید که سخن من با شما از سر درد و رنج گذشتهای که در نظام سلطنتی پدر شما کشیدهام نیست، اکنون میخواهم شما را به یک بحث ملی دعوت کنم که فراتر از رنجهای شخصی من و رویاهای شخصی شماست.
اینک این نامه را مینویسم چون فکر میکنم اصل گفتگو ارزشمند است. همانطور که از اصلاح طلبان درخواست کردم که واضح سخن بگویند، نه اینکه در درون سکولار باشند اما در بیرون از حکومت دینی سخن بگویند. از شما هم میخواهم شفاف باشید نه آنکه در درون سلطنت طلب باشید اما در بیرون از دمکراسی و رأی مردم سخن بگویید. بیایید دور از تهمت و جو سازی و ترور شخصیتی از سوی طرفدارانتان، با رعایت اصول مذاکره و از روش استدلال با هم گفتگو کنیم. که در همین گفتگوها باید تمرین دمکراسی کرد. با طفره رفتن و ضد و نقیض حرف زدن، باعث گیجی مردم نشوید.
گذشته نه، رو به آینده!
مخملباف در این نامه با مقایسهی جمهوری اسلامی با رژیم پهلوی و همچنین اصلاح طلبان و سلطنت طلبان، با بیان این ادعا که چه اصلاح طلبان و چه سلطنت طلبان رو به سوی گذشته دارند و خواهان چیزی شبیه به گذشتهی خود هستند نوشت: اکنون اگر هر کدام از جریانات اپوزیسیون، به جای یافتن راهی برای رسیدن به آیندهای روشن، رو به سوی گذشته تاریک کنند […] یک نتیجه خواهد داشت و آن نرسیدن به آزادی و تفرقه در صفوف مبارزه است.
وی در بخشی دیگر با مقایسهی اصلاح طلبی و سلطنت طلبی هر دو را داری این خصیصه دانست که از باورهای خود ایدئولوژی ساختهاند و نوشت: متاسفانه شخص شما هم با آنکه ادعای اتحاد بین مخالفین را دارید، با رد نکردن ایده احیای سلطنت، خود علت اصلی اختلاف بین مخالفین جمهوری اسلامی هستید. جلوه این اختلافات از هم اکنون در بین ایرانیان قابل مشاهده است. هواداران کامنت نویس شما، هنوز به قدرت نرسیده با کلمات رکیک، تهمت، توهین، تهدید، عدهای را که وقت و ادبیات کامنت نویسان شما را ندارند، به سکوت کشاندهاند. عدهای هم از ترس اینکه مبادا اختلاف بین مخالفین به سود جمهوری اسلامی تمام شود، هنوز ساکتاند. اما این سکوت دیری نمیپاید و استدلال و گفتگو و روشنگری، جای هیاهوی هواداران سلطنت را خواهد گرفت. شما خود دیدهاید که در همه بزنگاههای تاریخی، برخی از مخالفین جمهوری اسلامی بر سر دو راهی جمهوری یا پادشاهی گیر کردند و متفرق شدند. بارها نشستهای اپوزوسیون مثل نشست پاریس، لندن و… بی نتیجه بر سر این دوراهی از هم پاشید.
سلطنت موروثی یا همان ژن برتر!
اگر میخواهید در کنار هم بایستیم، دست از سلطنت که اصرار بر برتری ژن خانواده شاه، بر ژن همه ایرانیان دیگر دارد، بردارید. (لطفاً واژه ژن را توهین قلمداد نکنید، که من هر چه میاندیشم، دلیل دیگری برای این که تنها شما میتوانید شاه بشوید و هیچیک از هشتاد میلیون ایرانی دیگر نمیتوانند، نمییابم. سلطنت موروثی، مبنایی جز توهم ژن برتر خاندان سلطنتی ندارد.)
از افغانستان بیاموزیم
به نظرم شما فراموش میکنید که حتا در جامعه غیر مدرنی مثل افغانستان، با آن مناسبتهای قبیلهایاش، دیگر برای بازگشت دوباره ظاهر شاه به سلطنت جایی نداشت و مردم افغانستان به فراخوان شاه مخلوع و سلطنت طلبان به هیجان آمده، قاطعانه نه گفتند و در اجلاس بزرگان (لویه جرگه) با تمام قدرت، علیه برقراری نظام سلطنتی ایستادند. آنها که در آن اجلاس حضور داشتند دیدند که واکنشهای مردم چنان تند بود که پیرمرد (ظاهر شاه) با تواضع اعلام کرد احیای سلطنت منتفی است و هرگز خودش را برتر از سایر افراد جامعه نمیداند.
آقای رضا پهلوی عزیز!
فراموش نکنید که سلطنت پدر و پدر بزرگ شما، محصول کودتاهای خارجی بود و نه برخاسته از رأی مردم. پس برای آنچه با کودتا بر مردم تحمیل شد و در آزمایشی پنجاه ساله، ناکارآمدیاش در ایجاد دمکراسی و حقوق بشر اثبات شد، اصرار نکنید.
مخملباف در ادامهی این نامه با اظهار این ادعا که رضا پهلوی هم چون اصلاح طلبان بر تکرار آزمایشهای ناموفق گذشته اصرار میکند از او خواست تا سلطنت استبدادی آزمایش شده را از سر راه خود بردارد.
هشتاد میلیون ایرانی مثل هم فکر نمیکنند. […] اگر طرفداران این و آن، با احیای گذشته، زخمهای کهنهی یکدیگر را فشار دهند، در صفوف مردم تفرقه انداختهاند. این گروه چه اصلاح طلبان باشند، چه سلطنت طلبان فرقی نمیکند، و متاسفانه اکنون هر دو چنیناند. ما تنها یک راه گریز به آزادی داریم و آن رفتن به سوی آینده است و نه بازگشت به گذشته.
تبعیض نه!
بخشی از مردم می گویند «رأی گیری در مورد حکومت پادشاهی، تبعیض آشکار میان شهروندان است. این رأی گیری فقط یکبار، برای همیشه و فقط برای به قدرت رسیدن یک فرد، یعنی رضا پهلوی صورت میگیرد. حقی که بقیهی شهروندان از آن محروم خواهند بود. این رأی گیری یک تبعیض آشکار است. در واقع قانونی کردن تبعیض و به رسمیت شناختن یک ژن برتر است. همانطور که ضدیت با محتوی اعلامیه حقوق بشر را نمیشود به رأی گذاشت، همانطور که بی عدالتی، شکنجه و نابرابری حقوقی میان شهروندان را نباید به رأی گذاشت، حکومت پادشاهی که یک مقام موروثی، مادام العمر، غیرانتخابی و تبعیض آمیز است را هم نمیشود به رأی گذاشت!
قدرت در هر شکلش باید دورهای و چرخشی باشد. اینکه در جاهای دیگر دنیا اینطور بوده یا هست نیز دلیل به رأی گذاشتن این موضوع در آینده ایران نیست.»
هواداران سلطنت مثال میآورند که بعضی جاها مثل انگلیس و سوید مشروطه پادشاهی دارند و به دمکراسی رسیدهاند. غافل از اینکه در همین کشورها، حتی در برنامههای رادیویی روزانه، زمزمههای فراوانی بلند است که چرا ملت از مالیات خود باید خرج زندگی پر زرق و برق یک خانوادهی سلطنتی که فکر میکنند نسبت به دیگران برتری دارند را بپردازند؟ و بعید نیست با رفراندوم روزی سلطنت در این کشورها هم ملغی شود. هر چند همین امروز هم، هیچیک از موافقین سلطنت در انگلیس و سوید، مخالفین خود را چون هوادارن سلطنت موروثی شما، مورد اتهام و تهدید و ناسزاهای رکیک که درشان شما نیست قرار نمیدهند. و این خود دلیل دیگری است برای اینکه چگونه سلطنت موروثی در ایران، به فوریت به فردپرستی و کیش شخصیت منجر خواهد شد.
در عین حال فراموش نکنید که انگلیس و سوید و امثال آنها در تجربه تاریخی خود موفق شدهاند زنگوله را به گردن استبداد بیندازند و شاه و ملکه را به سمبل بی قدرتی تبدیل کردهاند. ما در تجربه تاریخی خود در این زمینه موفق نبودهایم. و هرگز در شرایط تاریخی و جغرافیایی آنها نیستیم. ما در قرون وسطای خاورمیانه به سر میبریم و همسایگان ما اروپاییهای به دمکراسی رسیده نیستند. ما همسایهی ترکیهای هستیم که علیرغم میراث آتاتورک، اردوغانی که با قطار دمکراسی آمده بود را، در یک بزنگاه با یکبار رأی مردم هیجانزده، در ایستگاه استبداد پیاده کرد.
بعد هم چرا باید نظام پادشاهی را که یکبار با انقلابی خونین از کار انداختهایم، دوباره با رأی خودمان بر قدرت بنشانیم؟ و بعد شاه را در حد یک سمبل، با قوانین و نظارت کنترل کنیم تا مبادا دوباره دیکتاتور شود؟ آن هم سمبلی که از همین امروز باعث اختلاف در اپوزیسیون ایران است و نه باعث وحدت آنها.
واضح سخن بگویید!
آقای پهلوی! لطفاً مشخص کنید آیا به خاطر شاه که پدرتان بود، تصور میکنید دارای ژنی برتر از دیگران هستید؟ با ابهام نمیشود به سمت آینده قدم برداشت. واضح سخن بگویید.
[…]
تخم مرغهایت را در یک سبد بگذار!
آقای پهلوی عزیز!
تاجران تخم مرغهایشان را در یک سبد نمیگذارند، تا اگر یکی از سبدها افتاد و تخم مرغها شکست، در سبد دیگر، تعدادی تخم مرغ سالم برایشان باقی بماند. اما مبارز آزادی، تاجر مابانه رفتار نمیکند تا تخم مرغهای قدرت را در دو سبد قدرت احتمالی آتی بگذارد. شما بخشی از تخم مرغهای شانستان را در سبد سلطنت موروثی گذاشتهاید، بخشی از تخم مرغها را هم در سبد جمهوری خواهی مبتنی بر رأی مردم قرار دادهاید. یک مبارز واقعی، راهی را که غلط میداند به هیچ قیمتی نمیرود، حتی در صورت اصرار طرفدارانش. شما دو نوع نظام را به رأی آینده مردم حواله میکنید، یکی نظام سلطنت، که برندهاش فقط شما هستید؛ یکی هم نظام جمهوری، که خودتان را با این گفته که پدر بزرگم از جمهوری هم بدش نمیآمد، در نبود شانس سلطنت، کاندیدایش میدانید.
از عملکردتان علیرغم ادعایتان به نظر میرسد شما به جای رهایی مردم، روی دو اسب محتمل قدرت شرط بستهاید و به پیامدهای غیر شفاف و تفرقه برانگیزش بی اعتنا هستید.
حزب سلطنت
چرا از هم اکنون حزب سلطنت تشکیل نمیدهید؟ تا هم سودش را ببرید و هم هزینهاش را بپردازید. در آن صورت مردم میتوانند وزن سیاسی شما را از تعداد واقعی هوادارانتان اندازه گیری کنند. شما حتماً با این همه تبلیغات از تلویزیونهای حامیتان، تعدادی طرفدار دارید. تأسیس حزب سلطنت خواه، قدمی واقع بینانه برای تعداد هواداران شما و صندلیهایی است که احتمالاً در مجلس آینده خواهید داشت و نه بیشتر. سلطنت طلبان حداکثر یک حزب هستند در کنار احزاب دیگر، نه همهی حاکمیت فردای ایران.
تکرار کودتای ۲۸ مرداد ممنوع!
واقعیت تاریخی این است که پدربزرگ شما رضا شاه، چه او را خوب بدانیم و چه بد، با انتخاب و رأی مردم به قدرت نرسید. او با کودتای انگلیسی بر سر کار آمد و زمانی که برای خارجیها بیفایده شد، با یک نامه سه خطی از سوی انگلیس از کار بر کنار شد. آن نامه این بود:
«اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره گیری کرده، تخت را به پسر ارشد ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه حل دیگری وجود دارد»!
آقای رضا پهلوی!
میبینید چگونه یک قدرت خارجی (انگلیس)، با یک نامه سه خطی، پدر بزرگ شما را از سلطنت بر کنار کرد و پدرتان را به جایش گذاشت. بی جهت نیست که پدر شما هم که با رأی مردم بر سر کار نیامده بود، اعتماد به نفس لازم را نداشت و در زمان بحران فرار را بر قرار ترجیح داد. او در بحران سال ۳۲ به محض احساس خطر، سوار هواپیمای شخصیاش شد و با همسر و سگش از ایران گریخت. آمریکا با کودتای خونین ۲۸ مرداد، مصدق را به زندان فرستاد و پدر شما را دوباره بر سر کار آورد. ۲۵ سال بعد وقتی انقلاب شد، شاه باز هم منتظر رأی مردم نماند. که میدانست در نظام سلطنت، شاه را مردم با رأی خود نیاوردهاند تا با رأی خود حفظ کنند. لذا به سراغ حامی خارجی خود رفت و از سولیوان سفیر وقت آمریکا پرسید: «من چه وقتی باید ایران را ترک کنم؟» سولیوان هم جواب او را نداد و تنها به ساعتش نگاه کرد و شاه در خاطراتش مینویسد: «در این لحظه فهمیدم که وقت رفتن من فرا رسیده است.» صحبتهایی که از بی بی سی پخش نشد! در برنامه ۵۲ دقیقهای صفحه دو بیبیسی فارسی که در مورد رفراندوم و ناممکن بودن اصلاحات در حکومت دینی بود، سخنان ما دو سه دقیقهای نیز به حاشیه بحث سلطنت کشید. مجریان، اعلام کردند به دلایل حقوقی و عدم حضور آقای رضا پهلوی در برنامه برای پاسخگویی، ادامه بحث در این باره ممکن نیست. من به آنها حق دادم. در پخش برنامه قسمتی از گفتههای من حذف شد. در این صورت ایکاش یا اجازه ادامه بحث داده میشد تا منظور من روشن شود، و یا همه این دو سه دقیقه بحث حاشیهای نیز حذف میشد. نه این که تنها چند جمله پایانی بحث من باقی بماند، و ناخواسته این سوتفاهم ایجاد شود که من با حضور آقای رضا پهلوی در هر صورتی مخالفم، حتی اگر بخواهد از طریق مبارزات دمکراتیک برای دورهای موقت در قدرت باشد.
در اینجا آنچه را گفتن اش در بی بی سی میسر نشد را می گویم. در تاریخ خواندهایم که در چه شرایطی مظفرالدینشاه بیمار به پارلمانخواهی ایرانیان رضایت داد و چندی بعد در گذشت. ولیعهد او محمد علیشاه، که نژاد پرستانه ژن پدرش را دلیل برتری خود بر دیگر ایرانیان میدانست، با تکیه به دولت خارجی (روسیه آن زمان) و به همراه گزمههای خود، مجلس را به توپ بست و پارلمان را تعطیل کرد. در برابر او چریکهای ایرانی، از تبریز به همراه ستارخان و باقرخان چریک به تهران آمدند و مجلس را از استبداد پس گرفتند.
مخملباف در ادامه با اظهار اینکه اگر گذار ایران از وضع موجود به دخالت خارجی و نابودی ایران برای احیای سلطنت برسد ایرانیان بی شماری چون ستارخان و باقرخان چریک در مقابل آن خواهند ایستاد به رضا پهلوی پیشنهاد داد که با درس آموزی از گذشتهها و پدر و پدربزرگ خود نگذارد هواداران و سیستمهایی چون آمریکای ترامپ و عربستان از او شاه مستبد دیگری بسازند.
کدام رضا؟ پهلوی یا پسر شاه؟
وی با بیان اینکه استراتژی تخم مرغها در دو سبد، به دوگانگی شخصیت و رفتار رضا پهلوی منجر شده اظهار میکند که یکی رضاا پهلوی است که در غرب بزرگ شده و به هنر علاقمند است و به گذشته و اشتباهات پدرش نقد دارد که مخملباف خود را با این رضا پهلوی هم مسیر میداند. وی در ادامهی این نامه نوشت:
اما ما با رضا پهلوی دیگری هم روبرو هستیم. کسی که هم نام شماست، اما بیش از هر چیزی پسر شاه سابق ایران است. وارث سلطنت اوست. برای ادامه پادشاهی ایران قسم خورده. و حاضر نیست قسم اش را به حفظ تاج و تخت پس بگیرد. و در مقابل انتقادهایی که به پدرش میشود، تنها با گفتن این جمله که «اما پدرم ایران را دوست داشت» پنجاه سال پیامد وابستگی پدرش به انگلیس و آمریکا را نادیده میگیرد. هزاران اعدامی و شهید و دهها هزار زندانی سیاسی شکنجه شده را نادیده میگیرد. کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد سال ۳۲ را در حمایت از پدرش، علیه مصدق و ملیون، نادیده میگیرد. فساد و ناکارآمدی سیستم پادشاهی پدرش را که منجر به انقلاب شد را نادیده میگیرد و تنها با یک جمله کلیشهای احساسی که «اما پدرم ایران را دوست داشت» از پاسخ دادن طفره میرود.
پدر ایراندوست شما طبق اسناد منتشر شده اخیر آمریکا، حتی به اصرار کندی رییس جمهور آمریکا هم حاضر نبود فقط سلطنت کند و قدرت را در اختیار نخست وزیر موقت آقای امینی قرار دهد. شاه پدر شما با قدرت طلبی مستبدانه و اینکه فکر میکرد او چون از ژن رضا شاه است، شعورش از همه مردم ایران بالاتر است، حتی به یک روزنامه و حزب آزاد اجازه فعالیت نداد، تا آنجا که برای مردم ایران راهی جز انقلاب باقی نماند.
اما شما حداقل دو راه در پیش رو دارید. یا رسماً پایان سلطنت را اعلام کنید و به همه شبههها پایان دهید که ژن خود را چون پدرتان برتر از ایرانیان دیگر نمیدانید، تا همه در کنار هم بایستیم.
یا پشت سلطنت بایستید و همانطور که قرار است از مزایایش استفاده کنید هزینههایش از جمله پاسخگویی به ژن برتر و ظلمهای نظام سلطنت پهلوی که شما وارث آنید را هم بپردازید. مگر غیر از این است که شما با امتیازهمین پسر شاه بودن، درصفوف مخالفین ظاهر شدهاید و دست از سلطنت بر نمیدارید تا در رقابتهای سیاسی قد بلندتر از سیاسیون دیگر بنمایید؟
مخملباف با بیان اینکه رضا پهلوی که پسر شاه نیست و یک فرد عادی است و گاهی خود را مینمایاند گفت: رضا پهلوی که همچون ما یک شهروند است و کسی بر او ایرادی نمیبیند. اما آن رضا پهلوی که پسر شاه است، به محض تظاهرات مردمی که رهبری نشده در بیش از هفتاد شهر به خیابانها ریختند، در تلویزیون ظاهر میشود و چون رهبر […] با مردم حرف می زند و میفرماید شما ادامه دهید! (گویی آنها با فرمان او به خیابان آمدهاند که با فرمان او بمانند. او سوار بر موجهای خودجوش ایجاد شده میشود، که نتیجهاش مصادره جنبش مردم ایران به نفع سلطنت موروثی و سرخوردگی همه مخالفین است.)
پسر شاه به مردم حاضر در خیابان میگوید در خیابان بمانید، من با خارجیها صحبت میکنم.
این حرف او ما شنوندگان را به این نتیجه میرساند که وی راهی جز راه پدر بزرگ و پدرش که تکیه بر حمایت خارجی بود را نمیشناسد و میخواهد آزموده ناموفق وابستگی به خارجی را دوباره بیازماید. و از همینجا معلوم میشود در آینده، او از دو رضا پهلوی موجود و نامعلوم، به یک رضا پهلوی معلوم، که تنها پسر شاه است و وارث تاج و تخت موروثی و وابسته به خارجی تبدیل خواهد شد و میل قدرت و سلطنت، دیگر جایی برای آن رضا که به ظاهر مهربان و آزادی خواه است نخواهد گذاشت.
ما میدانیم، و شما بهتر از همه ما میدانید که تلویزیونهای حامی شما، با بودجههای سری سالهاست با پخش برنامههای غیر سیاسی سرگرم کننده، مشغول کار شدهاند، تا در روز صفر سیاسی شوند و پسر شاه را با تبلیغات گسترده بر تخت سلطنت بنشانند. آنها مدتهاست با نمایش صحنههای تبلیغاتی از آرشیو تلویزیونی دوران شاه، بخشی از نسل جدیدی را که بدبختیهای زمان شاه را تجربه نکردهاند را به این نتیجه میرسانند که زمان شاه گویی دوران گل و بلبل بوده و نسل قبلی همگی دیوانه بودهاند که علیه منافع خودشان انقلاب کردهاند. حال آن که این تصاویر همان تصاویری است که وقتی ما زندانیان سیاسی زیر شکنجه بودیم و اکثریت مردم در فقر میزیستند، از تلویزیونهای حکومتی شاه پخش میشد. […] . آیا استفاده از تصاویر تبلیغاتی دوران شاه به عنوان واقعیتهای آن دوران، تحریف تاریخ برای بازگشت سلطنت شما نیست؟
وی با مقایسهی تصاویر تبلیغاتی که زمان شاه از تلویزیون پخش میشد با برنامههای تبلیغی صدا و سیما نوشت: در دوران شاه نسل ما و مردمی که در ایران فقر زده و استبداد زده میزیستند، به دروغ بودن آن تصاویر تبلیغاتی تلویزیون شاه میخندیدند.
سیمرغ ایرانی
وی با بیان این ادعا که نجات جامعهی ایران با رهبری واحد ممکن نیست نوشت: هیچ رهبر واحدی نمیتواند این جامعه متکثر ایرانی را نمایندگی کند. توهم رهبری واحد، هنوز شکل نگرفته به شکست میانجامد و یا بر فرض محال اگر هم به پیروزی رسد، به دیکتاتوری خواهد انجامید. در فردای ایران تنها باید به سیمرغ ایرانی دل بست که از نمایندگان اقشار، اقوام، نسلها و گروههای مختلف جامعه شکل بگیرد. برای خیال خام قدرت فردی، با سیمرغ آینده ایران نمیتوان جنگید. اگر سیمرغ رهبری جامعه آزاد ایران شکل نگیرد، برنده آن نه شما هستید، نه هیچ یک از مخالفین فعلی جمهوری اسلامی […]
سیمرغ ایرانی، نه سلطنت موروثی!
مردم ایران یک گروه سلطنت طلب نیستند. گروههای فکری و دینی و قومی و نسلی و طبقاتی آنها از خود سخنگویان و نمایندگانی دارند که نماینده درد و رویاهای ایشان است. اجازه دهیم در فردای ایران، سیمرغ ایرانی که از نمایندگان آنان شکل میگیرد، مجلس موسسان را تشکیل دهد و اداره کند، نه تنها هواداران رضا پهلوی.
سلطنت اگر بی قدرت است، چه کاری برای فردای ایران خواهد کرد؟ شاهی که […] به هیچ نهادی پاسخگو نیست، چگونه قرار است خود مانع از استبداد بعدی دیگران شود؟ ما به قدرتمندانی در فردای ایران نیازمندیم که در مقابل قوه قضاییه مستقل پاسخگو باشند و موقت باشند و در صورت آگاهی مردم از خطاهایشان، با اولین رأی گیری از قدرت عزل شوند […]
رضای عزیز! از دو گانگی خارج شو!
برای چند هزار طرفدار سلطنت که بیشترشان تنها نوستالژی طبقاتی دوران گذشته خود را دارند و خیلیهایشان در پایان عمر خود به سر میبرند، مردم را دچار دوگانگی نکن. با آزادگی اعلام کن، سلطنتی که جز تعصب به تئوری غیر علمی ژن برتر مبنایی ندارد، برای تو بی ارزش است.
بااحترام و دوستی
محسن مخملباف
انتهای پیام
واقعا “خسته نباشید” با این حجم از سانسور! خب وقتی یه مطلبی رو نمیتونید منتشر کنید مگه مجبورید که بردارید اینطور با قلاب و سه نقطه تیکه و پارش کنید؟؟ بعدم این نامه مال دو سال پیشه
اتفاقا اینجا خیلی بهتر نوشته .ایران اینترنشنال که کلا خلاصه کرده نامه رو !!!
اتفاقا اینجا خیلی بهتر نوشته .ایران اینترنشنال که کلا خلاصه کرده نامه رو !!!
اتفاقا اینجا خیلی بهتر نوشته .ایران اینترنشنال که کلا خلاصه کرده نامه رو !!!
اصلاح طلب ها و اصلاح جویانی که در میان آن ها، فعالین سیاسی، رزمندگان، خانواده های ایثارگران، رای دهندگان به کاندیدای معتقد به اجرای بدون تنازل قانون اساسی مقید به پاسخگو بودن قدرت، زجرکشیدگان از ستم همین سلطنت طلبان ، خاتمی فرزند فاضل و باتقوای امام و حصرشدگان چه ربطی به این ها دارند؟!
خیلی خوب بود و میشه گفت نامه مخبلباف در نقد سلطنت طلبی